استفن ام. والت در یادداشتی برای فارینپالیسی هشدار میدهد که توافقهای صلح ادعایی دونالد ترامپ نهتنها به پایان واقعی درگیریها منجر نشدهاند، بلکه با ماهیتی نمایشی و «دکوری»، خشونتهای جدید را تسهیل کرده و با نادیده گرفتن الزامات صلح پایدار، به عاملی خطرناک برای بیثباتی بیشتر در غزه، اوکراین، آفریقا و دیگر نقاط جهان بدل شدهاند.
به گزارش سرویس بینالملل جماران، استیون ام. والت، ستوننویس فارینپالیسی و استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد در یادداشتی نوشت: فصل تعطیلات است؛ زمانی مناسب برای یادآوری اهمیت صلح و گامهایی که باید برای گسترش و پایدار کردن آن برداشته شود. پیشتر نیز اشاره کردهام که رهبران اخیر ایالات متحده کمتر از آنچه باید (و کمتر از پیشینیان خود) درباره صلح سخن گفتهاند؛ موضوعی که با توجه به منافع گسترده آمریکا در جهانی آرامتر، تعجببرانگیز است.
در این میان، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، تا حدی استثنا محسوب میشود. او زیاد درباره صلح صحبت میکند، عمدتاً برای تأکید بر اینکه شایسته دریافت جایزه نوبل صلح است (علاوه بر جایزه عجیب دیگری که اخیراً از سوی رئیس فیفا، جیانی اینفانتینو، به او اهدا شد). ترامپ مدعی شده است که دستکم هشت جنگ را پایان داده؛ ادعایی که متأسفانه تقریباً به همان اندازه دقیق است که این تصور که «دانشگاه ترامپ» محل مناسبی برای آموزش بوده است.
بهجای پایان واقعی درگیریها، تخصص ترامپ در «صلح دکوری» است: توافقهایی نمادین و نمایشی که با هیاهوی فراوان اعلام میشوند، اما خیلی زود فرو میپاشند.
در غزه، برای مثال، طرح صلح ۲۰ مادهای ـ بستهای که ترامپ آن را «نه فقط پایان یک جنگ، بلکه پایان عصر ترور و مرگ» توصیف کرد ـ به خشونت میان اسرائیل و حماس پایان نداد. در عوض، این طرح به پیشبرد اشغال تدریجی کرانه باختری توسط اسرائیل و رفتار خشونتبار آن با فلسطینیان کمک کرده است.
از زمان رسیدن به آتشبس در اکتبر، نزدیک به ۴۰۰ فلسطینی (بههمراه تعداد اندکی سرباز اسرائیلی) کشته شدهاند. کمکهای بشردوستانه همچنان محدود و ناکافی است و نیروهای حافظ صلحی که قرار بود مراحل بعدی آتشبس را نظارت کنند، هنوز شکل نگرفتهاند. آیا واقعاً کسی باور دارد که زبان عمداً مبهم این طرح درباره «مسیر به سوی دولت آینده فلسطینی» جدی باشد یا به نتیجهای برسد؟
این طرح گامی به سوی صلح واقعی نبود؛ بلکه صرفاً برگ انجیری برای پوشاندن تلاش بیوقفه جهت ایجاد «اسرائیل بزرگتر» و در نهایت محو فلسطینیان بهعنوان یک موجودیت سیاسی معنادار بود.
بهطور مشابه، ادعای ترامپ درباره پایان دادن به جنگ مرزی میان کامبوج و تایلند نیز توسط رویدادهای بعدی رد شد. دو کشور اخیراً بار دیگر درگیریها را از سر گرفتهاند و نخستوزیر تایلند، آنوتین چارنویراکول، در پاسخ به تماس تلفنی بعدی ترامپ، درخواست آتشبس را رد کرد و گفت:
«تایلند به اقدامات نظامی ادامه خواهد داد تا زمانی که دیگر آسیبی و تهدیدی علیه سرزمین و مردممان احساس نکنیم.»
