پس از جنگ غزه و تحولات پرشتاب منطقهای، از تضعیف محور مقاومت و صعود عربستان و امارات تا کاهش نفوذ روسیه و افول جایگاه جهانی اسرائیل، خاورمیانه ظاهری متفاوت به خود گرفته است؛ اما پشت این دگرگونیها، همان معادلات قدیمی و ریشههای حلنشدهای پابرجاست که دهههاست مسیر سیاست و امنیت منطقه را رقم میزنند.
به گزارش سرویس ترجمه و بینالملل جماران، رویة الاخباریة-مصر نوشت: در سالهای اخیر، خاورمیانه شاهد تحولات طوفانی بوده که نقطه اوج آن از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و آغاز جنگ ویرانگر غزه رقم خورد؛ جنگی همراه با حملات مکرر اسرائیل به لبنان، سوریه و یمن و حتی عملیات مستقیم نظامی علیه ایران.
این رویدادها پرسشی مهم را دوباره زنده کرده است: آیا «خاورمیانهای جدید» متولد شده است؟ این البته نخستین بار نیست که چنین تصوری شکل میگیرد؛ پس از جنگ ۱۹۶۷، توافق صلح مصر و اسرائیل، توافقنامههای اسلو، اشغال عراق و حتی بهار عربی نیز موجی از خوشبینی پدید آمد که منطقه وارد مرحلهای نو شده است، اما ریشههای عمیق و حلنشده مناقشات همچنان پابرجا ماند و بحرانها را در اشکال تازه بازتولید کرد.
تحولات برجسته پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳
مجله آمریکایی «فارن پالیسی» در گزارشی به تاریخ پنجشنبه، ۷ اوت ۲۰۲۵، مینویسد که ویژگی شاخص مرحله کنونی، افت محسوس قدرت «محور مقاومت» است؛ محوری متشکل از ایران، حماس، حزبالله، شبهنظامیان عراقی، نظام اسد و حوثیها. پس از حمله حماس به اسرائیل، تلآویو با حمایت مستقیم آمریکا، کارزار نظامی گستردهای علیه تمام اعضای این محور به راه انداخت و توانمندیهای نظامی و لجستیکی آنان را هدف قرار داد.
حماس ضربات سنگینی متحمل شد اما از میان نرفت. حزبالله شمار قابلتوجهی از فرماندهانش را از دست داد و بازوی نظامی آن نسبت به دو سال پیش ضعیفتر شد. نظام سوریه، پس از از دست دادن یک پشتیبان حیاتی، در برابر حملات مداوم اسرائیل ناتوان مانده است. حوثیها نیز با وجود تداوم حملاتشان در دریای سرخ، هدف ضربات هوایی اسرائیل قرار گرفتند. ایران هم با کارزار هوایی مشترک اسرائیل و آمریکا روبهرو شد که زیرساختهای هستهایاش را هدف گرفته و موقعیت منطقهای آن را تضعیف کرده است.
تحول موازنه قوا در جهان عرب
در سالهای اخیر، مرکز ثقل جهان عرب به عربستان سعودی و دیگر کشورهای ثروتمند خلیج فارس منتقل شده است؛ جایی که عربستان و امارات با شتاب در مسیر تنوعبخشی به اقتصاد و گسترش نفوذ دیپلماتیک حرکت میکنند. این تغییر جایگاهی تازه به این کشورها بخشیده و برخی تحلیلگران بر این باورند که آنها اکنون توان ایفای نقش میانجی منطقهای را دارند، حتی اگر انگیزه اصلیشان حفاظت از منافع خود باشد.
در همین حال، فروپاشی نظام بشار اسد و درگیری روسیه در جنگ پرهزینه اوکراین، نفوذ مسکو را در خاورمیانه بهشدت کاهش داده است. روسیه که پیشتر در بسیاری از پروندههای منطقه نقش «بازدارنده» و «مانعگذار» را ایفا میکرد، نتوانست از متحد سوری خود حمایت کند و علیرغم دریافت کمک از ایران در جنگ اوکراین، پشتیبانی مؤثری به تهران ارائه نداد. این عقبنشینی، میدان را برای بازیگران دیگر جهت پر کردن خلأ موجود باز گذاشته، در حالی که حضور روسیه بهشدت محدود و کماثر شده است.
