نئولیبرالیسم شعار کوچکسازی دولت را می دهد اما در عمل به جای آزادی، سلطه به وجود می آورد و اجازه میدهد گروههای خاصی بر جامعه سلطه یابند. واقعیت وعده کوچک سازی دولت، تضعیف آن در برابر ذی نفعان اقتصادی است. بازار آزاد ممکن است به انحصار و نفوذ سیاسی شرکتها منجر شود. در ایران، در سالهای اخیر دولت هر سیاستی که می خواهد اجرا کند، به سرعت توسط ذینفعان قدرتش بلعیده می شود و تحت تاثیر قرار می گیرد. چرا که قدرتش به شدت در برابر ذینفعان ضعیف شده است. برای نمونه، «سیاست پیمانسپاری ارزی» که بر اساس آن صادرکنندگان ملزم به بازگرداندن ارز هستند، به دلیل قدرت بالای این شرکتها، همواره دولت ابزار کافی برای اعمال این قانون ندارد و نمیتواند به خوبی کنترل کند. بحران بازگشت ارزهای صادراتی، تبدیل به مساله مهمی برای دولت شده و ابزارهایش برای اعمال فشار به شرکتها، ضعیف است. استیگلیتز می گوید زمانی که ترجیحات افراد با تبلیغات هدایت و شکلگیری مییابد، مردم چیزهایی را میخواهند که برخلاف منافع واقعی خودشان است. او می گوید کارایی بدون عدالت به بحران بحران مشروعیت میانجامد، بنابراین اگر علم اقتصاد فرض کند بازارها به خودی خود در خدمت جامعه هستند، در واقع بیثباتی را ترویج میکند.
گروه اقتصادی: در نشست بررسی کتاب «علم اقتصاد و جامعه خوب» اثر ژوزف استیگلیتز، دکتر حسین رجبپور با نگاهی انتقادی و تحلیلی، به بازخوانی مفاهیم بنیادینی همچون آزادی، عدالت و نقش دولت در نظامهای اقتصادی پرداخت. او ضمن نقدی همهجانبه به رویکردهای رایج در اقتصاد متعارف، تاکید کرد که تکیه صرف بر فردگرایی و منافع شخصی، به تضعیف پیوندهای اجتماعی، گسترش نابرابری و شکلگیری بیثباتی در ساختارهای اقتصادی منجر خواهد شد. رجبپور با تکیه بر اندیشههای استیگلیتز، بر لزوم بازتعریف علم اقتصاد بر پایه ارزشهای جامعهگانی تاکید کرد و مفاهیمی چون آزادی منفی و آزادی مثبت را در پیوند با عدالت اجتماعی و کرامت انسانی واکاوی کرد. به گفته او، تنظیمگری هوشمندانه و حضور فعال دولت، نه مانعی برای آزادی، بلکه شرط تحقق زندگی باکرامت برای همه شهروندان است.
او همچنین با نقد صریح نئولیبرالیسم، بهویژه ایده کوچکسازی دولت، هشدار داد که این رویکرد در عمل زمینه را برای سلطه گروههای ذینفع، انحصار بازار و نفوذ سیاسی شرکتها فراهم میکند. به باور رجبپور، توسعه پایدار و رفاه واقعی، تنها در پرتو تعامل متوازن میان آزادی، عدالت و ارزشهای مشترک اجتماعی ممکن است؛ وگرنه، اقتصاد بهجای آنکه در خدمت جامعه باشد، در برابر آن قرار خواهد گرفت.