الگوی مشابهی در جمهوری دموکراتیک کنگو نیز در حال تکرار است؛ جایی که شبهنظامیان ام۲۳ تحت حمایت رواندا، حملات خود به نیروهای کنگویی را از سر گرفته و کنترل سرزمینی خود را گسترش دادهاند. حتی وزیر امور خارجه ایالات متحده، مارکو روبیو، اذعان کرد که این وضعیت «نقض آشکار» آتشبسی است که ظاهراً با میانجیگری ترامپ برقرار شده بود.
در سودان نیز تلاشهای ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ داخلی خونین به نتیجهای نرسیده است.
نارندرا مودی، نخستوزیر هند، ادعاهای ترامپ درباره متوقف کردن درگیریهای مرزی کوتاهمدت میان هند و پاکستان را رد کرد؛ اقدامی که خشم ترامپ را نیز برانگیخت.
در همین حال، مصر و اتیوپی همچنان بر سر پروژه بحثبرانگیز سد بر رود نیل اختلاف دارند، با وجود مداخلات گاهبهگاه ترامپ.
در همه این موارد، ادعاهای ترامپ درباره پیشبرد صلح عمدتاً چیزی جز اغراق و نمایش نیست.
در مورد اوکراین نیز وضعیت مشابهی دیده میشود. ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی خود لاف زد که جنگ اوکراین را «در ۲۴ ساعت» پایان خواهد داد؛ ادعایی که همان زمان هم مضحک بود. تلاشهای پراکنده و نامنظم او برای متقاعد کردن طرفین به توقف جنگ، تاکنون هیچ نتیجهای نداشته است.
نباید فراموش کرد که این تلاشهای ناکارآمد برای صلح، همزمان با اقداماتی بوده که آتش جنگ را در نقاط دیگر شعلهور کردهاند. ترامپ زمانی که اسرائیل به ایران حمله کرد، با آن همراه شد. او دستور بمباران یا حملات موشکی در افغانستان، نیجریه، سومالی، لیبی، عراق، سوریه و یمن را صادر کرد. دولت او همچنین بهطور بیمحابا دست به قتلهای فراقانونی مظنونان قاچاق مواد مخدر در دریای کارائیب زده است؛ اقدامی که آشکارا نقض قوانین ایالات متحده و حقوق بینالملل است.
ترامپ همچنین تهدید کرده است که برای سرنگونی دولت نیکلاس مادورو در ونزوئلا از نیروی نظامی استفاده خواهد کرد. این کارنامهای نیست که شایسته عنوان «صلحساز» باشد.
پایان دادن به جنگها و ایجاد صلح پایدار بهندرت آسان است. این روند معمولاً یا مستلزم پیروزی قاطع یک طرف است ـ همراه با توافقی معقول که بازندگان را از تلاش برای برهم زدن نتایج بازدارد ـ یا نیازمند درک متقابل این واقعیت است که ادامه جنگ سودی ندارد. در حالت دوم، هر دو طرف باید بپذیرند که به همه خواستههای خود نخواهند رسید و در عوض بر دستیابی به حداقل نیازهای اساسی تمرکز کنند.
در هر دو حالت، مسائل فراوانی باید حلوفصل شود: تعیین مرزها، غرامتهای احتمالی، بازگرداندن اسرا، احیای روابط دیپلماتیک، تضمینهای امنیتی و ایجاد سازوکارهایی مانند نیروهای حافظ صلح بیطرف برای نظارت بر توافق و کاهش «مشکل تعهد» (یعنی خطر نقض توافق در آینده).
در حالت ایدهآل، یک توافق صلح مسیر آشتی بلندمدت را هموار میکند؛ فرآیندی که معمولاً زمانبر است. میانجیهای بیطرف میتوانند این مراحل را تسهیل و به پایداری توافق کمک کنند.
ترامپ صلحساز ضعیفی است، زیرا او و تیمش تقریباً همه این الزامات را نادیده میگیرند. خود ترامپ به بیحوصلگی و بیعلاقگی به جزئیات مشهور است.
