بخشی از سخنان آیت الله العظمی صانعی (ره) پیرامون اهمیت کربلا و تبیین درست حرکت امام حسین علیه السلام برگرفته از کتاب فوائد و لطائف جلد اول - از آثار گفتاری حضرت آیت الله العظمی یوسف صانعی(رحمة الله علیه)
واقعه کربلا و عاشورا و شهادت ابىعبداللّه (ع)، یک جریانى به امتداد تاریخ است، یعنى از روز اولى که حضرت آدم میآید و صحبت میکند، حادثه کربلا، مطرح است. در یک زمینى فرود میآید و غمگین میشود و سؤال میکند نام این سرزمین چیست؟ میگویند اینجا جایى است که ابىعبداللّه کشته میشود و غمگین شدن شما به خاطر ارتباط با آن قضیه است.
در طول تاریخ، انبیا و اولیا واقعه کربلا را همه بحث میکردند. به زمان رسولالله (ص) که میرسد، حتى رسولالله براى اینکه قضیه را اعلام کند، نقل شده که یک کودکى در کوچه میدوید، رسولالله کودک را گرفت، بوسید و نوازشش کرد، عرض کردند آقا! بین این همه کودک، چرا او را نوازش کردید؟ فرمود: این از کسانى است که در صحراى کربلا حاضر میشود و در راه فرزندم ابىعبداللّه به شهادت میرسد.
حتى در رابطه با عبادات، با اینکه عبادات یک امور توقیفیه هستند، در رابطه با عبادات هم ابىعبداللّه مطرح است و در روایت دارد پیامبر که میخواست نماز شروع کند، حسین هم کنارش ایستاده بود. پیامبر گفت اللّه اکبر، او نتوانست بگوید اللّه اکبر، بار دوم و سوم تا بار هفتم که گفت اللّه اکبر، اینجا بود که هفت تکبیر شد، یعنى شش تکبیر مستحب شد و تکبیر هفتم شد، تکبیرة الاحرام. یکى از جهاتی که در روایات آمده این قضیه است، یعنى حتى در باب عبادات هم ابىعبداللّه سهم دارد و لذا شش تکبیر مستحب است و تکبیر هفتم به عنوان تکبیرات افتتاحیه نماز میشود تکبیرة الاحرام و وارد نماز میشویم.
لکن این اهمیتى که براى حادثه کربلا هست و در امتداد تاریخ مطرح بوده ما باید از آن فقیهانه و عمیقانه برداشت کنیم، با سادگى از کنار قضایاى کربلا رد نشویم. هم مطالعه کنیم، هم فکر کنیم و هم برای دیگران بیان کنیم. تفقّه، یعنى ریشهیابى، یعنى عمق داشتن در مسائل. به عبارت دیگر، تحلیل و تفسیر از مسائل اسلامی نمودن را تفقّه میگویند، صرف دانستن مسائل، تفقّه نیست. اگر یک کسى کل جامع الفروع آقاى بروجردى را حفظ باشد، عالم به مسائل است، نه فقیه در مسائل. «الفقه هو الفهم». فقه، یعنى عمق داشتن و درک کردن.
