پس از آغاز جنگ اوکراین در فوریهٔ ۲۰۲۲، روسیه نه‌تنها وارد مرحله‌ای تازه از تقابل خارجی شد، بلکه هم‌زمان فرایندی تدریجی از تمرکز قدرت، گسترش سرکوب و بازتعریف مرزهای مجاز و ممنوع در داخل را تجربه کرد. آنچه در ابتدا به‌عنوان واکنشی امنیتی به یک بحران خارجی معرفی می‌شد، طی چهار سال گذشته به سازوکاری پایدار برای بازسازی اقتدارگرایی بدل شده است—فرایندی که آثار آن را می‌توان در سیاست، فرهنگ، زندگی روزمره و حتی در محبوبیت دوبارهٔ رمان «۱۹۸۴» جورج اورول در روسیه امروز مشاهده کرد.

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، فارن افرز نوشت: پس از فوریهٔ ۲۰۲۲، زمانی که ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، آنچه «عملیات ویژهٔ نظامی» می‌نامید—در عمل تهاجم تمام‌عیار به اوکراین—را آغاز کرد، محبوبیت رمان ۱۹۸۴ اثر جورج اورول در روسیه به‌طور چشمگیری افزایش یافت؛ رمانی پادآرمان‌شهری دربارهٔ رژیمی تمامیت‌خواه که بر نظارت فراگیر و تبلیغات دائمی بنا شده است. با نزدیک شدن کریسمس همان سال، یکی از کتاب‌فروشی‌های سن‌پترزبورگ نسخه‌های ۱۹۸۴ را همچون ریسه‌ای بالای صندوق فروش به هم گره زد. فروشگاهی دیگر در ورودی خود چیدمانی از کتاب‌های میهن‌پرستانه برپا کرد—در کنار لیوانی با تصویر چهرهٔ اورول و جمله‌ای که به رهبر سایه‌وار و ظاهراً قادر مطلق رمان اشاره داشت: «بگذار برادر بزرگ فکر کند در این لیوان چای هست.»

کتاب‌فروشی مدرن «رسپوبلیکا» در مسکو آثار اورول را در سراسر فروشگاه پخش کرد. این فروشگاه در اعتراضی خاموش به خواست کرملین برای کنار گذاشتن تمامی محصولات فرهنگی «کشورهای غیردوست»—از جمله فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده—همچنان آلبوم جدید اد شیرن و صفحه‌های قدیمی رولینگ استونز را به فروش می‌رساند. پرفروش‌های رسپوبلیکا شامل نویسندگان آمریکایی و بریتانیایی بود، در کنار نویسندگان روسی‌ای که کشور را ترک کرده بودند؛ از جمله بوریس آکونین و دیمیتری بایکوف. اما در سال‌های پس از آغاز جنگ، آکونین و بایکوف به «افراط‌گرایی» متهم شدند و آثارشان به فهرست رسمی پنج‌هزار عنوان کتاب ممنوعه افزوده شد. رسپوبلیکا این کتاب‌ها را از قفسه‌ها جمع کرد و آثار اورول—که هنوز ممنوع نشده بود—را برای احتیاط به طبقهٔ دوم منتقل کرد، در صورتی که بازرس دولتی سر برسد.