نقش قدرتهای خارجی
با وجود خصومت دیرینه واشنگتن و تهران، دولت ترامپ گامی بیسابقه برداشت و در ائتلاف نظامی اسرائیل علیه ایران مشارکت کرد؛ اقدامی همراه با تهدید ادامه حملات در صورت حرکت ایران بهسوی تولید سلاح هستهای. این همکاری مستقیم نظامی پس از سالها فشار از سوی بنیامین نتانیاهو و لابیهای حامی اسرائیل در آمریکا شکل گرفت.
اما همزمان، بمباران گسترده و بیرحمانه غزه، شکافی بیسابقه در تصویر اسرائیل نزد افکار عمومی آمریکا و جهان ایجاد کرد. نظرسنجیها نشان میدهد که ۶۰ درصد از آمریکاییها مخالف جنگ غزه هستند و ۵۳ درصد دیدگاهی منفی نسبت به اسرائیل دارند. این تغییر حتی در میان دو حزب اصلی آمریکا بازتاب یافته و جمهوریخواهان و دموکراتها را در حمایت از اسرائیل دچار شکاف کرده است؛ شکافی که حتی میان محافظهکاران سنتاً حامی تلآویو نیز دیده میشود.
کاهش حمایت جهانی از اسرائیل
در عرصه بینالمللی نیز روند مشابهی در جریان است. بر اساس نظرسنجی مرکز «پیو»، اکثریت مردم در ۲۰ کشور از مجموع ۲۴ کشور مورد بررسی، نگاه منفی به رژیم اسرائیل دارند. علاوه بر این، دولتهای غربی چون فرانسه، بریتانیا، کانادا و استرالیا رسماً اعلام کردهاند که قصد به رسمیت شناختن کشور فلسطین را دارند. چنین شرایطی میتواند آمریکا را به استفاده از نفوذ خود برای فشار بر اسرائیل وادارد تا جنگ در غزه را متوقف کرده و از الحاق کرانه باختری در قالب طرح «اسرائیل بزرگ» خودداری کند.
تداوم ریشههای بحران
با وجود این تحولات، بنیانهای ساختاری که خاورمیانه را به صحنهای از بحرانهای مزمن تبدیل کردهاند همچنان پابرجاست: شکافهای مذهبی و قومی، منازعات مرزی و ناکامی در ایجاد نظامهای سیاسی کارآمد که بتوانند تنوع را مدیریت و حقوق را تضمین کنند. بازیگران ممکن است تغییر کنند یا قدرتشان کاهش یابد، اما بسترهای تولیدکننده این درگیریها همچنان به قوت خود باقی است. تجربه معاصر نشان میدهد که با هر تحول یا بحران بزرگ، بحث «خاورمیانه جدید» به میان میآید، اما اگر این تغییرات به ریشههای اصلی بحران نپردازند، اغلب سطحی و گذرا باقی خواهند ماند.
خاورمیانه کنونی
درست است که اسرائیل دشمنان خود در «محور مقاومت» را تضعیف کرده، عربستان و امارات در هرم نفوذ منطقهای صعود کردهاند، نفوذ روسیه کاهش یافته و تصویر بینالمللی اسرائیل رو به افول گذاشته است؛ اما این تحولات، جوهر معادلات منطقه را دگرگون نکردهاند. خاورمیانه امروز شاید در ظاهر با گذشته تفاوتهایی داشته باشد، اما مسیر رویدادها بیش از آنکه نویدبخش تولد «خاورمیانهای جدید» باشد، به نسخهای بازنگریشده از «خاورمیانه قدیم» شباهت دارد. این تغییرات اخیر هرچند مهماند، اما تا زمانی که بنیانهای عمیق و دیرپای نظم حاکم بر منطقه دگرگون نشوند، سخن گفتن از شکلگیری نظام نوین منطقهای واقعبینانه نخواهد بود.