گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان: آمریکا به هیچ یک از اهداف خود در افغانستان نرسید/ بعید نیست که آمریکا نتواند در برابر چین دوام بیاورد و قدرت هژمون جهانی به دست چینی ها بیفتد/ جریان رادیکال اسلامی علیه روسیه، چین و متحدانش موضع گیری می کند

پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان، به جماران گفت: تقریبا کل دنیا خواستار این هستند که یک دولت فراگیر در افغانستان به وجود بیاید؛ چون فکر می کنند صلح و ثبات افغانستان در گرو این مسأله است. ولی جای بحث است که طالبان چه تعبیری از دولت فراگیر دارند. ممکن است در ذهن طالبان دولت فراگیر این باشد که گروه های وابسته به خودشان را در کابل حاکم کنند و قدرت را بین خودشان تقسیم کنند؛ نه آن طوری که دیگران فکر می کنند قومیت ها و جریان های فکری که در این 20 سال شکل گرفته اند.

پایگاه خبری جماران: یک کارشناس مسائل افغانستان با تأکید بر اینکه آمریکا به هیچ یک از اهداف خود در افغانستان نرسید و در نهایت هم خروج آنها از این کشور بی مسئولانه بود، گفت: در این فضا تحولات افغانستان را در نظر بگیرید که درست است آمریکا به ظاهر از افغانستان بیرون رفته ولی به نظر می آید از دور مواظب هستند که این منطقه تحت تسلط چین در نیاید و اگر تحت تسلط چین در بیاید، چین از طریق افغانستان به راحتی به ایران و از ایران به خاورمیانه می آید و نفوذ آمریکا را به طور کلی تحت تأثیر قرار خواهد داد.

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با پیرمحمد ملازهی را در ادامه می خوانید:

با توجه به خروج کامل نیروهای آمریکایی از افغانستان، تحلیل شما از آینده افغانستان و عبرت های 20 سال حضور آمریکا در این کشور چیست؟

واقعیت این است که آمریکا در رسیدن به اهدافی که در این 20 سال تعیین کرده بودند شکست خورد. از جمله اینکه جریان های رادیکال اسلامی را تحت کنترل در بیاورند یا شکست بدهند و بعد یک افغانستان جدید بسازند و دولت سازی کنند. اواخر هم اعلام کردند هدف ما بن لادن بود که او را کشتیم و زمینه را برای خروج خودشان فراهم کردند که کاملا بی مسئولانه بود.

خود آمریکایی ها می گویند در این مدت 2 هزار میلیارد دلار هزینه کرده اند و نزدیک 800 میلیارد دلار آن را فقط برای ارتش خرج کرده بودند. سلاح و امکاناتی که در دست ارتش بود الآن به دست طالبان افتاده و ارتش هیچ مقاوتی از خودش نشان نداد.

بنابر این، می توانیم بگوییم آمریکایی ها مثل شوروی و انگلیس شکست خوردند و بیرون رفتند. اما شکست آنها تفاوتی با شکست قبلی قدرت ها داشت و از زمان اوباما عاقلانه تر بررسی و در واقع مصالحه کردند. اما این مصالحه در حقیقت عبور از اندیشه ای بود که آمریکایی ها تحت عنوان لیبرال دموکراسی به دنبال آن بودند و از طریق نظامی می خواستند به افغانستان، عراق و بقیه کشورها تحمیل کنند. یعنی شکست اصلی آنها عبور از لیبرال دموکراسی است.

به نظر می آید با توجه به سابقه ای که ما با آنها سر و کار داریم، در قرن بیستم که انگلیس را شکست دادند، اندیشه استعماری انگلیس شکست خورد و بساط استعمار در دنیا برچیده شد. انگلیسی که فکر می کرد آفتاب در سرزمین او غروب نمی کند به طرف این رفت که به قدرت دوم جهان تبدیل شود و قدرت اول بودن را از دست داد. اتحاد شوروی هم همین سرنوشت را پیدا کرد. اتحاد شوروی می خواست کمونیسم را در افغانستان حاکم کند و آرام آرام به طرف دیگر کشورها برود. او هم از لحاظ ایدئولوژیکی واقعا شکست خورد. قبل از شکست نظامی، ایدئولوژی آنها شکست خورد و بعد هم با فروپاشی روبرو شد.

الآن آمریکایی ها هم به لحاظ نظامی هرچند تجربه انگلیس و روس را تکرار نکردند ولی ایدئولوژی ای که معتقد بود دموکراسی را به دنیا صادر می کند شکست خورده و بعید نیست که آمریکا هم دیگر نتواند در برابر چین دوام بیاورد و قدرت هژمون جهانی به دست چینی ها بیفتد.

 

تازه بازی در افغانستان آغاز شده است

 

یعنی خروج آمریکا از افغانستان را می توان نشانه این دانست که آمریکا قدرت خود را از دست داده است؟

به نظر این طوری می آید. به هر حال نمی شود قاطعانه گفت. برای اینکه رقابت در افغانستان بین چین و روسیه از یک طرف و آمریکا و اروپا از طرف دیگر، تمام نشده و تازه بازی آغاز شده است. یعنی درباره اینکه در دبی چه توافقات پشت پرده ای بین طالبان و آمریکا صورت گرفته و طالبان چه مواضعی را در پیش می گیرند ابهامات زیاد است ولی یک چیز روشن است که آمریکایی ها تصمیم دارند «یک کمربند، یک جاده» که سند راهبردی ایران و چین هم زیرمجموعه آن است را در جغرافیای پشتون به شکست بکشانند و جلوی قدرت گرفتن چین را سدّ کنند.

ارزیابی اروپایی ها و آمریکایی ها این است که چین دارد به قدرت اول جهان تبدیل می شود. آنها فقط می توانند زمان را به تأخیر بیندازند، ولی به نظرم در اصل قضیه تغییر خاصی پیش نمی آید. از این زاویه به نظر می رسد بازی بزرگی در منطقه جریان دارد و عاملی که می تواند معادلات را بر هم بزند جریان رادیکال اسلامی است که دارد علیه روسیه، چین و متحدانش موضع گیری می کند. یعنی داعش خراسان می خواهد کل جغرافیا را تحت تأثیر قرار بدهد. نیروهای قومی که ازبک، چچن، تاجیک و ایغور هستند به اضافه گروه های شرقی مثل جیش العدل، حزب المجاهدین و جیش محمد در افغانستان مستقر هستند در این جنگ هم به طالبان کمک کرده اند تا قدرت را به دست بگیرند. امید اینها این است که طالبان با اینها مدارا کند؛ هرچند ممکن است جاهایی درگیر هم بشوند.

 

 درست است آمریکا به ظاهر از افغانستان بیرون رفته ولی به نظر می آید از دور مواظب هستند که این منطقه تحت تسلط چین در نیاید

 

این جریان رادیکال اگر با غرب و آمریکا متحد شود قطعا علیه چین و روسیه موضعگیری خواهد کرد و اگر از طریق طالبان با روسیه و چین پیوند بخورند قطعا آمریکا و اروپا را تحت تأثیر قرار خواهد داد. بنابر این مشکل این است که این گروه ظرفیت های متفاوتی دارد. نیروی رادیکال اهل سنت است که خلافتگرا، اهل خلافت و به دنبال این هستند که اولین امارت جدی اسلامی را در جغرافیای پشتون به وجود بیاورند و بعد آرام آرام بقیه کشورها را تبدیل به امارت کنند و در نهایت ادغام امارت ها اتفاق افتاده و خلافت اسلامی تشکیل شود و او وظیفه دارد به طرف غرب برود و حکومت جهانی اسلام را به وجود بیاورد. در هر حال این تفکر در جهادگرهایی که الآن در افغانستان هستند، قوی است؛ چه وابسته به داعش و چه وابسته به طالبان باشند.

در این فضا تحولات افغانستان را در نظر بگیرید که درست است آمریکا به ظاهر از افغانستان بیرون رفته ولی به نظر می آید از دور مواظب هستند که این منطقه تحت تسلط چین در نیاید و اگر تحت تسلط چین در بیاید، چین از طریق افغانستان به راحتی به ایران و از ایران به خاورمیانه می آید و نفوذ آمریکا را به طور کلی تحت تأثیر قرار خواهد داد. بنابر این، باید رقابت آنها را هم ببینیم و بعد قضاوت کنیم که افغانستان در چه مسیری قرار می گیرد.

اگر افغانستان و طالبان به دنبال انحصار قدرت بروند در آن صورت به نظر من جنگ داخلی محتمل خواهد بود و جنگ داخلی هم محدود نمی ماند و ممکن است کشورهای دیگر آن را به جنگ نیابتی تبدیل کنند و مشکلات خیلی بیشتر از چیزی که الآن تصور می شود به وجود بیاید. به هر حال اگر جنگ داخلی شود خطر تجزیه افغانستان به دو کشور که یکی خراسان در مرکز، شمال و غرب باشد و دیگری هم پشتونستان در شرق و جنوب باشد، وجود دارد.

 

شما به روابط بین المللی افغانستان اشاره داشتید. به نظر شما امروز افغانستان به لحاظ سیاست های داخلی مثل دموکراسی، حقوق بشر و سایر مسائل داخلی چه تفاوتی با 20 سال پیش دارد که آمریکایی ها به این کشور وارد شدند؟

در طول این 20 سال نهادهایی تحت حمایت غربی ها در افغانستان به وجود آمده اند که مسائل حقوق بشر، حقوق زنان، اجازه کار و تحصیل به زنان و رفتن خانم ها به دانشگاه ها را پیگیری کرده اند. اینها واقعیتی است که نمی شود نادیده گرفت. ذهنیتی به وجود آمده که با سنت گرایی خاصی که در افغانستان خیلی پررنگ هم هست، تفاوت دارد. اما این ذهنیت در شهرها به وجود آمده و روستایی ها همچنان به ذهنیت سنتی خودشان باقی مانده اند. به خصوص در شرق و جنوب افغانستانی که نظام ایلاتی و عشیره ای حاکم است، سنت های قومی خیلی قوی هستند و نمی شود این واقعیت را نادیده گرفت.

