بحث در بیان ریشه‌ها و عواملی بود که سبب شد‌هاشمی‌هاشمی شود، و نام او را به عنوان یک متفکر و مصلح بزرگ اجتماعی در شمار مصلحان بزرگ و تاریخساز جهان به ثبت برساند. یکی از این عوامل، ظهور عنصر حکمت در ساختار فکری و روحی او بود. اگر او را حکیم بنامیم سخن به گزاف نگفته ایم. زیرا حکیم در نزد علمای علم اخلاق به کسی اطلاق می‌شود که با درست‌اندیشی و ریاضت و خودسازی، توانسته باشد سه قوه «غضبیه، وهمیه و شهویه» را در وجود خود به حد اعتدال رسانده و تحت فرمان قوه عاقله قرار دهد. می‌دانیم حاکمیت عقلانیت بر قوای نفسانی زمینه‌ساز تجلی حکمت در جان آدمی است، و بر اساس وعده قطعی خداوند در آیه کریمه «و من یؤتی‌الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا» کسی را که خداوند از نعمت حکمت بهره‌مند سازد وجودش در حیات و ممات منشأ خیر کثیر می‌گردد. چنانکه در وجود‌ هاشمی، این مرد الهی، وعده پروردگار تحقق یافت.
برای روشنتر شدن سرّ حکمت در گفتار و رفتار آیت‌الله‌هاشمی ناچارم توضیح مختصری در مورد قوای سه‌گانه «غضبیه، وهمیه و شهویه» و عنصر «حکمت» که مظهر قوه چهارم یعنی «عدالت» است ارائه کنم.
۱ـ قوه غضبیه منشأ درنده‌خویی و پلنگ‌صفتی است که اگر در وجود کسی طغیان کند عقل او را از تشخیص زشت و زیبا باز می‌دارد و در تصمیم‌گیری‌ها از مدار انصاف خارج می‌کند. آیت‌الله‌هاشمی قوه غضبیه خود را به شدت در کنترل خود داشت. نه در گفتار و نه در رفتارش تندخویی و خشونت راه نداشت. گویی روح انصاف و عدالت در وجود او نهادینه شده بود. ناگفته نماند که قوه غضبیه در صورت اعتدال، خود فضیلتى می‌شود به نام شجاعت. مرحوم آیت‌الله‌هاشمی در عین آنکه عنان عقل خود را به دست خشم و غضب نسپرده بود از فضیلت «شجاعت» نیز در حد بسیار بالا بهره‌مند بود. انتخاب ایشان از سوی امام خمینی(ره) به سمت فرماندهی کل قوا که اولین شرط آن شجاعت است دلیل روشنی بر این معنی است.
۲ـ قوه وهمیه منشأ توهم و جزئی‌نگری است و هرگاه بر عقل کسی مستولی شود همواره او را به عیب جویی، کشف اسرار دیگران و افشاگری وا می‌دارد. تسلط قوه واهمه و خیال جا را برای عقل در وجود آدمی تنگ می‌کند. چنین افرادی تنگ نظر، بدبین و همیشه در هراس و توهمند. حد اعتدال این قوه همان «حکمت» و «فهم درست» است که نعمت ذیقیمتی است و بقول مولانا: مُردم اندر حسرت فهم درست. آیت‌الله ‌هاشمی در این میدان نیز سرآمد بود. وی هیچ‌گاه به افشای اسرار مردم حتی منتقدان خود نپرداخت. او صندوق اسرار مردم را که در سینه داشت دربسته با خود برد.
رحمت خدا بر او باد.‌ هاشمی دچار قوه وهمیه و کوته‌بینی نبود، ظرفیت وسیع روحی و اندیشه بلندش موجب شده بود تا جهانی بیاندیشد و ابدی فکر کند. در برنامه‌ریزی‌ها نگاهش به آینده ایران و اسلام و نسلهای بعدی بود و سعی می‌کرد باقیات صالحاتی برای همیشه از خود به یادگار بگذارد.
صدها نمونه از اقدامات بلندنگرانه او را می‌توان فهرست کرد. یک نمونه آن تأسیس بزرگترین دانشگاه وقفی جهان یعنی دانشگاه آزاد اسلامی بود که تا کنون صدها هزار دانش‌آموخته از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند و این گونه اقدامات نشانه گستردگی افق دید و همت بلند او بود. نوعاً کسانی که بر قوه وهمیه خود مسلط باشند از آفات خودبینی، حقارت نفس و تنگ نظری در امانند. همان آفتی که متأسفانه امروز آسیب بزرگ جامعه ماست.
۳ـ سومین نیروی ویرانگر در وجود آدمی قوه شهویه و خواسته‌های نفسانی است. این قوه سرمنشأ فریفتگی انسان به مال، جاه، قدرت، تجملات و سایر خواهش‌های نفسانی است.‌
هاشمی از دوران قبل از انقلاب در مقایسه با سایر روحانیون از تمکن مادی و ثروت مناسبی برخوردار بود، ولی دلبسته مال دنیا نبود. طبق شهادت دوستانش از جمله مقام معظم رهبری، بیشتر اموالش را در راه خدا و برای کمک به نیازمندان و رفع گرفتاری خانواده‌های زندانیان و در جهت پیشبرد اهداف نهضت امام خمینی صرف نمود. او هرگز از زندگی طلبگی خارج نشد، قانع و ساده‌زیست بود، بدون آنکه ریاکاری کند و ساده زیستی خود را به چشم مردم بکشد و آن را وسیله دستیابی به کرسی قدرت و کسب ثروت نماید. چه بسا همان زندگی معمولی و تظاهر نکردن به ساده زیستی زمینه‌ای شد برای تلاش عده‌ای تا او را به تهمت اشرافیگری از چشم‌ها بیندازند. ولی او خود را موظف نمی‌دانست که از خود دفاع کند. او آگاهانه عمرش را صرف دفاع از اسلام و مردم کرده بود و در امور مربوط به خود همواره همچون شهید مظلوم بهشتی، دفاع را به خدا واگذار می‌نمود. زیرا او قرآنی می‌اندیشید، و در آیات متعدد قرآن خوانده بود که خداوند بهترین مدافع مظلومان است.
نتیجه آنکه:
الف)‌هاشمی در اثر حاکم کردن عقلانیت و اعتدال بر قوای درونی خود، به مرتبه‌ای از حکمت دست یافته بود. و بر اساس آیه «و من یؤتی الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا» وجودش منشأ خیر و برکت برای اسلام، انقلاب، کشور و ملت بود.
ب) او دارای نفس مطمئنه بود از اینرو همواره سخن و نفَسش مایه طمأنینه و آرامش در جامعه می‌شد. خطبه‌هایش آرامش‌بخش و امیدآفرین بود. پس از هر خطبه‌اش رزمندگان نیرو می‌گرفتند و روح تلاش و امید در جان جامعه دمیده می‌شد. و در سال‌های اخیر نیز که شرایط خاصی بر کشور حاکم بود از هر فرصتی استفاده کرد تا آگاهی و انتقاد را توأم با آرامش و مبارزه با زورگویی و انحراف را در چارچوب قانون و مصالح ملی به مردم بیاموزد و در این راه بسیار موفق بود.
ج) او در مقام صبر و رضا از اوتاد بود. زیرا تحمل شکنجه‌های طاقت فرسا طی ماه‌ها و سال‌ها در زندان رژیم گذشته توسط سفاکان بی رحم، استقامت کم نظیر در راه تحقق و حفظ آرمان‌هایی که مردم به پای آن از جان و مال خود گذشته بودند، و از همه توانفرساتر صبرجمیل در برابر اهانت‌های تابسوز و زخم زبان‌های خودیها موجب شده بود تا چون فولادی آبدیده و گوهری فروزان اسوه صابران و الگوی مجاهدان باشد. آری صبوری ‌هاشمی در برابر اهانت‌های دشمنان دوست‌نما فوق طاقت عادی بود. به قول شاعر:
دشمن اگر می‌کشد به دوست توان گفت
با که توان گفت اینکه دوست مرا کشت
ناگفته نماند آراستگی او به این صفات عالی اخلاقی و عرفانی نتیجه بارقه‌ای بود که در درس اخلاق امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه به قلب او تابیده بود. بر اساس مکتب اخلاقی امام که متخذ از قرآن و سنت معصومین(ع) است همه اعمال انسان بازتاب خلقیات درونی اوست. چنانکه اعتدال ‌هاشمی در سیاست نتیجه اعتدال قوای نفسانی او در سیر و سلوک عرفانی بود.‏

عزت

پایان زندگانی هر کس به مرگ اوست ‏ 
جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است
تشییع میلیونی مردم که از هر صنف و گروه آمده بودند روز ۲۱ دی ماه را به عنوان روز «حماسه عزت و وحدت ملی» و روزی به یاد ماندنی در تاریخ اجتماعی ایران رقم زد. در آن روز از شعارهای توهین‌آمیز خبری نبود. چپ و راست، اصلاح‌طلب و اصولگرا، موافق و منتقد همه آمده بودند، هرچند انگیره‌ها متفاوت بود، عده‌ای برای پاسداشت خدمات یک انسان خدوم؛ برخی برای دفاع از یک مظلوم؛ جمعی برای کسب ثواب و شرکت در تشییع جنازه یک انسان مؤمن و روحانی وارسته؛ عده‌ای جهت تقویت آرمان‌های نهضت و … آری اگر نیت‌ها یکی باشد تفاوت انگیزه‌ها چندان مهم نیست. آن روز نیت و هدف یکی بود و آن عبارت بود از تودیع و خداحافظی با شخصیت برجسته اسلام و ایران آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی.
