استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران معتقد است جامعه ایرانی از پس حوادث ریز و درشت سال‌های اخیر توانسته به معنایی خود را بازیابی کند. اما در این میان به سبب همین بحران‌ها نسبت دولت-ملت در خطر قرار گرفته است. او معتقد است نباید جامعه را به سمت ناامیدی از نهاد حاکمیت برد.

به گزارش جماران، سالی که با سیل آغاز شده بود در پایان در دام ویروس جهانی کرونا افتاد تا برای ایرانیان سال 1398 از جهات متعددی سالی کم‌نظیر باشد. اگر از بلایای طبیعی بگذریم، وقایع مهم و تاثیرگذاری چون بحران  در مساله مدیریت مصرف سوخت تا ترور سپهبد حاج قاسم سلیمانی که فقدانش غرب آسیا و جهان را از سرداری صلح‌جو و رشید محروم کرد تا سقوط هواپیمای اوکراینی در شب عملیات تاریخی ایران علیه مواضع آمریکا در عراق و تا انتخابات مجلس هر کدام به سهم خود توانستند با سرشت تعارض‌آفرین خود ذهن و ضمیر ما را به خود مشغول سازند. حوادثی که هر کدام در مقطع خاص خود سهم عمده‌ای در تغییر مناسبات کهنه یا حتی ایجاد و برساخت نسبت‌های تازه داشتند. هراکلیتوس متفکر تاریک‌اندیش پیش‌سقراطی معتقد بود که هستی ماهیتی ستیزه‌آفرین دارد و ما جز در این ستیزه وجود نتوانیم داشت. اگر ستیزه بنیادین و ناگزیر باشد آنگاه باید پرسید که در این ستیزه تکلیف کل و تمامیت یک جامعه چه می‌شود. آیا هنوز از پس چنین سال سختی می‌توانیم به انسجام ملی امیدوار باشیم؟ ما امروز در چه وضعیتی در مواجهه‌ی دولت-ملت قرار داریم. در باب این پرسش‌ها با دکتر داوود فیرحی (استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران) گفت‌وگو کردیم.

سالی که در انتهای آن هستیم، سال سختی بود. شما وضعیت ما در حال حاضر و در سال گذشته را چطور صورت‌بندی کرده و در این میان وضعیت نسبت دولت-ملت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

حوادث یک جامعه همیشه به دو قسم تقسیم می‌شود یکی حوادث طبیعی و دیگر حوادث انسانی. کشور ما در سال 98 طی یک زمان فشرده‌ای؛ حوادث بسیار زیادی را از سرگذارند که این حوادث ترکیبی از عوامل انسانی و طبیعی بودند مخصوصاً داستان اخیری که مربوط به اپیدمی کرونا می‌باشد. این موارد هر کدامشان بحران‌زا هستند یعنی می‌توانند آثاری بگذارند. مثلاً رابطه‌ی دولت و ملت از یک طرف و همین طور رابطه‌ی ملت و ملت، دولت و دولت و همه‌ی رابطه‌های اطراف خود را به‌صورت چالش دربیاورد. یک قسمتی هم عوامل انسانی است که در واقع به تصمیم‌های سیاسی و مدیریتی که گرفته می‌شود، مربوط است و ریشه‌ها‌یش به قبل از سال ۹۸ و به سیاست‌های کلان مدیران کشور برمی‌گردد. یکی سیاست خارجی است و دیگری هم برمی‌گردد به سیاست داخلی و انتخابات که اهمیت زیادی دارد. وقتی تمام این عوامل اعم از طبیعی و انسانی و ریشه‌های تاریخی گره می‌خورند، طبیعی است که وضعیت و توضیح آن پیچیدگی بیشتری پیدا می‌کند. این اتفاقات در کشور ما افتاده و باعث واگرایی‌هایی شده که از قبل زمینه داشته‌اند. این‌ها هستند و اگر سیاستگذاری‌ها مسیر خاصی پیدا کنند و به خصوص اگر انحصارگرا باشند. من خود به سیاست خارجی زیاد بها نمی‌دهم چون این سیاست داخلی است که مهم است و واگرایی‌های جامعه ایرانی را تشدید کرده است. یکی از نمونه‌های برجسته‌ی تاثیر سیاست داخلی در این واگرایی قضیه‌ی انتخابات و آثاری است که گروه‌های مختلف روی جامعه گذاشت و عده‌ای فکر کردند که به سبب برخی تصمیم‌ها در لایه‌های قدرت، بهتر است از مشارکت برای کسب قدرت سیاسی فاصله بگیرند. در واقع این نیروها به معنایی امیدشان را به ترمیم دولت از طریق رأی عمومی از دست دادند و بعد عوارض و بلایای طبیعی هم که می‌آید جوامع به سمتی دیگر می‌روند. ولی در ایران چون موارد قبلی هم بود، تشدید شد. این‌ها مشکلاتی هستند که ما در توصیف جامعه داریم.

