این جنگ تنها جنگ ایران و اسرائیل نیست. بلکه جنگ سلطه آپارتاید بر خاورمیانه است که توسط رسانههای جریان اصلی در غرب سفیدشویی میشود.
جنگ مردم، جنگ آرامش و مقاومت است. این روزها صحنههایی از شکوه اتحاد و آرامش مردمی در کشور دیده میشود که شاید برای بسیاری نامنتظر بود. شکیبایی مردمی پس از ضربه اطلاعاتی-روانی نخستین و بازسازی روانی-نظامی ایران، شگفت آور بود. چنین ضربهای میتواند دولتها را سرنگون کند و دشمنان نیز دقیقا همین محاسبه را کرده بودند. ایرانیان از هر گروهی و با هر گرایشی این جنگ را جنگی علیه تمامیت ارضی خود تلقی کردند و با هر زبانی و هر واکنشی فهم عمیق خود را از شرایط موجود نشان دادند. آنان عزم اسرائیل بر جنایت بی محابا و پاکسازی نظامی کشورهای منطقه را دیدهاند، از همین رو اختلافات خود را به کنار نهادند و عملا حضور دشمن خارجی برای تأثیرگذاری بر این اختلافات را منتفی دانستند. کتابی که سال گذشته توسط ایلان ماسک با عنوان «اعزام [نیرو] به امپراتوری فارس» معرفی شد اینک نشان میدهد که همه آنان از نقشهها آگاهی داشتهاند که با الگوبرداری سطحی از آن کتاب با اجیرکردن شماری مزدور بتوانند شاهزادهای فرومایه را بر تخت بنشانند. اما اتحاد ایرانیان برای آنها غیرمنتظره بود. تاریخ جنگهای ایران و روم در کتابهای نظامهای آموزشی برخی از کشورهای غربی حضوری معنادار دارد و از این رو برای شمار قابل توجهی از آنان زنده است؛ چیزی که در ادبیات عامه مردم ایران کمتر مشاهده میشود. ایرانیان، گویی آن جنگها را به تاریخ سپردهاند و بار منفی آن را تا به امروز با خود حمل نکردهاند. اگر چه ایرانیان در پی نزاع تمدنی، آنگونه که در غرب در شکل نژادپرستی فرهنگی مشاهده میشود، نیستند، اما بزودی این تهاجم را علیه تمامیت ارضی خود به حساب آوردند و پیشینهای تاریخی-تمدنی برای آنان زنده شد و همین راز پایداری ایران شد. اما خودآگاهی غربیان از جنگهای باستانی دستمایهای برای برخی از سیاستمداران غربی شده است تا به ترویج نوعی جنگ تمدنی و نژادپرستی فرهنگی بپردازند. ریشه همراستایی رسانههای اروپایی با تهاجم اسرائیل نیز در همین نهفته است. امروزه متأسفانه کشورهای بزرگ اروپایی در چنگال نژادپرستی فرهنگی گرفتار شدهاند و همین سبب شده است تا چشم بر جنایتها و تجاوزهای اسرائیل در فلسطین و لبنان و اینک ایران بربندند. آنان به غلط ایران را تهدید میدانند در حالیکه تهدید اصلی برای آنان که پرچمدار لیبرال دموکراسی بودهاند همین است که ریشه اعتماد ملتها به شعارهای آزادی و حقوق بشر آنان خشکیده شد. تهدید اصلی برای آنان شکست در عرصه گفتمانی است. چرا که مردمان، دیگر همه آن شعارها را توخالی دیدهاند. این پدیده برتری گفتمان حقوق بشری غربی را به چالشی اساسی و تاریخی میکشد که اثرات آن را از هم اینک در میان جهانیان و حتی خود آمریکاییان میتوان دید. بقول یک بانوی آمریکایی در یکی از شبکههای اجتماعی خطاب به سیاستمداران «اینک ما دیگر همه چیز را به عیان و در لحظه میبینیم. دیگر نمیتوانید به ما دروغ بگویید».
بدین سان این جنگ تنها جنگ ایران و اسرائیل نیست. بلکه جنگ سلطه آپارتاید بر خاورمیانه است که توسط رسانههای جریان اصلی در غرب سفیدشویی میشود. آنان میدانند که ایران سلاح هستهای ندارد، همه گونه نظارتهای بینالمللی را پذیرفته است، عضو NPT است در حالیکه اسرائیل نیست. آنان همه این حقایق را میدانند اما هم بدلیل نژادپرستی پنهان و هم بدلیل ترس از دست دادن موقعیتشان این جنایات را توجیه میکنند و ایران را در تجاوز پیش دستانه اسرائیل مقصر جلوه میدهند.
آزادگان و روشنفکران جهان حق دارند که بپرسند آیا نتیجه این همه تفاخر فرهنگی در باب آزادی و دمکراسی و حقوق بشر همین شد که دولتی متجاوز به سرکردگی گروهی تبهکار خون ۵۰ هزار فلسطینی را به بهانه ۷ اکتبر حماس بریزد و جریان اصلی لیبرال دموکراسی اروپایی سکوت و حمایت کند؟ آیا نتیجه آن شعارها این بود که یک خودشیفته بر بزرگترین قدرت لیبرال دموکرات جهان حکم بوالهوسی براند و از اسرائیل بی محابا حمایت کند؟ نتیجه آن شعارها این بود که در افغانستان داعش بسازد و در عراق و سوریه و لبنان خون بریزد و اینک به ایران تجاوز کند؟
این جنگ جنگ حقیقت و البته جنگ مردم است. با همه اینها اما این مردم و سرنوشت آنان است که در دستان تصمیمگیران است. ما از ظرفیتها و امکانات نظامی بیاطلاعیم لذا نمیتوانیم بطور قاطع نظر دهیم. هر گونه توصیهای بستگی به ظرفیت پایداری در ابعاد مختلف دارد که مسئولان کشور بخوبی از آن آگاهند. اما فرصت موهوم دو هفتهای ترامپ [برای مداخله مستقیم] معنای دیگری جز پذیرش شکست اسرائیل تا اینجای کار و در فاز نخست جنگ ندارد. یعنی هم اکنون حتی اگر جنگ هم پایان یابد به معنای پیروزی ایران است. این تصمیم آگاهانه مسئولان ایرانی است که دشمن را تعقیب کند یا به او فرصت بازگشت بدهد. این تصمیم میتواند معنای دیگری هم داشته باشد و آن گسترش دامنه جنگ است.
مردم ایران اکنون دریافته اند که پس از شکست اسرائیل اینک دیگر این آمریکا و اروپا هستند که وارد جنگی تمدنی-استراتژیک و حیثیتی بر سر منابع عظیم انرژی خواهند شد و این هر گونه جنایتی را برای آنان توجیه خواهد کرد. هر گونه تصمیمی برای مردم ایران با درک عمیق این وضعیت و آمادگی پشتیبانی از تصمیمهای مقامات جمهوری اسلامی خواهد بود؛ یا گسترش جنگ یا توقف آن.