رجبپور گفت، این اقتصاددان نوبلیست در کتاب تازه منتشر شدهاش به ما یادآوری میکند که مفاهیمی مثل مالکیت خصوصی، آزادی بازار و کوچکسازی دولت، آنطور که تصور میکنیم، بیطرف و خنثی نیستند. او نشان میدهد که چطور بازار آزاد میتواند به ابزاری برای سلطه تبدیل شود و دولتِ ضعیف، فقط راه را برای قدرتمندان باز میگذارد تا ترجیحات و افکار مردم را کنترل کنند. در این کتاب، استیگلیتز صریح میپرسد: آیا اقتصادی که فقرا را حذف میکند، میتواند به جامعهای خوب ختم شود؟
نقد بنیانهای اقتصاد متعارف در نشست بررسی کتاب استیگلیتز
به گزارش جماران، نشست «نگاه علم اقتصاد به جامعه خوب» به مناسبت انتشار کتاب «علم اقتصاد و جامعه خوب» اثر ژوزف استیگلیتز با ترجمه سیدعلیرضا بهشتی شیرازی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد برگزار شد. در این نشست، دکتر حسین رجبپور، پژوهشگر توسعه، با اشاره به شش محور اصلی سخنان خود، به نقد مفروضات بنیادین اقتصاد متعارف پرداخت و در ابتدا اقتصاد را دانشی برای هماهنگی در تأمین نیازهای افراد در جامعه دانست و گفت: علم اقتصاد بر دو فرض اساسی بنا شده است؛ نخست اینکه انسانها منفعتگرا، خودخواه و عقلایی هستند و دوم، اینکه آزادی قراردادها و مالکیت فردی به رسمیت شناخته میشود. بر پایه این مفروضات، افراد تلاش میکنند در تعاملات اقتصادی منافع شخصی خود را بیشینه کنند.
کارایی اقتصادی؛ بیتوجه به اخلاق و عدالت
رجبپور افزود: در این چارچوب، اقتصاد بهدنبال کارایی است؛ یعنی بیشترین خروجی با کمترین ورودی. مسائل اخلاقی، توزیعی و هنجاری در این رویکرد به حاشیه رانده میشوند و اقتصاددانان آنها را خارج از حوزه علم اقتصاد میدانند.
نقد استیگلیتز به پایههای نظری اقتصاد متعارف
او با اشاره به رویکرد انتقادی استیگلیتز در کتاب جدیدش توضیح داد: استیگلیتز با تکیه بر نقد این مفروضات، تلاش دارد نشان دهد که علم اقتصاد برای خدمت به جامعه، نیازمند بازبینی در پایههای نظری خود است. بهویژه، مفهوم آزادی که در اقتصاد متعارف صرفاً به آزادی مبادله و قرارداد تقلیل یافته، باید از نو مورد بررسی قرار گیرد.
رجبپور با بیان اینکه اقتصاددانها خودشان را همراستا با فلسفه آزادی تعریف میکنند یعنی آزادیخواهی و اقتصاد بهنوعی نزدیکاند افزود: شما احتمالا کتاب مشهور میلتون فریدمن سرمایهداری و آزادی را دیدهاید از نگاه فریدمن آزادی مالکیت به افراد استقلال میدهد طوری که میتوانند مستقل از دولت فکر و عمل کنند یعنی آزادی سیاسی وابسته به آزادی اقتصادی است سرمایهداری که مالکیت شخصی را میپذیرد خودش حافظ آزادی است.
آیا آزادی بازار واقعا به نفع جامعه است؟
او ادامه داد: استیگلیتز بحثش را از اینجا شروع میکند جایی که میگوید در اقتصاد آمریکا که خود را مهد اقتصاد آزاد میداند آزادی یک واژه مقدس است بحثش این است که آیا این آزادی واقعی در خدمت جامعه است یا نه. اگر اقتصاد میخواهد دانشی در خدمت جامعه باشد و بر پایه آزادی تعریف شود باید مشخص شود این آزادی که با عنوان بازار آزاد معرفی میشود تا چه حد قابل دفاع است.
بازتعریف آزادی از منظر اقتصاددان برنده نوبل
رجبپور با اشاره به اینکه استیگلیتز میخواهد مفهوم آزادی را دقیقتر تعریف کند و دربارهاش بحث کند افزود: او اقتصاددانی است که به خاطر نظریه بازارهای ناقص نوبل گرفته و مشاور بیل کلینتون و اقتصاددان ارشد بانک جهانی بوده در ایران هم بیشتر به خاطر کتاب جهانیسازی و نارضایتیهای آن شناخته شده است که نقد درونسیستمی به عملکرد بانک جهانی دارد او که خودش در این نهادها بوده عملکردشان را زیر سوال برده و همین باعث جدایشش از آنها شده است. استیگلیتز درباره تجارت جهانی نابرابری و ساختارهای اقتصادی کتابهای زیادی نوشته که به فارسی هم ترجمه شدهاند حالا میخواهد به موضوع بنیادین آزادی بپردازد مفهومی که هم فلسفی است و هم پایهای در اقتصاد. برای شروع استیگلیتز از فرض آزادی قراردادها و مالکیت در اقتصاد متعارف صحبت میکند. او میگوید ما باید آزادی را به شکل رابطهمند ببینیم یعنی آزادی بدهبستانی است نه چیزی که در خلأ وجود داشته باشد این همان پایهای است که در بحث عدالت هم مهم است.
عدالت و آزادی؛ مفاهیمی در بستر رابطههای انسانی
او توضیح داد: وقتی درباره عدالت صحبت میکنیم، چرا برخی دارند و برخی ندارند، اگر افراد را مستقل از هم ببینیم تفاوت است نه نابرابری مثل جنگل که درختهای بلند و کوتاه دارد اما ربطی به هم ندارند اما در اقتصاد چون افراد با هم در تقسیم کار مشارکت میکنند سهم هر کس مهم میشود. استیگلیتز تأکید میکند که آزادی هم در روابط شکل میگیرد. رابطهای که آزادی یک گروه یعنی عدم آزادی گروه دیگر. بنابراین باید مدیریت این آزادی جدی گرفته شود.
پارادوکس نقدینگی؛ مثال عینی از آزادی ناعادلانه
رجب پور مثال زد: فرض کنید مقرراتزدایی مالی انجام میشود این باعث میشود بانکها سود بیشتری ببرند و آزادتر عمل کنند اما روی دیگرش این است که خانوارها، کارگران و مصرفکنندگان برای دسترسی به تسهیلات برای کسب درآمد دچار مشکل میشوند. مثلا در ایران هر سال نقدینگی رشد زیادی دارد اما بنگاههای تولیدی دسترسی به منابع بانکی ندارند، چیزی که بهش میگویند پارادوکس نقدینگی یعنی حجم پول زیاد میشود ولی تولیدکنندگان پول ندارند.
اولویت بانکها به سمت سودآوری غیرمولد
رجبپور با بیان اینکه این تمایز را میتوان در یک چارچوب توضیح داد، افزود: وقتی نظام بانکی را به سمت مقرراتزدایی پیش میبریم فعالیتهای بانکی به سمت سودآورترین حوزهها حرکت میکنند. در اقتصادی مثل ایران فعالیتهای تجاری و غیرمولد ممکن است سود بیشتری داشته باشد، مثلاً فعالیتهای تجاری یا عمدهفروشی کالا معمولاً سودی بین ۳۰ تا ۴۰ درصد دارد در حالی که متوسط سود بخش صنعتی حدود ۲۰ درصد است بنابراین بانکها فعالیتهای تجاری را در اولویت قرار میدهند. این موضوع در ایران بسیار فراتر است چون بانکها خودشان شرکت تاسیس میکنند و وارد بازار زمین و ساختمان میشوند. در دوره آقای روحانی بانکها مالک زمین و ساختمانهای زیادی شدند که باعث جهش قیمت زمین در موج اول تحریمها شد اما بعد از برجام قیمتها راکد ماند و بانکها فقط ارزش دفتری این داراییها را بالا بردند که اصطلاحا به آن «دارایی سمی» گفته میشود یعنی ارزشش در ترازنامه زیاد است اما در واقعیت نه.
آزادی برای گرگها یعنی خورده شدن گوسفندها
این پژوهشگر توسعه با اشاره به اینکه در اقتصاد ایران با چنین پارادوکسهایی مواجهیم گفت: یکی از تعابیر مهم استیگلیتز این است که آزادی برخی افراد ممکن است به معنای محدود شدن آزادی دیگران باشد او به جمله معروف استیگلیتز اشاره کرد آزادی برای گرگها یعنی خورده شدن گوسفندها که در کتابش آمده است. از اینجا وارد تفسیر عمیقتری از آزادی میشویم که استیگلیتز آن را به مقاله مشهور آیزایا برلین ارجاع میدهد در کتاب چهار مقاله در باب آزادی دو نوع آزادی مطرح شده «آزادی منفی» یعنی رهایی از موانع و «آزادی مثبت» یعنی توانایی بهرهبرداری از آزادی برای تحقق خود.
