پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

بازخوانی نسل‌کشی غزه از نگاه یک پژوهشگر نسل‌کشی اسرائیل؛

از آشوویتس تا غزه؛ وقتی قربانیِ دیروز، به عامل نسل‌کشیِ امروز تبدیل می‌شود

عمر بارتوف، استاد مطالعات نسل‌کشی و از ‌سربازان سابق ارتش اسرائیل، در مقاله‌ای تکان‌دهنده در نیویورک‌تایمز می‌نویسد که اسرائیل، برخلاف تمامی اصول اخلاقی و تاریخی که از دل هولوکاست برآمده، در حال ارتکاب نسل‌کشی علیه مردم فلسطین در غزه است. او که در خانواده‌ای صهیونیست رشد کرده، بخشی از عمر خود را در ارتش اسرائیل گذرانده و بیش از ۲۵ سال درباره هولوکاست و جنایات جنگی تدریس کرده، با اندوه و تردیدی عمیق می‌نویسد: «من نسل‌کشی را وقتی می‌بینم، می‌شناسم — و این همان چیزی‌ است که اکنون در غزه در حال وقوع است.»

عمر بارتوف، استاد مطالعات نسل‌کشی در یادداشتی برای نیویورک تایمز نوشت: یک ماه پس از حمله حماس به اسرائیل در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳، به این نتیجه رسیدم که شواهدی مبنی بر ارتکاب جنایات جنگی و احتمالاً جنایات علیه بشریت از سوی ارتش اسرائیل در حملات متقابل به نوار غزه وجود دارد. با این حال، برخلاف ادعاهای تندترین منتقدان اسرائیل، در آن مقطع شواهد از نظر من به سطح اثبات جرم نسل‌کشی نمی‌رسید.

تا ماه مه ۲۰۲۴، ارتش  اسرائیل به حدود یک میلیون فلسطینی که در رفح ــ جنوبی‌ترین و آخرین شهر نسبتاً سالم نوار غزه ــ پناه گرفته بودند، دستور دادند که به منطقه ساحلی المواسی منتقل شوند؛ جایی که تقریباً هیچ پناهگاهی وجود نداشت. سپس ارتش اسرائیل عملیات تخریب گسترده رفح را آغاز کرد؛ اقدامی که تا ماه اوت عمدتاً به پایان رسید.

در این مرحله، دیگر نمی‌شد انکار کرد که الگوی عملیات‌های ارتش اسرائیل با اظهاراتی که از نیت نسل‌کشی حکایت داشت و توسط مقامات ارشد این رژیم در روزهای پس از حمله حماس بیان شده بود، هم‌راستا است. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، وعده داده بود که دشمن «بهای سنگینی» خواهد پرداخت و نیروهای اسرائیلی بخش‌هایی از غزه را که حماس در آن‌ها فعالیت می‌کند، «به تلی از آوار» تبدیل خواهند کرد. او خطاب به «ساکنان غزه» گفته بود: «هم‌اکنون آنجا را ترک کنید، زیرا ما با قدرت در همه‌جا وارد عمل خواهیم شد.»

نتانیاهو از شهروندان اسرائیلی خواسته بود که به یاد آورند «عمالیق با شما چه کرد»؛ عبارتی که بسیاری آن را اشاره‌ای به آیه‌ای در کتاب مقدس تفسیر کردند که بنی‌اسرائیل را به قتل عام کامل دشمنان‌شان از جمله «مردان، زنان، کودکان و نوزادان» فرا می‌خواند. مقامات دولت و ارتش اسرائیل نیز ساکنان غزه را «حیوانات انسانی» توصیف کرده و بعدها خواستار «نابودی کامل» شدند. نیسیم وتوری، نایب رئیس پارلمان اسرائیل، در شبکه اجتماعی ایکس (X) اعلام کرد که «وظیفه اسرائیل باید محو نوار غزه از روی زمین باشد.»

از این منظر، اقدامات اسرائیل تنها به‌عنوان تحقق نیت آشکار برای غیرقابل سکونت ساختن نوار غزه برای جمعیت فلسطینی آن قابل درک است. من بر این باورم که هدف ــ که همچنان نیز پابرجاست ــ این بوده و هست که یا جمعیت فلسطینی را به خروج کامل از نوار غزه وادار کنند، یا با توجه به اینکه مکانی برای رفتن وجود ندارد، با بمباران‌های گسترده و محروم‌سازی شدید از غذا، آب آشامیدنی، خدمات بهداشتی و کمک‌های پزشکی، این منطقه را آن‌چنان در هم بشکنند که ادامه حیات یا بازسازی حیات جمعی برای فلسطینی‌های ساکن در غزه عملاً ناممکن شود. نتیجه‌ای که دیگر نمی‌توان از آن چشم پوشید، این است که اسرائیل در حال ارتکاب نسل‌کشی علیه مردم فلسطین است.

من در خانواده‌ای صهیونیست رشد کرده‌ام، نیمه نخست زندگی‌ام را در اسرائیل گذرانده‌ام، به‌عنوان سرباز و افسر در ارتش اسرائیل (IDF) خدمت کرده‌ام و بیشتر دوران حرفه‌ای خود را صرف پژوهش و نگارش درباره جنایات جنگی و هولوکاست کرده‌ام. رسیدن به چنین نتیجه‌ای برایم بسیار دردناک و دشوار بود و تا جای ممکن در برابر پذیرش آن مقاومت کردم. اما پس از گذشت نزدیک به یک ربع قرن تدریس در حوزه مطالعات نسل‌کشی، من توان تشخیص این جرم را دارم؛ و این همان چیزی‌ است که اکنون در برابر چشمانم رخ می‌دهد.

این تنها دیدگاه شخصی من نیست. شمار فزاینده‌ای از کارشناسان مطالعات نسل‌کشی و حقوق بین‌الملل نیز به این نتیجه رسیده‌اند که اقدامات اسرائیل در غزه تنها در چارچوب حقوقی نسل‌کشی قابل تعریف است.

فرانچسکا آلبانیز، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور کرانه باختری و غزه، نیز چنین نتیجه‌گیری‌ای داشته است؛ همان‌طور که سازمان عفو بین‌الملل نیز دارد. دولت آفریقای جنوبی نیز با طرح شکایتی رسمی در دیوان بین‌المللی دادگستری، اسرائیل را به ارتکاب نسل‌کشی متهم کرده است.

تداوم انکار این واقعیت از سوی دولت‌ها، نهادهای بین‌المللی، و حتی برخی از محافل دانشگاهی و حقوقی، نه‌تنها آسیب‌های عمیق و جبران‌ناپذیری به مردم غزه و اسرائیل وارد خواهد کرد، بلکه به نظام حقوق بین‌الملل که پس از هولوکاست برای جلوگیری از تکرار چنین جنایاتی بنا نهاده شد نیز لطمه خواهد زد. این انکار، تهدیدی مستقیم برای بنیان‌های نظم اخلاقی‌ای است که جامعه جهانی بر آن استوار است.

 

تعریف نسل‌کشی و تطبیق آن با اقدامات اسرائیل

جرم نسل‌کشی نخستین‌بار در سال ۱۹۴۸ از سوی سازمان ملل متحد چنین تعریف شد: «نیت برای نابودی، به‌طور کامل یا جزئی، یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی، به‌همان صورتی که هست.»

بنابراین، برای احراز وقوع نسل‌کشی، باید هم عنصر “نیت” اثبات شود و هم نشان داده شود که این نیت در عمل پیاده‌سازی شده است.

در مورد اسرائیل، این نیت بارها به‌صورت علنی توسط مقامات رسمی و رهبران ارشد اعلام شده است. اما حتی در غیاب چنین اظهاراتی، نیت می‌تواند از الگوی عملیات‌های میدانی نیز استنباط شود.

در مورد غزه، این الگو تا ماه مه ۲۰۲۴ به‌وضوح آشکار شده بود، و از آن زمان تاکنون نیز با شدت بیشتری ادامه یافته است؛ ارتش اسرائیل به‌طور سیستماتیک در حال تخریب کامل زیرساخت‌های نوار غزه است.

بیشتر پژوهشگران حوزه نسل‌کشی در کاربرد این اصطلاح نسبت به رویدادهای معاصر، جانب احتیاط را رعایت می‌کنند؛ چراکه از زمان ابداع این واژه توسط وکیل یهودی‌لهستانی، رافائل لمکین، در سال ۱۹۴۴، گرایش نگران‌کننده‌ای وجود داشته است که این عنوان به بسیاری از موارد کشتار یا خشونت اطلاق شود.