در چهار سال گذشته، دامنهٔ محدودیت‌ها در روسیه به‌طور مستمر گسترش یافته است؛ نه‌فقط در قالب ممنوعیت کتاب‌ها، بلکه با کاهش دسترسی به شبکه‌های اجتماعی، سرکوب اعتراض‌ها و  و نامشروع جلوه دادن فمینیسم. قانون «عامل خارجی» روسیه که در سال ۲۰۱۲ برای شناسایی افراد و سازمان‌های دریافت‌کنندهٔ حمایت مالی خارجی تصویب شده بود، به ابزاری برای تعقیب کیفری و حذف از حیات عمومی هر فرد یا نهادی تبدیل شده که با دولت مخالفت می‌کند. در ابتدای سال ۲۰۲۲، تنها ۳۰۰ نفر و سازمان در فهرست بدنام «عوامل خارجی» قرار داشتند؛ اکنون این رقم از ۱۱۰۰ فراتر رفته است. با وجود این، حتی هم‌زمان با تشدید فشارها، روس‌ها دست از خواندن برنداشته‌اند. یکی از زنجیره‌های کتاب‌فروشی اعلام کرد که ۱۹۸۴ در سال ۲۰۲۳ بیشترین میزان سرقت را در میان کتاب‌ها داشته است. در نیمهٔ نخست سال ۲۰۲۵، به گفتهٔ همان فروشگاه، تنها اثری که از آن پیشی گرفت نسخه‌هایی از قانون اساسی روسیه بود—قانونی که سانسور را ممنوع می‌کند و آزادی اندیشه، حق بیان و دسترسی به اطلاعات را تضمین می‌کند. روس‌ها با طنزی تلخ می‌گویند: «اورول را برای توصیف واقعیت می‌خوانیم و قانون اساسی را به‌عنوان یک آرمان‌شهر زیبا.»

سفر به روسیه در چهار سال گذشته، مشاهدهٔ تثبیت یک دیکتاتوری در زمان واقعی بوده است—پاسخی عینی به پرسشی که خوانندگان ۱۹۸۴ با آن مواجه می‌شوند، وقتی می‌پرسند نگاه برادر بزرگ چگونه تا این اندازه نافذ و بی‌امان شد. در آغاز تهاجم، دولت ابزار لازم برای خاموش کردن همهٔ اشکال مخالفت را در اختیار نداشت و به همین دلیل به سرکوب گزینشی روی آورد. بسیاری از مردم به خودسانسوری تن دادند، هرچند هم‌زمان راه‌هایی برای ابراز نارضایتی از مسیر کشور می‌یافتند. اما در گذر زمان، مسکو دستگاه سرکوب گسترده‌تری بنا کرده است؛ دستگاهی که با ایجاد فضایی از ترس و عدم‌قطعیت، بسیاری از روس‌ها را واداشته نه‌تنها خود، بلکه یکدیگر را نیز خاموش کنند. انباشت تدریجی این تغییرات—هم از سوی دولت و هم از سوی جامعه—روسیه را هرچه بیشتر به سوی استبداد سوق داده است؛ چرخه‌ای که تا زمانی که دولت پوتین در پی کنترل تام و همه‌جانبه باشد، بعید است شکسته شود—کنترلی که تا همین اواخر، گمان می‌رفت تنها در گذشتهٔ کمونیستی روسیه یا در جهان داستانی اورول وجود دارد.

با این همه، تبلیغات او به‌طور کامل جا نیفتاده است. هرچه زمان می‌گذرد، شمار کمتری از روس‌ها خواهان ادامهٔ این درگیری‌اند؛ زیرا هرچه جنگ طولانی‌تر می‌شود، کمتر در پس‌زمینه می‌ماند و بیشتر زندگی مردم را دربرمی‌گیرد. جامعه نگران تکرار شوکی مشابه «بسیج نسبی» پاییز ۲۰۲۲ است؛ اقدامی که ۳۰۰ هزار مرد را ملزم به پیوستن به ارتش کرد. پس از اعلام این بسیج، بسیاری از مشمولان بالقوه از کشور گریختند. در اکتبر همان سال، ۶۶ درصد روس‌ها به مؤسسهٔ لوادا گفتند از بسیج سراسری هراس دارند و ۵۷ درصد خواستار آغاز مذاکرات صلح بودند (امروز این رقم به ۶۶ درصد رسیده است). دولت که از زیاده‌روی و پیامدهای آن بیم داشت، به‌جای آن سامانه‌ای را برقرار کرد که ظاهراً بر جذب داوطلبانه استوار بود.

