ماریا فانتاپیه و ولی نصر در مقاله‌ای که در ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵ منتشر شده، استدلال می‌کنند که ضربه نظامی «محور مقاومت» ایران — از تضعیف حزب‌الله و سقوط حکومت اسد گرفته تا حملات مستقیم اسرائیل و آمریکا به خاک ایران — به معنای پایان نفوذ تهران یا قدرت اجتماعی–فرقه‌ای شیعیان در خاورمیانه نیست. به باور آنها، محور مقاومت صرفاً یک شبکه نیابتی نظامی(به تعبیر نویسندگان) نبود؛ بر پایه هویت مذهبی، اجتماعی و خانوادگی گسترده‌ای بنا شده بود که همچنان پابرجاست. شیعیان حدود نیمی از جمعیت مسلمان منطقه را تشکیل می‌دهند و در کشورهایی مانند عراق، لبنان، بحرین و یمن نقشی تعیین‌کننده دارند. فانتاپیه و نصر یادآوری می‌کنند که حتی پس از مجموعه‌ای از ضربه‌های سنگین — از ترور حسن نصرالله و ژنرال قاسم سلیمانی تا فروپاشی حزب‌الله در سال ۲۰۲۴ — نادیده‌گرفتن شیعیان در فرایندهای ملت‌سازی و دیپلماسی پساجنگ می‌تواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد. نویسندگان برنامه‌های فعلی را ناکافی و حتی معکوس می‌دانند: خلع سلاح حزب‌الله بدون بازسازی واقعی مناطق شیعه‌نشین لبنان، محدودکردن حقوق سیاسی شیعیان، و فشار ساختاری بر گروه‌های شیعه در عراق، در حال ایجاد احساس محرومیت و محاصره در میان جوامع شیعه است؛ احساسی که می‌تواند نسل تازه‌ای از مقاومت، بی‌اعتمادی و چرخه‌های خشونت را بازتولید کند. به باور آنها، ثبات پایدار تنها زمانی ممکن است که شیعیان در ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشورهایشان ادغام شوند؛ از دستیابی به مشاغل طبقه متوسط و مشارکت سیاسی گرفته تا بازسازی مناطق آسیب‌دیده. در همین راستا، نویسندگان می‌گویند دولت‌های عربی حوزه خلیج فارس — به‌ویژه عربستان سعودی و امارات — باید مسیر عادی‌سازی با ایران را ادامه دهند و شیعیان را نه امتداد سیاست خارجی تهران، بلکه شهروندانی برابر ببینند. از نگاه آنان، ایالات متحده نیز باید از سرگیری مذاکرات هسته‌ای با ایران را مدنظر قرار دهد و «ادغام واقعی شیعیان» را به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از معماری امنیتی جدید منطقه در اولویت بگذارد. مقاله در پایان تأکید می‌کند که تضعیف نظامی شیعیان پایان فرقه‌گرایی نیست؛ برعکس، حذف یا به حاشیه‌راندن آنها تنها زمینه را برای بازگشت ایران به نقش یک بازیگر به ادعای آنها «اخلال‌گر» فراهم می‌کند و چشم‌انداز صلح پایدار در خاورمیانه را با تهدیدی جدی روبه‌رو می‌سازد.

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، ماریا فانتاپیه، رئیس برنامهٔ مدیترانه، خاورمیانه و آفریقا در «مؤسسهٔ امور بین‌الملل ایتالیا» در شهر رم و ولی نصر، استاد حوزهٔ روابط بین‌الملل و مطالعات خاورمیانه در «دانشکدهٔ مطالعات پیشرفتهٔ بین‌المللی دانشگاه جانز هاپکینز» است و نویسندهٔ کتاب «راهبرد کلان ایران: یک تاریخ سیاسی» در یادداشتی مشترک برای فارن افرز نوشتند:

امروزه این نظر به یک باور عمومی تبدیل شده است که حملات اسرائیل و ایالات متحده به ایران در سال جاری، و در هم شکستن متحدان و نیروهای نیابتی* تهران در غزه، لبنان و سوریه، نفوذ ایران در خاورمیانه را به‌طور قاطع محدود کرده است. اما این دیدگاه، ماهیت آنچه «محور مقاومت» ایران خوانده می‌شود — و توان بالقوه تهران برای بازسازی آن — را نادرست درک می‌کند.