در واقع، برخی صاحب‌نظران معتقدند که این طبقه‌بندی باید به‌طور کامل کنار گذاشته شود، زیرا اغلب به ابزاری برای ابراز خشم بدل می‌شود، تا تعریفی دقیق برای شناسایی یک جرم مشخص حقوقی.

با این‌ حال، همان‌گونه که رافائل لمکین تشخیص داد ــ و سازمان ملل متحد نیز بعدها آن را مورد تأیید قرار داد ــ تمایزگذاری میان «تلاش برای نابودی یک گروه خاص از مردم» و سایر جرائم حقوق بین‌الملل نظیر جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت، امری ضروری و بنیادی است.

زیرا در حالی‌ که سایر جرائم ممکن است شامل کشتار تصادفی یا هدفمند غیرنظامیان به‌عنوان افراد باشند، نسل‌کشی به‌معنای کشتار انسان‌ها به‌مثابه اعضای یک گروه است؛ با هدف نابودی کامل یا جزئی همان گروه، به‌گونه‌ای که امکان بازسازی آن به‌عنوان یک موجودیت سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی از میان برود.

و همان‌طور که جامعه جهانی با تصویب کنوانسیون نسل‌کشی آشکار ساخت، این مسئولیتی الزام‌آور بر عهده تمام دولت‌های عضو است که:

 • از چنین اقدامی جلوگیری کنند،

 • در صورت وقوع، تمام توان خود را برای توقف آن به‌کار گیرند،

 • و در ادامه، عاملان ارتکاب این «جنایتِ جنایات» را ــ حتی اگر در درون مرزهای یک کشور دارای حاکمیت باشد ــ مورد پیگرد و مجازات قرار دهند.

اطلاق عنوان «نسل‌کشی» پیامدهای سیاسی، حقوقی و اخلاقی گسترده‌ای به همراه دارد. دولت‌ها، مقامات سیاسی یا فرماندهان نظامی‌ای که مظنون، متهم یا محکوم به ارتکاب نسل‌کشی شوند، در افکار عمومی جهانی از حیطه انسانیت خارج تلقی می‌شوند و ممکن است صلاحیت و مشروعیت خود برای عضویت در جامعه بین‌المللی را از دست بدهند. صدور رأیی از سوی دیوان بین‌المللی دادگستری مبنی بر اینکه یک دولت در حال ارتکاب نسل‌کشی است ــ به‌ویژه اگر با تأیید و اجرای شورای امنیت سازمان ملل همراه باشد ــ می‌تواند به اعمال تحریم‌های سخت و اقدامات بین‌المللی جدی منجر شود. سیاستمداران یا فرماندهان نظامی‌ای که توسط دیوان کیفری بین‌المللی به نسل‌کشی یا سایر نقض‌های جدی حقوق بشردوستانه متهم یا محکوم شوند، ممکن است در خارج از کشور خود با خطر بازداشت و محاکمه مواجه شوند. و جامعه‌ای که نسل‌کشی را تحمل کند یا در آن مشارکت داشته باشد ــ صرف‌نظر از دیدگاه‌های افراد آن جامعه ــ داغ ننگ چنین جنایتی را چون «نشان قابیل» تا سال‌ها پس از خاموش شدن شعله‌های نفرت و خشونت، بر پیشانی خود خواهد داشت.

اسرائیل تمامی اتهامات مربوط به جنایات جنگی، جنایات علیه بشریت و نسل‌کشی را به‌طور کامل رد کرده است. ارتش اسرائیل مدعی است که گزارش‌های مربوط به ارتکاب تخلف یا جرم را مورد بررسی و تحقیق قرار می‌دهد؛ هرچند در عمل، به‌ندرت یافته‌های چنین بررسی‌هایی به‌طور عمومی منتشر شده است. و حتی در مواردی که نقض قوانین یا مقررات از سوی نیروهای ارتش به‌صورت رسمی تأیید شده، معمولاً مجازات‌ها در حد تذکر یا برخوردهای انضباطی سبک بوده است.