در سراسر روسیه، مردان جوان برای اعزام به جبهه جذب شده‌اند. خانواده‌های آنان—بسته به منطقه—معادل ۲ تا ۲۰ هزار دلار یا حتی بیشتر دریافت می‌کنند. طی سه سال، دولت نزدیک به ۳۸ میلیارد دلار، معادل ۱.۵ درصد تولید ناخالص داخلی روسیه، صرف این پرداخت‌ها کرده است. وزارت دفاع اعلام کرده ارتش در سال ۲۰۲۴ نزدیک به ۵۰۰ هزار نیروی تازه جذب کرده و در سال ۲۰۲۵ نیز ۴۵۰ هزار نفر دیگر را. برخی با اجبار جذب می‌شوند؛ برخی دیگر مجرمانی‌اند که ترجیح می‌دهند به جنگ بروند تا زندان. افزون بر دریافت پول، از جرایمشان نیز تبرئه می‌شوند. هزاران نفر جان می‌بازند، اما هزاران نفر دیگر بازمی‌گردند. با گذشت سال‌ها، حضور مردان معلول و مجروح در خیابان‌های شهرهای روسیه پررنگ‌تر شده است. رهگذران با بیم و احتیاط با آنان برخورد می‌کنند، گویی با سربازان مزدورِ سرنوشت روبه‌رو هستند.

پوتین کوشیده است کارزار اوکراین را به‌عنوان جنگی دفاعی بازنمایی کند و آن را هم‌سنگ جنگ جهانی دوم—که در روسیه «جنگ میهنی بزرگ» نامیده می‌شود—قرار دهد. اما این تلاش ناکام مانده است. لفاظی‌های جنگ‌طلبانهٔ کارگزاران کرملین و مفسران وابسته نتوانسته شور و هیجان ملی ایجاد کند. برعکس، هرچه نظامی‌گری بیشتر به افکار عمومی تحمیل می‌شود، نارضایتی مردم فعالانه‌تر بروز می‌یابد. سال گذشته در متروی مسکو، دو نوجوان را شنیدم که پوستر جذب نیرو را به تمسخر می‌گرفتند. روی پوستر، سربازانی از بیننده می‌پرسیدند: «اگر تو نه، چه کسی؟» پسرها خندیدند و گفتند: «اگر تو نه، چه کسی؟ معلوم است—پوتین.»

 

مناطق خاکستری

در روسیه، هیچ‌کس دقیقاً نمی‌داند چه چیزی ممنوع است و چه چیزی هنوز مجاز؛ واقعیتی اورولی که پر از شکاف و تناقض است. غرب «لغو» شده، اما در فصل کریسمس، بیشتر مراکز خرید با واژهٔ انگلیسی «JOY» با حروفی عظیم به استقبال بازدیدکنندگان می‌روند. راهنماهای فرهنگی آخرهفته‌ها مرتب قسمت‌هایی از فصل تازهٔ سریال White Lotus را نقد می‌کنند، توضیح می‌دهند چرا فیلم Conclave ارزش هیاهویش را دارد و چرا Avatar: Fire and Ash ندارد، برانچ ایتالیایی هتل فور سیزنز نزدیک میدان سرخ را معرفی می‌کنند و آموزش انگلیسی‌زبان در «مدرسهٔ بریتانیایی مسکو» را تبلیغ می‌کنند—در کنار شعرهای میهن‌پرستانه یا آگهی دانلود بازی ویدیویی‌ای با عنوان «از استالین بپرس».

در همین حال، برخی نهادهای مذهبی و نمایندگان دوما خواستار ممنوعیت داستان‌های هری پاتر شده‌اند، با این استدلال که جادوی سیاه را ترویج می‌کند. این درخواست‌ها تابستان امسال شدت گرفت؛ زمانی که دیوان عالی روسیه «شیطان‌پرستی» را یک «جنبش بین‌المللی» ممنوع اعلام کرد (جنبشی که اساساً وجود خارجی ندارد). با این وجود، در صفحهٔ سفرِ یاندکس—پاسخ روسیه به گوگل—به کاربران روس سفر به پارک‌ها و موزه‌های موضوعی هری پاتر در سراسر جهان پیشنهاد می‌شود. این دسامبر، رویداد محبوبی با عنوان «هری پاتر، یا سال نوی هاگوارتز» در «آرت کلاب» مسکو برگزار می‌شود. در کازان، پایتخت منطقهٔ تاتارستان، کافه‌ای با تم هری پاتر نان زنجبیلی با چهرهٔ شخصیت‌های محبوب می‌فروشد.