با این اوصاف آیا ما امروز در یک وضعیت گسست و تزلزل امید قرار گرفته‌ایم؟ آیا می‌توانیم از نوعی خودآگاهی برآمده از دل تجربه بحران هم سخن بگوییم؟

 من یک خوش‌بینی هم دارم که بسیار مهم است. این خوش‌بینی از دو عامل سرچشمه می‌گیرد: یکی خلقیات اجتماعی ایرانی است. ایرانی‌ها دو ویژگی بسیار مثبت دارند: یکی این است که اگر ببینند خواسته‌هایشان از طریق دولت برآورده نمی‌شود، به یک انسجام اجتماعی می‌رسند و در اثر این انسجام توانایی اجتماعی‌شان بالا می‌رود و یک هم‌بستگی ملی به خودی خود و صرف‌نظر از دولت پیدا می‌شود. این مسئله هم خوب است و هم بد. خوبی آن این است که مردم خلقیاتی دارند که در کشورهای دیگر پیدا نمی‌شود و خلقیات خاص ایرانی است. آنها در حوادث سعی می‌کنند که کنار هم باشند و حسن عجیبی است که همواره اتفاق می‌افتد و نکته‌ی دیگری هم وجود دارد و آن اینکه در طی این بلایای طبیعی معمولاً مردم عواطف‌شان بالا می‌رود و برخلاف کشورهای دیگر که در هنگام چنین حوادثی، انسان‌ها خودمحور می‌شوند، در کشور ما چنین چیزی یا کم است یا اصلا نیست. 

من در این باره می‌خواهم به دو جنبه اشاره کنم و آن هم این است که یک این حوادث باعث می‌شود که جامعه‌ی ایرانی بار دیگر خود را پیدا کند و بداند که اختلافات و مسائل جانبی به قدری نیست که انسان‌ها باهم مخالفت کنند. در واقع وقتی موردی بحرانی پیش می‌آید، گویی این اختلافات رنگ می‌بازد و مردم به فکر جان هم می‌افتند تا سلامتی‌شان را حفظ کنند. اما از سوی دیگر هم باید گفت که قطع امید مردم از جامعه خیلی هم خوب نیست چراکه باید نسبت به این قضیه یک مقدار فکر کنیم.

 آیا می‌توان گفت که اکنون جامعه در وضعیتی قرار دارد که گویی دولت هست ولی کارکرد مثبتی ندارد؟ آیا چنین وضعیتی را می‌توان متصور بود زیرا در این جامعه درکنار همدلی‌های اجتماعی برخی رقابت‌های سیاسی هم شدت گرفته است. به اعتقاد شما می‌توان چنین تفسیری از وضعیت کنونی رابطه میان مردم و دولت ارایه داد؟

دولت شبیه ماشینی است که نباید توان خود را برای زمین صاف و شرایط عادی تنظیم کند. یعنی باید خود را برای سربالایی‌ها و سراشیبی‌های بیش‌تر آماده کند. دولت بودن دولت؛ خود را در شرایطی نشان می‌دهد که جامعه نیاز به نیروی متقن و اعتماد‌دار دارد و این در وضعیتی است که دولت هنوز چنین نیرویی ندارد.

 بسته شدن بقاع متبرکه و مکان‌هایی که ما همه به آنها تعلق خاطر داریم هم از سمت دولت و حکومتی که به نام اسلام و برای اسلام حکومت می‌کند، اتفاق کم‌نظیری است. آیا این را یک چالش جدید می‌دانید که دولت در جایی خود را ملتزم به امر عرفی در برابر امر قدسی می‌داند یا اساسا چنین صورت‌بندی از این واقعه نمی‌توان به دست داد؟