پیا‌مها
حضور بی‌سابقه، شگفت‌انگیز و شکوهمند مردم، پیام‌های فراوانی داشت که در این باره باید اساتید جامعه‌شناسی از نگاه خود، تاریخ‌نگاران از دید تاریخی، سیاسیون از دریچه دانش سیاست و حوزویان با نگاه آسیب‌شناسانه درباره جایگاه روحانیت و مقایسه این تشییع با تشییع جنازه‌های مشابه، هر کدام به‌گونه‌ای این تشییع کم‌نظیر را به تحلیل و بررسی بنشینند. قطعاً این بررسی‌ها نتایج گرانبهایی را جهت درس‌آموزی در پی خواهد داشت و راهکارهایی برای دستیابی به عزت، رشد و چگونگی پیشرفت مادی توأم با تعالی معنوی و در یک کلام سبک زندگی دینی و انسانی را به دست خواهد داد. عجالتاً برخی از پیام‌ها را با هم مرور می‌کنیم:
۱ـ پیام حق‌شناسی؛ حضور ۲۱ دی‌ماه نشانه حق‌شناسی و قدردانی مردم و زنده بودن حس انسانی در روح جامعه ایرانی بود. اینکه گاهی از بی‌وفایی مردم و نمک‌نشناسی آنان سخن به میان می‌آید، عمومیت ندارد و توده مردم اینگونه نیستند. زیرا حق‌شناسی امری فطری و ذاتی است. اینکه قرآن کریم با جمله سؤالی می‌فرماید: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» (آیا پاسخ نیکویی جز نیکویی است؟) در واقع اصل پاسخگویی نیکویی را به نیکویی یک اصل پذیرفته شده فرض کرده و از وجدان انسان‌ها می‌خواهد به این ندای فطری پاسخ مثبت دهند. حس «حق‌شناسی» از بازتاب‌های غریزه «شکر» است که از غرایز اصیل و جزء ذات و فطرت آدمی است. در جای خود به اثبات رسیده است که هرچه فطری باشد هرگز قابل تغییر نیست «لا تبدیل لخلق الله…» البته ممکن است عده‌ای قلیل در اثر کثرت معاصی و یا توهمات نابجا حساسیت‌های انسانی را برای مدتی از دست بدهند و به قول معروف مسخ شده باشند، اما وقتی حجاب‌ها کنار می‌رود و به خود می‌آیند این غریزه در آنها دوباره زنده می‌شود. تشییع پیکر آیت‌الله‌ هاشمی اوج تجلی حس انسانی در قدرشناسی یک امت از بزرگ مردی صالح و صادق بود.
۲ـ پیام عزت؛ روز ۲۱ دی‌ماه برای هزارمین بار ثابت شد عزت دست خداست «لله العزه جمیعا»، «اللهم مالک الملک تعز من تشاء» در آن روز حضور خداوند بیش از هر زمان دیگر، برای مردم محسوس بود. آن روز بالعیان مردم دیدند کسی را که بیش از ده سال بایکوت خبری کرده بودند و حتی در این سال‌های اخیر سخنان وحدت‌آفرین و معمولی او را نیز در ارتباط با مبانی اسلام، ارزش‌های انقلاب، مسأله قدس و پیشرفت کشور پخش نمی‌کردند چگونه به خاطر او موج بی‌پایان مردم، خیابان‌ها و کوچه‌ها را پر کرد و عظیم‌ترین تجلیل مردمی پس از رحلت بنیانگذار نظام برای‌ هاشمی اتفاق افتاد.
آیا این را هم می‌شد به رسانه‌ها و تبلیغات دشمن منتسب کرد؟ یا چاره‌ای جز این نیست که بگوییم «اللهم مالک الملک تعز من تشاء» باید اقرار کنیم: خدایا ما تو را آنچنان که هستی نشناخته‌ایم «ما عرفناک حق معرفتک» ما فراموش کرده بودیم که تو آنقدر قوی هستی که در یک لحظه می‌توانی تمام برنامه‌ریزی‌های چندین ساله را با یک حرکت معمولی خنثی کنی. «و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین» (آل عمرانر۵۴) آری تنها اوست که می‌تواند در یک لحظه توطئه‌ها را خنثی، کینه‌ها را تبدیل به محبت، تفرقه‌ها را بدل به وحدت و دلها را نسبت به هم مهربان کند. البته نزول رحمت پروردگار شرایطی دارد که در قرآن مجید آمده است.
