جماران/به مناسبت سالروز شهادت؛

نحوه ضربت خوردن صدیقه طاهره(س) چگونه بود؟/چرا آن حضرت در را به روی بیعت گیرندگان باز کردند؟

در اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در چه تاریخی به شهادت رسیده اند، اختلاف روایی وجود دارد، برخی روایت ها از 75 روز و برخی از 95 روز پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حکایت دارند اما مورخان بر این مساله اتفاق نظر دارند که ضربه هایی که به وجود مبارک ایشان خورد باعث به شهادت رسیدنشان بود.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جماران، در اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها در چه تاریخی به شهادت رسیدند، اختلاف روایت هایی وجود دارد برای رسیدن به پاسخی روشن در این زمینه لازم است که تمام وقایع پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) بررسی شود تا به نحوه شهادت صدیقه طاهره (س) پی ببریم.

بنا بر قول معروف، پیامبر اکرم (ص) در روز دوشنبه 28 صفر سال دهم هجرت رحلت کردند. (ارشاد ،ج 1، ص189؛ تهذیب ،ج 6، ص 2؛ مصباح المتهجد، ص 790) عصر همان روز در حالی که امیرالمومنین علیه السلام مشغول غسل و تکفین پیامبر بود (شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 191.) عده ای از انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شده و به دنبال تعیین خلیفه از سوی خودشان برآمدند  و برای این امر سعد بن عباده را انتخاب کردند (الطبقات الکبری، ج 2، ص 218.) با آگاهی عمر و ابوبکر از این ماجرا آن دو به سرعت به همراه ابوعبیده جراح و معن بن عدی و عویم بن ساعده به طرف سقیفه به راه افتادند. (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 219) تا از قافله عقب نمانند. پس از کشمکش هایی فراوان بالاخره آنان ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند. (طبری، تاریخ الامم و الملوک،ج 3، ص 219-222)

 

پس از آنکه حاضران در سقیفه همگی با ابوبکر بیعت کردند، عده‌ ای برای تثبیت آن به راه افتادند. «ابن ابی الحدید» به نقل از «براء بن عازب» می‌ نویسد: عده‌ای از بنی‌هاشم مشغول غسل رسول خدا بودند و من از شدت غصه و ناراحتیِ مصیبت وارده و از ترس اینکه مبادا خلافت را از دست بنی‌هاشم خارج کنند، بین این گروه و مسجد در رفت و آمد بودم. در این اثناء خبر رسید که عده‌ ای در سقیفه اجتماع کرده‌ اند. ناگهان عمر و ابوبکر غیبشان زد. سپس خبر رسید که با ابوبکر بیعت کرده‌ اند. طولی نکشید که ابوبکر به همراه عمر، ابو عبیدة جراح و عده‌ای از اهل سقیفه را دیدم که به راه افتاده‌ اند و هر که را می‌ بینند دستش را گرفته و به عنوان بیعت به دست ابوبکر می‌ دهند خواه راضی به چنین عملی باشد یا از آن اکراه داشته باشد. سریعا خود را به بنی‌ هاشم رساندم. آنان در را (برای غسل دادن رسول خدا"ص") به روی خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبیدم و  با فریادی بلند آنان را از بیعت مردم با ابوبکر آگاه کردم. (شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 219)

 

عمر،‌ ابوعبیده، ابوبکر و همرانشان رفته رفته وارد مسجد النبی شدند در حالی که عمر مرتب اطراف ابوبکر می‌ دوید و فریاد می‌ زد: همانا مردم با ابوبکر بیعت کردند (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 56)، ابوبکر بر منبر رسول خدا نشسته خطبه‌ ای خواند.  ابوذر که از مسئله بیعت آگاهی یافته بود به مسجد رفت و طی سخنانی مردم را به اطاعت از علی (ع) فرا خواند. (تفسیر فرات کوفی، ص 81)

 

