در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقن‌ترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است.

به گزارش جماران؛ به نقل از شفقا، در مباحثی کوتاه که در ایام عزاداری حسینی (ع) ارائه خواهد شد، با همراهی حجت الاسلام و المسلمین استاد محمد سروش محلاتی یکی از خطبه های مهم امام حسین(ع) را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد.

خطبه‌ای ویژه از امام حسین(ع)

یکی از خطبه‌هایی که از حضرت اباعبدالله(ع) به دست ما رسیده است، سخنرانی‌ای ا‌ست که «ابن شعبه حرّانی» در کتاب «تحف العقول»(ص۲۳۷) نقل می‌کند. دقیقاً برای ما روشن نیست که این سخنرانی در چه زمانی و در چه موقعیت مکانی ایراد شده است. چنین مطلبی را با این خصوصیات در کتب حدیث دیگر ضبط نکرده‌اند ولی در کتاب «تحف العقول» (که مؤلف آن تقریباً هزار سال قبل زندگی می‌کرده و معاصر با شیخ صدوق است) این خطبه را از اباعبدالله(ع) نقل می‌کند. خطبه، خطبه‌ی بسیار مهمی است و مضامینی بسیار ارزشمند در آن مطرح شده ‌است. برخی از بزرگان (مثل امام خمینی) اشاره کرده‌اند که این خطابه در سرزمین منا ایراد شده است(ولایت فقیه، ص۱۰۷) ولی بنده تاکنون در منابع حدیثی نسبت به این‌گونه اطلاعات، مطلبی نیافته‌ام. محور اصلی این خطابه این است که در جامعه‌ی اسلامی، ظلم و فساد وجود دارد و این ظلم و فساد، ریشه در حاکمان دارد ولی چرا علماء، نخبگان و فرزانگان در برابر این ظلم و فساد، اعتراض و خشمی ندارند و نسبت به آن بی‌تفاوت هستند؟

فراز نخست خطبه: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ…»

حضرت در فراز نخست خطبه خویش فرمودند: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ»، مردم پند بگیرید از آن‌چه خداوند در قرآن کریم، اولیاء خود را نسبت بدان هشدار داده است و این هشدار براساس بدگویی از «احبار» (گروهی از علمای اهل کتاب) است. در قرآن کریم، آیاتی درباره‌ی «احبار» وجود دارد که در آن، مذمت و سوءثناء نسبت به آنان صورت گرفته است و امام حسین(ع) در این خطبه‌، مردم را به همان آیات ارجاع می‌دهند. گویا بار دیگر آن تجربه‌ی تلخی که در عالمان یهود اتفاق افتاد (که آن‌ها در برابر ظلم و فساد سکوت کردند و بی‌تفاوت بودند)، بار دیگر در امت اسلامی دارد اتفاق می‌افتد و تکرار می‌شود. امام حسین(ع) مردم را به تکرار این تجربه هشدار می‌دهند. مخاطب حضرت، ‌خصوص علمای دین نیستند، مخاطب توده‌ی مردم هستند: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ»، نگاه کنید، مراقب باشید! بار دیگر علمای شما گرفتار آن سکوت و مماشات و مدارای با ظالمین نشوند که اگر چنین اتفاقی افتاد، شما وظیفه و مسئولیتی درباره‌ی علماء دارید.