برخلاف جیمی کارتر، رئیسجمهور پیشین آمریکا، که ساعتهای بیپایانی صرف متقاعد کردن مصر و اسرائیل برای امضای پیمان کمپ دیوید ۱۹۷۸ کرد، یا تئودور روزولت که نزدیک به یک ماه برای میانجیگری پایان جنگ روسیه–ژاپن ۱۹۰۵ وقت گذاشت، ترامپ نه مایل است و نه قادر به آستین بالا زدن و ارائه راهحلهای خلاقانه برای پر کردن شکافهاست.
کوتاهی دامنه توجه او باعث میشود دشمنان بدانند کافی است صبر کنند تا توجهش به موضوع دیگری معطوف شود و سپس به جنگ بازگردند.
هرچند دخالت مستقیم رئیسجمهور همیشه ضروری نیست، به شرط آنکه نمایندگان شایستهای برای ادامه کار منصوب شوند. اما ترامپ ترجیح میدهد به دیپلماتهای آماتوری مانند استیو ویتکوف یا جرد کوشنر تکیه کند و به دیپلماتهای حرفهای اعتماد ندارد. خصومت او با «دولت عمیق» در اینجا به زخمی خودخواسته تبدیل شده است، زیرا مشاوره کارشناسی ارزشمند است.
به گفته جاناتان مونتن از دانشگاه کالج لندن: «ترامپ میخواهد مرکز همه چیز باشد؛ در نتیجه کیفیت آمادگی، تخصص و دیپلماسی بهشدت پایین میآید.»
حتی مدافعان «دیپلماسی گاوچران» ترامپ هم اذعان کردهاند که اگر صلح بر توافقهای توخالی و برگههای تکصفحهای بنا شود که روی چمن کاخ سفید تکان داده میشوند، دوام نخواهد آورد.
مشکل دیگر، نبود بیطرفی است. برخی طرفها به ترامپ و فرستادگانش اعتماد ندارند و میانجیها به سمت راهحلهای یکطرفه سوق داده میشوند که یا شکست میخورند یا خیلی زود فرو میپاشند. این مسئله بهویژه در خاورمیانه، با توجه به گرایشهای آشکار طرفدار اسرائیل ویتکوف، کوشنر و سفیر آمریکا در اسرائیل، مایک هاکابی، مشهود است؛ همانطور که در تحقیر ترامپ نسبت به اوکراین و تحسین او از ولادیمیر پوتین نیز دیده میشود.
برای رعایت انصاف، باید گفت ترامپ ظاهراً نسبت به درگیریهای نظامی بزرگ ـ بهویژه آنهایی که نیازمند نیروهای زمینی یا ریسکهای جدی هستند ـ محتاط است و میداند که جنگ پرهزینه است و معاملات تجاری سودآور را مختل میکند. این غرایز بدی نیستند، اما برای حل منازعات بزرگ و جلوگیری از کاشت بذر بحرانهای آینده کافی نیستند.
اگر بپرسید در این فصل تعطیلات چه هدیهای میخواهم، پاسخ من رویکردی جدی به صلحسازی است؛ نه بهعنوان تمرین روابط عمومی یا خودنمایی ریاستجمهوری، بلکه بهعنوان چالشی دشوار که ارزش تلاش واقعی دارد.
همانطور که پیشتر نوشتهام، صلح جهانی به نفع ایالات متحده است، زیرا درگیریهای بزرگ از معدود عواملی هستند که میتوانند به موقعیت امن و ممتاز این کشور آسیب پایدار وارد کنند. صلح همچنین از نظر اخلاقی برتر است، زیرا جنگ رنج انسانی گستردهای به همراه دارد. جدی گرفتن صلحسازی شاید همه درگیریها را پایان ندهد، اما شانس پایان یافتن برخی از آنها را افزایش میدهد. در این فصل تعطیلات، چنین رویکردی هدیهای بسیار خوشایند خواهد بود.