در این اثنا قبیله ای از اعراب به نام بنی اسلم که برای تامین معاش خود وارد مدینه شده بودند با بیعت‌گیرندگان برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بیعت گرفتن یاری‌شان کنند در عوض مئونه آنان را تامین خواهد کرد. آنان نیز پذیرفته و چوب به دست در مدینه به راه افتادند. تعداد آن‌ها به حدی زیاد بود که کوچه‌های مدینه مملو از آنان شد.(تاریخ الامم و الملوک،ج 2، ص 458) آنان هر کس را که می‌دیدند گرفته به زور و کشان‌ کشان برای بیعت به نزد ابوبکر می‌آوردند. (شیخ مفید، الجمل، ص 59)  این روند بیعت گیری تا شب ادامه یافت. با فرا رسیدن شب آنها به منازل خود بازگشتند.(شرح نهج البلاغه، ج 6،ص 19)

 

روز سه شنبه نیز ابوبکر به همراه عمر و ابوعبیده جراح به مسجد پیامبر(ص) آمدند و ضمن خواندن خطبه مجددا مردم را به بیعت با ابوبکر فراخواندند اما قبل از آن، عمر منصب قضاوت و ابوعبیده منصب دریافت غنائم را بین خود تقسیم کردند. (عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج 5، ص 438.)

 

اکثریت مورخین و سیره‌نویسان متقدم بر این عقیده‌ اند که پیامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شده‌ است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 290؛ ابن هشام، السیرة‌ النبویة، ج 4،ص 314؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 251؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 114؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 213.) برخی نیز مانند ابن هشام و طبری زمان دقیق‌تری از آن را تعیین کرده و تصریح کرده‌ اند که این مسئله در نیمه‌ های شب رخ داده است.(همان)

 

روز چهارشنبه یعنی تنها دو روز بعد از وفات پیامبر(ص)، ابوبکر و  عمر با نقشه ای حساب شده، دستور دادند که تمام مردانی که در سپاه اسامه بودند باید به لشکر اسامه در بیرون از شهر مدینه پیوسته و از شهر خارج شوند(مغازی واقدی،ج3، ص1122) هدف آنان کاملا مشخص بود چرا که آنان سعی داشتند تمامی مهاجرین و انصار را از شهر خارج کرده و آنگاه با خیالی آسوده به دنبال بیعت گرفتن از مخالفین سرسخت خود که تا آن موقع بیعت نکرده بودند به خصوص بنی هاشم و امیرالمومنین علی علیه السلام باشند.(مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 657.)

 

بیعت نکردن امام علی علیه السلام برای دستگاه خلافت سنگین و غیر قابل تحمل بود، از این رو تصمیم گرفتند که از علی علیه السلام و بنی هاشم و افراد دیگری که بیعت نکرده بودند، بیعت اجباری بگیرند. آنان دو روز بعد از تدفین پیامبر(ص) یعنی در روز جمعه اولین یورش را به خانه وحی انجام دادند(دانشنامه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، ص 236 و 237)

یعقوبی در این باره می نویسد:

ابوبکر و عمر که خبر یافته بودند گروه بنی هاشم با علی بن ابی طالب در خانه فاطمه دختر پیامبر خدا فراهم گشته اند، پس آنان با گروهی به عنوان مخالفت با این اقدام، به خانه هجوم آورند تا از علی علیه السلام و مخالفان خلافت ابوبکر بیعت بگیرند، به همین علت بود که عمر آن ها را برای بیعت ـ به سوی مسجد ـ کشید. (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 527)

یعقوبی در ادامه جریان سقیفه چنین می نویسد: علی علیه السلام بیرون آمد و زبیر شمشیری حمایل داشت. پس عمر با او برخورد و با وی درگیر شد و او را بر زمین زد و شمشیرش را شکست و به خانه ریختند، پس فاطمه «علیهاالسلام» بیرون آمد و گفت: به خدا قسم باید بیرون روید وگرنه مویم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاری کنم. (یعقوبی، همان، و نیز ر.ک: ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج 1، ص 27 ـ 33)

 

ذهبی در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و ... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود، گردید . چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط شد.(سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578).

 

سلیم بن قیس هلالى که از یاران مخلص امیرمؤمنان علیه السلام است، در این باره مى‌نویسد: عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوى حضرت زد. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568، ناشر: انتشارات هادى ـ قم ، الطبعة الأولی، 1405هـ).

