پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS):

بررسی فراز و فرود روابط عربستان و آمریکا در دوره ترامپ

در گفت‌وگویی مفصل با مایکل رَتنِی—سفیر پیشین ایالات متحده در عربستان سعودی—ابعاد پنهان و آشکار سفر محمد بن‌سلمان به واشنگتن بررسی می‌شود؛ سفری که در میانه جنگ غزه، تحولات سوریه، تنش‌های ایران–عربستان و تلاش‌های متوقف‌شده برای عادی‌سازی با اسرائیل، اهمیت تازه‌ای یافته است. این گفت‌وگو نشان می‌دهد ریاض در پی تضمین‌های امنیتی پایدار و دسترسی به فناوری‌های پیشرفته، و واشنگتن به‌دنبال بازتعریف نقش عربستان در نظم جدید خاورمیانه است؛ نظمی که ترکیبی از رقابت ژئوپولیتیک، بازآرایی اقتصادی و بازسازی روابط راهبردی قدیمی را در خود دارد.

سفر محمد بن‌سلمان به واشنگتن چه تصویری از وضعیت کنونی روابط آمریکا و عربستان ارائه می‌دهد؟ دو طرف به دنبال چه دستاوردهایی هستند—از سرمایه‌گذاری و تضمین‌های امنیتی گرفته تا همکاری‌های انرژی و هسته‌ای؟ و دینامیک‌های گسترده‌تر منطقه چگونه بر جاه‌طلبی‌های رو‌به‌گسترش ریاض و نقش در حال تحول آن در خاورمیانه اثر می‌گذارند؟ برای واکاوی این موضوعات، گفت‌وگو با مایکل رَتنِی، سفیر پیشین ایالات متحده در عربستان سعودی و مشاور ارشد غیرمقیم در برنامه خاورمیانه مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS)، آغاز می‌شود.

 

1762449922489

 

خبرنگار: سفر ولیعهد عربستان به واشنگتن نقطه‌عطفی قابل‌توجه در روابط دوجانبه واشنگتن–ریاض است. این سفر پس از برنامه‌ریزی نخستین سفر خارجی رئیس‌جمهور ترامپ در ماه مه صورت می‌گیرد—سفری که اولین توقف آن، عربستان سعودی بود. اهمیت این سفر چیست؟

 

رتنی: روابط آمریکا و عربستان بدون تردید فراز و فرودهای زیادی داشته است. به نظر من، روند کلی این رابطه طی چند سال گذشته—حتی پیش از دولت کنونی ترامپ—رو به بهبود بوده و اکنون نیز در وضعیت خوبی قرار دارد. نگاهی به گذشته جالب است. رابطه دو کشور در دوران اوباما پرتنش بود، اما اوباما همچنان به عربستان سفر کرد. سعودی‌ها نسبت به آغاز دولت ترامپ خوش‌بینی داشتند، و همه‌چیز خوب پیش می‌رفت تا زمانی که حمله ایران(یمن) به تأسیسات بقیق و خریص روی داد. واکنش آمریکا در آن زمان—یا بهتر بگویم نبود واکنش—برای سعودی‌ها تکان‌دهنده بود، زیرا واشنگتن عملاً خود را از مسئولیت کنار کشید، در حالی که حمله ایران(یمن) ضربه‌ای جدی به قلب زیرساخت انرژی عربستان محسوب می‌شد. تصور می‌کنم سعودی‌ها با نگرانی به دولت بایدن می‌نگریستند، به‌ویژه با توجه به سخنان او درباره حقوق بشر و اظهارات منفی درباره محمد بن‌سلمان. مشخص نبود روابط به کدام سمت خواهد رفت. در نهایت، رابطه بدتر شد و سپس بهبود یافت—به‌ویژه در اواخر دوره، زمانی که مذاکرات درباره توافق عادی‌سازی و همچنین احتمال یک پیمان دفاع متقابل آمریکا–عربستان آغاز شد. با روی کار آمدن دولت ترامپ، همان روند ادامه یافت. احتمالاً رابطه شخصی میان ترامپ و بن‌سلمان گرم‌تر بود تا میان بایدن و ولیعهد، اما در سطح محتوایی، مسیر کلی ثابت ماند. اما نکته مهم—که محور پرسش شما هم هست—اهمیت خودِ این سفر است. آخرین سفر محمد بن‌سلمان به واشنگتن تقریباً هفت سال پیش انجام شد. آن زمان فضایی از خوش‌بینی وجود داشت، اما وقایعی مانند قتل خاشقجی تصویر رابطه را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار داد. با وجود اینکه روابط ادامه یافت و حتی در مواردی بهتر شد، تصور سفر دوباره او به واشنگتن چندان محتمل نبود، زیرا واکنش عمومی و حساسیت‌های سیاسی—به‌ویژه برای دولت بایدن—نگرانی‌هایی ایجاد می‌کرد. اکنون اما دعوت رسمی ترامپ از ولیعهد، این پیام را منتقل می‌کند که محمد بن‌سلمان دوباره در صحنه دیپلماتیک واشنگتن پذیرفته شده و روابط آمریکا–عربستان به مسیر اصلی بازگشته است.

