چند روزی همقدم با شهید اندرزگو-۱

زندگی شهید اندرزگو و همسرش چگونه گذشت؟

می گفت: همه جور می توان زندگی کرد اما باید دید کدام یک مورد توجه اهل بیت (ع) است؟

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: وقتی برای بار دوم راهی مشهد شدیم هیچ پولی نداشتیم و ناچار مرا[1] به سمت پیاده روهای خواجه ربیع برد، زندگی در پیاده روها بسیار سخت و طاقت فرسا بود، نه بهداشتی، نه محل آسایشی، سخت بود و سخت و آقا[2] برای اینکه دلداریم دهد می خندید و می گفت: اینجا هتل پیاده روست. همه گونه می شود زندگی کرد، هم می توان مانند یک خانواده در خانه ای معمولی،‌ هم مانند پهلوی در کاخ و هم مانند ما کنار خیابان؛‌ اما باید دید طبق شرایط کدام یک از این اینها مورد توجه اهل بیت (ع) است؟

این وضعیت مدت ها طول کشید، بعد از 20 روزی راهی ایوان های خواجه مراد شدیم و دهان من به خاطر شرایط سخت و حرص و جوشی که خورده بودم زخم شد که آقا برای مداوایش هندوانه ای خرید و آورد.

همه این سختی ها به خاطر اسلام بود، با داشتن حجاب، بچه کوچک و آوارگی و کنار خیابان زندگی کردن... بالاخره یک روز یکی از دوستانش را دید و قدری از او پول گرفت تا بتواند اتاقی برایم بگیرد و به بازار سرشور نقل مکان کردیم. از ترس اینکه مبادا صاحبخانه ما را به ساواک معرفی کند، چندین جا عوض کردیم، یک جا 40 روز، جای دیگر یک ماه، محله ای دیگر سه ماه و همین طور 6ـ 7 سالی گذشت تا با کمک یکی از دوستانش منزلی را خریداری کردیم و به آنجا رفتیم و آوارگی مان برای مدت کوتاهی پایان یافت.[3]

 
  1. کبری سیل سه پور، همسر شهید.
  2. شهید سید علی اندرزگو که در تیم ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت شرکت داشت، ساواک که از یافتن او مأیوس شده بود، به طور غیابی حکم اعدام وی را صادر کرد. او با چهره ها و نام های مختلف سال ها بعد از این ترور به زندگی پرداخت تا اینکه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 57 شناسایی و به شهادت رسید
  3. برگرفته از گفت و گوی همسر شهید.

 

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید