بعید نیست که افغان‌ ها بار دیگر قربانی معامله بزرگ غرب شوند و به منظور منحرف کردن رویکرد پاکستان در قبال چین، سرنوشت آنها در سبد اراده این کشور نهاده شود.

 

به گزارش جماران، خبرگزاری آناتولی در گزارشی نوشت: هرچند افغانستان از آتش ناشی از چند دهه جنگ و فعالیت گسترده شبه‌ نظامیان داخلی و خارجی رنج می‌ برد و با خطر مداخله مجدد قدرت‌ های منطقه‌ ای و بین‌ المللی مواجه شده، اما پتانسیل‌ های فرهنگی و ملی برای نجات از این بحران نیز برخوردار است.

بعید نیست که آمریکا به منظور مقابله با نفوذ و هژمونی چین در جنوب آسیا، از طریق انگلیس، برنامه جدید اسلام‌ آباد برای افغانستان را زمینه سازی کند و سرنوشت سیاسی و امنیتی این کشور را به پاکستان واگذار کند. چینی‌ ها با سرمایه‌ گذاری‌ های کلان در پاکستان، این کشور را به زیر بال خود کشیده‌ اند. در صورت ادامه این روند، اسلام‌ آباد کاملا به سمت چین گرایش خواهد یافت.

استمرار این وضعیت به نفع استراتژی غرب برای مقابله با نفوذ چین در منطقه نخواهد بود. واشنگتن با استفاده از حضور و تاثیر انگلیس در پاکستان خواهد کوشید که از آمیختن کامل اراده این کشور در هژمونی چین جلوگیری کند. کوتاه‌ ترین راه برای تحقق این هدف، افغانستان و بازی با سرنوشت این کشور است.

از آنجایی که بزرگترین اولویت غرب و حتی هند در مرحله کنونی، مهار خطر چینی‌ ها و محاصره این کشور در منطقه و جهان است، بعید نیست که افغان‌ ها بار دیگر قربانی یک معامله بزرگ شوند و به منظور منحرف کردن رویکرد پاکستان در قبال چین، سرنوشت آنها در سبد اراده این کشور نهاده شود.

دوما، اوضاع امنیتی در افغانستان بدتر خواهد شد و شبه‌ نظامیان طالبان بر بسیاری از شهرهای کوچک بزرگ این کشور تسلط خواهند یافت. احتمالاً سفارت آمریکا در کابل نیز بسته خواهد شد و کمک‌ های خارجی به نیروهای افغانستان کاهش خواهد یافت. تضاد منافع قدرت‌ های بزرگ و همسایگان افغانستان، سرنوشت این کشور را وارد مرحله جدیدی خواهد کرد. از این رو، جای طرف‌ های برنده تغییر خواهد یافت و نیروهای تازه‌ نفس در صفحه شطرنج بازی‌ های امنیتی و سیاسی افغانستان جای جدیدی برای خود باز خواهند کرد.

در چنین حالتی، نقش دولت افغانستان به حاشیه خواهد رفت و ساختارهای امنیتی در معرض آسیب‌ های جبران‌ ناپذیر قرار خواهند گرفت. سه عامل را می‌ توان در این تحول دخیل دانست: 1. کاهش حمایت نظامی آمریکا از دولت افغانستان 2. استخدام نیروهای بسیار جوان و بدون تعهد و تجربه در نهادهای امنیتی این کشور 3. سیاست حذف و ایجاد بی‌ اعتمادی در جبهه مخالف طالبان توسط اشرف غنی.

سوما، روس‌ ها و چینی‌ ها به بهانه مقابله با خطرات امنیتی  وارد صحنه خواهند شد و از گروه‌ های وابسته به خود حمایت خواهند کرد. افغانستان با آسیای میانه، به‌ ویژه تاجیکستان مرزهای طولانی دارد. بزرگترین پایگاه نظامی روسیه در خارج مرزهای این کشور، در تاجیکستان قرار دارد. روسیه بی‌ ثباتی در افغانستان را تهدیدی برای ثبات در آسیای میانه و به تبع آن مناطق مسلمان‌ نشین خود می‌ داند. چین نیز بر همین منوال، نگران اوضاع امنیتی در ترکستان شرقی و پروژه «راه ابریشم و یک کمربند یک راه» خود است.

 

thumbs_b_c_c09d6890e57ad7fbc804058252896bfe

 

اگر اوضاع امنیتی افغانستان از کنترل خارج شود و عناصر خارجی به مواضع بیشتری در شمال و شمال شرق این کشور مسلط شوند، روسیه و چین دخالت شدیدتر و آشکارتری خواهند کرد. در نتیجه، افغانستان، به ویژه ولایت شمالی بدخشان بار دیگر به صحنه رقابت گسترده قدرت‌ های بزرگ و کشورهای همسایه تبدیل خواهد شد. تحرک و اقدامات عناصر بیگانه در این ولایت راه را برای مداخله خارجی هموار می‌ سازد. اگر طالبان و طرف‌های ذی‌ نفوذ در بدخشان متوجه این خطر نشوند، نمودار تهدید روند صعودی پیدا خواهد کرد و این ولایت احتمالاً به میدان معامله خطرناک میان کشورهای همسایه و قدرت‌ های بزرگ تبدیل خواهد شد.

دیگر اینکه، در شرایطی که «اشرف غنی» برخلاف ظاهرنمایی، راه برای سقوط دولت به دست طالبان را عمدا با مهارت هموار می‌ کند، نیروهای مخالف این گروه در نهایت با هم متحد خواهند شد. آنها گزینه دیگری جز وحدت رویه ندارند و برای دفع تهدیدهای مشترک هر چند به‌صورت موقتی با هم به تفاهم خواهند رسید و یک جبهه نظامی مشترکی از طیف‌ ها، احزاب و اقوام مختلف مقابل طالبان تشکیل خواهند داد.

در این میان، هرچند حزب اسلامی به رهبری «گلبدین حکمتیار» می‌ داند که در صورت زمامداری طالبان، نقشی برای وی باقی نخواهد ماند، اما به دلایل قومی، رویکردی و تاریخی در تشکیلات اپوزیسیون نیز سهمی نخواهد گرفت. عبور از تراژدی پنج دهه اخیر احزاب جهادی از جمله حزب اسلامی کاری بسیار دشوار است. به همین دلیل نقش و تاثیر حکمتیار و یارانش در تحولات آینده افغانستان بیش از پیش به حاشیه خواهد رفت و کمرنگ خواهد شد.

هرچند طالبان در ابتدا به دستاوردهای بزرگی دست خواهد یافت، اما نمی‌ تواند و اجازه نمی‌ یابد که قدرت را کاملا در انحصار خود قرار دهد. شرایط این مرحله با دهه نود تفاوت دارد. اگر رهبران طالبان حساسیت‌ های داخلی و بین‌ المللی و میزان خطر مداخله خارجی در افغانستان را درک نکند، جنگ‌ های نیابتی شدیدتر و این کشور به سوی سرنوشت نامعلومی سوق داده می‌ شود. نتیجه این بحران جدید، چیزی جز تجزیه افغانستان و ظهور جزایر قدرت و ملوک‌ الطوایف وابسته به قدرت‌ های منطقه‌ ای و بین‌ المللی نخواهد بود.

از سوی دیگر، گروه طالبان احتمالاً در پایان خط دچار فروپاشی خواهد شد. اعضای غیرپشتون طالبان به دلیل نداشتن نقش چندانی در اقدامات سیاسی، امنیتی و اجرایی این گروه، اگر دولت افغانستان تضعیف و تهدید هم علیه آنها رفع شود، احتمالاً اعلام وجود خواهند کرد. همچنین احتمال درصورت بقای طالبان خواستار نقش بیشتر و مساوی در حلقه رهبری این گروه و اتخاذ تصمیم های کلان خواهند شد. طالبان شاید متوجه این خطر نباشند، اما به هرحال حساسیت‌ های قومی جامعه افغانستان، ناگزیر به صفوف این گروه نیز سرایت خواهند کرد. جناح غیرپشتون طالبان در حاشیه قرار دارد و تنها نقش جنگیدن به آنها سپرده می‌ شود. این وضعیت ساختار طالبان را با خطر تفرقه و تجزیه مواجه می‌ کند. بنابراین بعید نیست که این گروه نیز به سرنوشت دیگر گروه‌ های افغانستان دچار شود.

 

yeni_AA-24051836

 

نکته مهم‌ تر اینکه اگر گروه طالبان کماکان عرصه را برای فعالیت زنان محدود و دشوار کند و این طبقه اجتماعی بزرگ و عبارتی نیمی از جامعه افغانستان را بار دیگر به بند بکشد، گروه‌ های مقاومت بانوان تشکیل خواهد شد. بدون تردید، آنها با تأسی از نقش زنان مبارز در لبنان، فلسطین، آمریکای لاتین و غیره، پا به صحنه مبارزه مسلحانه خواهند گذاشت. در این زمینه می‌توان به فرمانده کفتر، به‌عنوان زنی بی‌ سواد، اما دلیر و پرانگیزه در بغلان اشاره کرد.

از این رو، به چند دلیل مختلف شرایط دشواری در انتظار طالبان خواهد بود: 1. پای زنان به صحنه داغ نبرد کشیده می‌ شود که پیامدهای ناخوشایندی در سطح ملی و بین‌ المللی برای طالبان خواهد داشت. 2. جنگیدن با زنان برخلاف فرهنگ جامعه افغانستان است و به حیثیت طالبان خدشه وارد می‌ کند. 3. پیروزی در مقابل زنان، افتخاری برای طالبان به شمار نمی‌ رود و شکست در این نبرد افتضاحی در مقیاس ملی و بین‌ المللی برای این گروه تلقی خواهد شد. 4. جنبش مسلحانه زنان افغانستان با همدلی و پشتیبانی گسترده مالی و تبلیغاتی جامعه جهانی همراه خواهد شد. 5. بذر همنوایی با زنان جنگجو در محافظه‌ کارترین بافت‌ های جامعه افغانستان نیز شکوفه خواهد زد. 6. حرکت مسلحانه زنان به نماد و سمبل مبارزه در برابر اسلامگرایی تبدیل خواهد شد.7. طیف وسیعی از جوانان باسواد و پرانگیزه از میان مردان نیز به صفوف زنان و سنگر مقاومت آنها در برابر طالبان خواهند پیوست. 8. فاکتورهای مذکور باعث جدایی شمار زیادی جنگجویان طالبان در مناطق فعالیت جنبش زنان مبارز خواهد شد.

با توجه به آنچه که گذشت، راهکار معقول و موثر برای نجات افغانستان از بحران و معضل های کنونی این است که طرف‌ های مختلف پیش از تبدیل مجدد این کشور به کانون آتش‌ بازی قومی و مذهبی و جنگ‌ های خونین و پایان‌ ناپذیر نیابتی احساس مسئولیت کنند و برای تشکیل ساختاری فراگیر به کار مشترک بپردازند تا این ملت مظلوم را از انواع تهدیدها برهانند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.