اگر کسی به نحوی دین را تعریف کند که فقط خودم و اصحاب خودم بفهمم، مبتلا به فرقه گرایی شده است. اگر دین را به گونه ای تعریف کند که برای فهم آن فقط نیازمند به تبعیت از من و تقلید مطلق از من باشید، بدانید که این رویکرد دینی نیست و فرقه گرایی است.این معنای قرآنی هواء است، یعنی هر چیزی که نسبت با من دارد و برآمده از من فردی‌ و نفسانی‌ام هست.

به گزارش جماران استاد سید عباس حسینی قائم مقامی که در محرم الحرام 1398 و در هیأت بیت الاحزان فاطمه (س) و در نخستین نشست از سلسله مباحث «از اخلاق و الهیات دینی تا اخلاق و الهیات فرقه» سخن می گفت، در تحلیلی قرآنی به بررسی مفهوم فرقه شدگی دین پرداخت و توضیح داد چگونه فرقه شدگی چونان کفر، به ستیز با دین می پردازد.

او می گوید: هر حرکت و اندیشه‌ای، رویکرد، الهیات، فلسفه، نظریه، شریعت، فقه و گزاره‌ای که یک تعریف خاص از دین ارائه دهد به گونه ای که بخشی از انسان‌ها را از ذیل این تعریف خارج کند، تبدیل به فرقه می‌شود و مصداق شرک است.  

وی در ابتدای سخنان خود به سلسله درس گفتارهای خود درباره واقعه عاشورا در سال های گذشته اشاره کرد و گفت: در چند سال اخیر در ایام ماه محرم به مناسبت عزای اباعبدالله الحسین (ع) عمدتاً به موضوعاتی پرداختیم که به نوعی به ماهیت و هویت تشیع به عنوان گفتمان اصلی تفکر اسلامی و تقابل این تفکر با سایر جریان‌های فکری در طول تاریخ داشته پرداختیم.

وی گفت: عمده تأکید ما این بوده که تشیع به عنوان جوهر اصلی دیانت اسلامی ماهیتی «فرا فرقه‌ای»  و در واقع «ماهیت دینی» دارد. طبیعتاً هر گونه تقلیل یافتن از این هویت اصلی، با هر عامل و عنصری که باشد، باعث می شود تشیع از هویت اصلی دینی خود خارج شود و به سمت فرقه شدن حرکت کند. تقریباً در واقع همه‌ی مباحثی که در طول چند سال در این ایام خاص بیان شد، همپوشانی موضوعی با هم دارند و همه به نوعی مجموعه‌ی بحث فرقه شدگی را تکمیل می‌کنند. از این رو اگر دوستان می‌خواهند بهر‌ه‌‌شان از این مباحث کامل شود حتماً باید ارجاعات مباحث و درس گفتارهای پیشین درباره رابطه اخلاق و الهیات اموی و نبوی و همچنین هویت تشیع و بحث فرقه شدگی و فرقه گرایی و همچنین بحث تعقل و عقل ورزی را مروری داشته باشند.

 

به رغم تمام حساسیت هایی که  نسبت به سازمان و نظم فرقه ای وجود دارد؛ اما نسبت به فکر و اندیشه‌ی فرقه‌ای چنین حساسیتی نه تنها وجود ندارد بلکه مشوّق‌های فراوانی وجود دارد.

 

این استاد حوزه و دانشگاه که در هیأت بیت الاحزان فاطمه (س) سخن می گفت ادامه داد: سخن اصلی من این بود که خطر فرقه شدگی دین و به صورت خاص تشیع که از نگاه ما هسته‌ی اصلی گفتمان دینی و اسلامی است، همیشه دیانت و تشیع را به صورت خاص تهدید می‌کرد. تأکید بر این بود که کارکرد اصلی اهل بیت (ع) و مدرس علوی، صیانت از هویت دینی تشیع و بر حذر داشتن از آسیب فرقه شدگی هست. ما پیش از این عناصر اصلی فرقه شدگی را بیان کردیم و اکنون در مباحثی که مطرح می کنیم بخش پایانی این مجموعه را درباره بحث فرقه شدگی و ماهیت و هویت تشیع شامل می شود و به دو پرسش اصلی می پردازیم.

وی با طرح این پرسش که «تفاوت‌های بین دین و فرقه در دو ساحت اندیشه و عمل چیست؟»، گفت: ما باید توضیح دهیم که در حوزه‌ی الهیات و اخلاق چه تفاوت‌هایی بین این دو هست؟ و پرسش بعدی اینکه چگونه می‌توان دین را نسبت به آفت فرقه شدگی مصونیت بخشید؟ و طبعاً در مقابل چگونه دین به فرقه تبدیل می شود.

استاد قائم مقامی گفت: در ادامه این مباحث درباره موضوعاتی مانند بحث «تکفیر»، «نسبت منطق درونی و بیرونی، عقلانیت انسجامی یا اجتماعی بودن دین یا و تفاوت آن با حکومتی بودن دین» و یا بحث « اجماع و جماعت» به صورت خاص تأمل خواهیم کرد.

 

 آیه شریفه می ‌گوید به دین اهتمام  جدّی داشته باش. اما چگونه به دین اهتمام جدّی داشته باشم؟ اهتمام جدّی به دین به چه معناست؟ آیه می‌گوید حَنِیفًا با حالت حنیف توجه کن. به بیان ساده می توان گفت حنیف حالت طبیعی منطبق و سازگار با آفرینش است. اگر یک رویکرد طبیعی منطبق با فطرت و آفرینشت داشته باشی، دین را پیدا می‌کنید.

