این رخداد، یک بار دیگر نشان داد که در ایران، هنر و فرهنگ نه به‌عنوان «سرمایه‌ای برای همگرایی ملی» بلکه به‌عنوان «ابزاری برای زورآزمایی سیاسی» دیده می‌شوند. در صحنه‌ای که یادآور حکایت آن قضاوت مشهور تاریخی است، هیچ‌یک از دو جریان سیاسی حاضر نشدند کودک را به دیگری بسپارند؛ نتیجه آن شد که این «کودک»، یعنی اعتماد عمومی و امید اجتماعی، از وسط دونیم شد. مسئله اصلی اینجاست که سیاستمداران ایرانی خبرگان ماهری در تضییع فرصت‌ها هستند. آنان به جای تبدیل لحظه‌های تاریخی به سرمایه اجتماعی، آن‌ها را در نزاع‌های جناحی می‌سوزانند.

 لغو کنسرت رایگان همایون شجریان در میدان آزادی تهران ، بیش از آنکه ماجرایی فرهنگی باشد، نشانه‌ای از یک بحران ریشه‌دار در سیاست ایران است: قربانی شدن منافع عمومی در میدان لجبازی‌های جناحی. شوق جوشانی که در مردم برای حضور در یک رویداد هنری ملی، با هنرنمایی یک چهره شاخص و محبوب عرصه فرهنگ، شکل گرفت، و فضای مجازی را به رستاخیزی از امیدواری و همدلی و خوشبینی تبدیل کرد، ظرف کمتر از ۲۴ ساعت با تصمیمی ناگهانی فرو ریخت و ویرانه‌ای از نومیدی و سرخوردگی و بدبینی به جای گذاشت. مدیریت شهری دلیل لغو را اهمال و بی‌تجربگی نهاد مدیریت ارشد هنری کشور و «فرصت ناکافی برای تدارک امکانات» عنوان کرد، اما بسیاری از نشانه‌ها حکایت از آن دارند که پشت پرده ماجرا چیزی فراتر از مسائل اجرایی نهفته است.

این رخداد، یک بار دیگر نشان داد که در ایران، هنر و فرهنگ نه به‌عنوان «سرمایه‌ای برای همگرایی ملی» بلکه به‌عنوان «ابزاری برای زورآزمایی سیاسی» دیده می‌شوند. در صحنه‌ای که یادآور حکایت آن قضاوت مشهور تاریخی است، هیچ‌یک از دو جریان سیاسی حاضر نشدند کودک را به دیگری بسپارند؛ نتیجه آن شد که این «کودک»، یعنی اعتماد عمومی و امید اجتماعی، از وسط دونیم شد.

مسئله اصلی اینجاست که سیاستمداران ایرانی خبرگان ماهری در تضییع فرصت‌ها هستند. آنان به جای تبدیل لحظه‌های تاریخی به سرمایه اجتماعی، آن‌ها را در نزاع‌های جناحی می‌سوزانند. قرار بود اجرای یک کنسرت در نمادین‌ترین میدان کشور، تصویری تازه از همبستگی فرهنگی، نشاط جمعی و انسجام ملی به جهان مخابره کند؛ اما نتیجه، درست برعکس شد: نمایش آشفتگی در مدیریت و تداوم بی‌اعتمادی میان مردم و حاکمیت.

آنچه در این منازعات قربانی می‌شود، ارزش‌های بنیادین یک ملت است: وحدت ملی، منافع ملی و همگرایی اجتماعی. سیاستمداران، به جای آنکه این ارزش‌ها را محور رقابت‌های خود قرار دهند، آن‌ها را به حاشیه رانده و ابزار قدرت‌نمایی جناحی کرده‌اند. پیامد چنین وضعی روشن است: هر بار که امیدی در جامعه شعله می‌گیرد، تصمیمی ناگهانی آن را خاموش می‌کند و مردم بار دیگر احساس می‌کنند که صدای آنان شنیده نمی‌شود.

 لغو کنسرت همایون شجریان یک واقعه گذرا نیست، بلکه بخشی از یک روند فرساینده است: روندی که طی آن هنر، فرهنگ، اقتصاد، آموزش و حتی ورزش بارها قربانی نزاع‌های سیاسی شده‌اند. نتیجه این روند چیزی جز فرسایش اعتماد عمومی و انباشت سرخوردگی اجتماعی نیست. مردمی که هر بار به مشارکت فراخوانده می‌شوند، اما بار دیگر امیدشان در برابر چشمانشان فرو می‌ریزد، به تدریج از هر گونه همراهی با حاکمیت فاصله می‌گیرند.

این بار هنر و موسیقی قربانی شدند، فردا شاید ورزش یا علم و دانشگاه. اما در همه این موارد، چیزی که در حال از دست رفتن است، سرمایه اجتماعی و انسجام ملی است؛ همان چیزی که در جهان پرآشوب امروز برای امنیت و توسعه کشور حیاتی‌تر از هر زمان دیگر است. وقت آن رسیده است که سیاستمداران ایرانی دریابند که لجبازی‌های جناحی نه‌تنها دستاوردی ندارد، بلکه همچون زخمی مکرر، هم امید و هم وحدت را از پیکر جامعه می‌گیرد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
4 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.