گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

صابری سایان، متولی مسجد «مرکز المهدیه» استانبول: انقلاب امام خمینی یک انقلاب معنوی و الهی بود/ درخلوص نیت ایشان هیچ شکی نیست

یک روحانی شیعه اهل ترکیه می گوید: روابط ما با اهل‌سنت در این منطقه محترمانه و دوستانه است. آنان به ما احترام می‌گذارند و ما نیز کاری با آن‌ها نداریم. مشکل عمده‌ای در تعامل با اهل‌سنت وجود ندارد، مگر در مورد برخی فرقه‌های تندروی وهابی که نگاه خصمانه‌ای دارند.

پایگاه خبری جماران، سید مهدی حسینی دورود: در شهر زیبای استانبول که این‌روزها به‌دلیل تورم و مشکلات فراوان اقتصادی مردمانی عصبی و بی‌حوصله دارد، وقتی به منطقه زیبای باغچه‌لی ایولر( خانه‌های باغچه‌دار) می‌رسی و مسجد زیبا و بزرگ «مرکز المهدیه» را می‌بینی حال و هوایت عوض می‌شود؛ هوس می‌کنی دو رکعت نماز هم که شده در این فضای زیبای معنوی بخوانی...!

موسس، متولی، امام جماعت و بزرگ این منطقه کسی نیست جز جناب حجت‌الاسلام والمسلمین صابری سایان، دانش‌ آموخته حوزه‌های علمیه خوی، تبریز و قم در سال‌های قبل از انقلاب.

«صابری» یا همان «صبری» منشأ فعالیت های فراوانی در ترکیه و استانبول بوده است که این مسجد و تربیت دینی مردان و زنان زیادی مخصوصا جوانان و نوجوانان از همان برکات به‌شمار می‌آید.

گفت‌‌وگوی پیش‌رو از تلاش عالمان مجاهدی حکایت می‌کند که در دل جامعه متکثر مذهبی با وجود مذاهب و فِرَق مختلف و جمعیت کم شیعیان در ترکیه و استانبول پرچم تشیع علوی را همچنان با خلوص و انگیزه بالا نگه داشته‌اند.

 

از این‌که در خدمت شما هستم مشتاقیم که در ابتدا کمی درباره خودتان بفرمایید؛ این‌که تحصیلات حوزوی را از کجا آغاز کردید و کدام یک از بزرگان و اساتید را درک کرده‌اید؟ شاگرد چه اساتیدی بوده‌اید؟

بنده صابری سایان هستم، در سال ۱۳۶۰ هجری قمری (برابر با حدود سال ۱۹۸۱ میلادی)، درحالی‌که نوجوان بودم و حدود ۹ یا ۱۰ سال داشتم، به همراه پنج از نفر دوستانم بود، برای تحصیل علوم دینی از ترکیه به ایران رفتیم. البته پیش از ما تنها دو نفر از ترکیه به ایران رفته بودند، بنابراین می‌توان گفت که ما اولین گروه رسمی طلاب ترک‌زبان در ایران بودیم.

 نخستین مقصد ما شهر خوی بود. در مدرسه‌ای به نام مدرسه مقبره اقامت داشتیم و مرحوم آقای هنرور، مدیر مدرسه، رحمةالله‌علیه، مسئولیت آنجا را بر عهده داشت. حدود یک‌سال در آن مدرسه مشغول تحصیل مقدمات بودیم؛ از صرف میر شروع کردیم تا صمدیه. پس از آن، گفتند اینجا برای ادامه تحصیل کافی نیست و ما را به تبریز بردند. 

در تبریز، به مدرسه طالبیه، در کنار مسجد جامع آن شهر، رفتیم و حدود سه سال در آنجا تحصیل کردیم. در آنجا از کتاب سیوطی آغاز کردیم. استاد اصلی ما در آن دوره آقای حسین قره‌ملکی بود که اصول تدریس می‌کرد. از دیگر اساتیدمان می‌توان به آقای میرزا عمران در دروس اصول و منطق و نیز آیت‌الله خطیبی اشاره کرد. درس اخلاق را از آیت‌الله خطیبی فراگرفتیم و جلسات اخلاق ایشان را به‌صورت هفتگی پیگیری می‌کردیم. در این مدت کتاب‌هایی مانند لمعتین، سیوطی، ملا جامی، الحاشیه، مختصر المعانی و... را فرا گرفتیم. پس از آن، گفتند که سطح تحصیلی‌مان به جایی رسیده که باید به قم منتقل شویم. 

در مجموع، حدود یک سال در خوی و سه سال در تبریز بودیم و سپس به قم رفتیم. ما را در مدرسه حجتیه قم، در طبقه اول اسکان دادند. حدود پنج سال در همان مدرسه ماندیم و محل اقامتمان تغییر نکرد. 

در قم، از محضر مرحوم آیت‌الله سید ابوالفضل موسوی تبریزی بهره‌مند شدیم که استاد لمعتین ما بود. همچنین در آن زمان آیت‌الله شریعتمداری نیز در قم حضور داشت و از بزرگان شناخته‌شده بود. اما مرحوم امام خمینی (قدس‌سره) آن زمان در تبعید به سر می‌برد و در عراق حضور داشت، به همین دلیل نام ایشان به‌صورت علنی مطرح نمی‌شد. برای اینکه کسی متوجه نشود، به‌صورت رمزآلود به ایشان «آقای آشتیانی» می‌گفتند. نوارهای سخنرانی ایشان، همراه با کمک‌های مالی، از عراق به ایران می‌آمد و در میان طلاب پخش می‌شد. فرزندشان، سید مصطفی نیز در قم بود و ما او را می‌شناختیم و حتی در حجره ما رفت‌وآمد داشت. 

در آن دوران، کسی اجازه ارتباط مستقیم با بیت امام را نداشت. فضا به‌قدری امنیتی بود که حتی سلام‌دادن هم غدغن بود.

 

چطور شد که به ترکیه برگشتید؟ 

بعد از گذشت حدود پنج یا شش سال، مهلت گذرنامه ما به پایان رسید و دولت ترکیه نسبت به حضور ما در ایران حساس شده بود. کنسولگری ترکیه از صدور گذرنامه جدید خودداری کرد و گفتند که اگر بازنگردید، تابعیت ترکیه را لغو می‌کنیم. به‌ناچار به ترکیه بازگشتیم. پس از آن، به دلیل همان تهدیدها، حدود ۱۰ تا ۲۰ سال اجازه نداشتیم به ایران بازگردیم یا ادامه تحصیل دهیم. 

علت اصلی این محدودیت‌ها را نمی‌دانستیم. می‌گفتند شما انقلابی هستید، درحالی‌که آن زمان هنوز انقلاب نشده بود. صحبت از انقلابی‌گری و این‌گونه مسائل نبود؛ فقط می‌گفتند آقا تبعید شده، تعداد زیادی شهید شده‌اند، علما، بازاری‌ها، اصناف... ولی ما خودِ آیت‌الله خمینی را ندیده بودیم. در واقع، پیش از انقلاب ایران ما در آنجا بودیم. 

وقتی به ترکیه برگشتم، در استانبول مستقر شدم. ابتدا تهدیدی که علیه من بود را با مراجعه به آنکارا برطرف کردم و موفق به دریافت گذرنامه شدم. بعد از آن، توفیق یافتم که به کربلا و حج نیز سفر کنم.

 

درباره این مسجد بزرگی و مساجدی که در ترکیه و استانبول‌ ساختید صحبت کنید. 

تا امروز، هفت مسجد شیعه تأسیس کرده‌ام. حدود پنج مسجد در منطقه ایغدیر ساخته‌ام؛ سه مورد در مرکز شهر و دو مورد دیگر در روستاهای اطراف. در شهر خودمان نیز یک مسجد ساخته‌ام و اکنون این مسجد، هفتمین مسجدی است که بنده تأسیس کرده‌ام. 

