شهدای دفاع مقدس

  • یک ساله بود که بیمار شد. مادر جوان کاری از دستش بر نمی آمد. روز به روز فرزندش آب می شد. روز عاشورا بود که کنار دسته های سینه زنی، کودک جیغی زد و صدایش دیگر در نیامد. کودکی که بعدها شد سپهبد علی صیاد شیرازی.

  • به مناسبت سالروز شهادت؛

    سال ها بود که فاطمه پدربزرگش را بابا صدا می کرد. حالا داشت بزرگ می شد و باید بعضی از واقعیت ها را مادرش برایش می گفت. عکس ها بهترین نقطه آغاز بودند.

  • به مناسبت سالروز شهادت؛

    پانزدهم مرداد سال 66 بود، درست روز عید قربان، گلوله ضد هوایی ماموریت پیدا کرده بود تا عباس را به قربانگاه بفرستد. ابتدا مجروح و لحظاتی بعد شهادت را به آغوش کشید.

  • عاشق که باشی شب عاشورا عاشق تر هم می شوی. اصلا حسین علیه السلام آمده است که درس دلدادگی دهد. او نه خود که خانواده و خویشان را هم آورده است تا همه هستی اش را در راه عشق دهد. اینگونه است که دلدادگان مکتبش نیز همه هستی را پیشکش درگاه حق می کنند و این یعنی اوج عاشقی.

  • بیست و دوم تیر ماه 67 درست آخرین روزهای جنگ، تنگه ابوغریب بود و لشکری تا بن دندان مسلح و گردان عمار و کمی تجهیزات و مردانگی مردانش. مسعود هم از همان مردها بود و فرماندهی دسته کربلا را عهده دار. ماند و جنگید و شهید شد و پیکرش یک سالی گمنام ماند. اما بعثی ها را سر جایشان نشاند.

  • جی پلاس/ به مناسبت سالروز شهادت؛

    22 ساله شده بود، درست مثل خیلی از همان بچه هایی که برای نجات خرمشهر آمده بودند. بعضی کوچکتر از علیرضا بودند و بعضی بزرگتر اما هدف یکی بود، رسیدن به نقطه پیروزی و رهایی شهر. در آستانه ورود اما بعضی به خون نشستند و علیرضا یکی از همان ها بود.

  • آقا رسول کشاورز را نمی شناسم تنها می دانم که او فرمانده ای بوده که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده، فرمانده ای که دخترش چند روز بعد از شهادتش به دنیا آمده است.