به مناسبت سالروز عملیات رمضان؛
سایهی یک «اگر»
عملیات رمضان در بیست و دوم تیر ماه سال ۶۱ یعنی حدود پنجاه روز پس از عملیات پیروزمندانه آزادی خرمشهر آغاز شد.
عملیات رمضان در بیست و دوم تیر ماه سال ۶۱ یعنی حدود پنجاه روز پس از عملیات پیروزمندانه آزادی خرمشهر آغاز شد.
سن و سالی نداشت، شهید علیرضا شیخ نجدی را می گویم، آنقدر دور و بر پدر گشت و گشت و برایش خوش زبانی کرد تا دست آخر رضایت نامه اش را گرفت و رفت.
میرقاسم سال 42 در روستای صفدر میربیک به دنیا آمد و در سال 65 در عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت رسید. او قائم مقام لشکر 41 ثارالله (س) بود.
فرمانده کمیته جست وجوی مفقودین گفت: پیکرهای مطهر 44 شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس، 20 تیرماه از طریق مرز شلمچه وارد کشور خواهند شد.
برای دیدار امام به جماران رفتند اما بدون کارت راهشان ندادند و علی اکبر موفق شد از دفتر، کارت خانواده شهدا را بگیرد.
خنده دیگران باعث شد تا علی اکبر یکی از خواهران را به کلاغ پر رفتن تنبیه کند و او کسی نبود مگر...
حسین شهید شده بود و علی اکبر حال و احوال خوبی نداشت، با تمام شدن مراسم شب هفت، دوباره راهی جبهه شد.
احمدرضا در همه احوال خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود می دید و همین مراقبه بود که در اوج جوانی از او عارفی به تمام عیار ساخته بود.
حاج رضا می گفت: حاج احمد استاد من است. او مرا بار آورده! «مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیَرَنی عَبدَاً!» حاج احمد حرف به من آموخته، همه چیز را او به من آموخت. این حرف شعار هم نیست. والله، حرف قلب من این است، ولو این که پایبندی به این مطلب، به اخراج من از سپاه منجر بشود.
«بعد از مرگم در جلسه ها و تشییع جنازه ها هرگز گریه نکن»، بندی از نامه ای است که علی اکبر برای بانویش نوشته بود و چه زیبا عمل کرد این بانو به آن.