این مسجد در منطقه باغچه‌لی‌ایولر استانبول واقع شده است؛ منطقه‌ای با خانه‌های باغ‌دار. نام رسمی مسجد «مرکز المهدیه» است؛ یعنی «المسجد المهدی فی باغچلی‌اولر». پیش‌تر فقط به‌عنوان مسجد مرکزی شناخته می‌شد، اما از آنجاکه گاهی با مسجد مرکزی اهل‌سنت اشتباه گرفته می‌شد، عبارت «المهدیه» را به آن افزودیم تا مشخص شود این مسجد متعلق به شیعیان آذری و پیروان مکتب جعفری است.

در حال حاضر، مسجد ما یکی از بزرگ‌ترین مساجد شیعه در استانبول است و در سطح شهر کاملاً شناخته‌شده است. مساحت زیربنای داخلی مسجد حدود ۷۵۰ مترمربع است و زمین آن حدود سه‌هزار مترمربع مساحت دارد. ساختمان مسجد سه‌طبقه است: طبقه زیرزمین به‌عنوان مطبخ الحسین و محل توزیع نذری‌ها، طبقه همکف محل برگزاری نماز جماعت و طبقه بالا مخصوص خواهران است. 

دفتر هیئت‌مدیره نیز در همین مجموعه قرار دارد و مرکز دنیای جعفری‌ها در استانبول محسوب می‌شود. درگذشته خدمات بزرگی ارائه شد و فعالیت‌های گسترده‌ای صورت می‌گرفت؛ اما امروز نمی‌دانم وضعیت چگونه است. 

در مسجد، برنامه‌های متعددی داریم؛ از جمله نمازهای جماعت، موعظه، مراسم‌های مناسبتی مانند عاشورا، عید غدیر، و سایر اعیاد اسلامی. البته نماز جماعت طبق سنت شیعه به‌صورت پنج نوبت برقرار نیست، چون شرایطش فراهم نیست. روزهای تعطیل مدارس، کلاس‌های قرآنی برگزار می‌شود؛ اما به دلیل نبود مدرسه رسمی دینی، تدریس سطح حوزوی در این مسجد ممکن نیست. 

ما کتاب‌هایی نظیر تفسیر نمونه، سنت النبویه و آثار فقهی از مراجع مختلف مانند آیت‌الله سیستانی، آیت‌الله مکارم شیرازی، آیت‌الله خویی و آیت‌الله بروجردی در اختیار داریم.

صابری سایان

روابط شما با اهل سنت چگونه است؟ 

روابط ما با اهل‌سنت در این منطقه محترمانه و دوستانه است. آنان به ما احترام می‌گذارند و ما نیز کاری با آن‌ها نداریم. مشکل عمده‌ای در تعامل با اهل‌سنت وجود ندارد، مگر در مورد برخی فرقه‌های تندروی وهابی که نگاه خصمانه‌ای دارند. 

اعتقاد داریم که هر جایی که نام اهل‌بیت (ع) برده می‌شود، آن مکان محل کرامت است. گرچه شاهد کرامت ظاهری خاصی نبوده‌ایم، اما فضای مسجد را با این روحیه حفظ کرده‌ایم. 

 

نگاه شیعیان و مردم ترکیه به امام خمینی و انقلاب اسلامی چگونه است؟

نگاه شیعیان ترکیه به ایران، امام خمینی و انقلاب اسلامی نگاهی احترام‌آمیز است. همه مراجع معظم تقلید نزد آنان جایگاه والایی دارند. اما متأسفانه در بین برخی علما اختلاف و رقابت‌هایی وجود دارد که این مسأله موجب ضعف اتحاد مسلمانان شده است. 

از منظر بنده، اگر علما اصلاح شوند و به یکدیگر احترام بگذارند، جامعه اسلامی نیز اصلاح خواهد شد. متأسفانه در حال حاضر گاهی شاهد دشمنی‌هایی میان برخی علما هستیم که نباید چنین باشد. 