 

خبرنگار: بنابراین محمدبن سلمان بازگشته است. توضیحات شما فراز و فرود رابطه را به‌خوبی ترسیم کرد. حال با نزدیک شدن زمان سفر، چه انتظاری از «دستاوردهای سفر» وجود دارد؟ هر دو طرف—آمریکا و عربستان—به دنبال چه اهدافی هستند؟

 

رتنی: معمولاً این‌گونه سفرها با اعلام تفاهم‌نامه‌ها و بیانیه‌های مشترک همراه است و احتمالاً این بار نیز چنین خواهد بود. از نظر من، اولویت اصلی سعودی‌ها در دو حوزه متمرکز است. همان‌طور که به یاد دارید، در جریان مذاکرات عادی‌سازی، یکی از عناصر مهم توافق، «پیمان دفاع متقابل» بود. این موضوع فعلاً عملی نیست چون نیاز به تصویب سنا دارد و به نظر نمی‌رسد چنین چیزی ممکن باشد—به‌ویژه بدون وجود سایر عناصر توافق. اما گزینه دیگری مطرح است: یک «توافق دفاعی دوجانبه آمریکا–عربستان» که پیمان رسمی محسوب نمی‌شود و نیازی به تصویب سنا ندارد، اما همکاری نظامی دو کشور را تثبیت می‌کند. فکر می‌کنم این موضوع برای سعودی‌ها اولویت بسیار بالایی داشته باشد، زیرا با توجه به بی‌ثباتی منطقه، آن‌ها به دنبال هرگونه تضمین یا نشانه‌ای از حمایت امنیتی آمریکا هستند—در برابر تهدیدهایی که همچنان از سوی یمن، ایران و دیگر نقاط متوجه آنان است. بنابراین «بخش دفاعی» احتمالاً ستون اصلی دستاوردهای مورد انتظار خواهد بود.

 

خبرنگار: آیا این توافق شبیه فرمان اجرایی‌ای خواهد بود که رئیس‌جمهور ترامپ در مورد قطر صادر کرد؟ انتظار دارید چارچوب مشابهی داشته باشد؟

 

رتنی: پاسخ کوتاه این است که مطمئن نیستم. به‌نظر من، توافق قطر کمی غیرمعمول بود؛ زیرا در ظاهر محتوایی مشابه یک پیمان دفاعی داشت اما بدون تصویب سنا. بنابراین، فرمان اجرایی‌ای که رئیس‌جمهور برای قطر صادر کرد، عملاً با پایان دولت ممکن است بی‌اثر شود. تصور من این است که سعودی‌ها به‌دنبال چیزی «پایدارتر» هستند—سندی که پس از پایان این دولت نیز دوام داشته باشد—چون آن‌ها خواهان تضمین‌هایی هستند که کیفیت رابطه با ایالات متحده را فراتر از یک دولت مشخص حفظ کند و وابسته به تغییر دولت‌ها نباشد. محور مهم دیگر، به‌گمانم، مربوط به «هوش مصنوعی» و فناوری‌های پیشرفته است. همان‌طور که می‌دانید، هوش مصنوعی و تکنولوژی‌های نوین در مرکز تلاش‌های عربستان برای متنوع‌سازی اقتصاد و فاصله گرفتن از وابستگی به نفت قرار دارد. فکر می‌کنم همانند امارات و دیگر کشورها، سعودی‌ها از این موضوع ناخرسند بوده‌اند که نه در دولت بایدن و نه تاکنون در دولت ترامپ، یک رژیم صادراتی مشخص، قابل‌پیش‌بینی و قابل‌اتکا برای فناوری‌های تراشه فوق‌پیشرفته ارائه نشده است. عربستان جاه‌طلبی‌های بزرگی دارد و سرمایه‌گذاری‌های عمده شرکت‌های آمریکایی برای توسعه مراکز داده معلق مانده است. آن‌ها می‌خواهند صنعت بومی هوش مصنوعی ایجاد کنند—نه فقط میزبانی مراکز داده، بلکه توسعه دانش و ظرفیت فکری لازم برای تولید این فناوری‌ها. بنابراین انتظار دارند اطمینان محکمی دریافت کنند که ایالات متحده در مسیر توسعه و سرمایه‌گذاری بر برنامه هوش مصنوعی عربستان، شریک قابل‌اعتماد آن‌ها خواهد بود.

