پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

پاسخ حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی به پرسشی درباره پیشینه و عقاید فرقه نقطویه؛

بنبانگذار آیین نقطوی خود را مهدی موعود می خواند

یادگار امام در ادامه پاسخ به پرسشهای مخاطبان پایگاه شخصی خود، به تشریح پیشینه و سوابق فرقه نقطویه پرداخت.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، چندی پیش حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در پاسخ به سوال یکی از کاربران سایت شخصی‌اش، به معرفی فرقه بابیه پرداخت. اخیرا یکی دیگر از کاربران این سایت پرسیده است "در مورد «علی محمد شیرازی» و «بابیه» نوشته بودید که باید عقاید ایشان را در فرق و گروهی از جمله «نقطویه» جست و جو کرد. در صورت امکان درباره فرقه «نقطویه» توضیح دهید". گفتنی است، کتاب "فرهنگ جامع فرق اسلامی" توسط حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی قبلا در 3 جلد و بر اساس دستنوشته های آیت الله سید مهدی روحانی، نگاشته شده است.

یادگار امام در پاسخ به این سوال جدید گفته است:

«مطالب و مباحث حول این فرقه را می توان در ذیل نکاتی مورد بررسی قرار داد:

1. بنیانگذار نقطویه
محمود پسیخانی معروف به محمود عجم، بنیادگذار آیین نقطوی است. وی از شاگردان فضل الله حروفی بنیانگذار حروفیه بوده است. تولد و آغاز زندگی محمود روشن نیست و به طور کلی دانسته‌های ما از زندگی او کم است، ‌تنها می‌دانیم که او در پسیخان متولد شد و در سال 800 هجری قمری طریقت خود را بنا نهاد.

محمود دیرزمانی در کنار رود ارس می‌زیست. به ظنّ قوی، دوری‌گزیدن او از محل زندگی بومی‌اش به این دلیل بوده که پیشوای وی، فضل الله در ناحیه شیروان / شروان، در سواحل شمال غربی خزر که از سواحل ارس زیاد دور نیست، اقامت داشته است. در دوره او تبریز یکی از شهرهای مهم دنیای اسلام شد و با امیرنشین‌های آناطولی و مراکز ارمنستان و گرجستان در قفقاز و دولت‌شهرهای مدیترانه‌ای مانند ونیز، ارتباط تجاری داشت. گفته‌اند که محمود پسیخانی، به سبب خودستایی، مردودِ استادش گشت و در مقابل حروفیه، نقطویه را پی افکند. از این رو به او القاب محمودِ مردود و محمود مطرود و محمود تبعیدی داده شده است. جدا شدن محمود از حروفیه در جهان‌بینی و تفسیرهای او تأثیر گذارده است.

به نظر می‌رسد که محمود بسیاری از اندیشه‌ها و آرای خود را مدیون فضل الله باشد. امکان دارد که پس از کشته‌شدن فضل الله در 804 هجری قمری به فرمان میرانشاه تیموری، محمود در معرض درگیری‌هایی با دیگر مدعیان رهبری حروفیه قرار گرفته باشد. او مانند فضل الله خود را مهدی موعود اسلام می‌خواند. محمود تجرّد را برگزید و آن را به عنوان یکی از بالاترین مرتبه‌ها و درجه‌های روحانی مذهب خود حفظ کرد. محمود همانند فضل الله به تفسیر قرآن پرداخته و آن را سازگار با سخن و اندیشه خود، وانمود کرد. وی برخلاف حروفیان که بر حروف رمزی تأکید داشتند، نظامی بر اساس نقطه بنا نهاد و اسامی و اصطلاحات را با چند نقطه که به وجوه گوناگون کنار یکدیگر می‌آیند،‌ نشان داد. همین امر سبب شده است که از دیرباز نوشته‌های محمود و پیروانش نامفهوم باشد و مرموز تلقی شود. در نوشته‌های نقطوی، محمود به نام‌ها و صفت‌ها و القاب گوناگون از جمله مبین، مبین کل و کلیات، شمس مغربی و فاتح عرب و عجم خوانده می‌شود. مهمترین کتاب آیینی محمود، میزان است که آن را در 821 هجری قمری نوشته است. افزون بر کتاب میزان، آثار دیگری نیز از دو در دست است: سؤال و جواب، رسخ البیان و فتح التبیان و مفاتیح غیوب که حاوی کلیه اصول و عقاید نقطویان است. (دانشنامه جهان اسلام، ج5، ص649)

