شش ماهی بود که محمدتقی جعفری درس را رها کرده بود تا بتواند برای امرار معاش کار کند. اما علاقه اش به درس چیزی بیشتر از علاقه ای معمول بود. سال 1318 بود و روزگار جنگ و وضعیت معیشتی مردم بسیار بد. پدر که شوق محمدتقی را دید گفت: خداوند روزی رسان است...
به گزارش خبرنگار جماران، چند ماهی بود که پزشکان تشخیص داده بودند که علامه محمد تقی جعفری به بیماری سرطان ریه مبتلا شده است. بیست و پنجم آبان سال 77 که از راه رسید، مفسری بزرگ، عالم دنیا را وداع گفت. آیت الله العظمی جوادی آملی بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم علی بن موسی الرضا (ع) مهمان شد. اکنون در بیست و پنجمین سالروز رحلت آن بزرگمرد مروری به خاطراتی داریم که از زبان خود ایشان درباره درس خواندن هایشان بیان شده است. این خاطرات در کتاب علامه محمدتقی جعفری، سرگذشت و ایام آمده است:
ما با عشق و علاقه ای خاص مشغول تحصیل در حوزه بودیم، اما پس از مدتی به خاطر مشکلات زندگی، ناگزیر شدم برای تأمین معاش کار کنم. به همین جهت، تقریباً شش ماه درس را رها کردم، تا اینکه شبی در خواب، شعری را به عربی می خواندم.
هنگام صبح پدرم گفت: محمدتقی دیشب در خواب چه میگفتی؟ خواب و معنای شعر را تعریف کردم و گفتم.
مضمون آن شعر این بود: «دست روزگار بریده باد که چنین حوادثی را برای من پیش آورد که نتوانستم به مرادم در علم برسم».
از این مطلب، پدرم بسیار متأثر شد و گفت: شما بروید به درسهایتان برسید؛ خداوند روزیرسان است. بعد از آن دوباره به مدرسۀ طالبیه رفتم و چهار سال در این مدرسه تحصیل کردم.
آن موقع (سال ۱۳۱۸ ش)، جنگ جهانی دوم شروع شده و وضع معیشتی مردم، خصوصاً طلبه ها بسیار بد بود.(علامه محمدتقی جعفری، سرگذشت و ایام، ص ۴۳)
علامه جعفری در بخشی از خاطراتش به میرزا فتاح شهیدی که ایشان را نمونه ای از یک استاد باتقوا می دانست، اشاره کرده و گفته:
بعد از فوت ایشان (مادرم، سال ۱۳۲۲ ش)، مدتی در درس های مرحوم شهیدی، صاحب «حاشیه بر مکاسب»، حاضر شدم. بنده خیلی از ایشان استفاده کردم. وی مردی استاد دیده و والامقام بود. بعضی ها به استعداد خود تکیه دارند و زیاد به استاد اعتنایی نمی کنند، اما مرحوم شهیدی چند نفر استاد بسیار قوی دیده بود. از شاگردان ایشان می توان از مرحوم شریعت اصفهانی نام برد.
آقا میرزا فتاح شهیدی مردی صاحبنظر و فقیه، و در عین حال واقعاً مردی بود: المعرض عن متاع الدنیا و طیباتها. (کسی که از دنیا و خوشیهایش روی بر میگرداند). وقتی از دنیا رفت، از وی جز دو فرش کهنه و مقداری وسایل و اثاثیۀ معمولی، چیزی باقی نماند. او وصیت کرده بود که بنده کتاب هایش را به مدرسۀ مرحوم سید کاظم یزدی در نجف تحویل دهم. با آنکه ایشان مرجع تقلید بود و مردم به او علاقۀ زیاد داشتند، اما فقیرانه زندگی می کرد.
مرحوم شهیدی عادت داشت که قبل از حضور در مسجد، در دکان عطاری نزدیک مسجد می نشست و رفع خستگی می کرد. روزی کسی بر او وارد می شود و به تندی و طعنه می گوید: «اینقدر خوردهای که گردنت کلفت شده است! مقداری هم به ما بده که ما هم نیازمندیم». ایشان به عطار اشاره می کند و می گوید: دویست و پنجاه تومان به او بده. آن مرد به دست و پای ایشان می افتد و عذرخواهی می کند. چون منزل وی به خاطر دویست و پنجاه تومان رهن در حالِ از دست رفتن بود و آن مرد تعجب میکند که ایشان از کجا مشکل وی را فهمیده است!
پس از آنکه مقداری نزد ایشان درس خواندم، لطف فرمودند و بسیاری از مقدمات سفر را تهیه و مرا روانۀ نجف کردند. حدود سال۱۳۶۳ق، به نجف رفتم. (علامه محمدتقی جعفری، سرگذشت و ایام، ص ۴۷ - ۴۸)
علامه جعفری روزگاری که در نجف بود درس آیت الله عبدالهادی شیرازی را نیز درک کرد، او در این باره چنین روایت کرده:
در فقه، حدود شش یا هفت سال به محضر آیت الله سید عبدالهادی شیرازی رسیدم و در جلسات «حاشیه بر عروة» ایشان حضور داشتم که از نظر فقهی بسیار پربرکت بود. یکی از عالیترین ایام زندگیام، همان مدت هفت سالی است که خدمت ایشان بودم.
مرحوم آقا سید عبدالهادی، مرد علم و عمل، و به راستی تجسمی از معرفت و تقوا بود. مقام علمی ایشان بالا بود و هرچه به او نزدیک می شدم، ارادتم بیشتر می شد. بنده خودم بارها دیدم که ایشان در حال عبادت، خصوصاً در نماز، تحت تأثیر قرار میگرفت و می لرزید. بنده ندیدم کسی را که مقام و شهرت دنیا اینقدر به دنبال او بدود، ولی او از آن فرار کند. او واقعاً از مقام گریزان بود.(علامه محمدتقی جعفری، سرگذشت و ایام، ص ۵۰)
تحصیل در کنار کار
علیرغم وجود مشکلات و سختی های بسیار، روحمان خیلی نشاط داشت و مصائب مادی و مادیات واقعاً ناچیز نمودار می شد. در اینباره حوادث بسیار زیادی دیدم که شگفت آور بود. البته بنده تنها نبودم، بلکه بسیاری از طلبه ها در نجف با سختی های عجیبی مواجه بودند. بعضی از طلبه ها با نماز و روزۀ استیجاری امور زندگی شان سپری می شد.
بنده در نجف گاهی حدود ۳ ساعت در روز کار [کفاشی] میکردم تا شهریۀ آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی برسد، ولی این شهریه کافی و وافی نبود. آن موقع، دینار ۲۰ تومان بود و شهریۀ سید هم ۳۰ تومان؛ یعنی یک دینار و نیم. البته ارزانی بود و یک دینار و نیم، ما را تا ده روز اداره می کرد، ولی عمده اش این است که روح ما خیلی نشاط داشت.
دوران نجف برای ما از سویی [هم] بسیار خوش گذشت، زیرا طلبه هایی بسیار خوب و واقعاً درسخوان، و اساتیدی بسیار وارسته در حد نصاب علم و عمل داشتیم.
درس اخلاق برای روحانیت واقعاً ضرورت دارد. انسان می بایست نخست تصفیۀ اخلاقی شود و آنگاه مراتب علمی را بپیماید.(علامه محمدتقی جعفری، سرگذشت و ایام، ص ۵۳)