وی با اشاره به این که معنای خرق جماعت و اجماع خیلی اهمیت دارد، گفت: قبلاً اشاره کردیم ابی عبدالله (ع) هیچ موضعی نمی‌گیرند که جماعت چیست؟ چه کسی گفته خرق جماعت بد است؟ هیچ نشانی از مقابله با این مسئله در کلمات و مواضع وجود مقدس ابی عبدالله نمی‌بینیم. آیا این خود نشانه‌ی نوعی تأیید نسبت به جماعت است؟ و در این صورت حرکت ابا عبدالله (ع) چگونه تفسیر می‌شود؟ البته اگر فرصت شد در پایان چند نمونه از شکل فرقه شدگی دین شبیه آن چیزی که در شیخیه یا حتی در جامعه‌ی کنونی و شرایط معاصر هست را مورد بحث قرار می دهیم.

این قرآن پژوه گفت: من با فهم خودم از یکسو درکی از تفکر دینی دارم و از سوی دیگر درک و تحلیلی که از جامعه‌ی کنونی دارم. منظور من از جامعه‌ی کنونی صرفاً جامعه‌ی ایرانی نیست، بلکه فراتر از آن منظور جامعه‌ی تشیع و بالاتر جامعه‌ی اسلامی است.

 

اگر دین امر عام همگانی است، پس فرقه هر حرکت و رویکردی است که دین را از حالت عمومیت، عام، فراگیر... خودش خارج می کند.  هر حرکت و اندیشه‌ای، رویکرد، الهیات، فلسفه، نظریه، شریعت، فقه و گزاره‌ای که یک تعریف خاص از دین ارائه دهد به گونه ای که بخشی از انسان‌ها را از ذیل این تعریف خارج کند، تبدیل به فرقه می‌شود و مصداق شرک است.  

 فطرت عام است؛ دین منطبق با فطرت است؛ پس دین هم عام است. این از قاعده‌ها و ملاک های دین شناختی است. در پاسخ به اینکه چگونه بفهمیم یک امر دینی هست یا نیست؟ می توانیم بگویم عام بودن، برخورداری از قابلیت تعمیم پذیری‌خصلت دین است. اگر گزاره‌ای به نام دین ارائه داده شد که ذاتاً قابلیت تعمیم پذیری و فهم پذیری عمومی نداشته باشد، گزاره‌ی دینی نیست، گرچه انتساب به دین و شکل دینی داشته باشد، اما این، گزاره‌ی فرقه‌ای می‌شود.

 

به گزارش جماران ​این تحلیل گر اندیشه دینی که با موضوع «از اخلاق و الهیات دینی تا اخلاق و الهیات فرقه» سخن می گفت تأکید کرد: با تحلیلی که از واقعیت‌های جامعه‌ی کنونی دارم هیچ خطری را برای دیانت به صورت عام و تشیع به صورت خاص، بالاتر از خطر فرقه شدگی نمی‌بینم و این در حالی است که هیچگاه مانند اکنون زمینه‌ی رشد فرقه وجود نداشته است؛ اگر نگویم این زمینه در خیلی از جاها به فعلیت رسیده است. گاه در تبلیغات رسمی و برخوردهایی که احیاناً از سوی نهادهای قدرت صورت می‌گیرد، متوجه می‌شویم اتفاقاً خیلی برخوردهای تندی با نمودهای فرقه گرایی می‌شود؛ به طور مثال با فلان جریان مذهبی و عرفانی به عنوان جریان انحرافی برخورد می‌شود، به طوری که در ظاهر به نظر می آید حساسیت نسبت به فرقه شدگی بس بالا است و نباید خطر جدّی وجود داشته باشد. چرا که لااقل اراده‌های معطوف به قدرت، نسبت به فرقه گرایی و فرقه شدگی حساسیت زیادی دارند، اما واقعیت این گونه نیست.

استاد قائم مقامی با تفکیک نظم فرقه ای و اخلاف و اندیشه ی فرقه ای گفت: حساسیت ها درباره نظم فرقه‌ای بسیار بالاست اما درباره اخلاق و اندیشه‌ی فرقه‌ای چنین نیست. حقیقت این است، چند برابر توانی که برای برخورد با نظم و تشکیلات و سازمان فرقه‌ای صورت می‌گیرد؛ زمینه‌ی رشد تفکر، اخلاق، الهیات، و اندیشه‌ی فرقه‌ای وجود دارد و همواره اخلاق و اندیشه فرقه ای به جامعه پمپاژ می‌شود. از این رو هرگز نباید حساسیت‌هایی که در گوشه و کنار می‌بینیم، حساس آرامش خاطری به دست دهد و این گونه پنداشته شود که حساسیت به حقی نسبت به فرقه شدگی وجود دارد؛ واقعیت این گونه نیست.

وی گفت: به رغم تمام حساسیت هایی که  نسبت به سازمان و نظم فرقه ای وجود دارد؛ اما نسبت به فکر و اندیشه‌ی فرقه‌ای چنین حساسیتی نه تنها وجود ندارد بلکه مشوّق‌های فراوانی وجود دارد.

