در یادداشتی با عنوان «جشن آتشافروز»، مایک فرومن، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا، دیدار اخیر دونالد ترامپ و شی جینپینگ را صرفاً «توقفی در مسیر تقابل» میان واشنگتن و پکن توصیف میکند. او معتقد است توافقهای تجاری و وعدههای فنتانیلی حاصل از این دیدار، تغییری در ماهیت رقابت ساختاری دو قدرت ایجاد نمیکند و هشدار میدهد که آمریکا با تمرکز بر «معاملهگری کوتاهمدت» ممکن است استراتژی کلان خود در برابر چین را از دست بدهد.
به گزارش سرویس بینالملل جماران، مایک فرومن، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا نوشت: رئیسجمهور دونالد ترامپ پس از شش سال، اولین دیدار رودررو با رئیسجمهور شی جینپینگ را برگزار کرد. ترامپ اعلام کرد که «در مقیاس صفر تا ده، که ده بهترین است، من میگویم این دیدار یک دوازده بود.» از نظر من، ارزیابی چنین بالایی برای توافقی که در کره جنوبی حاصل شد، مانند این است که آتشافروز را به خاطر تماس با آتشنشانی جشن بگیریم.

با فروکش کردن گرد و غبار و آشکار شدن جزئیات بیشتر، روشن میشود که در مورد مسائل داغ ترامپ درباره چین — تجارت، کنترل صادرات، فنتانیل، تیکتاک و موارد مشابه — ما از بوسان تقریباً در همان نقطهای هستیم که بودیم. هر دو کشور تهدید به اقداماتی کردند که میتوانست رابطه دوجانبه را به آتش بکشد، ولی پیش از اینکه کبریت را بیندازند، عقبنشینی کردند. خوب، کافی است از این تمثیل.
از دیدگاه دیپلماتیک، دیدار به تثبیت رابطه دوجانبه کمک کرد و از اقدامات بیشتر دو طرف که میتوانست تنشها را افزایش دهد، جلوگیری کرد. این اقدامات شامل اجرای تعرفه صد درصدی اضافی بر صادرات چینی بود که قرار بود از اول نوامبر اعمال شود و توافقی برای تعویق یکساله رژیم کنترل صادرات گسترده چین بر مواد زمین کمیاب و محصولات مرتبط بود که اگر اجرا میشد، میتوانست زنجیرههای تأمین جهانی را مختل کند.
جنبههای دیگری از توافق نیز وجود داشت. چین (دوباره) قول داد صادرات مواد پیشماده تولید فنتانیل را کاهش دهد، مادهای که تصور میشود مسئول مرگ نزدیک به پنجاه هزار آمریکایی در سال ۲۰۲۴ است، و ایالات متحده موافقت کرد تعرفههای اعمالشده به خاطر صادرات مواد پیشماده را از ۲۰ درصد به ۱۰ درصد کاهش دهد. بنابراین، تعرفهها به عنوان اهرمی برای مسئلهای مهم ولی غیر اقتصادی عمل کردند، البته به شرطی که چین این بار به توافق پایبند باشد. در غیر این صورت، احتمالاً تعرفهها دوباره افزایش خواهند یافت. علاوه بر این، چین موافقت کرد دوباره سویا از ایالات متحده خریداری کند — نه به میزان سابق، ولی هنوز مقدار قابل توجهی. طبق توافق جدید، ایالات متحده در این فصل ۱۲ میلیون تن متریک سویا صادر خواهد کرد و حداقل ۲۵ میلیون تن متریک سالانه برای سه سال آینده. در سال ۲۰۲۰، چین ۳۴ میلیون تن متریک خریداری کرد. این امر میتواند به کشاورزان آمریکایی کمک کند، به شرطی که بتوانند سایر تأمینکنندگان چین (عمدتاً آرژانتین و برزیل) را کنار بزنند و کانالهای توزیع خود را بازسازی کنند.
دو رهبر همچنین توافق کردند که برای حل مسئله تیکتاک تلاش کنند، که پیشتر حداقل دو بار حل آن اعلام شده بود. عناصر دیگری از توافق شامل قصد چین برای خرید برخی کالاهای کشاورزی دیگر و احتمالاً گاز طبیعی است. ایالات متحده نیز موافقت کرد هزینه بندری برای کشتیهای چینی را حذف کند.
