حاج سعید عابدین ‌زاده، مبارز مجاهد و جانباز جنگ و فعال سیاسی، دعوت حق را لبیک گفت و به ‌خدای مهربان پیوست.

پایگاه خبری جماران؛ امیر رضا ستوده در دلنوشته ای با عنوان «گاهی مرگ، ریحان می‌چیند!» نوشت: «رفیقِ شفیق و دوستِ مهربانم، مبارز مجاهد و جانباز جنگ و فعال سیاسی؛ حاج سعید عابدین‌زاده دعوت حق را لبیک گفت و به‌خدای مهربان پیوست!

سعید عابدین‌زاده در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در خیابان مولوی تهران دیده به‌جهان گشود. از همان دوران طفولیت در کنار تحصیل به‌اشتغال روی آورد و مبارزه بر علیه رژیم مستبد پهلوی را آغاز کرد.

در دوره‌ی خفقان رژیم شاه برای آن‌که به‌طور همه‌جانبه و در راه اسلام راستین مبارزه کند به‌"گروه توحیدی صف" پیوست. گروهی که توسط شهید بزرگوار محمد بروجردی بنیان گذاشته شده بود. جزو محافظان مسلح امام خمینی در دوازدهم بهمن ۵۷ بود. 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به‌سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیوست. همزمان با شورش‌های گروهک‌های ضدانقلاب در کردستان، برای کمک به‌مردم مظلوم و بی‌پناه آن دیار، به‌آن‌جا مهاجرت کرد. سعید عابدین‌زاده از بنیانگذاران سازمان پیشمرگان کرد مسلمان بود. به‌خاطر رشادت‌ها و جانفشانی‌هایش، به‌او لقب"سعید کردستان" را دادند.

سعید عابدین‌زاده در حادثه‌ای در آن دیار به‌فیض جانبازی نایل شد و سال‌ها درد و زجر و خستگی را تاب آورد و تحمل کرد. بعدتر در واحد اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری، وزارت بازرگانی و یکی دوجای دیگر به‌خدمت پرداخت.

او جزو خانواده‌ی معزز شهدا بود. برادر بزرگوارش در عملیات کربلای پنج به‌شهادت رسید.

 بسیار خیر بود و اهل کمک به‌این و آن. با آن‌که زندگی متوسطی داست اما دلی داشت به‌وسعت دریا. زلال و پاک. با بسیاری از بی‌مهری‌های روزگار  ساخت و خم به ابرو نیاورد. از اصلاح‌طلبان خوشنام بود و در همه‌ی حوادث پس از انقلاب به‌ویژه قضایای دوم خرداد ۷۶، خرداد ۸۸ و... فعال بود و کوشا.

با او در سال ۶۱ آشنا شدم. بسیار با او دوست بودم و صمیمی. فقط من چنان حسی نسبت به‌او نداشتم. هر که با او نشست و برخاست داشت، او را صمیمی‌ترین یارِ وفادار خود می‌دانست.

سعید بسیار با گذشت بود. اهل رفق و مدارا. از رفاقت با دوستانش کم نمی‌گذاشت. بسیار شوخ‌طبع بود و خنده‌رو.

سعید عابدین‌زاده به‌اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام عشق می‌ورزید. از مشتری‌های هیئت خانواده‌ی شهدا بود و پای ثابت هیئت‌های سینه‌زنی در بازار تهران. شیفته‌ی بی‌بی دو عالم حضرت زهرای مرضیه، فاطمه زهرا علیها‌سلام بود. همان عشق او به‌بانوی بزرگ اسلام، باعث شد خداوند پاداش یک عمر جهاد و مبارزه و جانفشانی‌های او را دهد: رحلت در فردای شهادت آن بانوی مکّرم. 

هنوز که هنوز است خاطره‌ی سفر زیارتی هیئت خانواده‌ی شهدا در سال ۷۵ به‌مشهد مقدس که حقیر سراپاتقصیر مدیر کاروان ۱۱۵ نفره‌ی آن بودم از ذهن و خاطره‌ام نمی‌رود. 

بسیار خوش‌سفر بود و خوش‌محضر.

سعید بسیار انسان بود و روحیه‌ی و روحیه‌ی لطیفی

داشت. این اواخر او به‌یکی از جدی‌ترین مدافع حیوانات تبدیل شده بود. در خانه‌اش از گربه‌های  ولگردِ بیمار پرستاری می‌کرد. 

سعید را آخرین بار در بیمارستان خاتم‌الانبیای تهران دیدم. با وجود دردِ بسیار اما مانند گذشته می‌خندید و حال و احوال می‌کرد. پریروز به‌او زنگ زدم. دلم برایش تنگ شده بود. این عادت هر چند یک‌بارم بود. زنگ می‌زدم و ساعت‌ها با هم صحبت می‌کردیم. اما پریروز گوشی را برنداشت!

 امروز صبح برایم پیغام آمد: "سعید عابدین‌زاده دعوت حق را..." سرم گیج رفت. حالم منقلب شد. 

چقدر من و ما روز به‌روز تنهاتر می‌شویم و بی‌پناه‌. شاید که پروردگار عالم می‌خواهد با چشاندن داغِ عزیزترین دوستانمان، "خود" را به‌ما بنمایاند. به‌ما بگوید که "انا لله و انا الیه راجعون."

 سعید عابدین‌زاده؛ مجاهد و مبارز قبل از پیروزی انقلاب، رزمنده‌ی کردستان و جنگ، جانباز جنگ و فعال سیاسی و از یاران شهید والامقام محمد بروجردی ملقب به‌مسیح کردستان در فردای شهادت حضرت زهرا علیها‌سلام به‌لقاءالله پیوست...

چقدر من الان منقلبم. چقدر من بی‌پناهم. چقدر الان به‌هم ریخته‌ام!

یاران چه غریبانه

رفتند از این خانه

هم سوخته شمع ما

هم سوخته پروانه!

من‌المومنین رجال صدقوا ما عاهدالله علیه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.

 

کمترین رفیقِ سعید عابدین‌زاده: امیر رضا ستوده

دل‌نوشته‌های امیر رضا ستوده»

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.