رجبپور توضیح داد: مثلا زندانیای که آزاد میشود آزادی منفی دارد یعنی مانعی از سر راهش برداشته شده اما آزادی مثبت یعنی توانایی استفاده از این آزادی است. کودکانی که مجبور به کار اجباری نیستند آزادی منفی دارند اما برای داشتن آینده بهتر نیاز به آموزش، بهداشت و مهارتآموزی دارند تا بتوانند خود را از فقر نجات دهند و انتخابهای بهتری داشته باشند. انسان فقیر ممکن است آزادی «از» داشته باشد یعنی مجبور به بیکاری نشده اما به دلیل فقدان پول، منابع و آموزش نمیتواند انتخابهای درست انجام دهد. آموزش فقط تخصص و مهارت نیست بلکه قدرت تحلیل و انتخاب بهتر را هم به فرد میدهد.
آگاهی عنصری است که به فرد میگوید اسیر است و باید برای رهایی تلاش کند
این کارشناس اقتصادی با اشاره به کتاب استیگلیتز گفت: در آن بارها درباره اهمیت آموزش صحبت شده و مفهوم آزادی مثبت بسیار کلیدی است او همچنین به جمله معروف اشاره کرد خفتگان را خبر از عالم بیداران نیست که یعنی آگاهی عنصری است که به فرد میگوید اسیر است و باید برای رهایی تلاش کند. استیگلیتز تاکید میکند آزادی مثبت مفهومی پیچیدهتر از آزادی است و بسیاری از بحثهای قرن بیستم حول همین دو نوع آزادی شکل گرفته است . برلین هم به آزادی منفی اهمیت بیشتری میداد اما بعدها آمارتیاسن نشان داد آزادی مثبت اهمیت بیشتری دارد و در نظریه قابلیتها، تلاش کرد بگوید توسعه یعنی فراهم کردن امکان فعلیتبخشی فرد که نیازمند سطحی از دانش، سلامت و توانمندی است.
خودتحققبخشی افراد در جامعه نیازمند این است که آزادی اکثریت تحتتاثیر آزادی اقلیت قرار نگیرد
رجبپور با اشاره به اینکه استیگلیتز یک گام فراتر از آمارتیاسن میرود، گفت: آمارتیاسن از خودتحققبخشی فرد صحبت میکند، اما استیگلیتز خودتحققبخشی را در دل رابطههای اجتماعی میبیند. او مسئله اقتصاد سیاسی و بدهبستانها را مطرح میکند و تاکید دارد که خودتحققبخشی افراد در جامعه نیازمند این است که آزادی اکثریت تحتتاثیر آزادی اقلیت قرار نگیرد، یعنی خود تحقق بخشی، وجهی جمعی هم دارد. بنابراین یکی از مباحث اصلی کتاب استیگلیتز این است که آزادی باید به عنوان یک رابطه اجتماعی فهمیده شود.
اگر ترجیحات قابل شکلگیری باشند آنگاه فرد برای تصمیمگیری باید ابتدا پرورش یابد
وی درباره فرض دوم اقتصاددانها در رابطه با نفع شخصی، توضیح داد: در اقتصاد نئوکلاسیک فرض بر این است که ترجیحات برون زا است و از درون علائق فرد بیرون نمی آید. فرد هم مستقل از جمع تصمیم می گیرد. فردی واحد مستقل انتخاب است که بر پایه عقلانیت و شناخت خودش تصمیم میگیرد، اما استیگلیتز میگوید دستاوردهای اقتصاد رفتاری نشان داده ترجیحات شکل می گیرند و درون مدل درونزا هستند. اگر ترجیحات قابل شکلگیری باشند آنگاه فرد برای تصمیمگیری باید ابتدا پرورش یابد. اگر به آزادی منفی بسنده کنیم یعنی فقط رهایی از موانع را در نظر بگیریم، اجازه میدهیم قدرتمندان ایدئولوژی را پرورش دهند که در آن کسانی که آزادیشان سلب شده حتی متوجه نمیشوند که آزادی از آنها گرفته شده است.