این «منطقهٔ خاکستری» مردم را در وضعیت دائمیِ عدم‌قطعیت نگه می‌دارد و خود به ابزاری از سرکوب بدل می‌شود؛ زیرا افراد را به خودپلیسی وادار می‌کند. در تئاتر، یک دستورالعمل غیررسمی—حاصل توصیه‌ای از بالا—وجود دارد که اجرای آثار نویسندگان خارجی را بر صحنه منع می‌کند؛ ازاین‌رو کمتر کسی جرأت اجرای آن‌ها را دارد. برخی تئاترها نام بازیگران و نویسندگانی را که «غیرمیهن‌پرست» تلقی می‌شوند از بروشورها حذف می‌کنند. دیمیتری کریموف، کارگردان نامدار، در اعتراض به جنگ کشور را ترک کرد؛ بنابراین در اجرای نمایش سریوزا—برداشتی از آنا کارنینای تولستوی—در تئاتر هنری مسکو، نام او از مواد تبلیغاتی حذف شد و در برنامهٔ اجرا تنها نوشته بودند: «کارگردان: کارگردان.»

سال گذشته، یک کارگردان جوان نمایش بند انگشتی اثر هانس کریستین اندرسن را در تئاتر ساتیر مسکو روی صحنه برد. در داستان، قهرمان جوان می‌خواهد به کشورهای گرمِ جنوبی پرواز کند و آزادی بجوید. اما به او گفته شد از «کشورهای جنوبی» نام نبرد—زیرا اوکراین در جنوب روسیه قرار دارد. واژهٔ «آزادی» نیز باید حذف می‌شد تا «برداشت نادرست» ایجاد نکند. کارگردان پیشنهاد داد اجرا با یک کُرال لاتین پایان یابد. مدیر تئاتر پرسید: «لاتین از کشورِ دوست است؟»

برخی نمونه‌ها حتی مضحک‌ترند. به گفتهٔ کرملین، تندیس‌های مرمرینِ باستانیِ پیکره‌های برهنهٔ انسانی در موزه‌های روسیه اکنون ناقض «سنت‌های عمیق اخلاقی» کشورند؛ در حالی که حتی در دوران سرکوبگر استالین، آثار باستانی تهدیدی برای دولت محسوب نمی‌شدند. هم‌زمان، عروسک پولیشی محبوب «لابوبو»—ساختهٔ هنرمندی زادهٔ هنگ‌کنگ که در هلند پرورش یافته—به‌عنوان دشمنِ شخصیت کارتونی بومیِ دوران شوروی، «چبوراشکا»، معرفی شده است. یکی از قانون‌گذاران روسیه کاملاً جدی پیشنهاد داد کسانی که در جبههٔ اوکراین «به ارزش‌های سنتی پایبندند»، چبوراشکا را انتخاب می‌کنند. حضار سر تکان دادند، گویی سخنی کاملاً معقول شنیده‌اند.

دیگر هیچ‌کس بر زندگی خود کنترل ندارد. این واقعیت در دسامبر ۲۰۲۳ آشکار شد؛ زمانی که شرکت مخابراتی ام‌تی‌اس در مسکو مهمانی کریسمسی «تقریباً برهنه» برگزار کرد. چهره‌های مشهورِ دعوت‌شده—همانند سال‌های پیش—با پوشش‌های بسیار باز حاضر شدند و همچنان می‌پنداشتند زندگی خصوصی‌شان خصوصی است. اما میهن‌پرستیِ رسمیِ پوتین این سپر را برداشت. حاضران به فقدان غرور ملی متهم شدند؛ به این‌که «به‌شکلی منزجرکننده» از غرب تقلید می‌کنند، آن هم در حالی که کشور برای «روح سنتی» خود می‌جنگد. از آن پس، مهمانی‌ها و اجراها در سراسر روسیه هدف یورش قرار گرفته‌اند؛ به بهانهٔ یافتن «مجرمان» ال‌جی‌بی‌تی، «شیطان‌پرستان»، یا موسیقی و نمایش‌هایی که به «عوامل خارجی» نسبت داده می‌شوند.