 

photo_2025-12-11_01-42-30

photo_2025-12-11_01-41-44

 

پس از تهاجم ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳، ایران از موج آشوب بهره گرفت و شبکه‌ای ایدئولوژیک و فراملی از جوامع، دولت‌ها و گروه‌های شیعه از ایران تا عراق، لبنان، یمن و سرزمین‌های فلسطینی ایجاد کرد؛ چیزی که ملک عبدالله اردن با نگرانی از آن به‌عنوان «هلال شیعی» یاد کرده بود. تا سال ۲۰۱۴، تحلیلگران به‌طور معمول می‌گفتند که تهران چهار پایتخت عربی — بغداد، بیروت، دمشق و صنعا — را تحت نفوذ خود دارد.

از منظر نظامی، این محور اکنون درهم‌ریخته به نظر می‌رسد... نزدیکی محتاطانه ایران و عربستان سعودی طی دو سال گذشته — رقابتی که پیش‌تر محرک اصلی تنش‌های فرقه‌ای در منطقه بود — نیز به این تصور دامن زده است که نبرد فرقه‌ای در خاورمیانه به پایان رسیده است.

اما حتی اگر پرده بر روی «محور مقاومت» فرود آمده باشد، هویت سیاسی و مذهبی شیعی همچنان پابرجا است. هرچند شبکهٔ نیابتی ایران به تهران یاری داد تا نفوذی فراتر از اندازهٔ واقعی خود در جهان عرب اعمال کند، اما تاب‌آوری این محور همچنین بر قدرت ماندگار ایمان، جامعه و پیوندهای خاندانی تکیه داشت. پرسش دربارهٔ آنکه چه آینده‌ای در انتظار جوامع شیعه منطقه است، اکنون به‌شدت بر محاسبات کشورهای عربیِ خلیج فارس و ایالات متحده برای ایجاد ثبات در خاورمیانه پس از جنگ ویرانگر اسرائیل و حماس سایه انداخته است. بنابراین، این میانجیان صلح باید توجه بسیار بیشتری معطوف کنند تا شیعیان منطقه — چه در داخل ایران و چه بیرون از آن — را در چشم‌انداز نظم منطقه‌ای جدید لحاظ کنند.

طرح کنونی برای خلع سلاح حزب‌الله بدون پایان دادن به اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل — چه رسد به بازسازی مناطق شیعه‌نشین ویران‌شدهٔ لبنان، جایگزین‌کردن خدماتی که شیعیان پیش‌تر از حزب‌الله دریافت می‌کردند، یا دادن نقش پررنگ‌تر به شیعیان در سیاست ملی — عملاً به محروم‌سازی شیعیان می‌انجامد. اگر اسرائیل تهدید اخیر خود برای حمله به لبنان را عملی کند، این اقدام تهدیدی وجودی برای جامعه شیعی آن کشور خواهد بود و آنان را وارد میدان مقاومت خواهد کرد. و هنگامی که حکومت سنی در سوریه تثبیت شود و ارتش ایالات متحده فشار بیشتری بر شبه‌نظامیان شیعه در عراق وارد کند، این احساس «محاصره» می‌تواند بُعدی منطقه‌ای پیدا کند. اگر شیعیان در تلاش‌های دولت‌سازی و دیپلماسی کنار گذاشته شوند، احتمالاً بار دیگر به سیاست‌های جمعی و فرقه‌ای به‌مثابه راهبردی برای بقا روی خواهند آورد — چیزی که می‌تواند بی‌ثباتی گسترده‌تری ایجاد کند. افزون بر این، بدون آنکه ایران سهمی در نظم جدید داشته باشد، امکان مهار موفق آن وجود نخواهد داشت.

 

جهش ایمانی

اگرچه شیعیان تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد از جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل می‌دهند، اما حدود نیمی از جمعیت مسلمان خاورمیانه را شامل می‌شوند. شیعیان، اکثریت جمعیت بحرین، ایران و عراق و نزدیک به اکثریت در یمن هستند؛ و در لبنان بزرگ‌ترین جامعه دینی را تشکیل می‌دهند. بااین‌حال، در طول قرن بیستم سیمای منطقه عمدتاً سنی بود. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ شُبحِ برآمدن قدرت شیعی — و در پی آن مقاومت سنی — را پدید آورد. تنش‌های فرقه‌ای، زیربنای جنگ فرسایشی ایران و عراق در سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ بود، جنگی که پیوندهای فراملی کلیدی میان شیعیان ایجاد کرد: ابومهدی المهندس، که بعدها رهبر شبه‌نظامیان شیعه عراق شد، در جریان همین جنگ عراق را ترک کرد و در کنار همتایان ایرانی خود علیه صدام حسین جنگید.

