چند روزی همقدم با شهید پیچک-۶

لحظات آخر بین غلامعلی و همرزمش چه گذشت؟

دستی به شانه اش خورد و به خود آمد که کسی می گوید: اخوی ما رفتیم اگر ما را ندیدی عینک بزن فعلا عزت زیاد، حلالمان کن.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: با اینکه غلامعلی(1) ویژگی هایی داشت که مختص خودش بود اما انگار آن شب طور دیگری شده بود و او(2) دلش می خواست فقط گوشه ای بنشیند و یواشکی نگاهش کند. با خود فکر می کرد شاید این آخرین باری است که دارم او را می بینم؛ شاید برود و دیگر بازگشتی در کار نباشد. آنقدر در این فکرها غوطه ور بود که دستی او را به خود آورد که گفت: 

اخوی ما رفتیم اگر ما را ندیدی عینک بزن، فعلا عزت زیاد، حلالمان کن.

به خود آمد و غلامعلی را سخت در آغوش گرفت و انگشتر خود را به انگشت او کرد و بی آنکه غلامعلی حواسش باشد بوسه ای بر دستانش زد و سپس پیشانی اش را نیز غرق در بوسه کرد و گفت: تو را به خدا قسم مراقب خودت باش.

او هم دستانش را آرام فشرد.

ناگهان یاد عکس کوچکی از امام که همیشه همراهش بود افتاد، آن را از جیب پیراهنش در آورد و به یادگار به غلامعلی داد. او هم بوسه ای بر عکس زد و بر پیشانی اش گذاشت و اشکش سرازیر شد.

گفت: از من یادگاری برای خودت نگه دار، برگ سبزی است تحفه درویش.

همین حرف ها میانشان ردو بدل می شد که صدای حاج علی(3) از بیرون سنگر آمد که غلام بجنب برادر دیر است، صبح شد.

 

1. شهید غلامعلی پیچک، فرمانده سپاه غرب کشور که در بیستم آذرماه سال 60 در ارتفاعات بر آفتاب به شهادت رسید.

2. یکی از همرزمان شهید.

3. شهید علیرضا موحد دانش، فرمانده لشکر 10 سید الشهدا (س) که در تاریخ سیزدهم مرداد سال 62 در منطقه حاج عمران و در عملیات والفجر دو به شهادت رسید.

 

دیدگاه تان را بنویسید