 

آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن مى‌ نویسد: أنه لما یجب على غضب عمر و أضرم النار بباب على و أحرقه و دخل فاستقبلته فاطمة وصاحت یا أبتاه و یا رسول الله فرفع عمر السیف و هو فى غمده فوجأ به جنبها المبارک و رفع السوط فضرب به ضرعها فصاحتیا أبتاه فأخذ على بتلابیب عمر وهزه ووجأ أنفه و رقبته؛ عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله علیها به طرف عمر آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازیانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فریاد زد: «یا ابتاه» (با مشاهده این ماجرا) علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید(الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 3، ص 124، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.) آلوسى این روایت را بدون هیچ حاشیه و نقدى نقل کرده و رد نکرده است که حکایت از پذیرفتن آن دارد. سلیم بن قیس نیز می نویسد: با مشاهده این جریان (جسارت عمر)، ناگهان علی(ع) از جا بلند شد و یقه عمر را گرفت و او را محکم کشید و بر زمین زد و به بینی و گردنش کوبید و خواست او را بُکشد....، که فرمایش پیامبر و وصیت او را به یاد آورد و فرمود: قسم به خدایی که محمّد را به پیامبری ارج نهاده است، ای پسر صهاک (منظور عمر است) اگر نبود کتابی از طرف خدا و نیز عهدی که با رسول الله(ص) کرده، می فهمیدی که نمی توانی داخل خانه من شوی! در اینجا، عمر از دست علی آزاد شد و از مردم کمک خواست. (سلیم در کتاب اسرار آل محمد (ص) فصل چهارم، صفحه 32)

 

حال این سوال پیش می آید که چرا با وجود حضرت علی(ع) و دیگر افراد حاضر در خانه، حضرت زهرا سلام الله علیها در را باز کردند؟

در جواب این سوال، توجه به چند امر مطلب را روشن خواهد کرد: اوّلاً: از آن چه که از برخى از روایات استفاده مى شود: حضرت فاطمه سلام الله علیها نزدیک در ورودى منزل بود و با دیدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بست. مرحوم عیاشى در تفسیرش، شیخ مفید در الإختصاص و... نوشته‌ اند: عمر گفت: برخیزید تا پیش او (علی) برویم، پس ابوبکر، عمر، عثمان،‌ خالد بن ولید، مغیرة بن شعبة،‌ ابوعبید جراح، سالم مولى ابوحذیفة، قنفذ و من به همراه او راه افتادیم، چون نزدیک خانه رسیدیم، فاطمه آنان را دید و لذا در را بست و شک نداشت که بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را با لگد شکست، سپس وارد خانه شدند و علی را بیرون آوردند در حالى که به خاطر این پیروزى الله اکبر مى‌ گفتند. (عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 2،ص 67؛ شیخ المفید، الاختصاص، ص 186؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 28، ص 227) پس در حقیقت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها چون نزدیکترین فرد به در خانه بوده به محض مشاهده افراد مهاجم، برای اینکه آنان نتوانند وارد منزل شوند، به پشت در خانه رفته بوده تا در خانه را ببندد و در اینجاست که آن وقایع دردناک و جانسوز اتفاق می افتد. ثانیاً: حضرت صدیقه شکى نداشت که جمعیت بدون اذن داخل منزل نخواهند شد؛ چون نص قرآن است که بدون اجازه وارد خانه کسى نشوید: یَا أَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیرَْبُیُوتِکُمْ حَتىَ تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیرٌْ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتىَ یُؤْذَنَ لَکمُ ْ وَ إِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْکىَ لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم.(النور / 27 - 28) اى افرادى که ایمان آورده اید! در خانه هایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این براى شما بهتر است شاید متذکّر شوید! و اگر کسى را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید!» بازگردید این براى شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است!. بر طبق نص این آیه شریفه اگر آن غاصبان و مهاجمان ذره ای ایمان داشتند مرتکب چنین عمل زشت و دور از انسانیت و مسلمانی نمی شدند. ثالثا: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در موارد متعددی به همسران خود اجازه می داد که در را باز کنند و این هیچ مشکلی نداشت به طور نمونه نقل می کنند: روزی رسول خدا (ص) وارد خانه امّ‌سلمه شد؛ چون آن روز نوبت آمدن آن حضرت به خانه وى بود، مدتى نگذشته بود که علی آهسته دقّ الباب کرد، رسول خدا (ص) بیدار شد، امّ‌سلمه پاسخ نداد، اما پیامبر فرمود: بلند شو و در را باز کن....(ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق ، ج 42، ص 470؛ الرافعی القزوینی، التدوین فی أخبار قزوین(متوفای623 هـ)، ج 1، ص 89) نیز از عایشه هم نقل شده که موارد متعددی با اینکه پیامبر در خانه بوده ولی وی به دستور رسول خدا در را باز کرده است. (الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 292 و 293؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 38 ص 348).

رابعا: دفاع از امام معصوم(ع) بر همه واجب است و اینجا نباید بر حضرت صدیقه طاهره(س) خرده گرفت که چرا در را باز کرده اند بلکه باید به این همه بزرگواری و ولایت مداری احسنت گفت که در آن شرایط سخت آن حضرت خود را فدای امام زمان خویش می کنند و در دفاع از آن ولی خود به پا می خیزند.

نتیجه: اولاً: صدیقه شهیده، برای باز کردن درب خانه نرفته بودند بلکه کنار در ایستاده بودند که با دیدن عمر و همراهانش به داخل خانه رفتند و در را بستند؛ پس اصلا حضرت زهرا سلام الله علیها برای باز کردن در نرفته بودند بلکه به محض اینکه متوجه شدند مهاجمان قصد ورود به منزل را دارند برای جلوگیری از این امر به پشت در خانه آمده بودند.

ثانیاً: حتى اگر این مطلب صحت نیز داشته باشد و حضرت برای باز کردن در منزلشان رفته باشند، به دلیل این که عین همین قضیه براى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پیش آمده و آن حضرت به همسران خود دستور داده‌اند که در را باز کنند، جای اشکال و ایرادی باقی نمی ماند چرا که این کار امری طبیعی بوده است.

ثالثا دفاع از امام معصوم(ع) تحت هر شرایطی و بر هر شخصی واجب است.

بعد از این اتفاقات جانکاه و غم انگیز است که ماجرای غم انگیز دیگری به نام غصب فدک اتفاق می افتد چنانکه امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرمایند: عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: لَمَّا بُویِعَ أَبُو بَکْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِیعِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، بَعَثَ إِلَى فَدَکَ مَنْ أَخْرَجَ وَکِیلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللّه مِنْهَا؛ یعنی زمانی که مردم با ابوبکر بیعت کردند و او بر همه مهاجرین و انصار تسلط پیدا کرد کسی را به سوی فدک فرستاد تا وکیل حضرت زهرا (ع)را از آن خارج کند. (بحارالانوار، ج 29، ص 127، حدیث 27) از این عبارت استفاده می شود که غصب فدک بعد از آتش زدن خانه، با فاصله زمانی چند روز صورت گرفته است.

اما در مورد بیعت حضرت علی(ع) با خلفا و جریان بستن دست های آن حضرت باید گفت: ابتدا باید دید که بیعت به چه معناست.

بیعت، پیمانی است میان شهروند و حاکم که امروزه با رفراندوم و انتخابات در میان مردم رایج است. در آن زمان بیعت، به این صورت بوده است که مردم با اختیار خودشان می رفتند و دست خود را در دست حاکم قرار می دادند.

این نوع بیعت از امام علی علیه السلام با هیچ یک از خلفای سه گانه صورت نگرفته است.

از دیدگاه اهل سنت، آن طور که در صحیح ترین کتاب های اهل سنت آمده است، امیر المومنین علیه السلام در شش  ماه اول حکومت ابوبکر با او بیعت نکردند و تنها زمانی که حضرت صدیقه طاهره(س) به شهادت رسیدند، این بیعت آن هم از روی اجبار و اکراه صورت گرفته است.

بخاری در صحیح ترین کتاب اهل سنت، می نویسد:

و عاشت بعد النبی صلى الله علیه وسلم، ستة أشهر فلما توفیت دفنها زوجها على لیلا ولم یوءذن بها أبا بکر و صلى علیها و کان لعلى من الناس وجه حیاة فاطمة فلما توفیت استنکر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبى بکر و مبایعته ولم یکن یبایع تلک الأشهر .

صحیح البخاری، ج 5، ص 82.

حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شش ماه زنده بود. بعد از آن که از دنیا رفت، شوهرش علی او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر که حاکم اسلامی بود و معمولاً نماز بر میت را حاکم اسلامی می‌خواند، به او اعلام نکردند. در این شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه نامه 28 می فرمایند:

إنّی کنت أقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتى أبایع .

مرا از خانه‌ام کشان کشان به مسجد بردند؛ همان‌گونه‌ای که شتر را مهار می‌ زنند و هر گونه فرار و اختیار را از او می‌گیرند.

و جالب این است که می‌ گوید وقتی امیر المؤمنین علیه السلام وارد مسجد شد، گفتند با ابوبکر بیعت کن. حضرت فرمودند: اگر من بیعت نکنم، چه می‌شود؟ گفتند: قسم به خدای که شریک ندارد، گردنت را می‌زنیم. حضرت فرمودند: در این هنگام بندۀ خدا و برادر پیامبر را کشته‌ اید. ابوبکر ساکت شد و چیزی نگفت.

فقالوا له: بایع. فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟! قالوا: إذا والله الذی لا إله إلا هو نضرب عنقک! قال: إذا تقتلون عبدالله و أخا رسوله . و أبو بکر ساکت لا یتکلم.

الإمامة والسیاسة بتحقیق الشیری: 31، باب کیف کانت بیعة علی بن أبی طالب

و از آن جالب تر این که در اثبات الوصیۀ مسعودی آمده است که امیر المؤمنین علیه السلام را کشان کشان بردند به طرف ابوبکر و گفتند که باید بیعت کنی . دست علی علیه السلام مشت بود و باز نبود . تمام این‌ها جمع شدند تا مشت آن حضرت را باز کنند و در درون دست ابوبکر قرار دهند، نتوانستند. ابوبکر جلو آمد و دست خود را بر روی دست بستۀ امیر المؤمنین علیه السلام به عنوان بیعت کشید.

فروی عن عدی بن حاتم أنه قال: والله، ما رحمت أحدا قط رحمتی علی بن أبی طالب علیه السلام حین اتى به ملببا بثوبه یقودونه إلى أبی بکر و قالوا: بایع، قال: فإن لم أفعل؟ قالوا: نضرب الذی فیه عیناک، قال: فرفع رأسه إلى السماء، و قال: اللهم إنی اشهدک أنهم أتوا أن یقتلونی فإنى عبد الله و أخو رسول الله، فقالوا له: مد یدک فبایع فأبى علیهم فمدوا یده کرها، فقبض على أنامله فراموا بأجمعهم فتحها فلم یقدروا، فمسح علیها أبوبکر و هی مضمومة ... .

إثبات الوصیة للمسعودی: 146، الشافی: 3 / 244، علم الیقین: 2 / 386 - 388. بیت الأحزان للمحدث القمی: 118، الأسرار الفاطمیّة للشیخ محمد فاضل المسعودی: 122، علم الیقین للکاشانی: 686، المقصد الثالث، الهجوم على بیت فاطمة (ع) لعبد الزهراء مهدی: 136، 343 .

از دیدگاه شیعه هم، هیچ بیعتی حتی یک لحظه هم صورت نگرفته است.

شیخ مفید در کتاب الفصول المختاره ، ص 56 می‌فرماید:

قد اجمعت الأمّة على أن أمیر المومنین علیه السلام تأخّر عن بیعة أبی بکر ... والمحققّون من أهل الإمامة یقولون: لم یبایع ساعة قطّ.

اجماع امت است که امیر المؤمنین علیه السلام در آن شش ماه بیعت نکرده است. و بعد از آن هم که اهل سنت می‌ گویند که بیعت کرده است. محققین از شیعه بر این عقیده هستند که علی علیه السلام حتی یک ساعت هم با خلفا بیعت نکرده است.

بنابراین، اولاً هیچ بیعتی صورت نگرفته است و ثانیا اگر صورت گرفته باشد، از روی اختیار نبوده؛ بلکه از روی اجبار و اکراه بوده است.

 

دیدگاه تان را بنویسید