2. عقاید نقطویان در یک نگاه
نقطویه به تناسخ صعودی و نزولی سخت پایبندند و نبوت را به آب و ولایت را به خاک تعبیر کنند و جوهر آن را نمک می‌شناسند و گویند مهر حضرت فاطمه (ع) آب است. گویند قرآن در سوره فاتحه خلاصه شده است و مفهوم این سوره در بسم الله و بعد باء بسم الله و سپس نقطه تحت الباء است و علی (ع) همان نقطه باء است که مورد استناد نقطویه می‌باشد. ایشان ولایت کلیه را معتقدند و کسی را که به این مقام نایل شود بابا گویند و ولایت را بر نبوت رجحان می‌دهند و گویند نام مادر موسی را بر هر قفلی بزنید گشوده گردد یعنی نام مادر موسی مفتاح حلال و حرام و تمام رموز و مشکلات بوده و آن اسم اعظم است.

در خانه‌های ایشان چیزی که بیش از همه یافت می‌شود نمک است که به قول ایشان عصاره خاک است زیرا تمام عوالم هستی از خاک پدید آمد و تلألوی صبحگاهی خورشید از آن است که آفتاب جهان تاب، همه شب به دریای محیط در افتاده و بامدادان با تابشی بیشتر می‌درخشد و یکی از عبادات مهم ایشان آن است که قبل از طلوع آفتاب بیدار گشته به خورشید می‌نگرند تا آشکار گشته و این بیت را بخوانند:

خاک شو خاک تا بروید گل که به جز خاک نیست مظهر گل

گویند وجود عنصری بدن هر انسان دو/سوم آب و یک/سوم نمک است، و مرکز منظومه شمسی کره زمین است، سرّ عالم خلقت اکسیر است و ریشه اکسیر کیمیاست و هرکس به اکسیر دست یافت به مقام نقطه و بابی رسیده است و تمام علوم را درمی یابد، در توصیف حضرت رسول (ص) گویند که حضرت ختمی مرتبت سایه نداشت غرض از سایه نداشتن و مفهوم آن آب است و کنیه حضرت علی (ع) بوتراب بود و مقصود آن است که حضرت علی (ع) دارای ولایت کلیه بود و به اکسیر دست یافته بود.

آنان خوردن می‌ را جایز دانند و اکسیر را اخت النبوة گویند و پندارند که پیش از رسیدن به چهل سالگی دست یافتن به اکسیر امکان ندارد. گویند قارون و موسی (ع) و فرعون و حضرت رضا (ع) و حضرت علی (ع) در مقام نقطه بودند و به اکسیر دست یافتند و ذوالنون مصری دارای این مرتبت بود. نقطویه سال را به نوزده ماه و هر ماه را به نوزده روز قسمت کنند و عدد هفت و نوزده را مقدس دارند. از مطالب فوق معلوم می‌شود که بابیه و بهائیه شمار سال و ماه خود را از ایشان اقتباس کرده‌اند. (فرهنگ فرق اسلامی، مشکور، ص448)

3. نقطویان و شاه عباس اول
شاه عباس اول فرمان قلع و قمع نقطویه را به جرم الحاد در قزوین صادر کرد و درویش خسرو را که قلندری نقطوی بود به امر او دستگیر نمود و به دار آویختند. اتفاقاً در آن زمان ستاره دنباله داری پیدا شد و منجمان پادشاه ظهور آن ستاره را علامت هلاکت پادشاه بزرگی دانستند و چون او شاه عباس بود از ایشان چاره بخواست. منجمان گفتند بهتر است که تا سه روز کسی را به جای خویش به پادشاهی بنشانی. شاه دستور داد که یوسف ترکش دوز را که نایب درویش خسرو بود برای سه روز به پادشاهی نشاندند، این واقعه در 1002هجری روی داد و آن نقطوی را فدای سلامت شاه ساختند. پس از آن او نیز در زمره نقطویه کشته شد. (همان)