می‌خواستم در خصوص واژه «عزت» و کاربردهای آن در قرآن مطالبی را تهیه کنم. دیدم هیچ منبعی معتبرتر و کامل‌تر از کتاب ارزشمند «فرهنگ قرآن» اثر گران‌سنگ آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی نیست. به آن مراجعه‌ای داشتم با دریایی از معارف در این زمینه مواجه شدم. ایشان بیش از ششصد موضوع در ارتباط با عزت از آیات قرآنی استخراج و برداشت کرده است که در هیچ کتابی نظیر آن را نمی‌توان یافت. در این یادداشت فقط به چند نمونه پراکنده از فهرست آن که هر کدام مستند به آیه‌ای از قرآن است اشاره می‌کنم. در کتاب فرهنگ قرآن ذیل واژه «عزت» آمده است:
۱٫ عزّت و سرافرازى، از خواسته‏هاى طبیعى انسانها: (گفتنی است هر یک از این عناوین مستند به آیات مربوطه است که به لحاظ محدودیت مقاله از ذکر آنها صرف‌نظر کردم.)
۲٫ دعوت خداوند از مردم، براى دستیابى به عزّت و قدرتى شکست‏ناپذیر، در پرتو عزّت او:
۸٫ عزّت خداوند، منشأ آمرزش بندگان:
۹٫ توجّه به عزّت الهى، زمینه اتّحاد و اجتناب از تفرقه، در بین مسلمانان:
۱۱٫ عزّت و اقتدار الهى، پشتوانه استجابت دعاى دعاکنندگان به درگاه وى:
۱۲٫ توّجه به عزّت و اقتدار الهى، مانع بخل‏ورزى آدمى:
۱۳٫ آگاهى از عزّت خداوند، زمینه دورى از متابعت شیطان:
۱۷٫ باور به عزّت الهى، موجب استقامت مؤمنان عصر اصحاب اخدود، در ایمان خویش:
۲۲٫ عزّت و حکمت خداوند، منشأ بى‏پایانى کلمات‏اللّه (موجودات):
۳۲٫ تشریع حدّ سرقت، نشئت گرفته از عزّت خداوند:
۳۵٫ عزّت و حکمت خداوند، مقتضى منزّه بودن او از هر عیب و نقص:
۴۰٫ محافظت و پاسدارى از معابد و مراکز دینى، پرتوى از قدرت و عزّت خداوند:
۴۴٫ عزّت بى‏همتاى خداوند، مقتضى دعاى فرشتگان، براى رهایى مؤمنان از عذاب جهنّم:
۴۶٫ عزّت بى‏مانند خداوند، مقتضى درخواست ملائکه، براى ورود پدران صالح مؤمنان به بهشت:
۴۷٫ عزّت بى‏مانند خداوند، مقتضى درخواست ملائکه، براى ورود همسران صالح مؤمنان به بهشت جاویدان:
۴۸٫ عزّت بى‏مانند خداوند، مقتضى دعاى فرشتگان، براى ورود فرزندان صالح مؤمنان به بهشت جاویدان:
۵۰٫ توجّه به انحصار عزّت براى خداوند، برطرف‏کننده اندوه پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله از سخنان دشمنان:
۶۱٫ توجه به عزّت و قدرت مطلقه الهى، مانع گرایش به عزّت و اقتدار موهوم کافران:
۶۲٫ توجّه و باور به عزّت و انتقام‏گیرى خداوند، مانع ارتکاب گناه:
۱۰۵٫ عزّت و شکست‏ناپذیرى خدا، آمیخته با حکمت: (و هو العزیز الحکیم)
۱۱۲٫ توهّم عزّت خیالی از سوى منافقان، به وسیله گناه:
۱۱۳٫ دستیابى به عزّت و شکوه موهوم، هدف منافقان در پذیرش ولایت کافران و رابطه دوستى با آنان:
۱۱۴٫ عزّت پندارى مشرکان عصر بعثت، بر اثر پرستش معبودهاى ساختگى خود:
۲۴۸٫ بى‌توجهى به عزّت و حکمت خدا، از عوامل نفاق:
از اینکه خداوند منافقان و بیماردلان را قسیم متوکّلان قرار داد و منشأ توکّل آنان را ایمان به عزّت و حکمت مطلق خدا دانست، معلوم مى‏شود ترک توکّل بر خدا و باور نداشتن به عزّت و حکمت خدا از ریشه‏هاى نفاق است‏
‏۵۲۹٫ سؤال توبیخى خداوند از منافقان، درباره طلب و جستجو کردن عزت در پیش کافران:
۶۸۰٫ ایجاد روابط با کافران و پذیرش سلطه آنان، مایه عزّت منافقان در بینش آنان:
آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی در این کتاب تا ۶۸۰ عنوان را بر شمرده است که برخی از آنها می‌تواند موضوع پایان‌نامه و رساله مستقلی باشد.

منبع: روزنامه اطلاعات؛ 27 و 28 دی 1395

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.