من قصد ندارم توافق را کماهمیت جلوه دهم، اما از کی رابطه بین دو اقتصاد بزرگ جهان به یک ماده مخدر غیرقانونی، چند کالای صادراتی و یک پلتفرم رسانه اجتماعی تقلیل یافته است؟ فنتانیل بلای جدی جامعه آمریکا است، کشاورزان آمریکایی از فرصت فروش بهتر سویا خوشحال خواهند شد و نوجوانان آمریکایی از ادامه اشتراکگذاری ویدئوهای رقص احمقانه لذت خواهند برد. اما نکته مهم این است که ما درباره چه چیزهایی صحبت نمیکنیم.
روزهایی که دستورکار درباره استراتژی گسترده چین برای حمایت از صنعت داخلی، سرقت مالکیت معنوی، یارانه دادن به ظرفیت اضافی و اجرای استراتژی صادراتی چپاولگرانه بود که به زیان تولید در سایر کشورها تمام میشد، گذشته است. بحثهایی درباره نیاز چین به اصلاحات داخلی برای تعدیل اقتصاد، ترویج رشد مبتنی بر تقاضای داخلی به جای صادرات و ایفای نقش سازندهتر در اقتصاد جهانی نیز دیگر مطرح نیست.
به دلیل طرحهای برنامهریزی مرکزی برای افزایش سرمایهگذاری و پسانداز داخلی که سرمایه را به فعالیتهای تولیدی وابسته به صادرات هدایت میکند، مصرف داخلی چین تنها ۳۹ درصد از تولید ناخالص داخلی است. (اکثر کشورهای پردرآمد مصرف داخلی حدود ۵۸ درصد از تولید ناخالص داخلی دارند.) بدون تعدیل اساسی، نباید انتظار تغییر زیادی در مازاد تجاری جهانی چین داشت. در واقع، شی جینپینگ در پیشنویس طرح پنجساله پانزدهم حزب کمونیست چین (که اوایل این هفته رونمایی شد) بر رشد مبتنی بر صادرات تأکید کرد و هیچ نشانهای از اصلاحات مبتنی بر مصرف در آینده نزدیک دیده نمیشود. بلکه شی به کمیته مرکزی حزب کمونیست در اوایل اکتبر گفت که چین باید «پنجره فرصت را برای تحکیم و گسترش نقاط قوت خود، عبور از گلوگاهها و غلبه بر ضعفها، برای کسب ابتکار استراتژیک در رقابت شدید بینالمللی، به دست آورد.»
اما بدون پرداختن به این دینامیکهای بنیادین، خطر واقعی این است که شاید مهمترین رابطه دوجانبه جهان همچنان در معرض چرخههای افزایش و کاهش تنش و ناپایداری ناشی از آن باقی بماند. یکی از بخشهای نگرانکننده توافق، موافقت ایالات متحده برای آزادسازی قوانین کنترل صادرات در زمانی است که نگرانیها درباره رقابت نظامی و فناوریهای پیشرفته افزایش یافته است. چین مدتهاست خواسته کنترل صادرات را به میز مذاکره بیاورد، اما این موضوع معمولاً جدا از مذاکرات تجاری نگه داشته میشود چون قرار است به صورت محدود برای جلوگیری از افتادن فناوریهای حیاتی به دست رقبای ما یا دشمنان استفاده شود. این کنترلها باید بر اساس امنیت ملی و نه ملاحظات تجاری باشد.
دولت ترامپ این تمایز را بسیار مبهم کرده است. در اوت، موافقت کرد صادرات تراشههای H20 شرکت Nvidia به چین را آزاد کند — و ۱۵ درصد از درآمد فروش را دریافت کند. شایعات مستندی وجود دارد که برخی از کارتهای گرافیک آمریکایی که فعلاً محدود شدهاند نیز در مقادیر محدود برای صادرات به چین عرضه خواهند شد. در مقابل سیاست کنترل صادرات دولت بایدن که «حیاط کوچک، حصار بلند» است، دولت ترامپ ظاهراً استراتژی آزمایشیای را دنبال میکند که هدفش حفظ سهم بازار نیمههادیهای آمریکایی در بازار داخلی چین است — امیدوار است با اجازه دادن به ورود برخی تراشهها، شرکتهای چینی نسبت به تراشههای آمریکایی «وابسته» بمانند و ما بتوانیم اهرمی روی فناوری هوش مصنوعی آنها حفظ کنیم. اما در بلندمدت، چین عزم خود را برای دستیابی به خودکفایی در نیمههادیها جزم کرده است.