مقامات نظامی و سیاسی اسرائیل به‌طور مکرر ارتش خود را نهادی «قانون‌مدار» معرفی می‌کنند، مدعی هستند که پیش از انجام عملیات نظامی به غیرنظامیان هشدارهای لازم برای تخلیه مناطق داده می‌شود، و مسئولیت تلفات غیرنظامی را متوجه حماس می‌دانند؛ با این ادعا که این گروه از مردم به‌عنوان سپر انسانی استفاده می‌کند.

با این حال، واقعیت‌ها بر زمینی دیگر گواهی می‌دهند. تخریب نظام‌مند در غزه نه‌تنها منازل مسکونی، بلکه طیف گسترده‌ای از زیرساخت‌های مدنی را شامل می‌شود: ساختمان‌های دولتی، بیمارستان‌ها، دانشگاه‌ها، مدارس، مساجد، اماکن فرهنگی و تاریخی، تأسیسات تصفیه آب، مزارع کشاورزی و پارک‌های عمومی. این حجم از تخریب ساختاری، نشان‌گر سیاستی است که هدف آن از بین بردن هرگونه امکان برای بازسازی حیات اجتماعی، مدنی و فرهنگی فلسطینیان در نوار غزه است.

بر اساس تحقیق اخیر روزنامه هاآرتص، حدود ۱۷۴٬۰۰۰ ساختمان در نوار غزه تخریب یا به‌شدت آسیب دیده‌اند؛ رقمی معادل حدود ۷۰ درصد از کل سازه‌های موجود در منطقه. طبق آمار ارائه‌شده از سوی نهادهای بهداشتی غزه، تاکنون بیش از ۵۸٬۰۰۰ نفر کشته شده‌اند، که از این میان، بیش از ۱۷٬۰۰۰ نفر کودک بوده‌اند. این یعنی حدود یک‌سوم از مجموع قربانیان، کودک بوده‌اند. بیش از ۸۷۰ کودک از این تعداد، زیر یک‌سال سن داشته‌اند. بنا بر همین گزارش، بیش از ۲٬۰۰۰ خانواده به‌طور کامل از بین رفته‌اند و ۵٬۶۰۰ خانواده فقط یک بازمانده دارند. همچنین تخمین زده می‌شود که دست‌کم ۱۰٬۰۰۰ نفر همچنان در زیر آوار مدفون باشند.  تعداد مجروحان و مصدومان نیز به بیش از ۱۳۸٬۰۰۰ نفر رسیده است.

نوار غزه اکنون با فاجعه‌ای انسانی بی‌سابقه روبه‌رو است: این منطقه، بالاترین نرخ کودکان دارای قطع عضو به ازای جمعیت را در سطح جهان داراست. نسلی کامل از کودکان، که در معرض بمباران‌های مداوم، فقدان والدین، سوءتغذیه شدید و محرومیت از درمان قرار گرفته‌اند، آثار جسمی و روانی عمیق و پایدار این بحران را تا پایان عمر با خود خواهند داشت. علاوه بر این، هزاران بیمار مبتلا به بیماری‌های مزمن نیز به دلیل فروپاشی نظام سلامت، به‌ندرت به خدمات بیمارستانی یا درمان مناسب دسترسی داشته‌اند.

وحشتی که در نوار غزه جریان دارد، همچنان از سوی بسیاری از ناظران به‌عنوان «جنگ» توصیف می‌شود؛ اما این واژه، در این زمینه نادرست و گمراه‌کننده است. در یک سال گذشته، ارتش اسرائیل با یک نیروی نظامی منسجم نمی‌جنگیده است.

ساختار سازمان‌یافته‌ای از گروه حماس که حملات ۷ اکتبر را طراحی و اجرا کرد، نابود شده است ــ هرچند نسخه‌ای تضعیف‌شده از این گروه همچنان با نیروهای اسرائیلی درگیر است و در مناطقی که از حضور ارتش اسرائیل خالی است، بر جمعیت محلی تسلط دارد.

امروزه، ارتش اسرائیل عمدتاً درگیر عملیات‌هایی است که ماهیت آن را باید «تخریب گسترده و پاک‌سازی قومی» دانست. این همان توصیفی است که موشه یعلون، رئیس سابق ستاد کل و وزیر دفاع در دولت بنیامین نتانیاهو ــ که خود از چهره‌های تندرو به‌شمار می‌رود ــ در ماه نوامبر در گفت‌وگو با تلویزیون دموکرات اسرائیل و همچنین در مقالات و مصاحبه‌های بعدی درباره تلاش اسرائیل برای تخلیه کامل جمعیت شمال غزه به‌کار برد.