گویند سبب سیاسی قتل عام نقطویه ارتباط آن گروه با شیخ ابوالفضل پسر شیخ مبارک وزیر اکبر شاه هندی بود و در خانه برخی از ایشان نامه‌هایی از آن یافتند و شیخ ابوالفضل پیشوای نقطویه در هند بود و ظاهراً اکبر شاه پسر همایون پادشاه هند به توسط آنان در ایرآن جاسوسی می‌کرد. امروز اکثر نقطویه در لباس دراویش خاکسار بسر می‌برند و عقاید خود را آشکار نمی‌سازند.» (همان)

اما دانشنامه جهان اسلام این گونه این وقایع را نقل می کند: « در زمان حکومت شاه اسماعیل اول (907ـ930ق) پیروان محمود (نقطویان)، جنبشی در روستای اَنْجُدان کاشان، مرکز اصلی اسماعیلیان نزاری پدید آوردند. شاه طاهر حسینی دکنی، سی و یکمین امام نزاری محمد شاهی، با گردآوری نقطویان و دیگر مخالفان در انجدان، سبب خشم شاه اسماعیل گردید. پس از او مراد، سی و ششمین امام نزاری قاسم شاهی، نقطویان و اسماعیلیان را دیگر بار در انجدان گرد آورد و جنبشی نو آغاز کرد. اما این جنبش را در 981 هجری قمری، شاه طهماسب سرکوب کرد. فعالیت نقطویان در اواخر دوره سلطنت شاه طهماسب در شهرهای ساوه، نائین، اصفهان و به ویژه قزوین شدت بیشتری یافت.

تاریخ‌نگاران صفوی و بسیاری از مورخان بعدی بر این اندیشه بودند که شاه عباس باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله ای برای زیرنظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در 996 هجری قمری بشارت ظهور موعود نقطوی را می‌دادند و حتی شاه طهماسب را مهدی می‌خواندند. چنین به نظر می‌رسد که نقطویان پس از سرکوب‌شدن در 982 و 994 هجری قمری، چشم امید به شاه عباس دوختند تا او را در سلک خود درآورند. شاه عباس مدتی با درویش خسرو در قزوین معاشرت کرد. گرایش شاه عباس به نقطویآن چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت‌اندیشی، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیت‌های شهری تأثیر گذاشت.» (دانشنامه جهان اسلام، ج5، ص649)

4. دستگیری سران نقطوی
این دانشنامه سپس به دستگیری سران نقطوی اشاره کرده و می‌نویسد: «دستگیری سران نقطوی در 1002 هجری قمری رخ داد. جلال الدین منجم یزدی وقوع قرانی به مدت سه روز را پیش‌بینی کرد و گفت که نحوست آن شامل شخص پادشاه می‌شود. برای رهایی شاه از این قران تدبیری اندیشیده شد که شاه به مدت سه روز، یعنی از تاریخ 7 تا 10 ذی‌قعده 1002ق از سلطنت کناره‌گیری کند و شخص مجرم و محکوم به مرگی را به جای وی بر تخت بنشانند. قرعه فال به نام یوسف ترکش‌دوز نقطوی افتاد. از این رو شاه عباس از سلطنت کناره‌گیری کرد. در پایان سه روز، شاه دوباره بر تخت خود دست یافت و یوسف به قتل رسید. شهرت او چندان است که متأخران، نقطویه را به نام شاه یوسفی می‌شناختند. تعقیب نقطویان به تدریج شدت بیشتری گرفت و هر کس که متهم به نقطوی‌بودن می‌شد به قتل می‌رسید. در 1010 هجری قمری که شاه عباس عازم مشهد بود، دو تن از رهبران نقطوی به نام‌های درویش تراب و درویش کمال اقلیدی و تنی چند از پیروان آنان به دستور شاه در کاروانسرایی در راه خراسان به قتل رسیدند. در 1041 هجری قمری در دوران شاه صفی، نقطویان به‌پاخاستند و در قزوین گرد درویش رضا جمع شدند و در محالّ قزوین فتنه برانگیختند.