به‌نظر من این دو محور—دفاع و فناوری—اجزای اصلی مذاکرات خواهند بود. البته احتمالاً عناصر دیگری هم مطرح می‌شود: موارد تجاری، احتمالاً موضوع انرژی—شاید انرژی‌های تجدیدپذیر یا حتی انرژی هسته‌ای. اما در مرکز این سفر، «هوش مصنوعی» و «چارچوب دفاعی» قرار دارد.

 

خبرنگار: سابقه عربستان در حوزه حقوق بشر سال‌ها مورد انتقاد سازمان‌های حقوق بشری و نهادهای حامی دموکراسی بوده است. احتمالاً به‌طور ایمن می‌توان گفت این موضوع در جریان سفر ولیعهد از سوی رئیس‌جمهور یا دولت مطرح نخواهد شد. اما مایکل، تصویری از وضعیت داخلی عربستان برای ما ترسیم کنید.

 

رتنی: بله. جالب است که موضوع حقوق بشر در عربستان—در فضای عمومی—اغلب بسیار ساده‌سازی یا حتی تقلیل می‌یابد؛ انگار همه‌چیز در یک جمله خلاصه می‌شود: «وضعیت حقوق بشر در عربستان بد است»، درست؟ اما وقتی به آنجا سفر می‌کنید و از نزدیک نگاه می‌کنید، می‌بینید که تصویر پیچیده‌تر است. تنها راه ارزیابی واقع‌بینانه این موضوع، تجزیه هر بخش آن است: اینکه در کجا سعودی‌ها پیشرفت کرده‌اند و در کجا همچنان دچار مشکل‌اند. پیشرفت‌های آن‌ها در برخی حوزه‌ها واقعاً چشمگیر است و حتی در روایت عمومی نادیده مانده است. روشن‌ترین نمونه، نقش زنان در جامعه است. سال‌ها این موضوع بخشی از هویت بین‌المللی عربستان بود. ممنوعیت رانندگی برای زنان بارزترین نشانه بود، اما موضوع بسیار عمیق‌تر بود. زندگی زنان اساساً تحت مجموعه‌ای از مقررات موسوم به «قوانین سرپرستی» قرار داشت—قوانینی که اکنون تقریباً از میان رفته‌اند. زنان وارد بازار کار شده‌اند، آزادی حرکت و تصمیم‌گیری شخصی بیشتری دارند، و امروز بیش از هر زمان در زندگی نسل کنونی زنان سعودی می‌توانند سفر کنند، گذرنامه بگیرند، مستقل زندگی کنند و کار پیدا کنند—بدون نیاز به اجازه یک خویشاوند مرد. عربستان در این حوزه شایسته تقدیر است.

در حوزه‌های دیگر نیز تغییراتی رخ داده است. وضعیت کارگران خارجی در گذشته بسیار دشوار بود، اما عربستان تلاش کرده آن را بهبود دهد. آن‌ها گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا درباره «قاچاق انسان» را جدی گرفته و در جهت بهبود شرایط کارگران مهاجر اقدام کرده‌اند. البته کامل نیست. همچنان در مرز جنوبی مشکلات جدی وجود دارد و مهاجران اتیوپی با شرایط اسف‌بار مواجه‌اند. اما در مجموع، پیشرفت قابل‌توجهی در حوزه قاچاق انسان و وضعیت اتباع خارجی حاصل شده است.

موضوع «آزادی مذهبی» نیز از جمله مسائل چالش‌برانگیز بود. عربستان کشوری تعریف می‌شد که اسلام در آن تقریباً انحصاری بود و ادیان دیگر—مانند مسیحیت یا یهودیت—فقط در خفا قابل اجرا بودند. اکنون فضا بسیار بازتر شده است. ممکن است هنوز شاهد ساخت کلیسا نباشیم، اما عبادت خصوصی برای پیروان دیگر ادیان بدون ترس ممکن شده است. این تغییر اهمیت دارد، زیرا با گسترش اهداف اقتصادی عربستان و جذب گردشگر و نیروی کار خارجی، آن‌ها نمی‌خواهند غیرمسلمانان احساس آسیب‌پذیری یا هدف‌گیری داشته باشند. بنابراین میزان رواداری مذهبی به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافته است.