این پیوندهای فراملی شیعه پس از سرنگونی دولت عراق توسط نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۰۳ به‌طور چشمگیری گسترش یافت. سقوط رژیم بعث به احیای هویت دینی دامن زد؛ شمار بیشتری از شیعیان به زیارتگاه‌های مقدس در ایران، عراق و سوریه، و نیز به مراکز تاریخی آموزش دینی شیعه در نجف و قم  راه یافتند. نیروهای سیاسی و نظامی شیعه نیز برای پر کردن خلأ قدرت در عراق پدیدار شدند. در میانه دهه ۲۰۰۰، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از متحدان عراقی خود مانند المهندس و همچنین از نیروهای حزب‌الله لبنان از جمله علی موسی دقدوق و عماد مغنیه کمک گرفت تا شبه‌نظامیان شیعه عراقی را که حاضر به خلع سلاح و پیوستن به روند انتقال سیاسی تحت رهبری آمریکا نبودند، سازمان‌دهی کند.

هنگامی که خیزش‌های عربی در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، نفوذ ایران و شیعیان در جهان عرب بیش‌ازپیش گسترش یافت؛ زیرا جنگ‌های داخلی سوریه و یمن را دربر گرفت. این منازعات ناگزیر رنگ‌وبوی فرقه‌ای داشتند: حاکمان علوی سوریه تنها پیوندی کمرنگ با تشیع داشتند، اما تهدید اسلام‌گرایی سنی آنان را به متحدان نزدیک ایران و حزب‌الله تبدیل کرد. در سال ۲۰۱۳، ایران و حزب‌الله جنگجویان شیعهٔ افغان، عراقی و پاکستانی را سازمان‌دهی کردند تا به ارتش بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه، در مقابله با اسلام‌گرایان سنی — که رقبای سنیِ منطقه‌ای ایران از آنان حمایت می‌کردند — یاری رسانند. سال بعد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌همراه شبه‌نظامیان شیعه عراقی جنگی تمام‌عیار علیه «دولت اسلامی» (داعش) که رهبری آن در دست سنی‌ها بود، آغاز کرد. {شهید} قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، این کارزار را هدایت می‌کرد و به چهره‌ای همه‌جا حاضر در میدان‌های نبرد عراق و سوریه تبدیل شد. در همین حال، حوثی‌ها در یمن — که به شاخه زیدیِ تشیع تعلق دارند — در به چالش کشیدن سنی‌های یمن با ایران هم‌داستان شدند.

مراجع عالی شیعه، شیعیان طبقهٔ متوسط در شهرهایی مانند بغداد و بیروت، و نخبگان شیعه که از خشونت فرقه‌ای داعش بیم داشتند، همگی از جنگ با داعش حمایت کردند و آن را به یک نبرد فراگیر شیعی تبدیل کردند. در ژوئن ۲۰۱۴ — زمانی که داعش تا دروازه‌های بغداد پیش رفته بود — عالی‌ترین مرجع شیعهٔ عراق، آیت‌الله العظمی علی سیستانی، که همواره با تلاش‌های ایران برای کشاندن شیعیان سراسر منطقه به کارزارهای نظامی مخالفت کرده بود، حتی فتوایی صادر کرد که جوانان عراقی را به پیوستن به نیروهای مورد حمایت {شهید} سلیمانی فرا می‌خواند.

پیروزی‌های میدانی علیه داعش به تداوم حکومت شیعیان در عراق، تقویت نبرد حوثی‌ها در یمن، و بقای رژیم بعثی سوریه کمک کرد. این پیروزی‌ها همچنین باعث شد نبرد گروه‌های سنیِ حماس و جهاد اسلامی فلسطین علیه اسرائیل به‌نوعی در چارچوب مبارزهٔ کلی «محور مقاومت» معنا پیدا کند. ایران که از این موفقیت‌ها دلگرم شده بود، از محور مقاومت برای نمایش قدرت در سراسر مدیترانه و دریای سرخ بهره گرفت و آنچه «حلقهٔ آتش» پیرامون اسرائیل خوانده می‌شد ایجاد کرد.

