پرونده جمال خاشقجی موضوعات مهمی را در بخش سیاست خارجی آمریکا و عربستان برملا کرد.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، «فرید زکریا» تحلیلگر مطرح آمریکایی در مطلبی برای روزنامه واشنگتن پست نوشت: قتل وحشیانه «جمال خاشقجی» چیز مهمی را در مورد عربستان سعودی به ما می گوید. اما در عین حال موضوع مهمی را هم در مورد آمریکا بیان می کند.

اول به عربستان می پردازیم. همانطور که اغلب اشاره شده، خاشقجی زمانی به حکومت عربستان مشاوره می داد. گرچه عضو خاندان آل سعود نبود، اما به آن متصل بود. او سردبیر یک روزنامه مهم سعودی بود و برای شاهزادگان ارشد کار می کرد. من اولین بار 14 سال پیش او را ملاقات کردم و او به من در یک هفته اقامتم در ریاض و جده کمک شایانی کرد. او همچنین برای «ترکی الفیصل» که از دیرباز رئیس دستگاه اطلاعاتی عربستان، و در آن زمان سفیر عربستان در انگلیس و آمریکا بود، کار می کرد. ترکی یکی از پسران ملک فیصل و به عبارت دیگر ارشدترین شاهزاده بود.

خاشقجی در آن روزها هم لیبرال و اصلاح طلب، و در رویکردهایش اعتدال گرا بود. او نگران بود که اصلاحات زیاد، ویران کننده باشد.

 او رویکرد محمد بن سلمان که ترکیبی از اقتدارگرایی و اصلاحات بود را می دید و میزان انتقاداتش افزایش می یافت اما هیچ گاه افراط نمی کرد. بنابراین چرا او باید به چشم تهدید نگریسته شود؟ شاید به این دلیل که او فردی قابل احترام در حکومت عربستان بوده است. «طارق مسعود» از دانشگاه هاروارد می گوید: موضوع خاشقجی می تواند نشانه این باشد که شکافی گسترده تر از اینکه ما معتقد بودیم در خاندان سلطنتی عربستان وجود دارد. اگر چنین باشد، موضوع چشمگیری است. 

این پادشاهی اغلب با دادن حق السکوت مخالفان را ساکت می کند - این موضوع به ویژه در مورد روحانیون تندرو صدق می کند. این موضوع به ویژه پس از بهار عربی مشهود شد و به شهروندان یارانه بیشتر، و به کارمندان دولتی امتیازات یشتری داده شد. 

اما بن سلمان رویه را تغییر داده و اکنون به «کشوری پلیسی» نزدیکتر شده است. رویکرد متناقض او در اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و مذهبی همزمان با اقتدارگرایی او، سرمایه گذاران، فعالان در حبس و رسانه های خبری را هدف گرفته است.

اقدامات بی رحمانه مانند قتل خاشقجی در بلندمدت موجب بی ثباتی عربستان می شوند؛ همانطور که «حسنی مبارک» نتوانست در مصر قدرت را در اختیار داشته باشد. 

محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی فردی است که به شدت ضدایران است. اما نکته جالب توجه این است که محمد بن سلمان در کارهایش به هیچک س به اندازه شاه ایران شبیه نیست. شاه ایران نیز ظاهرا اصلاح طلب، اما در عین حال مستبد بود و همزمان نخبگان سیاسی حاکم بر غرب، او را هم به اندازه محمدبن سلمان بسیار دوست داشتند. 

محمد بن سلمان فردی پیچیده است. او عربستان سعودی را در برخی جهات پیش برده است اما در برخی حوزه های دیگر مردم این کشور را سرکوب کرده است. اما موضوع مهم تر این است که سیاست خارجی آمریکا نباید بر اساس شخصیت ها باشد. دیدگاه های ترامپ به نظر می رسد کاملا ریشه در علاقه داشتن و یا متنفر بودن از رهبران جهانی داشته باشد. به نظر می رسد سخنان رئیس جمهور آمریکا درباره رهبران کشورهای دیگر از «کیم جونگ اون» رهبر کره شمالی گرفته تا «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان و یا محمد بن سلمان به صورت عمیقی در نظرات مثبت یا منفی او ریشه دارد. واشنگتن از عربستانی حمایت می کند که جنگ اش را در یمن تشدید می کند، قطر را محاصره می کند، با ترکیه مخالفت می کند و اساسا  نخست وزیر لبنان را می رباید. تمام این اقدامات تا حد زیادی شکست خورده اند.

مسئله اصلی برای آمریکا این است که سیاست خارجی آمریکا نباید مبتنی بر روابط با اشخاص باشد. چنین رویکردی سبب می شود که در خاورمیانه، سیاست خارجی آمریکا به منزله واگذار کردن قرارداد کارها به منافع عربستان سعودی باشد.

این در حالی است که سیاست آمریکا در منطقه باید مبتنی بر منافع و ارزش های خودش در این منطقه و مناطق دیگر باشد و طبیعی است که این منافع و ارزش های آمریکا هرگز با سیاست های هیچ کشوری همسویی کامل نخواهد داشت.

همه اینها نیازمند دیپلماسی با کیفیت بی وقفه و پیچیده ای است. این هزینه ای است که یک رهبر دنیای آزاد باید بپردازد؛ پُستی که به نظر می رسد دیر یا زود دیگر خبری از آن نباشد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.