اما حوزه‌هایی نیز هست که پیشرفت کمتری داشته‌اند. یکی از مهم‌ترین نگرانی‌ها، «دستگاه قضایی» است. سیستم قضایی همچنان مبهم و غیرشفاف است. وقتی فردی وارد این سیستم می‌شود، روشن نیست چه اتفاقی می‌افتد، اتهامات چیست، یا چه سرنوشتی در انتظار اوست. ما این مسئله را زمانی کاملاً حس می‌کنیم که شهروندان آمریکایی در این سیستم گرفتار می‌شوند.

به‌نظر من ماجرا این است که سعودی‌ها در تلاش‌اند با سرعتی فوق‌العاده بالا خود را مدرن کنند، اما نظام قضایی‌شان هنوز با این سرعت هماهنگ نشده است. این نظام همچنان عمیقاً تحت‌تأثیر «فقه شریعت» است که بسیاری از عناصر ساختار حقوقی را تعیین می‌کند، و بیشتر وکلا، قضات و دادستان‌ها هم از همان سنت فکری می‌آیند. با این حال، آن‌ها یک «قانون تجارت» مدرن وضع کرده‌اند—قانونی که برای شرکت‌های آمریکایی شفافیت ایجاد می‌کند و آن‌ها را عملاً در شرایط برابر با دیگر نظام‌های تجاری دنیا قرار می‌دهد. همچنین می‌دانم مدتی است روی یک «قانون کیفری» کار می‌کنند تا چارچوبی شفاف ایجاد شود؛ یعنی اگر فردی مرتکب جرمی شود و محکوم شود، مجازات آن از پیش مشخص باشد. پیش‌تر—و واقعاً تا همین امروز—میزان مجازات به تشخیص قاضی بستگی داشت؛ قاضی‌ای که اغلب یک عالم دینی است نه یک حقوقدان حرفه‌ای.

از این رو، وضعیت حقوق بشر در عربستان ترکیبی است. با شما موافقم: این موضوع احتمالاً محور گفت‌وگوها در سفر محمد بن‌سلمان به واشنگتن نخواهد بود. بااین‌حال، مسئله‌ای است که بسیاری از ناظران خارجی به‌دقت دنبال می‌کنند، زیرا عربستان می‌خواهد برای خارجی‌ها محیطی پذیرفتنی و جذاب ایجاد کند، و این موضوع بخشی از اعتبار بین‌المللی آن‌هاست.

 

خبرنگار: یکی از محورهای مهم تعامل میان آمریکا و عربستان، ایده «عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل» بود. رئیس‌جمهور ترامپ نیز اخیراً در برنامه «۶۰ دقیقه» نسبت به امکان تحقق آن ابراز خوش‌بینی کرد. با این حال، با توجه به جنگ غزه و اتفاقات چند سال اخیر، این مسیر دورتر به‌نظر می‌رسد. ارزیابی شما چیست؟

 

رتنی: البته. ایده عادی‌سازی روابط میان عربستان و اسرائیل در دورانی مطرح شد که روابط آمریکا و عربستان در یکی از پایین‌ترین نقاط خود قرار داشت—پاییز و زمستان ۲۰۲۲. تقریباً به‌طور غیرمنتظره‌ای، این موضوع وارد گفت‌وگوهای ما شد و به راهی برای بررسی مسیر بهبود روابط تبدیل شد.

چارچوب بحث شبیه یک «معامله» بود: از یک سو، آمریکا و عربستان یک «پیمان دفاع متقابل» منعقد می‌کردند—چیزی که عربستان به‌شدت به آن علاقه‌مند است، به‌ویژه با توجه به سرمایه‌گذاری‌های عظیمی که برای آینده انجام می‌دهد و منطقه‌ای که همچنان ناپایدار است. در مقابل، عربستان و اسرائیل روابط خود را عادی می‌کردند. عناصر دیگری هم در بسته وجود داشت: بخش اقتصادی، بخش انرژی، و نیز «مؤلفه‌ای جدی برای فلسطینی‌ها» چون سعودی‌ها بارها گفته‌اند که این روند باید به ایجاد «مسیر تشکیل کشور فلسطینی» کمک کند.