 

ترک‌های فزاینده

اما شکست قاطع داعش در سال ۲۰۱۹ زمینهٔ افول محور مقاومت را فراهم کرد. بسیج جوانان شیعه برای پیوستن به نیروهای ضد داعش به شدت کاهش یافت. مراجع برجستهٔ شیعه در منطقه، در هم‌آمیختن دینداری با مشارکت در کارزارهای نظامی ایران را کمتر برمی‌تافتند. از جایگاه خود در شهر نجف، سیستانی آشکارا از کارزارهای محور فاصله گرفت و اقدامات شبه‌نظامیان را محکوم کرد و استدلال نمود که تداوم قدرت شیعیان در عراق در گرو توانایی آن‌ها در شکل‌دهی به دولت و سیاست کشور است.

شبه‌نظامیان شیعه در جریان نبرد با داعش، کنترل بخش‌های وسیعی از خاک عراق را در دست گرفتند — فراتر از نفوذ ارتش و پلیس عراق در بسیاری از شهرها و حتی در بخش‌هایی از بغداد — و قدرت اقتصادی قابل توجهی مستقل از دولت مرکزی به دست آوردند.

نویسنگان در ادامه مدعی می شوند:

اما اعتبار آنان به‌عنوان «نجات‌دهندگان شیعه» و تضمین‌کنندگان ثبات عراق مخدوش شد؛ زیرا به رفتارهای خشونت‌آمیز روی آوردند و اعتراضات ضدفساد را سرکوب کردند. در سال ۲۰۲۰، یک حملهٔ هوایی آمریکا، ژنرال سلیمانی و المهندس را کشت(ترور کرد) و ضربه‌ای دیگر بر محور وارد شد. در سال ۲۰۲۱، احزاب سیاسی عراقی وابسته به ایران و شبه‌نظامیان مورد حمایت تهران تنها ۱۷ کرسی پارلمان را به دست آوردند؛ این رقم در سال ۲۰۱۸، ۴۸ کرسی بود.

حملهٔ حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در ابتدا نمایشی قدرتمند از توان محور مقاومت به نظر می‌رسید. اما در واقع، ضعف‌ها و روند افول محور را آشکار و تسریع کرد. نیروهای شیعه در سراسر منطقه تلاش کردند در حمایت از حماس بسیج شوند. اما در نوامبر ۲۰۲۴، اسرائیل با تبدیل سامانه‌های ارتباطی خودِ حزب‌الله [پیجرها] به بمب — که به کشته‌شدن ۴۲ نفر و زخمی‌شدن هزاران عضو و مسئول این گروه انجامید — و با ترور ده‌ها فرمانده و رهبر کاریزماتیک آن، سید حسن نصرالله، در یک حملهٔ هوایی، حزب‌الله را عملاً در هم کوبید. یک ماه بعد، در سوریه، رژیم اسد در برابر پیشروی ارتش نیروهای سنیِ مورد حمایت ترکیه فروپاشید.

هنگامی که اسرائیل و آمریکا در ژوئن همان سال حملهٔ مستقیم و سنگین خود علیه ایران را آغاز کردند، نیروهای نیابتی شیعهٔ تهران برای دفاع از آن به پا نخاستند. ایران که ناچار شده بود تمام توجه خود را به داخل معطوف کند، سودی در فراخوان‌های فراملی ندید و به‌جای آن از مردم ایران خواست از میهن خود دفاع کنند. به‌طور مشابه، متحدان شیعه در عراق و لبنان نیز از گفتمانی که بر هویت دینی فراملی استوار بود فاصله گرفتند و بیش از پیش به ملی‌گرایی‌های خود روی آوردند.

