در حالی که کریسمس در گفتمان و فرهنگ غربی به جشنی مصرف‌گرا و جداشده از ریشه‌های تاریخی خود بدل شده است، این مناسبت در اصل روایت تولد یک یهودی فلسطینی در سرزمینی اشغال‌شده است؛ داستانی خاورمیانه‌ای از زیستن زیر سلطه امپراتوری، آوارگی، رنج و امید، که امروز نیز در واقعیت بیت‌لحم و زندگی مسیحیان فلسطینی ادامه دارد.

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، کشیش دکتر مونذر اسحاق، کشیش و الهی‌دان فلسطینی، رهبر کلیسای انجیلی لوتری «امید» در رام‌الله و مدیر «مؤسسه بیت‌لحم برای صلح و عدالت» در یادداشتی برای الجزیره نوشت: هر دسامبر، بخش بزرگی از جهان مسیحی وارد چرخه‌ای آشنا از جشن می‌شود: سرودهای کریسمس، چراغ‌ها، درخت‌های تزئین‌شده، تب مصرف‌گرایی و تصویرهای گرم از شبی برفی. در ایالات متحده و اروپا، گفتمان عمومی اغلب از «ارزش‌های مسیحی غربی» سخن می‌گوید یا حتی به مفهوم مبهم «تمدن یهودی–مسیحی» ارجاع می‌دهد. این اصطلاحات آن‌قدر تکرار شده‌اند که بسیاری تقریباً به‌طور خودکار مسیحیت را دینی ذاتاً غربی می‌پندارند؛ بازتابی از فرهنگ، تاریخ و هویت اروپایی.

 

Screenshot 2025-12-26 172028

اما این تصور نادرست است.

مسیحیت یک دین غرب‌آسیایی/خاورمیانه‌ای است و همواره چنین بوده است. جغرافیا، فرهنگ، جهان‌بینی و روایت‌های بنیان‌گذار آن در همین سرزمین ریشه دارند؛ در میان مردمانی، زبان‌هایی و ساختارهای اجتماعی که شباهتشان به فلسطین، سوریه، لبنان، عراق و اردن امروز بسیار بیشتر از هر آن چیزی است که در تخیل اروپایی شکل گرفته است. حتی یهودیت، که در اصطلاح «ارزش‌های یهودی–مسیحی» به آن اشاره می‌شود، خود پدیده‌ای کاملاً خاورمیانه‌ای است. غرب، مسیحیت را دریافت کرد؛ زادگاه آن نبود. و شاید هیچ چیز به اندازه کریسمس، فاصله میان خاستگاه‌های مسیحیت و شکل معاصر غربی آن را آشکار نکند: روایت تولد یک یهودی فلسطینی، کودکی از همین سرزمین، که بسیار پیش از آنکه مرزها و هویت‌های مدرن شکل بگیرند، به دنیا آمد.

 

آنچه غرب از کریسمس ساخت

در غرب، کریسمس به بازاری فرهنگی بدل شده است؛ کالایی‌سازی شده، رمانتیزه و پیچیده در لایه‌هایی از احساسات‌گرایی. هدیه‌های پرزرق‌وبرق هرگونه دغدغه نسبت به فقرا را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. این فصل به نمایشی از وفور، نوستالژی و مصرف‌گرایی تبدیل شده است؛ تعطیلی‌ای که از هسته الهیاتی و اخلاقی خود تهی شده است. حتی سطرهای آشنای سرود کریسمسی «شب خاموش» نیز ماهیت واقعی این داستان را پنهان می‌کند: عیسی در آرامش متولد نشد، بلکه در دل آشوب و ناامنی به دنیا آمد. او زیر اشغال نظامی متولد شد؛ در خانواده‌ای که به‌دلیل فرمانی امپراتوری آواره شده بود؛ در منطقه‌ای که زیر سایه خشونت زندگی می‌کرد. بنا بر روایت انجیل، خانواده مقدس ناچار به فرار شد، زیرا نوزادان بیت‌لحم به فرمان حاکمی هراسان که در پی حفظ سلطنت خود بود، قتل‌عام شدند. این تصویر آشنا نیست؟

در واقع، کریسمس داستان امپراتوری، بی‌عدالتی و آسیب‌پذیری مردم عادی است که در مسیر آن گرفتار می‌شوند.

 

IMG_20251226_152146_390

 

بیت‌لحم؛ خیال در برابر واقعیت

برای بسیاری در غرب، بیت‌لحم ـ زادگاه عیسی ـ مکانی خیالی است؛ کارت‌پستالی از روزگاران کهن، منجمد در زمان. این «شهر کوچک» نه به‌عنوان شهری زنده با مردمانی واقعی، بلکه به‌عنوان دهکده‌ای مقدس در متون دینی به یاد آورده می‌شود. اما بیت‌لحم امروز با دیوارها و ایست‌های بازرسی ساخته‌شده به‌دست اشغالگر احاطه شده است. ساکنان آن زیر نظامی از آپارتاید و تکه‌تکه‌سازی زندگی می‌کنند. بسیاری احساس می‌کنند نه‌تنها از اورشلیم ـ که اشغالگر اجازه رفتن به آن را نمی‌دهد ـ بلکه از تخیل جهانی مسیحی نیز جدا افتاده‌اند؛ تخیلی که گذشته بیت‌لحم را گرامی می‌دارد اما اغلب حال آن را نادیده می‌گیرد.