سکوت احبار و نکوهش قرآن کریم

ماجرای «احبار» چیست و چرا در قرآن کریم از آنها به بدی یاد شده است؟ حضرت اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) در این مرحله، بعضی آیات را مورد استناد قرار دادند: «لَوْلا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ»(سوره مائده، آیه ۶۳)، چرا ربانیون و احبار از قول اثم و اکل سحت نهی نکردند؟ چه بد رفتاری از علماء سرزد و چه بد روشی را دنبال می‌کردند! دو اتفاق ناگوار در جامعه افتاده بود که می‌بایست علمای دین از آن نهی می‌کردند ولی نهی نکردند. اتفاق اول «قول اثم» بود، دروغ می‌گفتند، تحریف می‌کردند، واقعیت‌ها را وارونه جلوه می‌‌دادند و دوم اینکه؛ «اکل سحت» و حرام‌خواری می‌کردند. ممکن است تفاوتی بین «ربانیّون» و «احبار» وجود داشته باشد و «ربّانیّون» علمایی‌ باشند که بیشتر به علوم باطنی و معنوی و اخلاقی می‌پردازند و در سیر و سلوک هستند و «احبار» آن‌هایی که سرشان بیشتر در کتاب است و اهل فکر و مباحث علمی هستند. هردو در کنار هم مورد اعتراض قرار گرفتند: هم گروه اول و هم گروه دوم. هم آن‌ها که به‌اصطلاح اهل مراقبات هستند و هم آن‌ها که به‌اصطلاح اهل مطالعات هستند، هردو خود را کنار کشیدند، سکوت کردند.

یک آیه‌ی دیگر هم مورد استناد امام حسین(ع) قرار گرفته است که آن هم مربوط به بنی‌اسرائیل و یهود است: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا و َکَانُوا یَعْتَدُونَ»(سوره مائده، آیه۷۸)، عده‌ای از بنی‌اسرائیل بر زبان حضرت داود و حضرت عیسی مورد لعن و نفرین قرار گرفتند. علت لعن شدن‌ هم این بود که آنها تعدی و تجاوز کردند و معصیت کردند: «کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ»(سوره مائده، آیه۷۹)، تعدی و معصیت آنها این بود که در برابر منکری که انجام می‌گرفت نهی نمی‌کردند، سکوت می‌کردند. چه بد رفتاری داشتند!

حضرت با استشهاد به این دو آیه، در ادامه‌ فرموده‌اند که چرا عالمان دینی یهودیان و مسیحیان در این آیات مذمت و تخطئه شدند؟ آیا خود این عالمان دین فاسد بودند مثلاً رشوه می‌گرفتند و حکم به ناحق می‌کردند؟ آیه‌ی شریفه این مسئله را مطرح نمی‌کند: «لَوْلا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ…». قول اثم و حرام‌خواری کار خود علماء نبود. اعتراض به علماء این نیست که چرا به مردم دروغ گفتید، چرا مردم را فریب دادید، چرا مال مردم را غارت کردید؟ اعتراض به علماء این ا‌ست که چرا شما در برابر دروغ‌گویان، فریب‌کاران و حرام‌خواران سکوت کردید؟ «لَوْلا یَنْهاهُمُ…»، چرا نهی نکردید؟ این نشان می‌دهد که خود احبار و رهبان از نظر رفتارهای شخصی، افراد منزّهی بودند، زبان‌ و اموال‌شان منزّه بود چون اعتراض نسبت به سخن آن‌ها و نسبت به مسائل مالی و اقتصادی آن‌ها نیست. اعتراض به این ا‌ست که شما که جامه‌ی عالم دینی به تن کرده‌اید، باید در برابر ظلم و فساد اعتراض داشته باشید، چرا سکوت می‌کنید؟! این «قول اثم»، دروغ‌گویی، فریب‌کاری، کتمان حقایق، این «اکل سحت» از ناحیه‌ی فرمانروایان سرمی‌زد و از علماء توقع بود که اعتراض کنند و آن‌ها به این توقع و انتظار عمل نکردند. سخن حضرت این ا‌ست: «إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ» خداوند بر احبار، این عیب و نقطه‌ی ضعف را گرفت چون از ظالمان و ستم‌کارانی که در آن عصر و مصر حضور داشتند، منکر و فساد را می‌دیدند ولی در عین‌حال بی‌تفاوت بودند. چند نکته در این‌ کلام و استشهاد حضرت به این آیات مطرح است:

