مصرف روزانه 6 گرم از این ادویه، قند و چربی خون را کاهش می دهد

دارچـین بـا نـام علمـی Cinnamomum zeylanicum یکی از گیاهانی است که به نظر مـی رسـد دارای اثرات کاهنده گلوکز خون باشد

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس، در مطالعه ای نشان داده شده است که دارچین در موش ها توانسته باعث کاهش سطح چربی هـا و گلوکز خون شود.  

سلامت نیوز نوشت؛ دارچین مدت هاست که در آسـیا و اروپـا در طـب گیـاهی کاربرد دارد. اثرات شبه انسولینی این گیـاه در تعـدادی مطالعـه نشان داده شده است که می تواند باعث کـاهش سـطح گلـوکز خون گردد.

در مطالعه ای دیگر، مـشخص شـد کـه مـصرف دارچین با دوز بالا (6 گرم روزانه) اثرات مثبتی بر کاهش سـطح گلوکز خون و چربی های خون دارد.

با توجه به وجود ابهامات مختلف در مطالعات انجام شده پژوهشکده گیاهان دارویی اقدام به طراحی مطالعه ای جدید با مشخصات ذیل نمود: کارآزمایی بالینی دوسو کور روی 61 نفر بیمار دیابتی نـوع دوم دارای سـطح گلـوکز ناشـتای 140 تـا 250 میلیگرم بر دسی لیتر و تحت درمان با رژیم غذایی و یا داروهای خوراکی پایین آورنده گلوکز خون انجام شد.

برای بیماران، کپسول هـای 500 میلیگرمی شامل دارچین و یا پلاسبو هر 12 ساعت 2 عدد تجویز شد. بعد از 8 هفتـه متغیرهـای از قبیـل هموگلـوبین گلیکوزیلـه (HbA1c ، (گلوکز خون ناشتا، کلسترول، تری گلیسرید، LDL و HDL مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج این مطالعه نشان دهنده آنست که میانگین سطح گلوکز خون ناشتا در گروه دارچین در شروع مطالعه برابـر 54 ± 186 و در گروه دارونما برابر 49 ± 183 بود کـه بعـد از دو مـاه درمـان در گـروه دارچـین برابـر 54 ± 175 و در گروه دارونما به 69 ± 158  تغییر یافت.

بنابر اعلام پژوهشکده گیاهان دارویی جهاد دانشگاهی، آنالیز آماری نشان داد که این تغیـرات در سـطح گلـوکز خون ناشتا در گروه دارچین در مقایسه با گروه دارونما بعد از دو ماه درمان معنی دار نیست. بعلاوه تغییرات در سـطح چربی ها نیز در گروه دارچین در مقایسه با گروه دارونما بعد از دو ماه درمان معنی دار نبود. بنابراین دارچین با دوز 2 گرم در روز تاثیر معنی داری بر پارامتر های مورد بررسی نداشت.

منابع:

Zahmatkesh M, Fallah Huseini H, Hajiaghaee R, Heidari M, Mehrafarin A, Tavakoli-far B. The Effects of Cinnamomum zeylanicum J. Presl on Blood Glucose Level in Patients with Type 2 Diabetes, a Double-blind Clinical Trial. JMP. 2012; 1 (41) :258-263.

 

دیدگاه تان را بنویسید