 

شکل‌گیری یک دیکتاتوری

ایان کرشاو، تاریخ‌دان بریتانیایی، در مقالهٔ سال ۱۹۹۳ خود با عنوان «کار کردن در جهت پیشوا» توضیح می‌دهد که اقتدارگرایی چگونه مسلط می‌شود: از راه به‌کارگیری ایدئولوژی برای توجیه کنش‌های فردی و جمعی، با همدستی داوطلبانهٔ جامعه، و از طریق سرکوب دولتی. رهبر خطوط کلی الزامات سرکوبگرانه را ترسیم می‌کند و سپس دیگران—از حلقهٔ نزدیکان او گرفته تا کسب‌وکارها، نهادهای دولتی و سیاسی، مدارس و دانشگاه‌ها، و گروه‌ها و افراد داوطلب—قواعد رفتار را می‌سازند. اَبَرمیهن‌پرستیِ پوتینیسم نیز دقیقاً همین الگو را دنبال می‌کند. شهروندان عادی نه‌تنها همدستانی منفعل نیستند، بلکه در تلاش برای خشنود کردن رهبر و نظارت بر اعضای جوامع خود، به هم‌نویسندگان سرکوب بدل می‌شوند. مقاماتی که می‌کوشند از یکدیگر پیشی بگیرند، هرچه پیش‌تر می‌روند، سرکوب‌ها را تهاجمی‌تر می‌کنند. حاصل کار، نمایش‌هایی عبث است؛ جایی که کارگزاران حکومتی مهارت عادی جلوه دادنِ امر غیرعادی—و بالعکس—را صیقل می‌دهند.

این بدان معنا نیست که مقامات توان تشخیص پوچی را از دست داده‌اند؛ آنان هر زمان که به سودشان باشد، آن را می‌بینند. الا پامفیلووا، رئیس کمیسیون مرکزی انتخابات روسیه، زمانی به‌شدت خشمگین شد که یک قانون‌گذار نگران گزارش داد نماد رسمی انتخابات ۲۰۲۴ به لوگوی «بنیاد مبارزه با فساد» شباهت دارد—بنیادی که زمانی به ریاست الکسی ناوالنیِ فقید، دشمن اصلی کرملین، اداره می‌شد. پامفیلووا آن قانون‌گذار را به‌خاطر «تخیل پارانویایی» توبیخ کرد. او اندکی بعد، به سبب همین اظهارات، «عامل خارجی» اعلام شد.

پوتین در بیش از بیست‌وپنج سال حضور در قدرت، این تصور را در ذهن جمعی روس‌ها نهادینه کرده که روسیه «دژی محاصره‌شده» است—پیامی که سال‌هاست مفسران تلویزیونی تکرارش می‌کنند. ساکنان روستاها و شهرهای کوچک که حقوق‌به‌حقوق زندگی می‌کنند، می‌توانند از تعلق به «ملت بزرگی» که در برابر فشار غرب می‌ایستد الهام بگیرند. پوتین با توسل به شعار جنگ میهنی بزرگ—«پیروزی از آنِ ماست»—رنج‌ها و قساوت‌هایی را که این مردم در مسیر تحمل می‌کنند، برایشان توجیه می‌کند.

هرچه نظامی‌گری بیشتر بر افکار عمومی تحمیل می‌شود، نارضایتی مردم از این پیام نیز عمیق‌تر می‌گردد.

در پاسخ، اعضای دوما و شهروندان عادی، گویی گرفتار جنونی جمعی شده باشند، خود به ابداع قواعد سرکوبگرانه دست می‌زنند. پس از فروپاشی نظام کمونیستی، رسمِ گزارش دادن دوستان، اعضای خانواده یا همکاران به‌دلیل «اندیشه‌های خرابکارانه» فروکش کرد؛ اما در سال ۲۰۲۲ دوباره سربرآورد و حتی در سطح جامعه عادی و تشویق شد. تا سال ۲۰۲۴، میهن‌پرستان پرشور بیش از ۳۰۰۰ گزارش علیه دیگران تنظیم کردند؛ با اتهام‌هایی چون «بی‌اعتبار کردن نیروهای مسلح»، حمایت از حقوق ال‌جی‌بی‌تی یا انتقاد از کرملین.

برخی از سر اعتقاد خبرچینی می‌کنند؛ برخی برای کسب اعتبار نزد دولت؛ و برخی از ترس آن‌که خود قربانی نشوند. ایوان آباتوروف، دانشجوی دکتری گمنام اهل یکاترینبورگ، به‌خاطر طرح اتهام‌های خیالی علیه روزنامه‌نگارانی که مثلاً به‌جای «عملیات ویژهٔ نظامی» از واژهٔ «جنگ» استفاده می‌کردند، شهرت یافت. او در شش ماهِ سال ۲۰۲۳، با نام مستعار «آنا کوروبکووا»، ۱۳۵۷ گزارش افشاگرانه نوشت.

گروه‌هایی دیگر—مانند «کمون روسی»، جریان فوق‌راست و طرفدار جنگ—به‌طور مستقیم با «دشمنان داخلی» می‌جنگند. این گروه که در آغاز جنبشی خودسر بود، از سال ۲۰۲۲ به نیروهای رسمی امنیتی یاری رسانده و در یورش‌هایی شرکت کرده است که اجتماعات قومی یا «نامطلوب‌ها» را در کلاس‌های دانشگاهی یا کنسرت‌ها هدف می‌گیرد. داوطلبان، نشست‌ها را در کتاب‌فروشی «مسکوا»—چند دقیقه‌ای دورتر از کرملین—برهم می‌زنند؛ برای سخنرانانِ نامطلوب وعدهٔ دردسر می‌دهند و تهدید به آتش‌زدن کتاب‌ها و شکستن شیشه‌ها می‌کنند. هنگامی که فروشگاه برای حفاظت با پلیس تماس می‌گیرد، مأموران اغلب با استناد به کمبود منابع از مداخله خودداری می‌کنند.

 

سفت‌تر شدن پیچ‌ها

در ژوئیه، اقدام وزارت کشور برای مهار خودسری‌های شبه‌نظامی غافلگیرکننده بود. این وزارتخانه با اشاره‌ای غیرمستقیم به «کمون روسی»، به شهروندان هشدار داد دربارهٔ گروه‌های ملی‌گرایی که «زیر پوشش شعارهای میهن‌پرستانه، دشمنان جعلی می‌تراشند و منازعات قومی را شعله‌ور می‌کنند». از آن پس، حتی ملی‌گراترین کارگزاران—مانند کیریل کابانوف، عضو شورای ریاست‌جمهوری برای توسعهٔ جامعهٔ مدنی و حقوق بشر (نامی که امروز تناقض‌آمیز می‌نماید)—اصرار دارند چنین سازمان‌هایی باید کاملاً در «ساختارهای دولتی» ادغام شوند.

این اقدامات بخشی از مرحله‌ای تازه از سرکوب و کنترل است که نه‌تنها مخالفان، بلکه فوق‌وفاداران را نیز هدف می‌گیرد. نظرسنجی‌های لوادا در دسامبر نشان داد تنها ۲۶ درصد جمعیت تا حدی موافق ادامهٔ «عملیات نظامی در اوکراین» هستند—کمترین میزان حمایت از آغاز جنگ تاکنون. سهم کسانی که اصرار دارند روسیه باید تا پیروزی کامل بجنگد، از ۲۹ درصد در سال ۲۰۲۲ به ۱۵ درصد در پایان ۲۰۲۵ کاهش یافته است. این حال‌وهوا برای کرملین تهدیدآمیز است؛ ازاین‌رو، دولت سهم کمتری از پروژهٔ اقتدارگرایانه را به شهروندان واگذار کرده و بار سرکوب را مستقیماً بر دوش خود گرفته است، با هدف حذف هرگونه فعالیت سیاسی مستقل—هر آنچه ممکن است از کنترلش بگریزد.