رجبپور درباره مثال استیگلیتز گفت: در کتاب چرا نابرابری مهم است، استیگلیتز بهای نابرابری را اینگونه شرح میدهد که در آمریکا که هزینههای درمانی بسیار بالاست و اخراج آسان است. اگر شغل خود را از دست بدهید بیمه درمانیتان را هم از دست میدهید. هم بیکارید و هم باید هزینههای سنگین درمان را بپردازید. یکی از راههای تحت پوشش بیمه قرار دادن همه، بیمه اجباری است. استیگلیتز در جریان «طرح اوباما برای بیمه پایه سلامت برای همه»، از سفر اوباما به یک ایالت یاد میکند که در آنجا فردی کهنسال و بسیار بهرهمند از خدمات « بیمه پایه سلامت برای همه اوباما» دولت با شکایت از اوباما میگوید «دست دولت را از زندگی من کوتاه کن» یعنی باوجود اینکه دولت برای او کار کرده بود، آنچنان این ایدئولوژی قوی بود که این فرد تصور میکرد دولت فقط میخواهد از او سوءاستفاده کند. وقتی استیگلیتز درباره درونزا بودن ترجیحات حرف میزند به همین سویهها اشاره دارد.
خودخواهی کامل، مانع کارایی اقتصاد
او همچنین از کتابی با عنوان نقد بازار یاد کرد که از زاویه محافظهکارانه به بازار آزاد میپردازد و میگوید اگر بخواهیم به مبنای فلسفه بازار آزاد پایبند بمانیم با جامعهای سنگدل مواجه خواهیم شد که چیزی در آن ساخته نمیشود و گفت: در این جامعه افراد تنها به منافع فردی توجه می کنند و منافع مشترک را نادیده بگیرند، همان طور که در کتاب مشهور دورکیم تقسیم کار اجتماعی در نقد آدام اسمیت آمده، انسانها تا لحظه مبادله با هم هم منافعند، اما بعد از مبادله منافعشان از هم جدا میشود و در چنین شرایطی جامعه نیاز به ارزشهای جمعی پایدار ندارد. در حالی که جامعه نیازمند استمرار ارزشهای جمعی است. اگر فلسفه جامعه تنها بر مبنای منافع فردی باشد، هیچ پیشرفتی صورت نمیگیرد و دورکیم به عنوان یکی از کلاسیکهای جامعهشناسی نشان داده که تقسیم کار بر پایه ارزشهای جمعی بنا شده است.
آزمایشی که فرض خودخواهی را به چالش کشید
رجبپور ضمن اشاره به یکی از مثالهای قابلتأمل در علم اقتصاد، با بیان اینکه استیگلیتز می گوید اگر قرار باشد تماما منفعت فردی و خودخواهی پایه رفتار افراد باشد، هزینه های مبادله به شدت بالا می رود، کارایی تضعیف می شود و اقتصاد نمی تواند به هدفش برسد، همبستگی و مشارکت مدنی تضعیف می شود و این مدل توزیع اقتصاد نمی تواند انگیزه های ایثار و وظیفه عمومی را توضیح دهد، گفت: گفته میشود در علم اقتصاد برخی آزمایشها نشان میدهند که ایده خودخواهی انسان، فقط یک فرض توصیفی نیست، بلکه جنبه تجویزی هم دارد. در یک آزمایش که در دانشگاهی برگزار شده، به شرکتکنندگان گفتهاند اگر به شما مبلغی پول بدهیم، چقدر از آن را به دیگران میدهید و چقدر را برای خود نگه میدارید؟ بر اساس فرض خودخواهی در اقتصاد، انتظار میرود فرد ۸۰ تا ۹۰ درصد پول را برای خود بردارد و فقط ۱۰ تا ۱۵ درصد به دیگران کمک کند. اما نتایج نشان داد میانگین کمک حدود ۵۰ درصد بود؛ بعضی حتی تا ۷۰ درصد کمک کردند. جالب اینکه کمترین میزان مشارکت مربوط به دانشجویان دانشکده اقتصاد بود و هرچه سال تحصیلی بالاتر میرفت، مشارکت کمتر میشد.این نتایج نشان میدهد که ایده خودخواهی ذهن را جهت میدهد و ترجیحات درونزا هستند نه برونزا؛ یعنی با آموزش شکل میگیرند.