نکته اول: تکلیف سنگین‌تر علمای دین

نهی از منکر و اعتراض در برابر ظلم و فساد و حرام‌خواری و دروغ‌گویی یک وظیفه‌ی عمومی برای همه‌ی مردم است، چرا در این‌ آیات خصوص علماء و احبار مورد اعتراض قرار گرفته‌اند؟ اگر عیبی ا‌ست، عیبی عمومی است و اگر عیب نیست که برای هیچ‌کس عیب نیست و تکلیف علماء در این زمینه با بقیه‌ی مردم تفاوتی ندارد. پاسخ این‌ است که بله، تکلیف عمومی ا‌ست ولی درباره‌ی این تکلیف علماء مسئولیت مضاعف دارند و تکلیف‌شان سنگین‌تر است. از عالم دین توقع بیشتری می‌رود چون اولاً او آگاهی بیشتری نسبت به خواسته‌های دین دارد، درحالی‌که بسیاری از توده‌های مردم به این ضوابط و ارزش‌ها توجه کافی ندارند. خود علم مسئولیت‌آور است.

ثانیاً علماء دارای نفوذ هستند و اگر آن‌ها به صحنه وارد شوند و اعتراض کنند، بسیاری از مردم، آن‌ها را همراهی می‌کنند. لذا اعتراض، انتقاد و نهی آن‌ها، بسیار مؤثرتر و نافذتر از انتقاد، اعتراض و نهی مردم عادی‌ تلقی می‌شود.

ثالثا اگر عالم دین در برابر حرام‌خواری و دروغ‌گویی ستمگران و حاکمان سکوت کند، دین متهم می‌شود که فریب‌کاری حاکمان و دروغ‌گویی آنها را تجویز ‌کرده است و اجازه می‌دهد که آن‌ها اموال بیت‌المال را به یغما ببرند و غارت کنند! موضع عالمان دین، موضع دین تلقی می‌شود. از این جهت است که اگر عالم دین سکوت کند، نه در حق خود خیانت کرده است بلکه در حق دین خدا خیانت کرده است و اسباب بدبینی مردم نسبت به دین فراهم می‌شود و نتیجه‌اش دین‌گریزی مردم است. مردم این شخص را در این لباس و در این سمت، سخن‌گو می‌بینند و سخن او را سخن دین و سکوت او را سکوت دین تلقی می‌کنند. آن‌جایی که سخنش ناروا باشد، می‌گویند دین نارواست و آن‌جا که سکوتش ناروا باشد، می‌گویند دین نارواست و از دین فاصله می‌گیرند. این سکوتی ا‌ست که هزینه‌ی زیادی برای جامعه دینی خواهد داشت، لذا در این آیه، سخن در محکوم کردن سکوت احبار و علماست. حضرت امام خمینی(ره) در کتاب «ولایت فقیه» این خطبه‌ی امام حسین(ع) را مطرح کرده‌اند و استفاده کرده‌اند که: «حضرت با استشهاد به آیه‌ی «لولا ینهاهم الربانیون …» گوشزد فرموده است که سهل‌انگاری علماء در وظایف، ضررش بیش از کوتاهی دیگران در انجام همان وظایف مشترک است. چنان‌که هرگاه یک بازاری کار خلافی بکند، ضررش به خود او می‌رسد، لیکن اگر علماء در وظیفه کوتاهی کردند مثلا در برابر ستمگران سکوت نمودند، ضررش متوجه اسلام می‌شود.»(ولایت فقیه، ص۱۱۲)