 این یک بسته جامع بود:

  • مؤلفه اقتصادی
  • مؤلفه فلسطینی
  • عادی‌سازی
  • پیمان دفاعی

 و یک توافق عملی‌تر در حوزه همکاری دفاعی. ایده این بود که برای کسب ۶۷ رأی در سنا، توافق باید برای همه طرف‌ها—عربستان، آمریکا، اسرائیل و فلسطینی‌ها—در برگیرنده منافع ملموس باشد.

اما با آغاز جنگ غزه پس از ۷ اکتبر، طولانی شدن آن، وخامت شرایط انسانی، و فاجعه‌ای که مردم غزه با آن روبه‌رو شدند و به‌طور گسترده در رسانه‌ها دیده شد، ادامه این روند برای سعودی‌ها بسیار دشوار شد. روشن است که عادی‌سازی روابط عربستان و اسرائیل مزایای بزرگی دارد، اما در میان مردم عادی عربستان یا جهان عرب محبوبیت گسترده‌ای ندارد. سعودی‌ها باید این واقعیت را در نظر بگیرند—حتی اگر مزایای راهبردی را درک کنند.

صادقانه بگویم «محاسبه اصلی» همچنان پابرجاست: ادغام اسرائیل در منطقه می‌تواند برای همه سودمند باشد. همچنین یک پیمان دفاعی آمریکا–عربستان می‌تواند رابطه راهبردی دو کشور را—به‌ویژه در شرایط بحران، مانند احتمال جنگ جدی با ایران—شفاف‌تر کند. بنابراین اصل محاسبه برقرار است، اما مسئله «زمان» است—و اکنون زمان آن نیست. سعودی‌ها نیز بارها علناً گفته‌اند که «این زمان مناسب نیست». اکنون یک «آتش‌بس نامطمئن» در غزه برقرار است.

اینکه آیا این آتش‌بس به یک توافق صلح بلندمدت تبدیل می‌شود یا نه، هنوز مشخص نیست. سعودی‌ها شروط خود را روشن اعلام کرده‌اند:

– خروج ارتش اسرائیل از غزه (که فعلاً از آن نقطه دور هستیم)

– تعهد دولت اسرائیل به مسیر تشکیل کشور فلسطینی (که از این هم دور هستیم)

بنابراین این دو عامل همچنان بر مذاکرات سایه خواهند انداخت. می‌دانم رئیس‌جمهور ترامپ مشتاق است و باور دارد رابطه‌اش با بن‌سلمان و قدرت شخصیتش می‌تواند این توافق را پیش ببرد—و شاید بتواند—اما تصور نمی‌کنم به این زودی اتفاق بیفتد.

 

خبرنگار: اکنون بیایید کمی عمیق‌تر به «توافق آتش‌بس ۲۰ ماده‌ای» اخیر که توسط دولت ترامپ مذاکره شد، نگاه کنیم؛ توافقی که به بسیاری از عناصر موسوم به «روز بعد» می‌پردازد—ازجمله «نیروی بین‌المللی تثبیت‌کننده» و ترتیبات حکمرانی فلسطینی. آیا شما نقشی برای عربستان سعودی در این چارچوب می‌بینید؟

 

رتنی: می‌توانم تصور کنم که عربستان نقشی ایفا کند، اما به‌گمانم در «نیروی تثبیت‌کننده» شرکت نخواهد کرد؛ این مسئله برای آن‌ها بیش از حد حساس است. برای بسیاری از کشورهای عربی و مسلمان نیز چنین است. باید منتظر ماند و دید. می‌دانم امید زیادی وجود داشت که سعودی‌ها در روند بازسازی مشارکت کنند. ویرانی گسترده، میلیاردها دلار خسارت و شرایطی که بسیار فراتر از یک فاجعه انسانی است، نیازمند یک فرآیند چندساله و طولانی‌مدت برای بازسازی غزه است. اما تصور نمی‌کنم سعودی‌ها بخواهند به‌تنهایی مسئول پرداخت هزینه‌های آن باشند—امارات و سایر کشورها نیز همین دیدگاه را دارند.