او در ادامه سخنان خود با اشاره به دیدگاه استیگلیتز اظهار داشت: استیگلیتز میگوید بسیاری از کسانی که به دولت میروند قصدشان انجام کار خوب است. کسی که مسئولیت میگیرد ممکن است رسالت شخصی داشته باشد ولی در چارچوب فروض اقتصاد چنین تنوع انگیزههایی تعریف نشده است و به همین دلیل، فرض فردگرایی سست است.
ارزشهای جامعهگانی و تعیین مرز آزادی
این پژوهشگر توسعه گفت: استیگلیتز مفهوم ارزشهای جامعهگانی را مطرح میکند که با ارزشهای اجتماعی فرق دارد. این ارزشها یعنی انسانها که با هم زندگی میکنند باید درباره موضوعاتی مثل سطح قابلپذیرش بیکاری، میزان نابرابری قابلقبول و سطح رکود با هم تصمیم بگیرند. این ارزشها مرز آزادی را مشخص میکنند.
ارزشهای جامعهگانی باید مرز آزادی را مشخص کنند نه قداست بیچون و چرای آزادی قراردادها
او با اشاره به دیدگاه عدالت اجتماعگرا خاطرنشان کرد: نظریههای عدالت اجتماعگرا معتقدند عدالت باید در هر جامعه به صورت مصداقی و با توجه به ارزشهای جمعی آن تعیین شود. انسانها موجوداتی جمعیاند و زندگیشان را در خانواده، نهادهای دوستان یا باشگاهها تجربه میکنند. این اعضا هستند که باید عدالت را تعریف کنند. بنابراین، سومین مفهوم آزادی که استیگلیتز میآورد، ارزشهای جامعهگانی است. جامعه فقط مجموعهای از افراد نیست بلکه مجموعهای از ارزشهای مشترک است که در آن مفاهیمی مثل کرامت انسانی، انصاف، برابری فرصت و شرافت کار اهمیت دارند. این ارزشها مرز مشروع آزادی فردی و منافع شخصی را تعیین میکنند. استیگلیتز نقدی هم به هایک وارد میکند و میگوید آزادی قراردادها به معنای تحقق عدالت نیست. اگر آزادی یک گروه باعث کاهش آزادی گروه دیگر شود، ارزشهای جامعهگانی باید مرز آزادی را مشخص کنند نه قداست بیچون و چرای آزادی قراردادها.
رجب پور در ادامه تصریح کرد: مثلا آزادی شرکتها برای اخراج نیرو در برابر امنیت شغلی قرار میگیرد و باید ارزشهای جامعهگانی بین این دو حد تعیین کنند. همچنین بازار رقابتی با حذف تنظیم گری و مقررات متفاوت است؛ رقابت نیاز به تنظیم دارد چون بازار بدون مقررات ممکن است به انحصار برسد. یا تصمیمهای اقتصادی دولت هم بیطرفی اخلاقی ندارد و دولت باید مواضعی داشته باشد و آن را تعیین کند.
این پژوهشگر توسعه گفت: در بخش چهارم، استیگلیتز از آزادی منفی و آزادی مثبت سخن میگوید. آزادی منفی یعنی نبود اجبار و دخالت، در حالی که آزادی مثبت توانمندی برای انتخاب واقعی و زندگی شرافتمندانه است و شامل دسترسی به آموزش، بهداشت، فرصت برابر و امنیت شغلی میشود. نکته مهم استیگلیتز این است که آزادی مثبت توانمندی برای تحقق زندگی با کرامت است و این زندگی با کرامت برای همه شهروندان باید مشخص کند چه محدودیتهایی لازم است.
قواعد زمانی قابل قبول هستند که مشروعیت اخلاقی داشته باشند
رجبپور با بیان اینکه استیگلیتز معتقد است قواعد زمانی قابل قبول هستند که مشروعیت اخلاقی داشته باشند، گفت: او می گوید مالکیت خصوصی هم اصلا امر مسلم و ازلی نیست و باید ارزش اخلاقی آن پذیرفته شود. او به این نکته اشاره کرد که آزادی بردهداری یا فروش تریاک نمونههایی از مالکیت خصوصی بودهاند که موجب نزاعها و جنگهای جدی شدهاند، اینها نمونه هایی از مالکیت خصوصی بوده اند، اما آیا ما آنها را می پذیریم!؟ اگر نمی پذیریم به این علت است که ارزشها تغییر کردهاند و این موضوع ثابت و بدون تغییر نیست. مالکیت تا جایی محترم است که با ارزشهای اخلاقی همخوانی داشته باشد.