نکته دوم: اعتراض مقابل ظلمه حاضر

فساد دو‌گونه است: فسادی در میان توده‌ی مردم است و فسادی در میان اقشار بالا و حکمرانان. آیه‌ی شریفه که سکوت علماء و احبار را در برابر فساد و منکر تخطئه می‌کند، سکوت در برابر کدام فساد بوده است؟ یک موقع بقالی‌ دروغ می‌گوید یا در یک کسب جزئی کاسب، یک حرام‌خواری اتفاق می‌افتد و نباید سکوت کرد و یک موقع این حرام‌خواری، دروغ‌گویی و فریب‌کاری در سطح حاکمان است. این آیه‌ی شریفه مربوط به سکوت در برابر حاکمان جائر است، نه حرام‌خواری‌هایی که در جامعه و در میان مردم اتفاق می‌افتد و دروغ‌گویی‌های موردی که در میان مردم اتفاق می‌افتد. شاید آن احبار و رهبان نسبت به این دروغ‌گویی‌های متعارف مردم هم خیلی حساس بودند یا از گناهان ریز و درشت در میان مردم برمی‌آشفتند و اعتراض می‌کردند که چرا سخن خلاف گفتی؟ ‌چرا حجابت را رعایت نکردی؟ چرا روزه‌خواری کردی؟ و زبان‌شان نسبت به مردم گویا بود و خیلی راحت انتقاد و نهی از منکر می‌کردند. امام حسین (ع) می‌فرمایند که مشکل‌ احبار مشکل دیگری بود و آن اینکه در برابر ظلم، زبان‌شان الکن و در برابر ظالم، قدرت سخن گفتن نداشتند و نفس‌شان در سینه حبس می‌شد. عالمی در یک نماز جمعه، در یک سخنرانی عمومی حضور پیدا می‌کند و نسبت به رفتارهای مردم انتقاد و اعتراض می‌کند که این‌جا اشتباه‌ است، آن‌جا بی‌دینی ا‌ست، این‌جا خلاف اخلاق است و… اما همین‌که بخواهد در مقابل حکومت حرفی بزند و حاکمان را برای ظلمی که اتفاق افتاده است، مورد اعتراض قرار دهد، زبانش بند می‌آید و نمی‌تواند چیزی بگوید.

تعبیر امام حسین(ع) این‌ است: «إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَایَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ»، خدا در این آیه‌ی شریفه احبار را نکوهش می‌کند چون از ظلمه‌ی زمان خود سخن نمی‌گفتند: «الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِم». ظلمه‌ی گذشته را خوب محکوم می‌کردند و خوب مورد انتقاد قرار می‌دادند. خیلی راحت می‌گفتند که در زمان فلانی این‌طور شد… ولی فقط و فقط حرف آن‌ها معطوف به گذشته بود. امام حسین(ع) می‌فرمایند: اولاً باید سراغ ظلمه رفت، ثانیاً باید سراغ ظلمه‌ی حاضر و زنده رفت: «مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِم». لگد به مرده هنری نیست و همه می‌توانند به‌راحتی ظالمان مرده را لعن و نفرین کنند چون هزینه ندارد.

نکته سوم: دو منکر بزرگ!

معاصی و گناهان فردی و اجتماعی در جامعه زیاد است و جنبه‌های مختلف گناه عرض عریضی دارد اما آن‌چه که خداوند در مورد احبار محکوم می‌فرماید، کدام گناه است؟ آیا خداوند همه‌ی گناهان را در عرض هم قرار داده و فرموده است که چرا احبار از «منکر» جلوگیری نمی‌کنند؟ نه! این‌طور نفرموده است. آیا فرموده است: چرا احبار در برابر گناه و معصیت سکوت می‌کنند؟ نه! این‌طور هم نفرموده است. در بین همه‌ی گناهان، خداوند در این آیه، احبار را به‌خاطر سکوت برابر دو گناه محکوم فرموده است و روی این دو گناه، شرع مقدس حساسیت مضاعف دارد. همه‌ی گناهان بد است و از همه‌ی گناهان باید پرهیز کرد اما دو گناه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است و سکوت برابر این‌ها در این آیه شریفه نکوهش شده است. آیا اعتراض قرآن به سکوت علماء در برابر یک رابطه‌ی جنسی خلاف شرع آشکار یا پنهان است؟ آیا موی سر خانمی بیرون بوده است و علماء سکوت کرده‌اند؟ آیا تارک الصلاتی بوده و سکوت کردند؟ اعتراض خدا این است که علماء از ظالمان دو چیز دیده‌اند و خروش نداشتند: یک؛ «قول اثم»(دروغ‌گویی و فریب‌کاری). وقتی دیدی حرف خلاف واقع می‌زند، باطل و دروغ می‌گوید، مردم را فریب می‌دهد، چرا نگفتی این دروغ است؟ این حساسیت اول دین است. حساسیت دوم هم حرام‌خواری ا‌ست. این اموال ظلمه که خرج می‌کنند و گاهی امروز از آن به رانت و سوء‌استفاده‌ی مالی تعبیر می‌شود. این دو حساسیت اصلی‌ است. یک: دروغ و فریب که به زبان مربوط است و دوم: سوءاستفاده‌های مالی، چه از جیب مردم و چه از بیت‌المال. چرا علماء نسبت به این دو سکوت کردند؟ شاید این احبار نسبت به منکرات دیگر، آدم‌های خیلی حساسی هم بودند و سخت‌گیری هم می‌کردند ولی آیه نسبت به آن مسائل حساسیتی نشان نمی‌دهد و گریبان آن‌ها را نمی‌گیرد. امام خمینی در نجف این خطبه‌ی امام حسین(ع) را در جلسات بحث ولایت‌فقیه خود می‌خواندند و بعد  فرمودند: «با این‌که باید از همه‌ی اموری که مخالف شرع است نهی کرد، روی «قول اثم» یعنی دروغ‌پردازی و «اکل سحت» یعنی حرام‌خواری تکیه کرده است تا بفهماند این دو منکر از همه‌ی منکرات خطرناک‌تر است و بایستی بیشتر مورد مخالفت و مبارزه قرار بگیرد.»(ولایت فقیه، ص۱۱۳)