وی گفت: در بحث‌های امسال به صورت خاص‌تر بنا داریم وارد حوزه‌ی اندیشه و الهیات و اخلاق شویم و عنوان این بحث را الهیات و اخلاق دینی در برابر الهیات و اخلاق فرقه ای می گذاریم. در اینجا به عنوان مقدمه باید دو عنوان الهیات و اخلاق را تعریف کنیم. فارغ از مباحث مدرسی و تحقیقی ای که وجود دارد منظور ما از الهیات چیزی شبیه به مفهوم عام و رایج آن هست. کلیه‌ی دانش هایی که از خداوند و اموری که مربوط به خداوند و در نسبت با خداوند هست بحث می‌کنند. به عبارت دقیق‌تر، هر دانش و تحلیلی که از صفات و اسماء، اراده‌، و فعل خداوند و هر آنچه با خداوند نسبت پیدا می‌کند و خداوند با آن نسبت پیدا می‌کند، سخن می گوید. در این صورت بحث درباره آفرینش هستی، سرنوشت انسان، بحث نجات و رستگاری و آنچه که به صورت رسمی در الهیات مدرسی هم مورد بحث قرار می‌گیرد، همچون بحث رستاخیز، ثواب و عقاب، حیات اخروی و مسائلی از این دست همه از مباحث و امور الهیاتی هستند. در لاتین دانش الهیات را تئولوگی می‌گویند؛ تئو به عنوان خدا و لوگی گفته‌ها و گزاره‌ها هست. در حوزه‌ی اسلامی جایگزین و برابر نهاد آن علم کلام است.

 

 

 زمانی که دین از کلیّت تعمیم پذیری‌اش خارج می‌شود مبتلاء به ظلم می شود. بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا به دلیل اینکه هر چیزی از ظرفیت مطلوب خود خارج شود، ظلم است. بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا پس فرقه مصداق ظلم است به همین دلیل خدا می‌گوید قطعاً شرک ظلم بزرگی است. به دلیل اینکه در حوزه‌ی مربوط به خدا هست به این ظلم، شرک می‌گوید. اما چه اتفاقی افتاد کسانی که ظلم کردند و دین را به فرقه تبدیل کردند و چکونه مبتلاء به این ظلم شدند؟ آیه می گوید: أَهْوَاءهُم  بدین معنا که در نسبت با خودشان معنا کردند؛ در نسبت با دیگری معنا نکردند که عمومیت پیدا کند. اگر کسی به نحوی دین را تعریف کند که فقط خودم و اصحاب خودم بفهمم، و به نحوی دین را تعریف کند که فقط برای فهم آن نیازمند به تبعیت از من و تقلید مطلق از من باشید، بدانید که این رویکرد دینی نیست و مبتلاء به فرقه شده است. این معنای هواء است، یعنی هر چیزی که نسبت با من دارد و برآمده از من فردی‌ و نفسانی‌ام هست. لذا اگر من تفسیری ارائه دادم که خلاف آن چیزی بود که عرفاً از متن کلام فهمیده می‌شود، این تفسیر، تفسیر فرقه‌ای و به تعبیر قرآن تفسیر ظالمانه‌ی مبتنی بر هواء است. تفسیر به رأی و تفسیر مبتنی بر درک خاص خود هست؛ نه تفسیر مبتنی بر درک بین الاذهانی و عام نیست.

 

به گزارش جماران رئیس هیئت موسس اتحادیه اروپایی علمای شیعه گفت:  زمانی که از علم کلام سخن می‌گوییم در واقع ناظر به الهیات است. لذا سه واژه‌ی تئولوگی، تئولوژی، الهیات و علم کلام در این میان مطرح است ضمن آنکه وقتی فلاسفه هم در رابطه با موضوعات خاص مربوط به خداوند بحث می کنند از اصطلاح الهیات استفاده می‌کنند. البته در بحث‌های معاصر الهیات را به موضوعاتی هم نسبت می‌دهند که مستقیماً موضوع الهیاتی به شمار نمی‌آید؛ مثل الهیات صلح. در سال‌های گذشته من به بحث هایی درباره الهیات صلح بپرداختم که تا حدی در بعضی محافل جا افتاد. به همین ترتیب ما با الهیات محیط زیست، الهیات رهایی، الهیات سیاست، الهیات اقتصاد و موضوعات دیگری در الهیات مضاف مواجه هستیم. بنابراین منظور از الهیات مضاف بحث در رابطه با موضوعاتی هست که گرچه مستقیماً در زمره‌ موضوعات الهیات به شمار نمی‌آیند، اما دوکارکرد و ملاحظه درباره آن ها وجود دارد. گاه منظور با روش‌های الهیاتی به بحث پرداختن درباره موضوعاتی همچون سیاست است. چنانکه در این رویکرد با همان روشی که در رابطه با خداوند، معاد، موضوعات کلامی و الهیاتی بحث می‌کنیم، در مورد سیاست بحث کنیم. منظور این است که کارکردها و تأثیر باورهای الهیاتی در این حوزه‌ها مورد سنجش قرار گیرد. زمانی که الهیات محیط زیست می‌گوییم می‌خواهیم بدانیم آیا باورهای الهیاتی و عقاید کلامی و عقاید خاص دینی تأثیری بر تعامل انسان با محیط زیست دارد؟

وی  در ادامه توضیح داد: بنابراین زمانی که از الهیات سخن می‌گوییم لزوماً الهیات با دین و وحی یکسانی و همسانی ندارد. الهیات به معنای این است هر چیزی است که از خدا بحث می‌کند اما لزوماً نگفتیم با چه روشی از خدا بحث می‌کند یا نگفتیم چه منبعی برای تولید الهیات وجود دارد. ممکن است یک نفر با روش کاملاً تجربی یا عقلانی در رابطه با خدا و امور مربوط به خدا بحث کند.بنابراین لزوماً بحث از الهیات توأم با روش‌های وحیانی و خاص دینی نیست. از این رو دین و وحی لزوماً تلازمی با الهیات ندارد بلکه دین و وحی می‌توانند خودشان یکی از موضوعات الهیاتی باشند. یکی از اموری که درباره‌ی خدا مطرح هست، بحث دین، شریعت، وحی، و کتاب‌های مقدس است. پس وحی و الهیات می‌توانند رابطه‌ی خاص و عام داشته باشند و دیگر اینکه وحی و دین می‌توانند با یک رویکرد منبع تولیدکننده‌ی الهیات باشند. به طور مثال رویکرد دیوید هیوم به دین طبیعی معروف است. دین طبیعی به معنای این است که با تأمل در طبیعت و تجربه‌های طبیعی می‌خواهد در رابطه با خدا و امور معنوی و متافیزیک بحث کند. در این حوزه چیزی به نام دین تشریعی را قبول ندارد. در مقابل ممکن است بگویند عمدتاً اعتقاد دینداران و متدین‌ها این است که منبع اصلی بحث برای الهیات و تولید الهیات و بحث از امور الهی و دین، وحی است. بحث مبتنی بر وحی، الهیات دینی و وحیانی تلقی می‌شود. چنانکه در مباحث پیش رو ما به الهیاتی با رویکرد قرآنی و توحیدی توجه داریم.

 

 

از نگاه قرآن شرک بسیار عمیق‌تر و فراتر از تلقی هست که عرف دینداران و متألهان و متدین و دیگران از این مفهوم دارند. خوب دقت کنید این از آیات راهنما هست. وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ  از مشرکان نباشد. اما مشرکان چه کسانی هستند؟ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ در اینجا «من»، بیانیه است. گویی که می گوید ولا تکونوا من الذین فرقوا . آیه می گوید، مشرکان کسانی هستند که در دین تفرقه ایجاد کردند. اما منظور از تفرقه ایجاد کردن چیست؟ وَکَانُوا شِیَعًا نتیجه‌ی تفرقه اینکه گروه گروه شدند. کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ به این معنا که هر کسی دلخوش به آن چیزی است که دارد و نفی دیگری را اثبات خود می‌ کنند.

 به راحتی می توانیم از این آیه به روشنی نتیجه بگیریم که از مصادیق قطعی شرک ایجاد تفرقه در دین و به عبارت دقیق‌تر فرقه گرایی است

اگر همین دین تبدیل به فرقه شود به ضد خودش تبدیل می‌شود. دین که منادی، حافظ، موصل، مقرب به توحید هست تبدیل به شرک می‌شود.

 

 

استاد قائم مقامی با طرح بحث درباره الهیات وجودی گفت: الهیات وجودی چیزی شبیه به الهیات طبیعی هست، با این تفاوت که الهیات طبیعی طبیعت تجربی را مورد بررسی قرار می‌دهد و الهیات وجودی، طبیعت وجودی را مورد بحث قرار می دهد؛ چیزی که طبیعت فرا تجربی را هم شامل می‌شود. بنابراین الهیات می‌تواند متناسب با روش‌ها و منابع تولید اقسامی هم پیدا کند.

وی گفت منظور ما از اخلاق نیز هر رفتاری‌ است که در نسبت با دیگری قرار می‌گیرد. بنابراین زمانی که روی الهیات فرقه و الهیات دینی، و اخلاق فرقه و اخلاق دینی بحث کنیم، می‌خواهیم از این بحث کنیم دین چه نوع نگرشی به خدا و انسان ارائه می‌دهد؟ چگونه از امور الهی، آفرینش، انسان بحث می‌کند؟ و در مقابل فرقه چه الهیاتی تولید می‌کند و چه تعریفی از خدا و انسان و هر چیزی که به نحوی امور الهی هست ارائه می‌دهد؟ به همین ترتیب دین چه نوع رفتاری نسبت به دیگری توصیه و تولید می‌کند؟ چه ساختارهای رفتاری در نسبت به دیگران بنا می‌کند؟ و در مقابل فرقه چه نوع ساختارهایی را بنا می‌کند و تفاوت این‌ها چیست؟ از کجا می‌توانیم به درکی از این تفاوت دست یابیم در حالی که شباهت‌های ظاهری آن‌ها خیلی زیاد است. از این رو ما به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که چگونه می‌توانیم بفهمیم یک اخلاق، اخلاق فرقه‌ای یا دینی هست؟ ساختار باورهای الهیاتی دین چیست؟ تفاوت آن با ساختار باورهای فرقه چیست؟

 رئیس هیئت موسس اتحادیه اروپایی علمای شیعه گفت: گفت: روشن است که در اینجا منظور از فرقه، فرقه‌های مذهبی و دینی هست؛ منظور هر فرقه‌ای نیست؛ گرچه فرقه‌ها از حیث ماهیت و ساختارهای فکری شباهت و اشتراک دارند اما طبیعتاً فرقه‌های مختلف اجتماعی که در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی ظهور پیدا می‌کنند، به واسطه‌ی تفاوتی که درون مایه‌های آن‌ها با فرقه‌های مذهبی دارد، با فرقه های مذهبی تفاوت پیدا می‌کنند.

وی افزود: باید توجه کنیم در عنوان بحث نکته‌ی بسیار مهم وجود دارد. و آن اینکه صریحاً این پیام را به مخاطب می‌دهد که فرقه و دین در تقابل با هم قرار دارند من معتقدم این تقابل وجود دارد، اولین منبع ما خود قرآن کریم است. روش بحث‌ها مشارکت گفتگویی هست؛ بدین معنا باید پا به پای هم به نتیجه برسیم. هر جا به نتیجه نرسیدید بگویید این حرف غلط است. ما با هم ‌دانسته‌ها را به اشتراک می‌‌گذاریم تا بتوانیم به نتیجه برسیم.

استاد سید عباس قائم مقامی با اشاره به آیه‌ی 29 سوره‌ی شریفه روم، گفت: این آیه توضیح می دهد،کسانی که ظلم ورزی می‌کنند منشاء ظلم ورزی آن‌ها تبعیت از هواها است.  هواها در تضاد با علم قرار دارند و مبتنی بر علم، ادراک، قطع نیست. بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ ۖ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ ۖ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ

این مفسر قرآن گفت در ادامه این آیه آمده است: بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ(آری ، ستمکاران بی هیچ دانشی از هوای نفس خود پیروی کرده اند آن را که خدا گمراه کرده است چه کسی هدایت می کند؟ آنها را هیچ یاوری نیست) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (به یکتا پرستی روی به دین آور فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت، بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست دین پاک و پایدار این است ولی بیشتر مردم نمی دانند) مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ( به او باز گردید، و از او بترسید، و نماز بگزارید و از مشرکان مباشید) مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (از آنان مباشید که دین خود را پاره پاره کردند و فرقه فرقه شدند و هر فرقه ای به هر چه داشت دلخوش بود) 

 

هیچ خطری را برای دیانت به صورت عام و تشیع به صورت خاص، بالاتر از خطر فرقه شدگی نمی‌بینم و این در حالی است که هیچگاه مانند اکنون زمینه‌ی رشد فرقه وجود نداشته است؛ اگر نگویم این زمینه در خیلی از جاها به فعلیت رسیده است. گاه در تبلیغات رسمی و برخوردهایی که احیاناً از سوی نهادهای قدرت صورت می‌گیرد، متوجه می‌شویم اتفاقاً خیلی برخوردهای تندی با نمودهای فرقه گرایی می‌شود؛ به طور مثال با فلان جریان مذهبی و عرفانی به عنوان جریان انحرافی برخورد می‌شود، به طوری که در ظاهر به نظر می آید حساسیت نسبت به فرقه شدگی بس بالا است و نباید خطر جدّی وجود داشته باشد. چرا که لااقل اراده‌های معطوف به قدرت، نسبت به فرقه گرایی و فرقه شدگی حساسیت زیادی دارند، اما واقعیت این گونه نیست.

 حساسیت ها درباره نظم فرقه‌ای بسیار بالاست اما درباره اخلاق و اندیشه‌ی فرقه‌ای چنین نیست. حقیقت این است، چند برابر توانی که برای برخورد با نظم و تشکیلات و سازمان فرقه‌ای صورت می‌گیرد؛ زمینه‌ی رشد تفکر، اخلاق، الهیات، و اندیشه‌ی فرقه‌ای وجود دارد و همواره اخلاق و اندیشه فرقه ای به جامعه پمپاژ می‌شود. از این رو هرگز نباید حساسیت‌هایی که در گوشه و کنار می‌بینیم، حساس آرامش خاطری به دست دهد و این گونه پنداشته شود که حساسیت به حقی نسبت به فرقه شدگی وجود دارد؛ واقعیت این گونه نیست.

 

 

استاد قائم مقامی گفت: بنابراین گفته می شود که اقامه‌ی نماز کنید و تقوا داشته باشید و از مشرکین نباشید. به نظر اینجا جمله کامل است و مشرک مفهوم روشنی هست. اما در آیه بعدی درباره مشرک توضیح می دهد. گویی مشرک چیزی مبهمی هست و نیاز به توضیح دارد؛ به دلیل اینکه از نگاه قرآن شرک بسیار عمیق‌تر و فراتر از تلقی هست که عرف دینداران و متألهان و متدین و دیگران از این مفهوم دارند.

وی این آیه را یکی از شواهد این تفاوت دانست و گفت: خوب دقت کنید این از آیات راهنما هست. وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ  از مشرکان نباشد. اما مشرکان چه کسانی هستند؟ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ در اینجا «من»، بیانیه است. گویی که می گوید ولا تکونوا من الذین. آیه می گوید، مشرکان کسانی هستند که در دین تفرقه ایجاد کردند. اما منظور از تفرقه ایجاد کردن چیست؟ وَکَانُوا شِیَعًا نتیجه‌ی تفرقه اینکه گروه گروه شدند. کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ به این معنا که هر کسی دلخوش به آن چیزی است که دارد و نفی دیگری را اثبات خود می‌ کنند.

به گزارش جماران این قرآن پژوه تأکید کرد: به راحتی می توانیم از این آیه به روشنی نتیجه بگیریم که از مصادیق قطعی شرک ایجاد تفرقه در دین و به عبارت دقیق‌تر فرقه گرایی است و اینکه دین را از ماهیت خود خارج و تبدیل به فرقه کنیم؛ در این صورت مبتلاء به شرک شده‌ایم. آیه صریحاً این را بیان می‌کند. پس به صراحت در این آیه شریفه میان دین و فرقه تقابل ایجاد می‌کند و فرقه را دشمن دین می‌داند. اگر دین ماهیت توحیدی دارد فرقه ماهیت شرک آلود دارد. روشن است منظور آیه فرقه‌ی غیر دینی و ضد دینی نیست؛ به دلیل اینکه می‌گوید فَرَّقُوا دِینَهُمْ  در دین تفرقه ایجاد کردند و آن پاره پاره کردند. به این معنا که قطعاتی از دین در آن هست و در ذیل عنوان کلی دین قرار می‌گیرد لذا خداوند می‌گوید دِینَهُمْ ، دین را پاره پاره کردند. اما اگر همین دین تبدیل به فرقه شود به ضد خودش تبدیل می‌شود. دین که منادی، حافظ، موصل، مقرب به توحید هست تبدیل به شرک می‌شود.