در شبکه‌های مجازی چنین روایت‌هایی هم شده بود ولی واقعیت این است که این اولین بلای همگانی نیست که بشر را دربرگرفته است. ما در دوره‌ی ناصرالدین شاه و صفویه و حتی اوایل اسلام تجربه چنین بلایایی را داشتیم اما واقعیت این است که هیچ کدام از این بلایا، بحران الهیاتی درست نکرد. دلیلش هم این است که طبق سنت فکری ادیان ابراهیمی و نه تنها اسلام بلکه یهود و مسیح حفظ جان از حفظ دین واجب‌تر است. یعنی حفظ دین یک واجب الهیاتی است. در واقع حفظ جان در مقابل حفظ دین نیست. خود دین حکم می‌کند که گاهی در مقابل حفظ جان انسان می‌تواند دین خود را مخفی کند. همانطور که در کتاب مرحوم نعمت‌الله‌ جزایری که درباره اپیدمی طاعون در دوران صفویه است، آمده اگر تعارضی بین حفظ دین و حفظ جان باشد، حفظ جان واجب است. قدمای ما از دوره‌ی قدیم این اصل را پذیرفته‌اند که حفظ جان تعارضی با حفظ دین ندارد و حتی توصیه‌ی دین بر حفظ جان است. منطق هم حکم می‌کند که دین برای انسان است و اگر انسان زنده نماند، پس دین برای چه هست؟ انسان باید در جامعه باشد تا دیانت بتواند برای آن نظمی برقرار کند. این غیر از جهاد و دفاع و امثال آن است. در بلایای عمومی الهیات ما چنین حرفی می‌زند و اتفاقاً قبل از همه‌ی دولت‌ها، وظیفه‌ی دولت دینی است که مراکز احتمالی شیوع بیماری را هرچند مقدس هم باشند، ببندد. من دیدم که خود جناب آقای مروی خیلی خوب راجع به مشهد توضیح داده بود. گفته بود که ما در مقابل امام رضا(ع) ضامنیم اگر جان زائران را حفظ نکنیم...

 این سخن مبنای فقهی هم دارد؟

قبل از بیان این مبنا به دو نکته اشاره می‌کنم: یکی اینکه در اثر افراط‌گرایی، رهبران اصیل دینی معمولا به حاشیه می‌روند و دیگر هم اینکه تلقی ناراستی در میان مردم وجود دارد که گمان می‌کنند "هر که کج نهاد، سروری داند" اما در مورد سوال؛ بله مبنای ادبی و فقهی دارد. آنهم این است که دو نوع روایت هست که می‌گویند اگر بلایای طبیعی مثل وبا و طاعون یا مانند کرونای الان عارض شدند، آیا واجب هست که مردم از محل بلا فرار کنند یا خود را قرنطینه کنند؟ قدما بعضی مواقع دچار اشتباه می‌شوند که آیا این روایت تعارض دارد یا ندارد. تحقیقات فقهی و موضوع‌شناسانه نشان می‌دهد که این روایات دینی از ائمه ناظر به دو سطح می‌باشد. یعنی تا زمانی که شما شنیده‌اید که بیماری به جایی آمده و به شهر شما نیامده، تا جایی که می‌توانید جلوی شیوع و آمدن آن را بگیرید و قبل از ابتلا فرار کنید اما اگر شهر مبتلا شد، حرام است که شما فرار کنید چون خود شما ناقل بیماری می‌شوید و از قبل آیات دو بحث بوده و مبنای فقهی سنگینی هم در پی آن بود ولی شاید اشتباه فهمیده شده. ولی مبنای آن درست بوده. یعنی به‌طور کاملاً روشن تا زمانی که بیماری به سمت شما نیامده، شما می‌توانید جلوگیری کنید و اگر نتوانستید فرار کنید و در شهر شما اپیدمی شد، شرعاً حرام است و نباید فرار کنید تا به جاهای سالم بروید. با همین مبنا اکنون مردم در جای خود و در شهر خود مانند قم نشسته‌اند. در این مواقع دو راه پیش پای ما باقی می‌ماند یا خود را ببازیم و یکی هم این است که این بلایا یک ابتلا است و ما می‌توانیم سبک زندگی خود را تغییر دهیم تا تجربه‌ای برای نسل بعد ما باشد که بهتر با این بلایا مواجه شویم. تاریخ نشان داده است که بلایا تمام شدنی و گذرا است و از قدیم تا حالا بوده و فقط چهره‌اش تغییر یافته است. طاعون تبدیل به کرونا می‌شود و اما ما باید بتوانیم از بلایا درس بگیریم و از خرافه‌پرستی و تصورهای غلط فاصله بگیریم. انسان برای سلامتی دو بال دارد؛ یکی بهداشت و دوا و درمان است و دیگری آرامش و دعا. اگر انسان این‌ها را از هم تفکیک کند، ضرر می‌بیند و اگر این‌ها را با هم مخلوط کند هم ضرر می‌بیند. یعنی دعا را جای دوا بنشاند یا آرامش را جای بهداشت بنشاند یا بهداشت را جای آرامش. اگر این دعا و نیایش جای خود باشد و بهداشت و آرامش هم به جای خود می‌نشیند که موجب می‌شود انسان‌ها به آرامش می‌رسند و به نظر من جامعه‌ی ما می‌تواند از این قضایا سالم عبور کند و جرقه‌هایی برای ساختن بهتر آینده داشته باشد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
5 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.