به‌جای آنکه ایران متحدان منطقه‌ای خود را هدایت کند، اکنون چنین به نظر می‌رسد که خود ایران در حال پیروی از مسیر آنان است. آنچه زمانی به‌صورت یک شبکهٔ مرکز–پیرامون عمل می‌کرد، امروز بیشتر شبیه نوعی «فدراسیون» از گروه‌های هم‌فکر شده است که اهداف مشترکی دارند، اما مستقل عمل می‌کنند. در عراق، ایران مشوق آن است که نیروهای نیابتی‌اش لباس نظامی را با کت‌وشلوار سیاسی عوض کنند و وارد فرآیند سیاسی شوند. در لبنان، احتمال دارد حزب‌الله تحت فشار اسرائیل و ایالات متحده، برای جلوگیری از جنگ با اسرائیل و جلوگیری از جنگ داخلی با سایر گروه‌های لبنانی، به خلع سلاح تن دهد. تحولات داخلی ایران — از رشد ملی‌گرایی گرفته تا کاهش سختگیری در اجرای حجاب — موجب شده روایت ایران از نقش فراملی و رهبری معنوی خود در منطقه بیش از گذشته دچار بازتعریف و تحول شود.

در بخش دیگری از این گزارش آمده است:
حوزه‌های علمیهٔ نجف و قم طی دهه‌های طولانی مراکز اصلی دانش دینی شیعه بوده‌اند و رقابت علمی میان این دو مرکز همواره بخشی از پویایی فکری جهان تشیع را شکل داده است. در دوره‌هایی که توجه ایران بیشتر بر مسائل سیاسی و امنیتی متمرکز بوده، نجف جایگاهی برجسته‌تر در عرصهٔ مرجعیت پیدا کرده است. بر اساس تحلیل‌های موجود، انتخاب مرجعیت پس از آیت‌الله سیستانی در عراق، نقش مهمی در تعیین مسیر آیندهٔ جوامع شیعی در امور ایمانی خواهد داشت. 

اسرائیل خواهان فروپاشی شبکهٔ منطقه‌ای ایران است و این هدف را با تشدید شکاف‌ها میان شیعیان دنبال می‌کند. به باور تل‌آویو، اگر دولت‌های ضعیف اما مطیع که اقلیت‌های خود — به‌ویژه شیعیان — را تحت فشار قرار می‌دهند یا تهدید می‌کنند در لبنان و سوریه بر سر کار آیند، انرژی شیعیان صرف کشمکش‌های داخلی بر سر نفوذ و قلمرو خواهد شد، نه مبارزه با اسرائیل. اسرائیل، در جریان اشغال جنوب لبنان، به‌طور مستمر اهداف شیعی را هدف قرار داده و ده‌ها غیرنظامی و همچنین نیروهای حزب‌الله را کشته است. همچنین تلاش‌های آن برای جلوگیری از بازیابی قدرت دولت مرکزی در سوریه، اقلیت‌های این کشور را در مسیر تقابل با حکومت مرکزی قرار می‌دهد.

 

خطرهای پنهان

با این حال افول قدرت نظامی شیعیان در سراسر خاورمیانه به این معنا نیست که هویت مذهبی آنان یا احساس تعلق به یک جامعهٔ ایمانی فراملی تضعیف شده است. شمار شیعیانی که به شهرهای مقدس عراق سفر زیارتی می‌کنند، هر ساله — حتی با وجود شکست‌های سیاسی و نظامی — روبه‌افزایش است. در ماه اوت، مراسم سالانهٔ بزرگداشت شهادت سومین امام شیعه، حدود ۲۱ میلیون زائر را به شهر کربلای عراق کشاند.

درحالی‌که ایران دچار ضعف شده و فشارها بر شبه‌نظامیان شیعه برای خلع سلاح افزایش می‌یابد، شیعیان نگران آینده‌ای سرشار از حاشیه‌نشینی و خشونت‌اند. سوریه — که زمانی ستون اصلی محور مقاومت بود — اکنون توسط بازماندگان داعش و سایر گروه‌های تندرو سنی که در جریان جنگ داخلی سوریه علیه حزب‌الله جنگیده بودند، اداره می‌شود. رژیم جدید دمشق از سوی قدرت‌های اصلی سنی منطقه، یعنی ترکیه و عربستان سعودی، حمایت می‌شود و به‌دنبال رسیدن به توافقی با اسرائیل است. در همین حال، شیعیان لبنان و عراق بیم دارند که دمشق از سنی‌ها در کشورهای آنان حمایت کند و توازن قدرت را به زیان آنان تغییر دهد.