آزادی بدون عدالت در واقع آزادی نیست، ابزاری است در دست قدرتمندان
وی اضافه کرد: استیگلیتز تاکید فراوانی دارد که زندگی با کرامت تنها زمانی ممکن است که دولت فعال باشد و آموزش، زیرساختها و حمایتهای لازم را فراهم کند. آزادی بدون عدالت در واقع آزادی نیست بلکه ابزاری است که در دست قدرتمندان قرار میگیرد. اگر آزادی صرفا به معنای نبود اجبار تعریف شود، آنگاه گروهی که آزادی بیشتری دارند به تدریج قویتر میشوند و آزادی دیگران کاهش مییابد.
افزایش آزادی یک گروه باعث میشود آنها همزمان توانایی اقتصادی پیدا می کنند تا بتوانند ترجیحات دیگران را نیز شکل دهند
او سپس به نقد نئولیبرالیسم پرداخت و گفت: نئولیبرالیسم خوانش مجددی بر لیبرالیسم است که در آن به آزادی اقتصادی تاکید بیشتری می شود. این جریان معتقد است باید دولت کوچک و مقررات کمتر شود تا آزادی و رفاه بهتر تحقق یابد، اما استیگلیتز بر این باور است که وقتی ترجیحات افراد قابل شکلگیری باشند، افزایش آزادی یک گروه باعث میشود آنها همزمان توانایی اقتصادی پیدا می کنند تا بتوانند ترجیحات دیگران را نیز شکل دهند که این نقد جدی به بازارهاست.
رجبپور افزود: دو دیدگاه نسبت به قدرت وجود دارد؛ یکی تاکید بر قدرت دولت و بازار به عنوان جایگزینی داوطلبانه و آزاد برای دولت، و دیگری که استیگلیتز بیشتر طرفدار آن است، میگوید قدرت در درون بازارها نهفته است و بازار خود محل شکلگیری قدرت، سلطه و نفوذ است. استیگلیتز بارها درباره نواقص و شکستهای بازارها سخن می گوید و از این ادبیات استفاده می کند تا توضیح دهد قدرت بازار چگونه می تواند ما را به سمت انحراف ببرد. آزادی را استفاده می کنند تا بر افکار عمومی سلطه پیدا کنند. همان طور که زمانی اوباما قصد داشت خدمات دولتی ارائه دهد، مردم میگفتند نه! دولت را از زندگیمان دور کن! یعنی ایدئولوژی به قدری قوی بود که مردم فکر میکردند دولت فقط میخواهد از آنها سوءاستفاده کند. نئولیبرالیسم ذات خودمخربی دارد. با کوچکسازی دولت، عملا دولت را ضعیف میکند و دولت نمیتواند در برابر گروههای قدرتمند مقاومت کند و دولتی که مدام قدرتش کمتر می شود، توسط ذینفعان بلعیده می شود.
بحران بازگشت ارزهای صادراتی، تبدیل به مساله مهمی برای دولت شده و ابزارهایش برای اعمال فشار به شرکتها، ضعیف است
این پژوهشگر توسعه توضیح داد: برای مثال در ایران، در سالهای اخیر دولت هر سیاستی که می خواهد اجرا کند، به سرعت توسط ذینفعان قدرتش بلعیده می شود و تحت تاثیر قرار می گیرد. چرا که قدرتش به شدت در برابر ذینفعان ضعیف شده است. برای نمونه، «سیاست پیمانسپاری ارزی» که بر اساس آن صادرکنندگان ملزم به بازگرداندن ارز هستند، به دلیل قدرت بالای این شرکتها، همواره دولت ابزار کافی برای اعمال این قانون ندارد و نمیتواند به خوبی کنترل کند. بحران بازگشت ارزهای صادراتی، تبدیل به مساله مهمی برای دولت شده و ابزارهایش برای اعمال فشار به شرکتها، ضعیف است. استیگلیتز می گوید زمانی که ترجیحات افراد با تبلیغات هدایت و شکلگیری مییابد، مردم چیزهایی را میخواهند که برخلاف منافع واقعی خودشان است. او می گوید کارایی بدون عدالت به بحران بحران مشروعیت میانجامد، بنابراین اگر علم اقتصاد فرض کند بازارها به خودی خود در خدمت جامعه هستند، در واقع بیثباتی را ترویج میکند.