امام حسین(ع) عجب استشهادی به آیه‌ی شریفه دارند! اگر همین خطبه و همین استشهاد حضرت به آیه‌ی شریفه به‌عنوان یک ملاک و ضابطه قرار بگیرد و ما زندگی دینی خودمان را برمبنای آن بسنجیم، کافی ا‌ست که نشان دهد رفتار ما کاملاً معکوس و وارونه‌ ا‌ست. آن‌جایی هم که انتقاد می‌کنیم، اولاً نمی‌دانیم که مخاطب‌مان باید چه کسی باشد، ثانیاً نمی‌دانیم که اعتراض به چه چیزی باید داشت. همه جابجاست. امام حسین(ع) در این خطبه برای مردم توضیح می‌دهند که منکر را در کجا و از کجا ببینید و حساسیت‌تان نسبت به کدام منکر باشد. آن هم تعبیر امام خمینی که این دو منکر از همه‌ی منکرات خطرناک‌تر است. لذا اگر شما بخواهید در همین سوره‌ی مبارکه‌ی مائده، حساسیت خدا را نسبت به منکرات ببینید، این آیه را ببینید: «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ…»(سوره مائده، آیه۴۲) دین آمده است جامعه را اصلاح کند تا دهان مردم و جیب مردم پاک باشد و تا وقتی‌که دهان‌ و جیب‌ حکمرانان پاک نباشد، امکان اینکه این طهارت و پاکی در جامعه تحقق پیدا کند وجود ندارد.

لحن آیه ۶۳ سوره مائده، لحن خیلی کوبنده و شدیدی‌ است و مسئولیت سنگینی را به دوش علماء می‌گذارد و آن‌ها را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد و روش آن‌ها را تقبیح می‌کند: «لَوْلا یَنْهاهُمُ…» ما از شما نخواستیم بروید دعوا کنید، بجنگید، گریبان ظالمان را بگیرید، بحث جهاد نیست، ما از شما خواستیم بگویید که این‌ها دروغگو هستند، همین! اما نگفتند. همین «نگفتن» مؤاخذه و توبیخ آیه را به همراه دارد تا جایی که ابن‌عباس که خودش یک مفسّر بزرگ است و اشراف به آیات شریفه‌ی قرآن دارد، می‌گوید: «هی‌ أشد آیه فی القرآن»(التفسیر الکبیر للفخر الرازی، ج۱۲، ص۳۹۳، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۹ و…). می‌گوید آیه «لَوْلا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ…» سخت‌ترین و سنگین‌ترین آیه‌ای ا‌ست که در قرآن هست. آیات دیگر مربوط تهدید و جهنم برای افراد فاسد است ولی این‌جا در مورد علماء و بزرگان‌ دینی با تعبیر «ربانیون و احبار» است. یکی دیگر از قدماء مفسرین «ضحاک»(متوفای۱۰۵) می‌گوید: «ما فی القرآن آیه أخوف عندی منها»(جامع البیان للطبری، ج۶، ص۱۹۳) می‌گوید به‌نظر من در قرآن کریم آیه‌ای ترسناک‌تر از این آیه وجود ندارد. چون انسان فکر می‌کند حالا که درس خواند و طلبه شد، آیت‌الله شد، فقیه، فیلسوف یا محدّث شد، به جایی رسیده است و آرامشی پیدا می‌کند و این آیه، آرامش و اطمینان‌خاطر علماء را به‌هم می‌زند که توقعات و انتظارات بزرگی از شما وجود دارد و خیال نکنید که اگر عالم دین شدید، کارتان درست است.