در قرآن نتیجه تفقه را ذکر میکند: وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ؛ گروهی باید عمیق و ریشهیاب بشوند تا بتوانند به دیگران هشدار بدهند که خطرها را متوجه بشوند، خطر بتپرستى و شرک را انذار کنند و آنها را برگردانند. بنده فکر میکنم در زمان امام صادق مقدار زیادى از علوم اسلامی منتشر شد، مقداری توسط پدر بزرگوارش و مقدارى هم با خودش، الآن زمان، زمانى است که باید ریشهیاب بود، یعنى باید در مقابل آنهایى که به ظواهر بسنده میکنند، تفقّه داشت، همه روایاتى که راجع به تفقّه وارد شده است، از امام صادق (ع) است. از جمله: «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِی ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّیَاطِ حَتَّى یَتَفَقَّهُوا»؛ دوست میدارم اصحابم را با تازیانه بزنند تا فقیه بشوند، ریشهیاب بشوند، تحلیلگر بشوند، عمیق بشوند و بتوانند در مقابل شبهات دیگران بایستند. ما و شما هم باید امروز به وصیت امام امت تحقیق بر تحقیقات اضافه کنیم، این من و شما هستیم که باید در تمام مسائل، فقیهانه برخورد کنیم، اینطور نباشد که همان ظواهرى را که دیگران نوشتند، ما دوباره همان تحلیلها را بیان کنیم، با اینکه برخی از آن تحلیلها اصلاً به درد جامعه امروز نمیخورد. باید تحلیل و تفسیرى بکنیم که به درد جامعه امروزى بخورد، ما موظف به جذب دیگران هستیم، ما نمیتوانیم بگوییم اسلام این است و لا غیر، میخواهى قبول کن و میخواهى قبول نکن و برو جهنم! این روش، امروز صحیح و جوابگو نیست. ما از اسلام استفاده کردهایم و اسلام بر ما حق دارد، نگذاریم دیگران نسبت به اسلام بدبین بشوند، نگذاریم دیگران به حادثه عاشورا و فقه شیعه بدبین بشوند. باید شبهات آنها را گوش بدهیم و جواب بدهیم. همان کارى که شهید مطهرى در سخنرانیها و در کتابهای خودش کرده است. اینطور نیست که فقط شهید مطهرى وظیفه داشته باشد، ولی ما وظیفه نداشته باشیم، همه ما مسئول هستیم. اگر یک نفر از اسلام بریده شود و ما توان داشته باشیم جلوى بریده شدن او از اسلام را بگیریم، و اگر نگیریم عذاب سلب اسلام از او در نامه عمل ما نوشته میشود. شما در مسائل دینى تحلیل کنید، دانشمندان، متفکران، صاحبان قلم و صاحبان اندیشه در مسائل مربوط به خودشان چقدر زیبا تحلیل میکنند، چقدر زیبا حرف میزنند، حداقل ما از آنها الهام بگیریم و در مسائل ابىعبداللّه تحلیل کنیم.
آنهایى که اسلام را دین بزن و بهادر میدانند و همه چیز را حرام میدانند، اگر درکشان برسد، باید از این حرامهای خود ساخته دست بردارند و باید به عواطفى که شیعه دارد برگردند. چرا شیعه میگوید ترور حرام است؟ چرا یک شیعه دست به ترور نمیزند؟ چون میبیند مسلم بن عقیل، نایب خاص ابىعبداللّه با اینکه همه زمینهها براى ریاست مسلم فراهم بود، این کار را نکرد. آمد خانه شریک بن عبداللّه و... بعد هم با هم قرار گذاشتند، شریک بن عبداللّه گفت وقتى عبیدالله میآید، حساب را تصفیه کن، اگر این کار را میکرد، قصه خاتمه پیدا میکرد و همه چیز براى اباعبداللّه بود، شریک بن عبداللّه هم منتظر است که مسلم بیاید، آخرش هم نیامد، شعر هم خواند نیامد، عبیداللّه متوجه شد، بلند شد رفت. بعد به مسلم گفتند چرا نیامدى؟! مسلم به کلام رسولالله اشاره کرد و گفت: «إِنَّ الإِسْلامَ قَیَّدَ الْفَتْکَ»؛ اسلام جلوی ترور را گرفته است، هیچگاه اهل ترور نیستم. حادثه کربلا، در زندگی ابیعبدالله چقدر زیبا است، حادثهاى است که با ترور مخالف است، گرچه به قیمت شهادت ابىعبداللّه و یارانش و اسیرى زن و بچه و همه آنها منجر بشود. یک حکم اسلامی را و آبروى اسلام را حفظ میکند و جلوى ترور را میگیرد.
آنچه در حادثه کربلا وجود دارد مظلومیت است، خون بر شمشیر پیروز است، نه شمشیر بر خون. حرکت ابىعبداللّه یک حرکتى است که امام باید براى خدا و حفظ اسلام صدمه بخورد. از اول که راه افتاد، گفت من میروم، همه هم گفتند ابىعبداللّه به سفر میرود و به شهادت میرسد.
اینکه ابىعبداللّه براى حرکتش خواب دید، پیامبر را هم در خواب دید، پیامبر هم به او گفت برو، آیا واقعاً همه مدرک و سند این واقعه خواب بود؟! این همه جریانهاى تاریخى از زمان آدم تا آن زمان مؤثر نبود؟ قضیه مثل روز روشن بود، اصلاً احتیاج ندارد بگوید خواب دیدم، اما وقتى اباعبداللّه با افرادى روبهرو میشود که درک کافی برای فهم مسائل ندارند، میگویند آقا نرو برای شما از فرماندار اماننامه میگیریم! اباعبداللّه نمیتواند اوضاع سیاسى زمانه را برای چنین شخصی بیان کند، چنین شخصی را باید با همان خوابى که دیده است، قانع کند، میگوید: جدم را در خواب دیدم که باید بروم عراق. میگوید: چرا زن و بچه را میبرى؟! باز اینجا هم نمیتواند بگوید این زن و بچه را میبرم، چون من قدرت تبلیغى ندارم، من هیچ رسانهاى در اختیارم نیست که بتوانم تبلیغ کنم، این زن و بچه را میبرم که اینها وسیله تبلیغ من باشند، بر این اساس میفرماید: «إِنَّ الله قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَ سَبَایَا»؛ این اسارتى که در کنارش حفظ شهادت و در کنارش ترویج شهادت است.
عزادارى سنتى را باید حفظ کنید. مرحوم میرزای نورى در کتاب تحریفات عاشورا میگوید مسائل موهون و سبک را به ابىعبداللّه نسبت ندهیم. مواظب باشید احادیث ضعیف و موهون، یعنى چیزهایی که جامعه نمیپذیرد، مستمع نمیپذیرد، بیان نکنید. ایشان براى مسائل موهون مثال میزند و میگوید: یک کسى گفت در یک کتابى نوشته است لشکر سواره که آمدند با ابىعبداللّه بجنگند، هفتصد و پنجاه هزار نفر بودند، لشکر پیاده دو کرور بودند. سابقها به کرور پانصد هزار میگفتند، دو کرور بودند، یعنى یک میلیون نفر، یعنى در حقیقت یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار نیرو جمع کرده! چطور اینها را جمع کرد؟ چطور وسیله تهیه کردند؟ چطور در این بیابان جا شدند؟ اینطور مسائل موهون را براى مردم بیان نکنید. آنچه را که مستمع ما، طرف خطاب ما نمیپذیرد، الزام به گفتنش نداریم، بلکه گفتنش حرام است، چون وهن به مذهب است. مطالب موهون را نباید گفت که وهن به شیعه و مذهب بشود.
هدف و فلسفه عزادارى هم باید حفظ بشود. در گذشته سنت حسنه این بود که در کنار مجلس روضه مطالب دینى بیان میشد، از اول نگوییم السلام علیک یا اباعبداللّه، قبلش برای مردم یک مقدار مطالب دینى بگوییم، بعد سراغ روضه و سراغ ذکر مصیبت برویم که باید ذکر مصیبت و سنت حسنه حفظ بشود.
مسائل دینى را هم که میخواهید بیان کنید، از مسائلى که ممکن است نتوانید جواب بدهید، نگویید، اگر مسائل شبههدار و مشکلدار است، بیان نکنید، چون آن جوانى که پاى منبر ما نشسته است، نمیتواند بپذیرد، بعد اشکال میکند و شما نمیتوانید جواب او را بدهید و او از دین برمیگردد.
کپی شد