بازارهایی که فقرا را حذف میکنند، از درون فرو میپاشند
وی تاکید کرد: استیگلیتز می گوید بازارهایی که فقرا را حذف میکنند، از درون فرو میپاشند. بنابراین قواعد اقتصادی باید مبتنی بر اخلاق و ارزشهای جامعهگانی باشد و اقتصاددانان باید نسبت به مسائلی مانند فقر، تبعیض و نابرابری حساسیت داشته باشند تا بتوانند مسائل را به درستی مدیریت کنند. نقد اصلی استیگلیتز این است که نئولیبرالیسم شعار کوچکسازی دولت را می دهد اما در عمل به جای آزادی، سلطه به وجود می آورد و اجازه میدهد گروههای خاصی بر جامعه سلطه یابند. واقعیت وعده کوچک سازی دولت، تضعیف آن در برابر ذی نفعان اقتصادی است. بازار آزاد ممکن است به انحصار و نفوذ سیاسی شرکتها منجر شود و این دیدگاه سادهانگارانه است که مسائل پیچیده را به سادگی حل میکند و مشکلات واقعی را نادیده میگیرد.
جامعه خوب نتیجه اقتصاد خوب است و اقتصاد خوب نیز بدون عدالت و کرامت انسانی امکانپذیر نیست
رجبپور با بیان اینکه استیگلیتز در بخش ششم کتاب خود به چگونگی بهبود جامعه پرداخته و از مفهوم سرمایهداری مترقی دفاع میکند، گفت: نظام سرمایهداری که مبتنی بر مالکیت خصوصی و آزادی قراردادهاست، تا حدی رفاه به همراه داشته اما همزمان بحرانهایی نیز ایجاد کرده است. استیگلیتز تاکید میکند که برای اینکه سرمایهداری بتواند به نفع همه جامعه باشد و نه فقط اقلیت کوچکی، باید تنظیم گری مناسبی وجود داشته باشد که بتواند تعادل میان آزادی فردی و منافع جمعی را برقرار کند. استیگلیتز معتقد است اگر علم اقتصاد بخواهد واقعا از دل جامعه برخیزد و در خدمت جامعه باشد، باید بر پایه ارزشهای جامعهگانی و نه فردگرایی انتزاعی تعریف شود. به گفته او، جامعه خوب نتیجه اقتصاد خوب است و اقتصاد خوب نیز بدون عدالت و کرامت انسانی امکانپذیر نیست.
میگوید اگر توازن میان آزادی گروهی و رابطه نابرابری رعایت نشود، اقتصاد هرگز نمیتواند در خدمت جامعه باشد
او اشاره کرد: در سالهای اخیر اقتصاددانان دگراندیش و هترودوکس نقدهای متعددی به جریان مسلط اقتصاد وارد کردهاند. برای نمونه، در کتاب «دالان باریک» که توسط عجماوغلو و رابینسون نوشته شده، نقدهایی جدی به دیدگاههای هایک و فریدمن مطرح شده است. هایک معتقد است که اگر دولت فعال شود، ممکن است قدرتش بیش از حد افزایش یافته و جامعه را سرکوب کند، اما این کتاب به بررسی چگونگی ایجاد توازنی میان دولت و جامعه میپردازد تا توسعه پایدار پیش رود. استیگلیتز این بحث را تکمیل میکند و میگوید اگر توازن میان آزادی گروهی و رابطه نابرابری رعایت نشود، اقتصاد هرگز نمیتواند در خدمت جامعه باشد. به همین دلیل است که آزادی بدون عدالت و توجه به ارزشهای جامعهگانی هم ناکارآمد است و هم ناعادلانه.
به گزارش جماران، در این نشست، دکتر فرشاد مومنی نیز طی سخنانی، به تحلیل و بررسی کتاب استیگلیتز پرداخت: