در میانه‌ی یکی از خاموش‌ترین فجایع معاصر، روایت یک نویسنده سودانی تصویری انسانی و تکان‌دهنده از جنگی ارائه می‌دهد که جهان تقریباً آن را نمی‌بیند. فاطین عباس، نویسنده و استاد کالج بارد برلین، در گفت‌وگو با اشپیگل از مرگ خاله‌اش در تبعید، از خانه‌ای که دیگر وجود ندارد، و از کشوری سخن می‌گوید که زیر آوار جنگ میان دو ژنرال قدرتمند فرو می‌پاشد. او سرگذشت خانواده‌اش را تنها روایت یک اندوه شخصی نمی‌داند، بلکه آن را آینه‌ای از رنج پنجاه میلیون انسان می‌خواند که بیش از دو سال است در محاصره خشونت، آوارگی، بیماری و بی‌توجهی جهانی گرفتارند. این شهادت شخصی، به‌روشنی نشان می‌دهد سودان نه فقط با جنگ، که با فروریختن مفهوم امنیت، کرامت انسانی و امید به آینده روبه‌روست؛ کشوری که صدای قربانیانش هنوز در سکوت جهان گم می‌شود.

 به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، فاطین عباس نویسنده در کالج بارد برلین در مصاحبه با اشپیگل گفت: چند هفته پیش مطلع شدم که خاله‌ام، لایلا، در قاهره درگذشته است. او ۷۶ سال داشت. مانند سایر اعضای خانواده‌ام، او نیز در بهار ۲۰۲۳ از ایالت خارطوم در سودان اخراج شده بود – تنها چند هفته پس از آغاز خونین‌ترین جنگی که این کشور تاکنون تجربه کرده است. در آوریل همان سال، در پایتخت درگیری‌هایی میان «نیروهای پشتیبانی سریع» (RSF) – یک گروه شبه‌نظامی – و ارتش رسمی کشور آغاز شد. اقوامم، از جمله پدرم، به مصر رسیدند. از آن زمان تاکنون ۱۴ میلیون سودانی دیگر آواره شده‌اند، که بیشتر آن‌ها در داخل کشور مانده‌اند.

وقتی با خانواده‌ام در قاهره صحبت می‌کردم، غم از دست دادن خاله‌ام لایلا بی‌پایان بود. من تقریباً هیچ کسی را نمی‌شناختم که به اندازه او مهربان و دلسوز باشد. یادم می‌آید که در روزهای بهتر به خانه او می‌رفتیم، زمانی که روزها بیشتر با خنده و غذاهای مشترک پر شده بود. یادم می‌آید که او اجازه نمی‌داد از میز بلند شوم مگر اینکه واقعاً سیر شده باشم. باغ او یادم می‌آید ، گسترده و خنک حتی در گرم‌ترین روزها، با ردیفی از درختان کنار دیوار. یادم می‌آید صدایش، آغوش‌های گرمش؛ بزرگ‌ترین نگرانی‌اش این بود که همه اطرافیانش خوب باشند، همه دوست داشته شوند و رسیدگی شوند.

لایلا نه تنها دور از خانه‌ای که پنج فرزندش را بزرگ کرده بود درگذشت، بلکه با دانستن اینکه به زودی شاید هرگز به آنجا باز نگردد، از دنیا رفت.

غم ما برای خاله‌ام فراتر از یک فقدان خانوادگی است. این غم، غم از دست دادن یک کشور، یک خانه، یک ملت است؛ غم رنجی که بیش از دو سال است بر یک ملت ۵۰ میلیونی تحمیل شده – در حالی که جهان عمدتاً چشم بر آن بسته است.

در هسته این بحران، دو مرد بر سر قدرت می‌جنگند: ژنرال عبدالفتاح البرهان، رهبر نیروهای مسلح، و ژنرال محمد حمدان «همتی» دقلو، رهبر شبه‌نظامیان RSF. هر دو دست‌نشانده دیکتاتور پیشین نظامی، عمر البشیر، بودند. کمی پس از آنکه معترضان سودانی البشیر را در ۲۰۱۹ سرنگون کردند، میان آن‌ها اختلاف افتاد. در ۲۰۲۳، دشمنی آن‌ها به اوج رسید. قتل‌عام‌ها، تجاوزها، محاصره، گرسنگی – همه این‌ها عمدتاً توسط شبه‌نظامیان RSF و همچنین ارتش به‌عنوان سلاح جنگی به کار گرفته شد. علاوه بر ۱۴ میلیون آواره، برآورد می‌شود که حدود ۴۰۰ هزار نفر جان خود را از دست داده‌اند. تنها در ایالت خارطوم، ناظران از بیش از ۶۱ هزار کشته خبر می‌دهند.

در این جنگ، تنها گلوله‌ها نمی‌کشند. یکی از خویشاوندانم در قاهره برایم تعریف کرد که خانواده‌ای در خارطوم مانده بود و دو سال اول جنگ را زنده ماندند. سپس هشت نفر از آن‌ها ظرف یک هفته جان باختند، پس از اینکه آب آلوده‌ای از یک فروشنده خیابانی خریداری کرده بودند. کمبود غذا و آب، مواد غذایی مسموم، بیماری‌هایی مانند وبا، مالاریا و تب دانگ – همه این‌ها کسانی را نابود می‌کند که از گلوله‌ها جان سالم به در برده‌اند.

خانواده من در هفته‌های اول جنگ از طریق زمینی به مصر گریختند – نجاتی که تنها برای کسانی فراهم بود که توان مالی داشتند. بیشتر سودانی‌ها از آن محروم بودند. اما زندگی در قاهره برای خانواده من شکننده است. آن‌ها پناهندگان با وضعیت موقت هستند و همه آنچه در سودان برایشان مهم بود، از دست رفته است. پس‌اندازهایشان زیر فشار هزینه‌های مسکن، غذا و مراقبت‌های پزشکی رو به کاهش است. ما در خارج، من و خواهرانم، هر کمکی که توان داریم، برایشان می‌فرستیم.

با این حال، خانواده من خوش‌شانس است. اگرچه آشوب‌های جنگ احتمالاً مرگ خاله‌ام را تسریع کرده، اما او دست‌کم در بیمارستانی در قاهره جان باخت – مرگی با کرامت، برخلاف اکثریت کسانی که در سودان بر اثر خشونت مستقیم یا غیرمستقیم می‌میرند.

در همان هفته‌ای که از مرگ خاله‌ام لایلا مطلع شدم، شبه‌نظامیان RSF شهر فاشر، مرکز ایالت دارفور شمالی، را تصرف کردند. آن‌ها ۱۸ ماه شهر را محاصره کرده بودند تا سرانجام آن را فتح کنند. از آن زمان تاکنون در فاشر خون زیادی ریخته شده که از فضا هم قابل مشاهده است. در یک قتل‌عام در بیمارستانی در فاشر بیش از ۴۶۰ نفر – بیماران، همراهان آن‌ها، کارکنان بیمارستان و پناهندگان – کشته شدند. ویدئوهایی منتشر شده – توسط خود شبه‌نظامیان – که فجایع هولناکی را نشان می‌دهد: توده‌ای از اجساد در کنار خیابان؛ اعدام‌های صحرایی افراد غیرمسلح؛ پناهندگانی که هنگام تلاش برای فرار تیر می‌خورند.

دارفور از اوایل دهه ۲۰۰۰ شاهد چرخه‌های مکرر خشونت و فجایع است. آن زمان، شبه‌نظامیان جان‌جواوید – گروهی شبه‌نظامی که توسط دیکتاتور پیشین عمر البشیر برای سرکوب شورش در منطقه فرستاده شده بود – یک فرماندهی قتل انجام داد که حداقل ۳۰۰ هزار نفر را قربانی کرد، عمدتاً از جوامع غیرعرب. سازمان ملل این اقدام را نسل‌کشی خواند. میلیون‌ها نفر از خانه‌هایشان آواره شدند. در همین حال، جان‌جواویدها با غارت و تصرف زمین و دام کشته‌ها و آوارگان ثروتمند شدند.

به‌خاطر کارایی آن‌ها در سرکوب قیام، البشیر در ۲۰۱۳ آن‌ها را رسماً بخشی از شبه‌نظامیان RSF تحت فرماندهی دقلو کرد. دقلو، به‌عنوان فرمانده پیشین جان‌جواوید، مستقیماً در جنایات آن زمان دست داشت. البشیر همچنان از RSF استفاده می‌کرد، نه تنها برای سرکوب قیام در دارفور، بلکه برای کنترل مرز غربی سودان (گاهی با کمک مالی اتحادیه اروپا). به این معناست که دارفور زادگاه RSF است – منطقه‌ای که آن‌ها در آن تاکتیک‌های خشونت‌آمیز خود را تکامل داده‌اند. ماه‌ها بود که روشن بود: اگر فاشر سقوط کند، کشتار گسترده‌ای رخ خواهد داد، به ویژه به عنوان نمایش قدرت شبه‌نظامیان در منطقه علیه گروه‌های قومی غیرعرب.

اخبار مربوط به آتش‌بس مدت‌هاست دیگر آرامش‌بخش نیست. به‌حق، زیرا تقریباً بلافاصله شکسته شد. پس از این همه آتش‌بس ناکام، سودانی‌ها خسته شده‌اند. آن‌ها می‌دانند: وقتی RSF و ارتش از امنیت غیرنظامیان سخن می‌گویند، تنها حرفی بی‌عمل است. در همین حال، آن‌ها به‌طور مستمر غیرنظامیان را ناقص می‌کنند و گرسنگی می‌دهند. وضعیت در این روزها ویرانگر است.

همیشه اوضاع این‌قدر تاریک نبود. تنها شش سال پیش، مردم سودان – از جمله من – سقوط عمر البشیر را جشن گرفتند. دیکتاتوری ۳۰ ساله او با اعتراضات مردمی انقلاب دسامبر ۲۰۱۸/۱۹ پایان یافت. زمانی که رژیم در خارطوم تهدید به خشونتی مشابه با آنچه بر مردم دارفور روا داشته بود کرد، معترضان با جسارت پاسخ دادند: «ما همه دارفوریم!» انقلاب، غیرنظامیان را فراتر از گروه‌های قومی و مناطق متحد کرد. مردم علیه نظامیان ایستادند – نه فقط علیه البشیر، بلکه علیه متحدانش، دقلو و البرهان نیز.

سرنگونی البشیر اوج مبارزه‌ای چندین دهه‌ای برای دموکراسی بود. پدر من در ۱۹۸۹ به دلیل مقاومت علیه رژیم زندانی شد. به‌یادماندنی‌ترین خاطرات کودکی‌ام، بازدید از زندان بود: زندانیانی را دیدم که بدن‌هایشان از شکنجه آسیب دیده بود. پس از یک سال، پدرم آزاد شد و من، دو خواهرم و مادرم او را به تبعید در نیویورک همراهی کردیم (پدرم بعدها به سودان بازگشت). بیش از یک دهه پیش از زندانی شدن خودش، برادر کوچک‌تر پدرم در اعتراضات علیه دیکتاتوری پیشین جعفر نمیری (۱۹۶۹ تا ۱۹۸۵) توسط پلیس کشته شد.

این تاریخچه خانوادگی، خواهران و من را نسبت به بی‌عدالتی حساس کرد و اهمیت مقاومت را به ما آموخت. این تاریخچه فداکاری‌های بزرگی را نشان داد که برای آزادی ما انجام شده است – نه تنها توسط پدر و برادرش، بلکه توسط شمار بی‌شماری از سودانی‌ها که نسل‌ها برای دموکراسی مبارزه کرده‌اند.

به‌زودی پس از سرنگونی البشیر، امید به پایان خشونت در سودان از بین رفت، زیرا چندین قدرت منطقه‌ای – از جمله مصر، امارات متحده عربی و عربستان سعودی – از دقلو و البرهان حمایت کردند. به‌ویژه امارات سیاستی نواستعماری و تهاجمی در سودان دنبال می‌کند و پول و سلاح به RSF می‌دهد – در ازای منابع ارزشمند کشور، به‌ویژه طلا. اما از آنجا که امارات متحد نزدیک ایالات متحده و دیگر قدرت‌های جهانی است، هیچ‌کس مداخله نمی‌کند.

ما در یک سیستم ژئوپلیتیک خراب زندگی می‌کنیم؛ سیستمی که در آن مردان مسلح بدون مجازات مردم را ترور می‌کنند، دولت‌های قدرتمند از دولت‌های ضعیف بهره‌برداری می‌کنند و ثروت ملی به غنیمت خصوصی تبدیل می‌شود. ما سودانی‌های مهاجر در دیاسپورا پست می‌کنیم، می‌نویسیم، اشتراک می‌گذاریم، لابی می‌کنیم و فریاد می‌زنیم، اما فریادهای کمک ما با سکوت مواجه می‌شود.

با رها شدن توسط جهان خارج، غیرنظامیان سودانی خودشان برای بقا تلاش می‌کنند. «کمیته‌های مقاومت» انقلاب – جمع‌های محلی که قیام علیه البشیر را سازماندهی کردند – اکنون آشپزخانه‌های جمعی، سرپناه و دارو برای غیرنظامیان دیگر فراهم می‌کنند. آن‌ها کارهای شگفت‌انگیزی انجام می‌دهند و اغلب خودشان هدف طرف‌های متخاصم جنگ قرار می‌گیرند.

استانداردهای دوگانه در این جنگ دیگر قابل انکار نیست: برخی جان‌ها – به ویژه در جنوب جهانی، آفریقا و خاورمیانه – ظاهراً بی‌ارزش‌اند. در حالی که در دارفور و جاهای دیگر توده‌های جسد انباشته می‌شود، سیاستمداران ساده نگاه می‌کنند. این مسئله به‌ویژه در بریتانیا، قدرت استعماری پیشین سودان، مشهود است. چند ماه پیش، نمایندگان دولت بریتانیا با اشاره به «منابع محدود»، تصمیم گرفتند کار زیادی برای جلوگیری از فجایع در سودان انجام ندهند، اگرچه سرویس‌های اطلاعاتی نسبت به نسل‌کشی هشدار داده بودند.

سازمان‌های بین‌المللی مانند شورای امنیت سازمان ملل نیز بهتر عمل نکرده‌اند. به دلیل تضاد منافع اعضایش فلج شده و بیش از صدور محکومیت‌های لفظی کار چندانی نکرده است.

برای مراسم سوگواری خاله‌ام لایلا اکنون به قاهره سفر کرده‌ام. می‌دانم که یک مراسم تدفین و چهل روز عزاداری، امتیازی است که بیشتر مردم سودان از آن محروم‌اند. یکی از تراژدی‌های این جنگ این است که مردم نه می‌توانند در امنیت زندگی کنند، نه می‌توانند با کرامت بمیرند. در عوض، اجساد زیر آفتاب رها می‌شوند، به آن‌ها شماره داده می‌شود و در بهترین حالت در حیاط یا کنار خیابان دفن می‌شوند. در این روزهای بی‌رحم، هیچ مکان امنی برای یادبود بی‌شمار جان‌باختگان وجود ندارد.

 

فاطین عباس در ۱۹۸۲ در خارطوم سودان به دنیا آمد و در نیویورک بزرگ شد. از ۲۰۱۹ نویسنده در کالج بارد برلین تدریس می‌کند. رمان نخست او «زمان ارواح» در ۲۰۲۴ منتشر شد.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.