دولت حتی علیه خودی‌ها نیز چرخیده است. از تابستان، بازداشت‌های روزانهٔ مقام‌های دولتیِ پیش‌تر مورد اعتماد، سیاستمداران و افسران ارشد ارتش آغاز شده که اکنون به فساد متهم‌اند. ژوئن و ژوئیه همچنین شاهد بازداشت‌های خشن روزنامه‌نگاران رسانهٔ آنلاین Ura.ru و کانال تلگرامی Baza بود—هر دو نشریات فوق‌میهن‌پرست و طرفدار جنگ که پیش‌تر با اطاعت، «دشمن» را می‌کوبیدند. در پاییز، چند تن از وفادارترین‌ها نیز «عامل خارجی» نام گرفتند. اکنون هیچ ارزیابی مستقلی از اقدامات روسیه تحمل نمی‌شود؛ حتی اگر از وفادارترین پیروان سر بزند.

سرکوب کرملین ژرف‌تر شده است. دسترسی به اینترنت پیوسته محدود شده: ابتدا یوتیوب عملاً از کار افتاد و تماس‌های سیگنال و وایبر مسدود شد؛ سپس در سپتامبر، مقررات سخت‌گیرانه‌ای اجرا شد که تماس‌ها در واتس‌اپ و تلگرام را محدود می‌کرد و حتی جست‌وجوی وب‌سایت‌های ممنوعه را مشمول جریمهٔ «مشارکت در افراط‌گرایی» می‌دانست. این سانسور دیجیتال آن‌قدر گسترده بود که حتی جناح‌هایی از دوما—که معمولاً تنها به نام مخالف‌اند—به آن رأی منفی دادند. تنها حزب پوتین بی‌هیچ مخالفتی آن را تصویب کرد. با این همه، محدودیت‌ها ادامه دارد: واتس‌اپ عملاً غیرقابل استفاده شده و اینترنت موبایل تقریباً هر روز در سراسر روسیه قطع می‌شود—به ادعای جلوگیری از حملات پهپادی اوکراین، اما در عمل برای بریدن پیوند روسیه با جهان بیرون و کنترل جامعه.

در روسیه، هیچ‌کس دقیقاً نمی‌داند چه چیزی ممنوع است و چه چیزی هنوز مجاز.

سرخوردگی رو به افزایش است. حامیان پرشور جنگ خشمگین‌اند که جامعهٔ روسیه فداکاری‌های ارتش را نادیده می‌گیرد و از پیشروی‌های کند در اوکراین ناراضی‌اند. دیگران نگران تورم و گرانی‌های فزاینده‌اند و اقتصاددانان نسبت به آیندهٔ اقتصاد بدبین. اگر صلحی در کار نباشد، جنگ تمام‌عیار تنها مسئلهٔ زمان است. هر دو سناریوی پیشِ رو—تداوم جنگ یا پایان آن—آکنده از عدم‌قطعیت‌اند؛ و از همین رو، کرملین کنترل مطلق را ضروری می‌بیند.

با این حال، در آستانهٔ ۲۰۲۶، بازآفرینی ۱۹۸۴ در روسیه هنوز کامل نشده است. قواعد نهایی تثبیت نشده و مخالفت از شکاف‌ها عبور می‌کند. روزنامه‌نگاران، هنرمندان و شهروندانی که هر روز در برابر سرکوب می‌ایستند، با کنش‌های کوچک اما معنادار، پوچی و خشونت حکومت را عیان می‌کنند—و نشان می‌دهند که حتی در دل یک دیکتاتوریِ در حال تکوین، ترک‌ها همچنان وجود دارند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.