الآن جامعه افغانستان به لحاظ قومی، سیاسی و زبانی تجزیه شده است. پشتون ها به دنبال این هستند که پشتون زبان رسمی شود و فارسی را خیلی جدی نمی گیرند و سعی می کنند آن را تضعیف کنند. از طرف دیگر فارسی زبانان در مقابل جریانی که بدون دردسر و درگیری قدرت را در کابل به دست گرفته است، دارند مقاومت می کنند. این مسأله هم جای بحث دارد که چه طور ممکن است یک ارتش 350 هزار نفری که آمریکایی ها مجهز کرده اند و آموزش داده اند حاضر به جنگ نشود؟! آیا طالبان در میان آنها نفوذ کرده اند؟ آیا مسائل پشت پرده ای هست که هنوز مطرح نشده است؟

 

صلح و ثبات افغانستان در گرو تشکیل دولت فراگیر است

به نظر شما با توجه به اختلافاتی که هست آیا در آینده نزدیک دولت فراگیری که ایران روی آن تأکید دارد در افغانستان شکل می گیرد؟

تقریبا کل دنیا خواستار این هستند که یک دولت فراگیر در افغانستان به وجود بیاید؛ چون فکر می کنند صلح و ثبات افغانستان در گرو این مسأله است. ولی جای بحث است که طالبان چه تعبیری از دولت فراگیر دارند. ممکن است در ذهن طالبان دولت فراگیر این باشد که گروه های وابسته به خودشان را در کابل حاکم کنند و قدرت را بین خودشان تقسیم کنند؛ نه آن طوری که دیگران فکر می کنند قومیت ها و جریان های فکری که در این 20 سال شکل گرفته اند.

به هر حال باید نگاه ایدئولوژیک طالبان را هم در نظر گرفت و دید تا چه اندازه آمادگی دارد که از ایدئولوژی خود صرف نظر کند. واقعیت این است که آمادگی ندارند و به لحاظ ذهنی خیلی به قومیت وابسته هستند و انحصارطلبی در میان آنها وجود دارد. از سوی دیگر تفکر اکثریت جامعه به طالبان نزدیک تر از نیروهای لیبرال است. در مناطق قبایلی سنت های قبیله ای بسیار قدرتمند هستند و این سنت های قدرتمند تفاوت زیادی با نوع برداشت طالبان ندارد.

 

بعد از قدرت گرفتن طالبان برخی چهره های فرهنگی توسط اعضای این گروه کشته شدند. با توجه به این تندروی ها، آینده نخبگان افغانستان اعم از هنرمندان، فعالان حقوق زنان، روزنامه نگاران و سایر اقشار نخبه افغانستان به چه سمتی می رود؟

ما در افغانستان با دو نظام آموزشی روبرو هستیم که یکی حوزوی است که طالبان از آن بیرون می آید و دیگری دانشگاهی و رسمی است. این دو نظام آموزشی افغانستان هیچ جایی برای سازش با هم ندارند. بنابر این نیروی دانشگاهی متفکر تکنوکرات از افغانستان فرار می کند که اتفاقا طالبان هم به آنها نیاز دارد. فرمان عفو عمومی صادر شده ولی می بینید که آدم ها را از خانه بیرون می آورند و می کشند. معنایش این است که رهبری هم خیلی بر نیروهای میدانی خود تسلط ندارد و آنها ممکن است تحت تأثیر منافع متضادی دست به اقداماتی بزنند.

افرادی که به مخالفت با طالبان مشهور هستند و مقاله نوشته اند یا سخنرانی کرده اند، را طالبان نمی پذیرد و با آنها برخورد خواهد کرد. هنوز معلوم نیست که قدرت را به چه مسیری می برند ولی اگر قدرت آنها تثبیت شود، مسأله انتقام گیری در فرهنگ افغان ها موضوع مهمی است و بخشی از ارزش های قومی آنها به حساب می آید.

بنابر این، به نظر من بی جهت نیست که برخی افراد از افغانستان فرار می کنند. آنها واقعا نگران هستند و یک قشر تحصیل کرده و دانشگاهی در مقابل یک قشر روستایی قرار گرفته که همه چیز را در چهارچوب ایدئولوژی می بینند. اینها به سادگی نمی توانند با هم کنار بیایند. هرچند که در بلندمدت ممکن است طالبان برای نیازی که دارند و برای اداره دستگاه اداری متخصص می خواهند، مجبور می شوند با تکنوکرات ها هم کار کنند و امیدواریم هرچه زودتر این مسأله حاصل شود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.