در پایان، توصیه‌ام به طلاب عزیز این است که وارد فعالیت‌های سیاسی و اجرایی نشوند. اگر می‌خواهند موفق باشند، باید از درگیرشدن در این مباحث پرهیز کنند. به یاد دارم که پدربزرگمان حدیثی از کتاب مستدرک حاکم (جلد چهارم، صفحه ۵۲۵) از عبدالله بن عمر نقل می‌کرد که... 

سکوت عالِم نیز همچون سخن و رفتار او باید در خدمت اسلام باشد. هر حرکت، هر سکوت و هر کلام یک عالم باید در مسیر خدمت به دین و هدایت مردم باشد. کسی که عالِم دین است، باید با دیدنش انسان به یاد خدا و پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بیفتد؛ یاد اهل‌بیت علیهم‌السلام در دل‌زنده شود. او نایب آن بزرگواران است. حتی اگر سخنی نگوید و فقط به وظایف دینی‌اش عمل کند، کافی است؛ اگر تقوا داشته باشد، حلال و حرام را بشناسد، واجب و مستحب را از یکدیگر تمییز دهد و از خداوند پروا داشته باشد، این خود بزرگ‌ترین خدمت به دین است. 

اما کسی که فقط ادعای دین‌داری و تبلیغ دین دارد؛ ولی عملاً احکام الهی را زیر پا می‌گذارد، نه‌تنها سودی برای اسلام ندارد، بلکه به دین ضربه می‌زند. اگر کسی شعار حاکم ساختن اسلام در جهان را سر دهد، اما خودش اهل عمل و تقوا نباشد، کارهایش نه‌تنها بی‌ثمر، بلکه ویرانگر است. 

 

منشأ اختلاف علمای ترکیه چیست؟ و نه‌تنها ترکیه، بلکه در ایران، عراق و همه کشورهای اسلامی هم این وضعیت کمابیش دیده می‌شود. باید گفت منشأ بیشتر این اختلاف‌ها دینی نیست. دین، ذاتاً محل اختلاف نیست. مذهب، محل نزاع نیست. آنچه میان علما اختلاف ایجاد می‌کند، انگیزه‌های مادی است: جایگاه، پول، قدرت، ریاست و تعداد پیروان. 

من در این سال‌ها ندیده‌ام که علمایی به‌خاطر دین با یکدیگر اختلاف داشته باشند. شاید چنین چیزی هم باشد، اما من ندیده‌ام. اگر همۀ ما برای خدا کار می‌کنیم، دیگر چرا اختلاف؟ شما می‌گویید خدا، من هم می‌گویم خدا؛ شما می‌گویید پیامبر، من هم می‌گویم پیامبر؛ شما می‌گویید اهل‌بیت، من هم همین را می‌گویم. پس دعوا بر سر چیست؟ تنها جایی که نزاع پیش می‌آید، آنجاست که یکی می‌گوید من باید باشم، نه تو؛ چون کمک‌های مالی از خارج برای من می‌آید. این اختلاف‌ها بر سر دین نیست، بلکه بر سر دنیاست؛ ولی نامش را دین می‌گذارند، درحالی‌که خدا شاهد است که دعواهای دینی نیست.

من حدود پنج سال است که در این منطقه حضور دارم. از برخی رفتارهای علمای اینجا رنج می‌برم. بسیاری از آن‌ها دغدغه دین ندارند. با هوس و منافع شخصی حرکت می‌کنند و فقط ادعای دین‌داری دارند. یکی از علما که شما هم او را می‌شناسید، به دیدار من آمد و گفت: «بیایید با هم شروع کنیم، اصلاحی در کار باشد.» به او گفتم: «چگونه می‌خواهی چیزی را اصلاح کنی که خودت هنوز خدا را درست نشناخته‌ای؟» 

پرسید: «از کجا می‌گویی خدا را نمی‌شناسد؟» گفتم: «ببین، من با تمام توان و تلاش، مسجدی بنا کرده‌ام که به نام اهل‌بیت علیهم‌السلام مزین شده. هرچه داشتم در راه آن خرج کردم، حالا تو که ادعای خداشناسی داری، باید من را یاری کنی، تأییدم کنی، نه اینکه علیه من دروغ ببافی و مرا از صحنه حذف کنی.» 