آن‌ها می‌خواهند بازسازی بخشی از یک تلاش منطقه‌ای گسترده و منسجم باشد؛ تلاشی که در آن آمریکا، اروپا، کشورهای خاورمیانه و دیگر بازیگران هم‌زمان در بازسازی غزه مشارکت کنند. و مهم‌تر اینکه این روند باید به یک مسیر سیاسی مشخص برای فلسطینی‌ها متصل باشد، زیرا سعودی‌ها نمی‌خواهند چنین بحران‌هایی دوباره تکرار شود. از نگاه ریاض، آن‌ها می‌خواهند بازیگری مسئول در منطقه باشند؛ اما نمی‌خواهند هزینه چیزی را بپردازند که در ایجاد آن نقشی نداشته‌اند.

 

خبرنگار: کمی به حملات ۹ سپتامبر اسرائیل به دوحه بپردازیم—حملاتی که بسیاری آن را یک نقطه عطف می‌دانند. مدت کوتاهی پس از آن، عربستان سعودی و پاکستان «توافق دفاعی متقابل» اعلام کردند. دشوار است تصور کنیم زمان‌بندی این خبر کاملاً تصادفی بوده باشد. می‌توانید کمی درباره پویایی‌های این موضوع و ارتباط احتمالی آن با حملات دوحه توضیح دهید؟

 

رتنی: تصور می‌کنم همه در منطقه از این اتفاق شوکه شدند—و همان‌طور که مشخص شد، بسیاری در واشنگتن نیز غافلگیر شدند. این رویداد، احساس برخی شرکای خلیج فارس درباره میزان اتکای‌پذیری آمریکا را به‌شدت لرزاند. قطر را در نظر بگیرید: ما بزرگ‌ترین پایگاه نیروی هوایی خود در منطقه را در آنجا داریم؛ شراکت طولانی، عمیق و استراتژیک داریم؛ قطر نقشی اساسی در مذاکرات مربوط به گروگان‌ها ایفا کرد. و بااین‌حال، هم هدف حملات ایران قرار گرفت و هم هدف حملات اسرائیل. طبیعی است که قطری‌ها از خود بپرسند: «ارزش یک شراکت راهبردی با آمریکا چیست، اگر در نهایت ما هدف حملات دو طرف باشیم؟»

دیگر کشورهای خلیج فارس نیز همین پرسش را مطرح کردند. بنابراین، اعلام توافق دفاعی میان عربستان و پاکستان—دو کشوری که چند دهه است همکاری نظامی بسیار نزدیک دارند—پیامی روشن داشت. زمان‌بندی آن احتمالاً کاملاً تصادفی نبود؛ البته همیشه بخشی از این موارد تصادفی است و بخشی نه. دشوار است دقیق قضاوت کرد. اما پیام آن روشن بود: هرچند شرکای خلیج خواهان رابطه‌ای بنیادی با ایالات متحده هستند، اما به‌طور طبیعی به سمت «حفظ گزینه‌های جایگزین» حرکت می‌کنند، زیرا همیشه مطمئن نیستند جایگاه دقیق‌شان در چارچوب سیاست آمریکا چیست.

به‌نظر من این موضوع به‌هیچ‌وجه «گسست» در روابط ما نیست. سعودی‌ها نمی‌خواهند شراکت راهبردی را کنار بگذارند؛ برعکس، آن‌ها خواهان «شفافیت بیشتر» هستند. می‌خواهند دقیقاً بدانند آمریکا کجا ایستاده، و آمریکا نیز همین انتظار را دارد. این همان مزیت یک «توافق دفاعی روشن» است—توافقی که ممکن است از سفر بن‌سلمان به واشنگتن حاصل شود.

 

خبرنگار: به ایران اشاره کردید. می‌دانیم عربستان و ایران روندی از «عادی‌سازی» را آغاز کردند که از سال ۲۰۲۳ شروع شده است. این روند اکنون در چه وضعیتی است؟

 

رتنی: اساس موضوع این است که دو کشور روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. این روابط شش یا هفت یا هشت سال پیش قطع شده بود. سعودی‌ها در سال ۲۰۲۳ تصمیم گرفتند تنش را کاهش دهند؛ زیرا تشدید تنش میان دو کشور به نفع هیچ‌کس نبود. این عادی‌سازی به‌معنای «حل تمام مشکلات» نیست. تصور نمی‌کنم عربستان ناگهان به ایران اعتماد پیدا کرده باشد یا احساس کند روابطشان اصلاح شده است. نه. سوءظن عمیق نسبت به رفتار ایران همچنان وجود دارد.