در معرض تهدید و زیر فشار، شیعیان ممکن است بیش‌ازپیش به هویت جمعی و فرقه‌ای خود پناه ببرند. دروزی‌ها و علویان سوریه همین حالا نیز مقاومت در برابر اقتدار دمشق را آغاز کرده‌اند. برای جلوگیری از آغاز جنگ‌های داخلی جدید، فروپاشی دولت‌ها و رشد دوبارهٔ افراط‌گرایی — به بیان دیگر، همان شرایطی که در وهلهٔ اول به ایران امکان داد محور مقاومت را بنا کند — تلاش‌های دولت‌سازی در لبنان و سوریه باید بر تضمین حقوق برابر برای همهٔ جوامع متمرکز شود. اگر بیروت و دمشق اقلیت‌ها را کنار بگذارند، شیعیان حاشیه‌نشین بار دیگر به ایران روی خواهند آورد؛ و به محض آغاز درگیری، کمک ایران در زمینهٔ آموزش، تسلیحات و تأمین مالی نیز در پی خواهد آمد.

در عراق، جایی که همچنان فرآیند حساس تشکیل دولت و چانه‌زنی‌های درون‌شیعی ادامه دارد، لازم است رهبری میانه‌رو شیعیان تقویت شود. این امر مستلزم اصلاحات قانون اساسی برای از میان بردن شبکه‌های حامی‌پروری شبه‌نظامیانی است که به سیاست‌مدار تبدیل شده‌اند (و همچنان از سهمیه‌هایی در پارلمان و شوراهای استانی برخوردارند). سیاست اخیر ایالات متحده فشار سنگینی بر دولت عراق وارد کرده تا از ایران فاصله بگیرد. واشنگتن باید از مجبور کردن بغداد به انتخابی این‌چنین دوگانه پرهیز کند؛ زیرا چنین فشاری می‌تواند جایگاه رهبران شیعهٔ میانه‌رو را تضعیف کند و تلاش‌های آن‌ها برای مهار نفوذ مخرب شبه‌نظامیان-سیاستمداران و دور نگه‌داشتن عراق از درگیری ایران و اسرائیل را خنثی سازد.

در سراسر منطقه، جلوگیری از بازگشت به خشونت در گرو آن است که شیعیان برای خود آینده‌ای سیاسی در کشورهایشان ببینند — نقشی ملی که جایگزین پایبندی به یک ایدئولوژی فراملی شود — و همچنین فرصت‌های اقتصادی‌ای که آنان را از وابستگی به رانت و حمایت گروه‌های شبه‌نظامی بی‌نیاز کند. در لبنان، برای نمونه، صرفاً خلع سلاح و انحلال حزب‌الله به ثبات نمی‌انجامد. این سازمان دهه‌ها همچون یک «دولت» برای جامعه شیعه عمل می‌کرد و امنیت، اشتغال و خدمات اجتماعی ارائه می‌داد؛ اکنون که نقش آن کاهش یافته، باید مسیرهای دیگری برای مشارکت شیعیان در سیاست و اقتصاد کشور گشوده شود.

دولت‌های لبنان، سوریه و عراق — با کمک ایالات متحده و همسایگان عرب — باید برای شیعیان مشاغل طبقهٔ متوسط در بخش خصوصی ایجاد کنند تا وابستگی آنان به استخدام در بخش دولتی، که تحت نفوذ شبه‌نظامیان است، کاهش یابد. در لبنان و عراق طبقهٔ متوسط شیعه‌ای وجود دارد که برای بهره‌برداری از فرصت‌های اقتصادی‌ای که ایالات متحده و متحدان خلیجی‌اش پس از پایان عملیات نظامی اسرائیل در نظر دارند، آماده است. بدون امکان مشارکت اقتصادی، جوانان ممکن است دوباره به سوی گروه‌های شبه‌نظامی کشیده شوند.