او سکوت کرد. گفتم: «وظیفه تو این است که یک عالِم متعهد را تأیید و حمایت کنی، نه اینکه او را تخریب کنی.» 

جهاد را آغاز می‌کنند، اما جهادشان برای خدا نیست. ظاهر کلامشان دینی است، اما هدفشان دنیاطلبی است. درحالی‌که ما جز کلام خدا و اهل‌بیت چیزی نمی‌گوییم. حتی اگر خودمان ضعف‌هایی داشته باشیم، باز هم موظفیم که کلام خدا و اهل‌بیت را بر زبان جاری کنیم. 

ولی دشمنی می‌کنند، تهمت می‌زنند، برچسب ارتداد می‌زنند. می‌گویند؛ چون با ما نیستی، پس مرتدی! می‌پرسم: چه کردم که با شما نباشم؟ چه نکردم که شما کردید؟ شما پول‌هایی را خوردید که من نخورد‌م، شما تلویزیون‌ها را به خدمت گرفتید، اما من نکردم. ولی هرچه وظیفه‌ام بوده انجام داده‌ام؛ از مجتهدین تقلید می‌کنم، سخنان اهل‌بیت را نقل می‌کنم، خطبه می‌نویسم و در خطبه‌ها به ظالم لعنت و برای مظلوم دعا می‌کنم. 

در روز عاشورا، اینجا مراسم بزرگی برگزار می‌کنیم که صدای آن از بلندگوها در سراسر استانبول پخش می‌شود، اما برخی رسانه‌ها حتی نامی از ما نمی‌برند. تلویزیون‌ها مراسم‌های کوچک و بدون مسجد را نشان می‌دهند، اما مسجد بزرگ و فعال ما را سانسور می‌کنند. چرا؟ چون هدفشان خدا نیست، هدفشان منافع شخصی است. 

مثلاً در یکی از روستاهای اطراف چند ملا زندگی می‌کنند، ولی هیچ‌کدام مسجد ندارند. درحالی‌که اینجا مسجدی فعال داریم که سال‌هاست نماز جماعت و درس دین در آن برپا می‌شود و اجداد من نیز همگی از خادمان دین بوده‌اند. اما باز هم‌نامی از این مسجد نمی‌برند. حتی وقتی نماینده رسانه‌ای را دعوت کردیم، حاضر نشد از این مسجد سخنی بگوید. 

این مسائل مردم را از دین و مسجد زده کرده. روزی نماز جماعت عید فطر این مسجد بسیار پرجمعیت بود. اما از زمانی که برخی افراد با نیت‌های شخصی پا به میدان گذاشتند، جماعت‌ها از بین رفت. مردم از علما دور شدند، به سخنان آن‌ها اعتماد ندارند و این برای دین فاجعه است. 

من ۳۵ سال است در این منطقه هستم. زمانی که هیچ‌کس در این منطقه نبود، من بودم. مسجدی بنا کردم، خدمت کردم. حالا ببینید چه شده؟ هرکس برای خودش مسجدی ساخته، زیرزمین‌ها را مسجد کرده‌اند. بعد می‌گویند: «به مسجد فلان نرو، نماز آنجا باطل است.» فتوا صادر می‌کنند که: «نماز پشت سر فلانی باطل است، چون مسجدش غصبی است.» این فتواها از کجا آمده؟

 

در پایان، نظر شما درباره حضرت امام خمینی چیست؟

من با اطمینان کامل می‌گویم: در میان شخصیت‌های دینی بعد از امام‌زمان عجل‌الله‌فرجه‌الشریف، کسی را به عظمت امام خمینی ندیده‌ام و نخواهیم دید. انقلاب ایشان یک انقلاب معنوی و الهی بود. در اخلاص و خلوص نیت او هیچ شکی نیست. ایشان فقط برای خدا کارکرد و برای خدا ایستاد. کارش بسیار زیبا و درخشان بود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.