درویش رضا، گاه خود را مهدی می‌نامید و نزد علمای اسلام جواب سؤالات شرعی را مطابق قاعده می‌داد. کثرت مریدان او به حدی رسید که قصد تسخیر قزوین کرد. در نبردی که روی داد او را دستگیر کردند و در 1041 هجری قمری گردن زدند. یک سال بعد، بقایای پیروان او که انتظار بازگشتش را داشتند، گِرد شاطر گمنامی که شباهتی به درویش رضا داشت فراهم آمدند. او را نیز در 1041 هجری قمری به دستور شاه صفی به دار آویختند. بدین‌گونه نقطویان به عنوان یک نیرو از میان رفتند.

حدود سی سال بعد، رافائل دومان به گروهی از درویشان ژنده‌پوش در اصفهان اشاره می‌کند که به نام دراویش محمودی نامیده می‌شدند. اما وجود آنان، آن اندازه بی‌اهمیت بود که به دستگیری و توقیف منجر نشد. نقطویان در سده‌های دهم و یازدهم سرکوب شدند و بقایای آنان در لباس درویشان می‌زیستند. بر اساس برخی نوشته‌ها، تنی چند از کارپردازان باب، هنگامی که او در جبل ماکو زندانی بود، آرای محمود پسیخانی را انتخاب کردند و با نظریات باب در کتاب بیان تلفیق کردند.» (همان، ج5، ص651)

5. نقطویان در هند
پس از کشتار نقطویان در دوره شاه عباس، بقایای آنان روی به هند نهادند. آنان اکبرشاه را موعود خود خواندند و دربار او را مکان مناسبی برای مناظره و مباحثات ادیان مختلف و نمایندگان آنان یافتند. اکبر انجمنی نوزده نفری گرد آورد، و اینان آیین الهی را که ترکیبی از اسلام و هندوئیسم و ادیان ایرانی بود ایجاد کردند و اکبرشاه را در یک دین‌گذاری جدید یاری نمودند و به او القا کردند که موعود رأس هزاره هجری، خودِ اوست. بعد از مرگ اکبرشاه در 1014 هجری قمری و سختگیری دوران جهانگیر، حمایت دربار هند از نقطویان به تدریج رو به کاهش نهاد تا این که سرانجام به خصومت آشکار اورنگ زیبدر نیمه سده یازدهم انجامید.» (همان،‌ج5، ص652)

6. واحدیه، نام دیگر نقطویه
نقطویه، نقطه را واحد و اصل وجود می‌دانستند و از این جهت آنان را واحدیه نیز گویند. (فرهنگ فرق اسلامی، مشکور، ص448) ایشان را همچنین «پسیخانیه» نیز می نامند.

7. گفت وگوی رمزگونه نقطویان
وقتی دو تن از نقطویان به هم می‌رسیدند رمز شناسایی را چنین مطرح می‌ساختند: ابتدا یکی از آن دو می‌گفت از درویشی چه فهمیدی؟ دومی دست راست را بر سطح زمین و یا بر کف اتاق می‌نهاد حرف «ب» را ترسیم می‌کرد. پس از این که نقطه ب را بر سطح زمین منقوش می‌ساخت مانند کسی که نمک به دهان می‌گذارد انگشت به دهان گذاشته گوید: غیر از این چیزی نیافتم. آن شخص هم آن عمل را تکرار می‌کند و یا به جای ترسیم حرف ب فقط نقطه را بر سطح زمین می‌کشید و سه مرتبه دست خود را بر نقطه می‌نهاده و بعد به دهان خود می‌برد و پس از شناسایی یکدیگر شروع به اسرارگویی می‌کنند. (همان)
».

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.