وی گفت: سؤال بعدی که پیش می‌آید این است که خصوصیت دین اصلی که دین فرقه نیست چیست که فرقه آن نیست؟ به آیه‌ی قبل برمی‌گردیم. می گوید:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ معنای ساده اقامه توجه و اهتمام جدی است. در واقع آیه می ‌گوید به دین اهتمام  جدّی داشته باش. اما چگونه به دین اهتمام جدّی داشته باشم؟ اهتمام جدّی به دین به چه معناست؟ آیه می‌گوید حَنِیفًا با حالت حنیف توجه کن. آیات بس زیبایی هستند. اکثر آیات به تنهایی پیام را می‌رسانند. گویی که اگر هیچ آیه دیگری نبود، پیام را به ما رسانده بود. آیه می گوید در حالی که حنیف هستی به دین توجه کن.  زمانی اقامه‌ی وجه و توجه جدّی حاصل می‌شود که حنیف باشید. حنیف حال است برای کسی مقیم است و اقامه‌ی وجه می‌کند. و تأکید می کند که در حالت حنیف باش.

استاد قائم مقامی در ادامه درباره معنای حنیف گفت: به بیان ساده می توان گفت حنیف حالت طبیعی منطبق و سازگار با آفرینش است. و اگر از آن تعبیر به اعتدال و تسویه می‌کنند، همه بخاطر این است که حالت طبیعی، حالت اعتدال است و تمایلی به این سو و آن سو ندارد. در اینجا باید مفهوم زیغ را یادآوری کنیم که در برابر حنیف قرار می گیرد و به معنای انحراف تعمدی از حالت طبیعی است. چیزی که در تعبیر قرآنی فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ به آن اشاره شده بود.  آیه می‌گوید به صورت طبیعی نگاه کن. اگر یک رویکرد طبیعی منطبق با فطرت و آفرینشت داشته باشید، دین را پیدا می‌کنید.

به گزارش جماران استاد سید عباس حسینی قائم مقامی که  با موضوع «از اخلاق و الهیات دینی تا اخلاق و الهیات فرقه» سخن می گفت ادامه داد: این آیه می گوید دین چیزی نیست که از بیرون به سراغت. محصول فطرت است. ادامه آیه توضیحی درباره حنیف است و می گوید: فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا به این معنا که در واقع حنیف همان فطرت، جوهره، هستنی است که خداوند آدمیان را بر اساس آن آفریده است. همان جوهره و حقیقت انسانی است. چیز اضافه‌ای از بیرون نمی‌خواهد. همین که خودت را در شرایط طبیعی قرار دهی می‌توانی دین را بشناسی. پس فطرت الله بیان حنیف می‌شود. حنیف برای نحوه‌ی اقامه «حال» بود و فطرت الله «بیان» برای حنیف می‌شود. چگونه حنیف خواهد بود؟ اینکه مطابق فطرت و آفرینش باشد و چیزی خارج از آن نباشد.

وی در یک جمع بندی کلی گفت: می توان از این آیات نتیجه گرفت که دین در حالت طبیعی منطبق با فطرت است. خصوصیت فطرت چیست؟ آیه می گوید: فَطَرَ النَّاسَ نمی گوید فَطَرَ الخلق به این معنا که اختصاصی آدمیان است؛ درباره‌ی موجودات دیگر تعبیر فطرت به کار نمی رود. بنابراین فطرت آفرینش خاص انسان است. در واقع یک وجه و هویت و حقیقت مشترک میان همه‌ی انسان‌ها است. خیلی راحت می‌توان نتیجه گرفت که خصوصیت دین همگانی بودن آن است. اگر تو با فطرت می‌توانی دین را بشناسی پس دین امر عام مشترک و همگانی است.

استاد قائم مقامی گفت: اگر دین امر عام همگانی است، پس فرقه، هر حرکت و رویکردی است که دین را از حالت عمومیت و  فراگیر بودن... خودش خارج می کند. بعداً توضیح خواهیم داد که در حوزه‌ی اندیشه و عمل، الهیات و اخلاق منظور از فراگیر بودن چیست، اما اجمالاً می توان گفت: هر حرکت و اندیشه‌، رویکرد، الهیات، فلسفه، نظریه، شریعت، فقه و گزاره‌ای که یک تعریف خاص از دین ارائه دهد به گونه ای که بخشی از انسان‌ها را از ذیل این تعریف خارج کند، تبدیل به فرقه می‌شود و مصداق شرک است.  