اما سعودی‌ها در حال دگرگون‌سازی اقتصاد و جامعه خود هستند، سرمایه‌گذاری‌های هنگفتی انجام می‌دهند و در منطقه‌ای پر از تهدید زندگی می‌کنند. ابزارهایشان هم کامل نیست. یکی از این ابزارها «روابط دیپلماتیک و کانال گفت‌وگو با ایران» است؛ تبادل وزیران، هیئت‌های تجاری، و حداقلی از ظاهرِ عادی‌سازی. این روند، برداشت ریاض از رفتار منطقه‌ای ایران را تغییر نمی‌دهد—به‌ویژه حمایت ایران از گروه‌های نیابتی که می‌توانند تهدیدی برای عربستان باشند. اما برای ریاض، این یک «ابزار ناقص اما مفید» برای کاهش تنش‌های منطقه‌ای است.

 

خبرنگار: اجازه دهید به کشور مهم دیگری بپردازیم: سوریه—کشوری که پس از سقوط رژیم اسد در دسامبر گذشته در میانه یک «گذار تاریخی» قرار دارد. شاهد نقش‌آفرینی فعال‌تر عربستان در تلاش برای تثبیت وضعیت سوریه بوده‌ایم. همچنین گزارش شده که در سفر ماه مه ترامپ، این محمد بن‌سلمان بود که رئیس‌جمهور را ترغیب کرد نه‌تنها لغو تحریم‌ها را اعلام کند—که البته پیچیده‌تر از یک اعلام ساده است—بلکه شخصاً با شَرّاع دیدار کند. انتظار می‌رود این روند با دیدار شَرّاع در کاخ سفید، احتمالاً در ۱۰ نوامبر، ادامه یابد. این تحول، با توجه به سابقه شرّاع به‌عنوان رهبر سابق القاعده، چشمگیر است. شما که فرستاده ویژه آمریکا در پرونده سوریه بوده‌اید، کمک کنید بهتر بفهمیم اهداف عربستان و آمریکا چیست و همکاری این دو کشور در سوریه تا چه اندازه پیش می‌رود؟

 

رتنی: از نگاه سعودی‌ها، آن‌ها در منطقه‌ای «به‌شدت دشوار و پرچالش» زندگی می‌کنند و ناچارند به‌دنبال «راه‌حل‌های ناقص» باشند. جنگ داخلی سوریه بیش از یک دهه طول کشید. تعداد بسیاری کشته شدند، میلیون‌ها نفر آواره شدند، ویرانی گسترده‌ای به‌جا ماند. نتیجه جنگ این بود که اسد همچنان در قدرت ماند؛ اما «جهادی‌ها بیشتر شدند»، «نیروهای نیابتی ایران افزایش یافتند»، «حزب‌الله حضور گسترده‌تری پیدا کرد»، «پناهجویان بیشتر شدند»—و بااین‌وجود اسد در قدرت باقی ماند. سپس—به‌شکلی که بسیاری در منطقه و واشنگتن انتظارش را نداشتند—او سقوط کرد.

از نگاه سعودی‌ها، گام بعدی قرار نیست کامل باشد. بنابراین: «ببینیم رهبر جدید چه می‌گوید.» ما گذشته او را می‌دانستیم. اما او شروع کرد به بیان مواضعی درباره «بهبود حکمرانی»، «یکپارچگی کشور»، «ثبات»، و حتی «روابط مسالمت‌آمیز با اسرائیل». این پیام‌ها مثبت به‌نظر می‌رسید. سعودی‌ها فکر کردند: «این شاید بهترین گزینه موجود باشد—بیاییم روی همین گزینه سرمایه‌گذاری کنیم و ببینیم می‌توان آن را بهتر کرد یا نه.»

تا اینجا، مسیر کلی امیدوارکننده بوده است. تقریباً مطمئنم ولیعهد همین استدلال را در سفر چند ماه پیش ترامپ ارائه داد. و ترامپ هم آن را پذیرفت—این‌که این رهبر جدید کامل نیست، اما با توجه به بی‌ثباتی منطقه باید به او فرصت داد تا نشان دهد می‌تواند سوریه را اداره کند. و این روند باید از نظر مالی حمایت شود.

سعودی‌ها شروع به سرمایه‌گذاری کرده‌اند—و این مثبت است—و آن‌ها توانستند آمریکا را متقاعد کنند بخشی از تحریم‌های سوریه را بردارد. برخی تحریم‌ها لغو شده، برخی در حال لغو شدن است. چون استدلال سعودی‌ها—که بسیاری در منطقه نیز با آن موافق‌اند—این است: اگر می‌خواهید سوریه در مسیر مثبت حرکت کند، باید «نفس اقتصادی» داشته باشد؛ نه اینکه با تحریم خفه شود و از سرمایه‌گذاری محروم بماند. بنابراین سعودی‌ها تصمیم گرفتند به سوریه فرصت دهند—و تصور می‌کنم توانستند ترامپ را نیز در همین مسیر همراه کنند.

