حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی خلجی طی سخنانی با موضوع «شرح دعای سی و هشتم صحیفه سجادیه» در دفتر مرحوم آیتالله العظمی یوسف صانعی(ره)، گفت: امر به معروف و نهی از منکر، راه و مراتب دارد. کسی که قصد چنین کاری دارد، باید حتماً معروف و منکر را تشخیص دهد، خودش اهل منکر نباشد، اهل عمل به معروف باشد و ... امر به معروف و نهی از منکر، شرایط بسیاری دارد. اگر کسی احتمال دهد که امر و نهیش اثر ندارد، حق ندارد اقدام کند، چه رسد به اینکه یقین داشته باشد در مقابل او لجبازی می کند و رفتاری بدتر نمایش می دهد.
یک استاد حوزه علمیه قم با تأکید بر اینکه امر به معروف و نهی از منکر، راه و مراتب دارد، گفت: کسی که قصد چنین کاری دارد، باید حتماً معروف و منکر را تشخیص دهد، خودش اهل منکر نباشد، اهل عمل به معروف باشد و ... امر به معروف و نهی از منکر، شرایط بسیاری دارد. اگر کسی احتمال دهد که امر و نهیش اثر ندارد، حق ندارد اقدام کند، چه رسد به اینکه یقین داشته باشد در مقابل او لجبازی می کند و رفتاری بدتر نمایش می دهد.
به گزارش خبرنگار جماران، حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی خلجی طی سخنانی با موضوع «شرح دعای سی و هشتم صحیفه سجادیه» در دفتر مرحوم آیتالله العظمی یوسف صانعی(ره)، گفت: امیرالمؤمنین(ع) فرمود سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور جمعیت نبود و با وجود یاوران، حجت بر من تمام نشده بود و اگر خدای متعال از عالمان، دانایان و انسانهای فهیم، تعهد نگرفته بود که بر سیری و شکم بارگی ستمکاران و مرفهان و گرسنگی مظلومان، بیاعتنا نباشند، هرگز خلافت را نمیپذیرفتم؛ یعنی به عنوان یک عالم متعهد در حد اعلی، حجت بر او تمام شده، لذا ناگزیر گردید که حکومت را بپذیرد. حضرت، افزون بر اینکه هجوم مردم و انتخاب حضرت از سوی آنان را دلیل پذیرش خلافت اعلام کردهاند، اما دلیل عمده این امر را مبارزه با ستم و حمایت از مظلومان و گرسنگان میداند؛ چون یکی از آثار ظلم، این است که ستمدیدگان، سرانجام در روزی به پا می خیزند. حضرت در سخنی دیگر به امام مجتبی(ع) نیز همین مطلب را متذکر شدهاند.
این استاد حوزه علمیه قم افزود: دو نامه فوق العاده در «نهج البلاغه» وجود دارد و با این که همه سخنان حضرت و کلمات قصارش در اوج هستند، اما این دو نامه، مهم تر از دیگر فرمایشهای ایشان است. از این دو، یکی وصیتنامهای است که به امام مجتبی(ع) نوشته و دیگری هم نامهای که به مالک اشتر نگاشته است. حضرت به امام مجتبی(ع) فرموده است:«وَ الْحَیْفُ یَدْعُو إلَی السَّیْفِ»؛ ظلم، سرانجام، سبب میشود که شمشیرها از نیام در آیند و علیه ظالم بشورند.
وی تأکید کرد: از آنجا که حضرت درکی عمیق از عدالت داشت و از ظلم درد جانسوزی، نگران آینده مسلمانان بود. در پایان وصیت نامه ایشان آمده است: «غَداً تَرَوْنَ أَیَّامِی وَ یُکْشَفُ لَکُمْ عَنْ سَرَائِرِی وَ تَعْرِفُونَنِی بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِی وَ قِیَامِ غَیْرِی مَقَامِی»؛ وقتی که من از دنیا رفتم و بعد از آن که کس به جای من نشست، میفهمید که چه کسی بر شما حکومت میکرده و الآن چه کسی؛ لذا میفرمود من نگران آینده مسلمانانم؛ چون یک فتنه وحشتناک به نام «فتنه بنی امیه» در راه است. این فتنهای است که سراسر جهان اسلام را فرا خواهد گرفت و –چنان که در کلامی دیگر فرموده- این ظلم و جنایتی که بنی امیه در حق مردم روا میدارند، به خانه ها نیز نفوذ خواهد کرد. به خدا سوگند که بنی امیه را خواهید دید که حاکمانی بد هستند. «کَالنَّابِ الضَّرُوسِ»؛ آنها کسانی اند که نه به مال مردم، رحم می کنند؛ نه به جان مردم و نه به عرض آنان.
خلجی اظهار داشت: بعد از شهادت حضرت امیر(ع) معاویه یکی از فرمانداران گستاخ، ستمگر و بیرحم خود را به منطقه حمدان فرستاد و او هم ظلم و ستم فراوانی در آنجا نمود و کشاورزی را تباه کرد. سپس سوده به نمایندگی از مردم به شام آمد و از معاویه، وقت ملاقات گرفت. معاویه به او وقت داد و او به ملاقاتش رفت. تا چشم معاویه به سوده افتاد، گفت تو همان زنی هستی که در جنگ صفین، لشکر علی را علیه من تشویق و تهییج میکردی؟ سوده پاسخ داد: آری، من همانم اما گذشته را رها کن؛ آقا و مولای ما به شهادت رسید، تو هم گذشته را فراموش کن. معاویه پرسید برای چه آمده ای؟ گفت برای دادخواهی آمدهام. جانوری که فرستادهای تا بر ما حکومت کند، به مردم ما ظلم مینماید و کشاورزی و زندگی ما را تباه کرده؛ و به تعبیر توده مردم، خون ما را در شیشه کرده است. معاویه گفت: من تو را نزد «بُسْر» می فرستم و به او دستور می دهم که هرگونه دلش خواست، با تو برخورد نماید. معاویه یک سیاستمدار بسیار خبیث و کینه توز بود.
وی ادامه داد: سوده گفت ای معاویه! زمانی، حاکمی از طرف علی(ع) آمده بود و به درستی به وظیفه اش عمل نمی کرد. لذا به کوفه و منزل علی(ع) رفتم و دیدم که نماز میخواند و میخواست برخیزد نماز دیگری بخواند. همین که چشمشش به من افتاد، نشست و فرمود جلو بیا. رفتم. فرمود چه کار داری؟ گفتم حاکمی که شما فرستادهاید، چنین و چنان کرده است و ظلم میکند. وقتی این مطالب را به علی(ع) گفتم، اشک از چشمانش جاری شد. سرش را به سوی آسمان، بلند کرد و فرمود: «خدایا! تو شاهدی که من اینها را نمیفرستم تا به مردم، ظلم و اموالشان را غارت کنند و مزاحم آنان شوند». سپس حضرت علی(ع) به فرماندارش نامه نوشت که با رسیدن این نامه، دفتر خود را تحویل بده، و او را عزل کرد.
این استاد حوزه علمیه قم در خصوص «اهمیت و شرایط امر به معروف و نهی از منکر»، نیز گفت: میفرمایند امر به معروف و نهی از منکر، از اعظم فرایض است و «بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ»؛ یعنی در پرتو آن، همه تکالیف الهی اقامه میشوند و اگر معروف، گسترش نداشته باشد و منکر محو نشود، خداوند متعال به درستی، بندگی نمیشود، اما مشکل در شیوهای است که برای این کار در پیش گرفته میشود. متأسفانه ما این مهم را مراعات نکردیم و درست به عکس، نتیجه داد. این کار باید طبیبانه باشد. دکتر نمیتواند بیمار را کتک بزند کسی که مبتلا به منکر میشود، بیمار است و بیماری روحی دارد و بیمار، نیازمند درمان هست نه کتک زدن، شکنجه دادن، اذیّت و نابود کردن.
وی تأکید کرد: امر به معروف و نهی از منکر، راه و مراتب دارد. کسی که قصد چنین کاری دارد، باید حتماً معروف و منکر را تشخیص دهد، خودش اهل منکر نباشد، اهل عمل به معروف باشد و ... امر به معروف و نهی از منکر، شرایط بسیاری دارد. اگر کسی احتمال دهد که امر و نهیش اثر ندارد، حق ندارد اقدام کند، چه رسد به اینکه یقین داشته باشد در مقابل او لجبازی می کند و رفتاری بدتر نمایش می دهد.
خلجی همچنین در خصوص «شرط اقامه عدالت در جامعه»، گفت: در باب عدالت و مبارزه با ظلم، مهم این است که چه کسی می تواند عدالت را پیاده کند. چه کسی میتواند در جامعه، عدل را اقامه کند؟ اجمالاً قرآن میفرماید: (مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ)؛ کسی قادر به این کار است که امر به معروف می کند و به عدالت، فرمان می دهد اما خودش هم در صراط مستقیم باشد. تا شرایط لازم، جمع نباشد، عدالت در جامعه، حاکم نخواهد شد.