وی با تأکید بر این که پیام این آیه بس روشن و آشکار است، گفت: گویی نیاز به هیچ تأویل و تفسیر خاصی ندارد. فطرت عام است؛ دین منطبق با فطرت است؛ پس دین هم عام است. و این از قاعده‌ها و ملاک های دین شناختی است. در پاسخ به اینکه چگونه بفهمیم یک امر دینی هست یا نیست؟ می توانیم بگویم عام بودن، برخورداری از قابلیت تعمیم پذیری‌خصلت دین است. اگر گزاره‌ای به نام دین ارائه داده شد که ذاتاً قابلیت تعمیم پذیری و فهم پذیری عمومی نداشته باشد، گزاره‌ ای دینی نیست، گرچه انتساب به دین و شکل دینی داشته باشد، اما این، گزاره‌ ای فرقه‌ای می‌شود.

این اندیشمند دینی در ادامه گفت: زمانی که دین از کلیّت تعمیم پذیری‌اش خارج می‌شود مبتلاء به ظلم می شود. «بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا» ؛ به دلیل اینکه هر چیزی از ظرفیت مطلوب خود خارج شود، ظلم است. «پس فرقه مصداق ظلم است» به همین دلیل خدا می‌گوید قطعاً شرک، ظلم بزرگی است. چون در حوزه‌ی مربوط به خدا هست به این ظلم، شرک می‌گوید. اما کسانی که ظلم کردند و دین را به فرقه تبدیل کردند؛ چگونه مبتلاء به این ظلم شدند؟ آیه می گوید: «أَهْوَاءهُم» ؛ منظور این است که دین را در نسبت با خود معنا کردند. آن ها دین را در نسبت با دیگری معنا نکردند که عمومیت پیدا کند. این معنای هواء است. هواء یعنی هر چیزی که نسبت با من دارد و برآمده از من فردی‌ و نفسانی‌ام هست. در این صورت اگر کسی به نحوی دین را تعریف کند که فقط خودم و اصحاب خودم بفهمم، و به نحوی دین را تعریف کند که برای فهم آن فقط نیازمند به تبعیت از من و تقلید مطلق از من باشید، بدانید که این رویکرد دینی نیست و مبتلاء به فرقه شده است. اگر من تفسیری ارائه دادم که خلاف آن چیزی بود که عرفاً از متن کلام فهمیده می‌شود، این تفسیر، تفسیر فرقه‌ای و به تعبیر قرآن تفسیر ظالمانه‌ی مبتنی بر هواء است. تفسیر به رأی و تفسیر مبتنی بر درک خاص خود هست؛ نه تفسیر مبتنی بر درک بین الاذهانی و عام!

وی گفت: این آیات چند مطلب مهم و اساسی و کلیدی در حوزه‌ی دین شناسی در اختیار ما گذاشت. اگر فقط همین چند آیه بود برای اینکه خداوند در حوزه‌ی دین شناسی پیام اصلی را به ما داده باشد کافی بود.

در نشست های بعدی ان‌شاء الله فردا شب وارد بحث خاص می‌شویم که دین و فرقه چه الهیات و اخلاقی دارد. در واقع تاکنون تقابل معلوم شد دو ساختار و گفتمان متقابل و رقیب داریم که باید تفاوت‌های آن مشخص شود.

 

 می خواهیم یک رویکرد اسم شناختی نسبت به ابی عبدالله و حلقه اطرافش داشته باشیم. در این چارچوب می توانیم یک تلقی عمیق تر و عینی تر و دقیق تر پیدا کنیم. آنگاه می فهمیم که چرا به ابوالفضل نیاز داریم و نقش اسم شناختی او نسبت به ابی عبدالله چیست؟ ابوالفضل (ع) وحید و فرد است. خیلی جالب است که اکبر یکی هست اما در غیر از اکبر هم باز یکی پیدا می‌شود. گویی قائم مقام او هم یکی هست، دو نفر نمی‌شود. در آنجا «اللّهم إنی اسئلک باشرفک، باشرفها، بعلمک، بکلماتک اتمّها» می‌گفتیم. در آخر «اللهم إنی اسئلک بما تجیبنی به حین اسئلک» می‌گفتیم. این شب‌ها به بزرگوارانی که متوسل می‌شویم همه اسماء کبیره هستند که ما را به اسم الله الأعظم، به اسم الله الأکبر می‌رسانند.توجه کنید چه نقش کمک رسانی دارد و عاشورا چه روز قدری است.  خواهیم گفت چه اتفاقی می‌تواند در عاشورا بیفتد

 

 

این صاحب نظر اخلاق و عرفان در ادامه به بحث عرفانی و اسم شناختی درباره واقعه عاشورا پرداخت و گفت: روضه‌هایی که شب‌ها ترتیب داده می‌شوند، به صورت سنتی ترتیب زیبایی را داده‌اند. می‌خواهم نکته‌ی ای را عرض کنم که تا روز عاشورا این نکته زیر ساختی برای روضه‌ها باشد. این روزه ها همه مصداق توسل و بهره‌گیری از اسماء الله است. در ماه مبارک رمضان دعای سحر می خوانیم « اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ اسْمآئِک بِاکبَرِها وَ کلُّ اسْمآئِک کبیرَةً؛ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِاسْمآئِک کلِّها » می گوید من دنبال اکبر هستم. اما اگر شما دنبال اکبر هستید، به کبیر چه کار دارید؟ معلوم می‌شود با اسماء دیگر هم کار دارید و فقط با اکبر نمی‌تواند کار داشته باشد. به عبارت دیگر راه رسیدن به اکبر گذر از کبیر و کبیرها است. اکبر اسم جامع است اما کبیرها متعدد هستند. باید حوزه‌های مختلف اسمائی را تجربه کنید تا به اکبر برسید. پس در اینجا ما دو نوع اسم «اسم اکبر، اسماء کبیر» را داریم. در هر حوزه‌ای مطلق اکبر یکی است. اما یک نوع اسم دیگر هم هست. مگر ما نمی‌گوییم همه‌ی عالم اسم الله است؟ اصلاً چیزی به غیر از اسم الله نیست. همه عالم اسم الله است؛ بدین معنا که در نسبت با پروردگار ظهور پیدا کرده و فعل و صفت پروردگار است. با این حال همه‌ی عالم اسم الله است. اما چه اسمی هست؟ آیا کبیر یا اکبر است؟ کبیر نیست. یکی از ویژگی‌های اسم کبیر فعلیت اسمیت است. اینکه در توان اسمی‌اش فعلیت پیدا کرده باشد. ما اسم الله هستیم اما در ظرفیت‌های اسم اللهی مان فعلیت پیدا نکرده‌ایم. شما عالم و درس خوانده هستید اما آیا ظرفیت اسم اللّهی را در همان حوزه‌ی علم کامل کرده‌اید؟ خیر پس کبیر نیستید، صغیر هستید. اگر اهل رزق و خیر رسانی به دیگران هستید اما صغیر هستید. باید هدف شما رسیدن به کبیر و اکبر باشد.

