چهره کودکانه خواهرهای رضا و عکسی که برایشان یادگار گذاشت

خبر شهادتش که رسید، بغض خواهرهایش را شکست و آنها را مبهوت عکسی کرد که با قد و قواره کودکانه شان در پارک ایستاده بودند تا رضا عکسشان را بگیرد.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: سه سال بیشتر نداشت که سختی روزگار و تنگدستی خانواده، آنها را از روستا به تهران کشاند تا شاید پدر بتواند قدری از این تنگدستی بکاهد و تنها سال های اندکی گذشته بود که رضا[۱] با همه کم سن و سالی اش راهی کارگاه شد تا کمک خرجی باشد برای پدر.

رضا بزرگ و بزرگتر می شد و تنور انقلابی که قرار بود در بهمن ۵۷ به پیروزی برسد، داغتر. محرم ۵۷ بود و رضا مانند بسیاری از هم سن و سال هایش در پخش اعلامیه های امام و نوار سخنرانی های ایشان دستی بر آتش داشت که گرفتار زندان ساواک شد و ۱۲ روز را در جوار مردی از تبار مردان[۲] روزگار به سر کرد و همان شد کلاس درسی از صبر و ایستادگی در زندگی و دینداری اش.

روزها گذشت، مبارزه های مردمی به نتیجه رسید، نهادهای جدید شکل گرفتند و رضا وارد یکی از این نهادها به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و واحد عملیات، مکانی برای رشد استعدادهایش. زابل و شکار دو تانک روسی در مرز افغانستان اولین مأموریت و تیری بود که به هدف زده بود.

انقلاب نو پا بود و هر روز در گوشه ای از خاک میهن، بلوایی بر پا می شد، کردستان یکی از آن مناطق بود و جوانانی که برای به ثمر رسیدن انقلابشان از جان خود گذشته بودند، امروز هم بر خود واجب می دیدند تا هر تلاشی برای ضربه زدن به آن را از بین ببرند و رضا نیز از زمره همان جوانان بود.

از کردستان که برگشت، خانواده خواستند با زندگی مشترک سرش را گرم کنند اما هیچ راهی او را از جهاد بازنمی داشت، در نامه ای به همسر جوانش اینگونه نوشت: مهری جان ببخش که همسر خوبی برایت نبودم. اردیبهشت بود، سرسبزی بهار همه جا را آذین کرده بود اما خاکریزهای دشمن بویی از بهار نمی داد. نبردشان با لشکری از بعثی ها از صبح زود آغاز شده بود، تانک ها نزدیک و نزدیک تر می شدند. رضا با آرپی جی اش به دوش از جا بلند شد، فریاد الله اکبرش با سفیر گلوله در هم آویخت و رضا نقش بر خاکریز شد. خبر به خانه رسید، هیاهویی برپا شد و غمی بزرگ بر دلشان نشست و بغض خواهرها را شکست و آنها را مبهوت عکسی کرد که با قد و قواره کودکانه شان و چادرهایی بر سر در پارک ایستاده بودند تا رضا عکسشان را بگیرد و حالا آنها بودند و رضا رفته بود.

  1. شهید عبدالرزاق (رضا) ابراهیم نژاد که به تاریخ یازدهم اردیبهشت ماه سال ۶۰ در جبهه سر پل ذهاب به درجه رفیع شهادت رسید.
  2. شهید آیت الله مهدی شاه آبادی، فرزند آیت الله محمدعلی شاه آبادی،‌استاد اخلاق امام خمینی که در تاریخ ششم اردیبهشت ماه سال ۶۳ در منطقه عملیاتی جزیره مجنون به شهادت رسید.

دیدگاه تان را بنویسید