هنگامی که عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج فارس برای ایجاد دولت‌های نیرومند و متمرکز در لبنان و سوریه سرمایه‌گذاری می‌کنند — دولت‌هایی که بتوانند در برابر نفوذ ایران مقاومت کنند — نباید اجازه دهند این تلاش‌ها روند عادی‌سازی روابط با ایران را مختل کند. عادی‌سازی روابط به ثبات خلیج فارس کمک کرده، درحالی‌که باقی خاورمیانه درگیر جنگ بوده است. برای تداوم این ثبات، کشورهای عرب باید برنامه‌های دولت‌سازی را با چشم‌انداز اقتصادی‌ای پیوند دهند که برای مناطق شیعه‌نشین لبنان و عراق نیز آینده‌ای فراهم کند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی باید اطمینان یابند که آتش‌بس‌های فعلی با حوثی‌ها برقرار بماند و پیشرفت دیپلماتیک به‌سوی پایان دائمی جنگ داخلی یمن ادامه پیدا کند. برای جلوگیری از بازخیز ایران به‌عنوان یک بازیگر مخرب منطقه‌ای، باید ذهنیت «وابستگی همهٔ شیعیان منطقه به ایران» کنار گذاشته شود و با آنان به‌عنوان شهروندان برابر برخورد شود.

 

بازسازی نیازمند آشتی است

اگر ایالات متحده می‌خواهد به درگیری‌ها در خاورمیانه پایان دهد و شاهد شکوفایی عراق مستقل از کنترل ایران باشد، باید گروه‌های شیعه را در نظم ملی و منطقه‌ای مورد نظر خود جای دهد. در لبنان، این به معنای پیوند زدن فرآیند خلع سلاح حزب‌الله با برنامه‌ای روشن برای بازسازی مناطق شیعه‌نشین و مشارکت سیاسی شیعیان است. ایالات متحده همچنین باید از هیچ تلاشی برای حفظ آتش‌بس میان حزب‌الله و اسرائیل دریغ نکند؛ زیرا شیعیان لبنان بی‌تردید در برابر حمله و اشغال اسرائیل مقاومت خواهند کرد، همان‌گونه که میان سال‌های ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ چنین کردند. احیای مقاومت می‌تواند بار دیگر جان تازه‌ای به آنچه از محور مقاومت باقی مانده، بدمد.

واشنگتن باید تلاش‌های کشورهای عرب برای عادی‌سازی روابط با ایران را تقویت کند؛ و این امر مستلزم گفت‌وگوی مستقیم با تهران است. برخلاف آنچه رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، گمان می‌کند، ایران پس از جنگ ۱۲ روزهٔ ژوئن خود را شکست‌خورده نمی‌بیند. تهران بر این باور است که موشک‌هایی که به اسرائیل شلیک کرد، آسیب کافی وارد آورده تا اسرائیل و ایالات متحده را از آغاز دور جدید درگیری بازدارد. 

ثبات منطقه به تعامل دیپلماتیک و اقتصادی ایران با جهان عرب وابسته است، اما کشورهای عربی نسبت به اعطای نقشی منطقه‌ای بزرگ‌تر به تهرانِ در آستانهٔ هسته‌ای شدن محتاط‌اند. بازگشایی روابط دیپلماتیک با بحرین یا گسترش همکاری اقتصادی با سایر کشورهای خلیج فارس منوط به پیشرفت ایران در مذاکرات هسته‌ای است. بنابراین، دیر یا زود، واشنگتن باید بار دیگر تمرکز خود را بر مذاکرهٔ یک توافق هسته‌ای با تهران قرار دهد.

شکاف‌افکنی در شام (لبنان، سوریه و پیرامون آن) به ثبات خاورمیانه نخواهد انجامید. جوامع شیعه‌ای که زمانی ستون محور مقاومت بودند باید در زندگی سیاسی و اجتماعی منطقه ادغام شوند. و ایران باید دریابد که می‌تواند از تعامل دیپلماتیک و اقتصادی، سودی بسیار بیشتر از بازگشت به تلاش‌های نظامیِ مخرب به دست آورد. گروه‌های شیعه تضعیف شده‌اند، اما تلاش برای مهار آن‌ها از طریق حذف سیاسی، آنان را به طعمه‌ای برای تلاش‌های آتی ایران جهت بازسازی شبکهٔ نیابتی خود تبدیل خواهد کرد — و هر چشم‌انداز گسترده‌تری از صلح منطقه‌ای را در معرض خطر قرار خواهد داد.

 

*جمهوری اسلامی ایران، همواره «نیابتی» بودن گروههای متحد خود در منطقه را تکذیب کرده و بر هویت مستقل  آنها تأکید دارد. درج این عبارت در ترجمه صرفا جهت  اطلاع مخاطبان از نظرات نویسندگان خارجی است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.