استاد سید عباس حسینی قائم مقامیگفت: این دعاها مانند آن چیزی که در دعای سحر و مشابه می‌بینیم راه رسیدن به اکبر را برای ما بیان می‌کند. یک کسی در هر حوزه‌ای می‌خواهد عالم شود یک الگو برای خود انتخاب می‌کند که به حسب و نگاه او همان اسم کبیر است منتها اسم کبیری که او درک کرده است. هر چیزی که ما درک کبیر بودن کنیم او هم مثل ما صغیر است منتها شاید مقداری بزرگتر باشد اما باز همچنان صغیر است، کبیر نیست. ما به اندازه‌ی محدودیت خودمان می‌توانیم بفهمیم. برای کبیر بودن را بفهمید باید اکبر باشید تا بفهمید. بالاتر احاطه داشته باشید تا بتوانید تشخیص دهید اکبر است. اما من پایین ایستاده ام و می گویم این الگو خوب است. هر الگویی را که انتخاب کنم با محدودیت خودم انتخاب می کنم. پس همچون خودم صغیر است.

وی گفت: در این جا اسم، اسم لفظی نیست، اسم عینی است. وقتی می گوید برای آنکه سیراب شوی باید آب بخوری، آب اسم الله است. منظور در اینجا همان حقیقت عینی است.

در جلسات بعدی  می خواهیم یک رویکرد اسم شناختی نسبت به ابی عبدالله و حلقه اطرافش داشته باشیم. در این چارچوب می توانیم یک تلقی عمیق تر و عینی تر و دقیق تر پیدا کنیم. آنگاه می فهمیم که چرا به ابوالفضل نیاز داریم و نقش اسم شناختی او نسبت به ابی عبدالله چیست؟ ابوالفضل (ع) وحید و فرد است. خیلی جالب است که اکبر یکی هست اما در غیر از اکبر هم باز یکی پیدا می‌شود. گویی قائم مقام او هم یکی هست، دو نفر نمی‌شود. در آنجا «اللّهم إنی اسئلک باشرفک، باشرفها، بعلمک، بکلماتک اتمّها» می‌گفتیم. در آخر «اللهم إنی اسئلک بما تجیبنی به حین اسئلک» می‌گفتیم. این شب‌ها به بزرگوارانی که متوسل می‌شویم همه اسماء کبیره هستند که ما را به اسم الله الأعظم، به اسم الله الأکبر می‌رسانند.

این صاحب نظر عرفان اسلامی گفت: توجه کنید چه نقش کمک رسانی دارد و عاشورا چه روز قدری است.  خواهیم گفت چه اتفاقی می‌تواند در عاشورا بیفتد. شعر نمی‌گویم، لفاظی نمی‌کنم، با سند و دلیل خدمتتان عرض می‌کنم. اجمالاً ما در توسل به همان اسماء کبیره هستیم. رحمت بر آن‌ها باد که این‌ گونه تجربه‌های توحیدی خودشان را در اختیار ما گذاشتند. امشب شب یکی از اسماء کبیره هست پس دیگر گول سن و قنداقه‌ی کوچک علی اصغر را نخوریم. فریب ظاهر و قد و بالای کوچک جناب عبدالله ده ساله را نخوریم. این‌ها همه اسماء الله الاکبیره هستند. «و علی الارواح التی حلت بفنائک» بدین معنا که همه‌ی این‌ها آمدند و ذوب شدند و از ذوب شدن آن‌ها اسم الله الاکبر، اسم الله الأعظم تشکیل می‌شود. فقط اشاره‌ای می‌کنم. اینکه شما می‌بینید یکباره در لحظه‌ی آخر جناب عبدالله با شدت و شتاب به سمت ابی عبدالله می‌آید، ما نمی توانیم فقط یک تحلیل عاطفی کنیم و بگوییم آن لحظه یکباره عاطفه‌اش فوران کرد، لحظه‌ای که ابی عبدالله در گودال قتلگاه افتاده قبل از آن احساس عاطفی غلیان نکرده بود؟ نه،, آن آخرین ظرف مقدر ظهور کبریایی اسم اللّهی جناب عبدالله هست که می‌خواهد در آستان اسم الله الاکبر ظهور فعلیت خود را به اتمام برساند. این شوق، شوق شدن و فعلیت است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
14 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.