پس رابطه اقتصادی آمریکا و چین به کجا میرود؟
برخی میگویند ترامپ یک شاهین چین است. برخی دیگر میگویند او یک کبوتر است. اما همانطور که اغلب پیش میآید، غریزههای سیاستی ترامپ ممکن است در دستهبندیهای دقیق جا نگیرد. دیدار بوسان نشان میدهد رئیسجمهور نسبت به چین مواضع ایدئولوژیک ندارد؛ بلکه بسیار عملگرایانه و تهاجمی است. در نتیجه، نتیجه ممکن است بازتابدهنده اهرم نسبی هر کشور در آن زمان باشد.
وقتی صحبت از اهرم میشود، ترامپ شرط بسته است که چین به بازار آمریکا بیشتر نیاز دارد تا آمریکا به چین. این یک فرضیه پیچیده است. صادرات کالاهای چین به آمریکا نسبت به سال گذشته حدود ۲۰ درصد کاهش یافته، اما مازاد تجاری چین با جهان هنوز در مسیر عبور از ۱.۲ تریلیون دلار در سال است. در حالی که آمریکا ممکن است موفق شود برخی صادرات چینی را با هزینه افزایش قیمت برای مصرفکنندگان و تولیدکنندگان وابسته به واردات خود متوقف کند، چین در حال یافتن بازارهای دیگر برای محصولاتش و کاهش وابستگی به واردات آمریکاست، از محصولات کشاورزی گرفته تا انرژی و نیمههادیها. در همین حال، چین دریافته است که اهرم واقعی بر آمریکا را از طریق کنترل منابع معدنی حیاتی (و احتمالاً محصولات دیگر مانند باتریها) دارد — که جایگزینی آنها ممکن است سالها طول بکشد.
در نهایت، ترامپ باید تصمیم بگیرد که آیا آمریکا میتواند اهداف خود را از طریق مجموعهای از اقدامات تاکتیکی به دست آورد یا اینکه ثبات در رابطه نیازمند تغییر استراتژیک بنیادیتری است. دهههاست که سیاستگذاران آمریکایی میلیاردها سلول مغزی و سرمایه سیاسی را صرف تلاش برای تأثیرگذاری بر رفتار چین کردهاند ولی نتایج فقط محدود بوده است. نباید ناامید شویم، چون در نهایت تنها تغییر در آن رفتار است که رابطه دوجانبه را تثبیت میکند. اما آمریکا باید بیشتر بر آنچه کنترل میکند تمرکز کند، بر چگونگی رقابت بهتر — با ساختن در داخل و تشکیل ائتلافهای اقتصادی و نظامی با متحدان و شرکای خود برای بازدارندگی و پیشی گرفتن از چین. در همین حال، استراتژی پکن همچنان فشار صبورانه خواهد بود: فشار برای ایجاد تفاهم جدید در تنگه تایوان، فشار برای کاهش کنترل صادرات فناوریهای حساس آمریکایی و فشار برای پذیرش درجهای از برتری چین در هندوپاسیفیک، در میان اهداف دیگر. آنها امیدوارند که ما چشمپوشی کنیم.
بزرگترین چشمپوشی این خواهد بود که معاملهگری و پیگیری «توافق بزرگ» را با استراتژی بزرگ و محکم اشتباه بگیریم. خطر جستجوی «توافق جدید» با چین این است که منافع استراتژیک، مانند تایوان، را در ازای وعدههای زودگذر چین و جهشهای کوتاهمدت در صادرات کالاها معامله کنیم. منافع اصلی هرگز روی میز نیستند — و منافع اصلی ما در بسیاری جهات با پکن عمیقاً ناسازگار است.
حزب کمونیست تحت رهبری شی مسیر متفاوت و تجدیدنظرطلبانهای را در پیش گرفته است — که اغلب با منافع آمریکا در تضاد است. باشد. چین کشوری مستقل با جاهطلبی بیحد و مرز است و ممکن است بتوانیم بدون تسلیم شدن یا درگیری نظامی مستقیم، همزیستی کنیم. استراتژی برنده آمریکایی مستلزم پذیرش محدودیتهای شدید توانایی ما برای تأثیرگذاری بر رفتار چین، تعریف فضایی برای همزیستی با چین و در عین حال رقابت موفق در چارچوبهای ساختاری روابط قدرتهای بزرگ است.