صنع بدِ عالمان دینی!

بعد هم خداوند اضافه می‌فرماید: «لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ»(سوره مائده، آیه۶۳)، این ربانیون و احبار چه بد رفتاری دارند! «لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ» با استفاده از ماده «صنع» و مربوط به محکوم کردن رفتار علماء است و متفاوت از مثل «لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَعَملونَ» و «لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفعلونَ» است که در محکوم کردن رفتار زشت غیر علماء است و مفسرین به فرق میان این دو توجه داده‌اند(نک: الکشاف للزمخشری، ج۱، ص۶۵۴، التفسیر الکبیر للفخر الرازی، ج۱۲، ص۳۹۳، الصافی للفیض الکاشانی، ج۲، ص۴۹ و…) که در «صنع» یک تسلط و مهارت خاص وجود دارد و هر عمل و فعلی، صنع نیست. اگر یک کسی گِل لگد می‌کند، عمل و فعل است اما صنع نیست چون گِل لگد کردن مهارت و هنری نمی‌خواهد و علم و دانش خاصی لازم ندارد. اما آن کسی که گِل را برمی‌دارد و یک اثر هنری درست می‌کند، مهارت دارد و آن کار هر‌کسی نیست و «صنع» است. آیه‌ی شریفه‌ی قرآن می‌فرماید اگر خطایی از مردم سرمی‌زند، غفلت است، شهوت است و قابل اغماض و چشم‌پوشی است و «عمل» و «فعل» است اما اگر از علماء رفتار خلافی سربزند و مسئولیت‌شان را انجام ندهند، دیگر نمی‌شود چشم‌پوشی کرد یعنی علماء تسلط دارند و می‌فهمند و عالمانه و آگاهانه فعلی را انجام می‌دهند و کاری را انجام می‌دهند، «صنع» است. این‌ مطلبی ا‌ست که این مفسرین فرموده‌اند. خدا علمای ادیان مختلف را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد که آقایان علماء سکوت می‌کنند ولی این سکوت‌شان هم خیلی حساب‌گرانه‌ و رندانه است یعنی حساب می‌کنند اگر حرفی بزنم مقامم را می‌گیرند، تنزل پیدا می‌کنم، مورد قهر و غضب قرار می‌گیرم، اطرافیانم را از دست می‌دهم. بنا بود که این‌ها عالم شوند و صنع‌، مهارت‌ و تسلط‌شان را در عمل صالح نشان دهند، حالا عکس شده است! همه‌ی آن مهارت‌ها و دانش‌ها و تجربه‌ها را که آموختند در خدمت سکوت و مماشات با ظلمه قرار دادند و وقتی‌ از آن‌ها خواسته می‌شود که یک چیزی بگو، یک انتقاد نرم و مؤدبانه داشته باش، آن‌چه را که خودت می‌دانی و می‌فهمی و در جلسات خصوصی می‌گویی، یک‌دهم آن را بگو. نمی‌گوید! «لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ». توجیهات مختلف می‌آورد برای این‌که خودش را نجات دهد و دین را در خدمت خودش قرار می‌دهد. جرم این‌ها سنگین‌تر و مسئولیت‌شان سنگین‌تر و وضع‌شان وخیم‌تر است چون علم و آگاهی دارند و همه‌چیز را در خدمت منافع خود و قدرتمندان قرارداده‌اند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.