 

خبرنگار: می‌خواهم از فرصت حضور شما استفاده کنم و به یادداشتی بپردازم که اخیراً در وال‌استریت ژورنال منتشر کردید. در آن یادداشت، در برابر این دیدگاه که سرمایه‌گذاری‌های عربستان در هنر، سرگرمی و ورزش تلاشی برای سفیدنمایی سابقه حقوق بشری‌اش است، استدلال کردید که این‌ها بخشی از یک تحول وسیع‌تر و تاریخی‌اند. شما در ابتدای گفت‌وگو اندکی به آن اشاره کردید، اما می‌خواهم بیشتر توضیح دهید که اکنون چگونه باید نقش عربستان را—نه فقط در منطقه، بلکه در جهان—درک کنیم.

 

رتنی: اگر ۱۰ یا ۱۵ سال پیش به عربستان سفر می‌کردید، دیدن یک کنسرت بک‌استریت بویز یا یک مسابقه کشتی حرفه‌ای کاملاً غیرقابل تصور بود. نبودِ چنین سرگرمی‌ها عربستان را به مکانی عجیب تبدیل کرده بود؛ جایی عبوس، گرفته و حتی عصبی. کشوری «عادی» نبود. بخشی از تلاش سعودی‌ها برای مدرن‌سازی دقیقاً همین است: عادی‌تر شدن. و بخشی از عادی بودن یعنی داشتن سرگرمی و تفریح. و عربستان—مثل دیگر کشورهای خلیج—در این حوزه بزرگ خرج می‌کند و نام‌های بزرگ را دعوت می‌کند.

گاهی به‌نظر می‌رسد نگاه برخی در غرب به این پدیده، نگاهی پدرسالارانه است؛ اینکه این اقدامات را صرفاً از زاویه نگاه خود می‌سنجند. انگار سعودی‌ها این کارها را فقط برای تحت‌تأثیر قرار دادن خارجی‌ها انجام می‌دهند. اما وقتی آنجا زندگی می‌کنید و واقعیت را از نزدیک می‌بینید، روشن می‌شود که آن‌ها اساساً چندان اهمیتی نمی‌دهند که خارجی‌ها تحت‌تأثیر قرار بگیرند—دست‌کم نه از طریق این نوع سرگرمی‌ها. کشور بیش از ۳۰ میلیون جمعیت دارد، حدود دوسوم آن‌ها سعودی‌اند، و بسیاری از آن‌ها جوان هستند. آن‌ها به جهان نگاه می‌کنند؛ از طریق شبکه‌های اجتماعی می‌بینند در دنیا چه می‌گذرد.

برای آن‌ها منطقی نیست که کشورشان چنین امکاناتی نداشته باشد. اینکه کشورشان باید به دلیل کاستی‌های حقوق بشری «تنبیه» شود و از سرگرمی محروم بماند، برایشان قابل فهم نیست. وقتی به این رویدادها می‌روید، با مردم صحبت می‌کنید و شادی آن‌ها را می‌بینید که زندگی عادی—و حتی پرشور عادی—را تجربه می‌کنند، از خود می‌پرسید: آیا واقعاً من باید بگویم آن‌ها سزاوار این نیستند چون دولت من با برخی جنبه‌های سابقه حقوق بشری عربستان مشکل دارد؟ این منطق برایم هیچ‌گاه قابل قبول نبود.

اگر شهردار یک شهر آمریکایی تصمیم بگیرد تیم ورزشی یا یک کنسرت بزرگ به شهر بیاورد، همه می‌گویند او فردی روشن‌نگر است که می‌خواهد فرهنگ و تفریح را برای مردمش فراهم کند. چرا همین منطق درباره جهان عرب صدق نکند؟ من این نگاه را نمی‌پذیرم. به‌نظر من آنچه در عربستان رخ می‌دهد بخشی طبیعی و ضروری از تلاش آن‌ها برای مدرن‌سازی و ساختن یک جامعه «عادی» است. ما معمولاً پروژه‌های عظیمشان را می‌بینیم و از «تحول کلان» صحبت می‌کنیم، اما بخشی از این تحول فقط این است که کشور را به جایی تبدیل کنند که زندگی روزمره در آن طبیعی باشد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.