همین احساس توضیح می‌دهد که چرا بسیاری در غرب، در حالی که کریسمس را جشن می‌گیرند، توجه اندکی به مسیحیان بیت‌لحم دارند. حتی بدتر، بسیاری الهیات و مواضع سیاسی‌ای را می‌پذیرند که برای حمایت از اسرائیل ـ امپراتوریِ امروز ـ حضور مسیحیان فلسطینی را محو یا انکار می‌کند. در این چارچوب‌ها، بیت‌لحم باستانی به‌عنوان ایده‌ای مقدس گرامی داشته می‌شود، اما بیت‌لحم امروزی ـ با مسیحیان فلسطینی‌ای که رنج می‌برند و برای بقا می‌جنگند ـ واقعیتی مزاحم تلقی می‌شود که باید نادیده گرفته شود.

این گسست اهمیت دارد. وقتی مسیحیان غربی فراموش می‌کنند که بیت‌لحم واقعی است، از ریشه‌های معنوی خود جدا می‌شوند. و وقتی فراموش می‌کنند که بیت‌لحم واقعی است، فراموش می‌کنند که داستان کریسمس نیز واقعی است. آن‌ها فراموش می‌کنند که این داستان در میان مردمی رخ داد که زیر سلطه امپراتوری زندگی می‌کردند، با آوارگی روبه‌رو بودند، تشنه عدالت بودند و باور داشتند خدا دوردست نیست، بلکه در میان آنان حضور دارد.

 

کریسمس از نگاه مسیحیان فلسطینی

پس کریسمس از منظر مردمی که هنوز در همان جایی زندگی می‌کنند که همه‌چیز از آن آغاز شد ـ مسیحیان فلسطینی ـ چه معنایی دارد؟ این جشن برای جامعه‌ای کوچک که دو هزار سال ایمان خود را حفظ کرده است، چه پیامی دارد؟

در ژرف‌ترین معنا، کریسمس داستان همبستگی خداست.

داستان خدایی که از دور فرمان نمی‌راند، بلکه در میان مردم حاضر است و جانب به‌حاشیه‌رانده‌شدگان را می‌گیرد. تجسد ـ باور به اینکه خدا جسم انسانی به خود گرفت ـ مفهومی انتزاعی نیست؛ بلکه بیانی رادیکال از این است که خدا کجا سکونت می‌گزیند: در آسیب‌پذیری، در فقر، در میان اشغال‌شدگان، در کنار کسانی که هیچ قدرتی جز قدرت امید ندارند. در روایت بیت‌لحم، خدا نه با امپراتورها، بلکه با قربانیان امپراتوری همذات‌پنداری می‌کند. خدا نه به‌صورت جنگجو، بلکه به‌شکل نوزادی می‌آید. نه در کاخ، بلکه در آخور. این اوج همبستگی الهی است: پیوستن خدا به آسیب‌پذیرترین بخش بشریت.

از این‌رو، کریسمس اعلام خدایی است که منطق امپراتوری را به چالش می‌کشد.

برای فلسطینیان امروز، این صرفاً الهیات نیست؛ تجربه‌ای زیسته است. سرشماری‌ای که مریم و یوسف را وادار به سفر کرد، یادآور مجوزها، ایست‌های بازرسی و کنترل‌های بوروکراتیکی است که زندگی روزمره ما را شکل می‌دهد. فرار خانواده مقدس با سرگذشت میلیون‌ها پناهنده در منطقه هم‌نواست. خشونت هیرودیس پژواکی از خشونتی است که امروز پیرامون ما جریان دارد.

کریسمس، به‌تمام معنا، داستانی فلسطینی است.

 

پیام بیت‌لحم به جهان

بیت‌لحم پس از دو سال بدون جشن‌های عمومی، بار دیگر کریسمس را تجربه می‌کند. لغو آن جشن‌ها دردناک اما ضروری بود؛ انتخاب دیگری وجود نداشت. در غزه نسل‌کشی در جریان بود و ما، به‌عنوان مردمی که هنوز در سرزمین مادری کریسمس زندگی می‌کنیم، نمی‌توانستیم وانمود کنیم چنین چیزی رخ نمی‌دهد. نمی‌توانستیم تولد عیسی را جشن بگیریم، در حالی که کودکانی هم‌سن او بی‌جان از زیر آوار بیرون کشیده می‌شدند.

جشن این فصل به معنای پایان جنگ، نسل‌کشی یا ساختارهای آپارتاید نیست. مردم همچنان کشته می‌شوند. ما همچنان در محاصره‌ایم. در عوض، این جشن کنشی از تاب‌آوری است؛ اعلام این حقیقت که ما هنوز اینجا هستیم، که بیت‌لحم همچنان پایتخت کریسمس است و داستانی که این شهر روایت می‌کند باید ادامه یابد.

در زمانی که گفتمان سیاسی غرب به‌طور فزاینده‌ای مسیحیت را به سلاحی هویتی بدل می‌کند و اغلب همان مردمانی را طرد می‌کند که مسیحیت در میان آنان زاده شد، بازگشت به ریشه‌های این داستان ضروری است.

دعوت ما در این کریسمس به کلیسای جهانی ـ و به‌ویژه به مسیحیان غربی ـ این است که به یاد آورند داستان از کجا آغاز شد؛ به یاد آورند که بیت‌لحم افسانه نیست، بلکه مکانی واقعی است که هنوز مردمانی در آن زندگی می‌کنند. اگر جهان مسیحی می‌خواهد معنای کریسمس را پاس بدارد، باید نگاه خود را به بیت‌لحم واقعی بدوزد؛ شهری زنده که مردمش امروز نیز فریاد عدالت، کرامت و صلح سر می‌دهند. به یاد آوردن بیت‌لحم یعنی به یاد آوردن این حقیقت که خدا در کنار ستمدیدگان می‌ایستد ـ و پیروان عیسی نیز به همین کار فراخوانده شده‌اند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.