رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در مطلبی نوشت: کاش مىتوانستیم به جای دعوای مالکیت فلسفه، به آن روی کنیم و به مدد آن از نزاعها و کینهها آزاد شویم و معنى زندگی را دریابیم.
عضو پیوسته فرهنگستان علوم با تأکید بر اینکه فلسفه ملک و مال و میراث هیچکس و هیچ قوم و مردمی نیست، گفت: مردمی که نیاکانشان دانا و بافرهنگ بودهاند، حق دارند به دانایی نیاکان خود مباهات کنند. اما این مباهات در صورتی موجه است که اکنون هم اهل دانایی و در طلب آن باشند زیرا دانا بودن و خردمندی پدر، فرزند را از خرد و دانایی بینیاز نمی کند. وقتی اهل فلسفه به جای تحقیق و تأمل در تاریخ و وضع روزگار، شعار میدهند به قول شاعر «مثل یک ابر دلم مىگیرد».
به گزارش جماران، دکتر رضا داوری اردکانی در مطلبی با تأکید بر اینکه این روزها حال خوشی ندارد، نوشت: گزارش وضع اقتصاد و سیاست و فقر و فساد را به اهلش وا مىگذارم. پیشه من فلسفه است که متأسفانه مدتها است دیگر وضع و حال خوبی ندارد و چیزی نمانده است که در نزاعها و جدالهای سرگرم کننده و غفلتافزای موسوم به مناظره سیاسی، مستهلک شود.
استاد فلسفه دانشگاه تهران افزود: فلسفه سخن کوچه و بازار نیست. با شعار هم میانهای ندارد، ولی وقتی دیگر تفکر و حتی پژوهش فلسفی جایی ندارد و فلسفه به کالا و ملک و مالى تبدیل شده است که بر سر تملک آن با هم نزاع مىکنند چه مىتوان کرد؟
وی اظهار داشت: از جمله چیزهایی که این روزها درباره آن بسیار مىگویند یکی هم این است که مورخان فلسفه تاریخ را بر اساس غربمحوری نوشته و منکر شدهاند که یونانیان فلسفه را از ایرانیان آموختهاند. این مطلب مهمی است که مىتوان و باید در باب آن تحقیق کرد و مشکل آن با پیروی از رسم شعاردادن حل و رفع نمىشود.
داوری اردکانی تأکید کرد: چیزی که اهل فلسفه مىدانند و باید بدانند این است که فلسفه ملک و مال و میراث هیچکس و هیچ قوم و مردمی نیست. افلاطون و ارسطو یونانیاند، اما یونانیان آنها را چنان نمیشناسند که مراکز علمی اروپای غربی مىشناسند. هیچ یک از فیلسوفان دوره جدید هم یونانی نیستند. فلسفه به هیچ قوم و کشور و منطقه اختصاص ندارد و اگر در جایی فلسفه وجود داشته و اکنون نیست اهالی آنجا به جای مفاخرت و دعوای مالکیت فلسفه بهتر است اندکی به معنی و ماهیت فلسفه و تفاوتش با علوم و معارف دیگر و مخصوصا با حکمت بیندیشند.
وی با بیان اینکه کسی که مىداند فلسفه چیست پروای دعوای تملک فلسفه نمیکند، افزود: اینجا درباب اینکه آیا تاریخ فلسفه، غربمحور است، بحث نمیکنیم. فارابى و ابن سینا هم مسلما از حکمت و علم قدیم ایران و مصر و چین و هند و به طور کلی شرق قدیم تا حدودی با خبر بودهاند، اما آیا این هر دو بزرگ در کتابهای منطق و طبیعیات و ریاضیات و حتی الاهیات و اخلاق و سیاست به فلسفه یونانی و به تفسیرهای حوزههای اسکندریه و انطاکیه و مرو و بغداد مراجعه نکرده و صرفا تعالیم دهان به دهان رسیده از نیاکان خود را باز گفتهاند؟
عضو پیوسته فرهنگستان علوم یادآور شد: می گویند یونانیان فلسفه را از ما آموختهاند. البته یونانیان با حکمت ایرانی آشنا بوده و به آن احترام مىکردهاند؛ اما حکمت، علم یگانه با عمل است و آن را نباید با علم نظری و بحثى و آموختنی اشتباه کرد. معروف است که فیثاغورث به ایران سفر کرده و با بعضی از مغان ملاقات داشته و حکمت ایرانی را آموخته و به حکم دعاوی مدعیان قاعدتا باید آن را بدون تصرف به همان صورت بستهبندی شده به سقراط و شاگردانش هدیه کرده باشد.
وی تأکید کرد: کاش یکی از مدعیان فاضل آزرده از غربمحوری، تحقیق مىکرد که یونانیان چگونه و از چه طریق به حکمت نیاکان ما دست یافتند و آن را ملک خود قلمداد کردند. از این نکته مهم نیز غافل نباید شد که وقتی گفته مىشود غرب علم و فلسفه را از ما گرفته است باید به پاسخ این پرسش بیندیشیم که چرا و چه شد که ما علم داشتیم و آن را واگذاشتیم و رها کردیم و آنان که نداشتند از ما فراگرفتند و حفظ کردند و پیش بردند.
داوری اردکانی گفت: مردمی که نیاکانشان دانا و با فرهنگ بودهاند، حق دارند به دانایی نیاکان خود مباهات کنند. اما این مباهات در صورتی موجه است که اکنون هم اهل دانایی و در طلب آن باشند زیرا دانا بودن و خردمندی پدر، فرزند را از خرد و دانایی بینیاز نمی کند. وقتی اهل فلسفه به جای تحقیق و تأمل در تاریخ و وضع روزگار، شعار میدهند به قول شاعر «مثل یک ابر دلم مىگیرد».
وی در پایان تأکید کرد: این دعواها و نزاعها نشانه خوبى نیست و با تفکر و فلسفه نسبتی ندارد. کاش مىتوانستیم به جای دعوای مالکیت فلسفه، به آن روی کنیم و به مدد آن از نزاعها و کینهها آزاد شویم و معنى زندگی را دریابیم.