در ۱۹ ژانویه، تحت فشار دونالد ترامپ ــ که تنها یک روز تا بازگشت رسمی به مقام ریاست‌جمهوری فاصله داشت ــ آتش‌بس موقتی برقرار شد که زمینه تبادل گروگان‌های اسرائیلی با زندانیان فلسطینی را فراهم کرد. اما پس از نقض این آتش‌بس توسط اسرائیل در ۱۸ مارس، ارتش این رژیم   اجرای یک برنامه علنی را آغاز کرد:

طرحی برای تمرکز دادن کل جمعیت نوار غزه در تنها یک‌چهارم از مساحت این منطقه، در سه ناحیه مشخص:

 ۱. شهر غزه،

 ۲. اردوگاه‌های آوارگان مرکزی،

 ۳. و منطقه ساحلی المواسی در جنوب‌غربی نوار غزه.

با استفاده از تعداد زیادی بولدوزر و بمب‌های هوایی عظیم که از سوی ایالات متحده در اختیار ارتش اسرائیل قرار گرفته‌اند، به‌نظر می‌رسد هدف ارتش، نابودی تمامی سازه‌های باقی‌مانده در سه‌چهارم دیگر نوار غزه و تثبیت کنترل کامل بر آن بخش‌هاست. اجرای این سیاست، با طرحی همراه شده است که در آن کمک‌های بشردوستانه به‌صورت محدود و مقطعی در چند نقطه مشخص توزیع می‌شود؛ نقاطی که تحت حفاظت ارتش اسرائیل قرار دارند و باعث هدایت جمعیت به سمت جنوب شده‌اند.

در این میان، بسیاری از غیرنظامیان فلسطینی در جریان تلاش‌های ناامیدانه برای دسترسی به غذا جان خود را از دست داده‌اند و بحران گرسنگی به‌طرز نگران‌کننده‌ای رو به وخامت گذاشته است.

در ۷ ژوئیه، وزیر جنگ اسرائیل، اسرائیل کاتص، اعلام کرد که ارتش قصد دارد بر روی ویرانه‌های رفح، یک «شهر بشردوستانه» احداث کند؛ شهری که در مرحله نخست، ظرفیت اسکان ۶۰۰٬۰۰۰ فلسطینی را از منطقه المواسی خواهد داشت. قرار است تأمین مایحتاج این جمعیت توسط نهادهای بین‌المللی انجام شود، اما به آنان اجازه خروج از این محدوده داده نخواهد شد.

برخی ممکن است این کارزار را نه «نسل‌کشی»، بلکه «پاک‌سازی قومی» توصیف کنند.  اما میان این دو جنایت پیوندی بنیادین وجود دارد. زمانی که یک گروه قومی هیچ پناهگاهی ندارد، پیوسته از یک منطقه به‌اصطلاح امن به منطقه‌ای دیگر رانده می‌شود، به‌طور مداوم هدف بمباران قرار می‌گیرد و از دسترسی به غذا محروم می‌ماند، پاک‌سازی قومی می‌تواند به نسل‌کشی تبدیل شود.

چنین الگویی در چندین نسل‌کشی شناخته‌شده قرن بیستم نیز مشاهده شده است؛ از جمله نسل‌کشی هرو و ناما در مستعمره جنوب‌غربی آلمان (نامیبیا کنونی) که از سال ۱۹۰۴ آغاز شد، نسل‌کشی ارامنه در خلال جنگ جهانی اول، و البته هولوکاست که با تلاش آلمان برای اخراج یهودیان آغاز شد و در نهایت به قتل سیستماتیک آنان منتهی گردید.

با وجود این شباهت‌ها، تاکنون تنها تعداد اندکی از پژوهشگران هولوکاست ــ و هیچ‌یک از نهادهای رسمی و تخصصی در حوزه مطالعات و یادمان هولوکاست ــ هشدار نداده‌اند که اسرائیل ممکن است به ارتکاب جنایات جنگی، جنایات علیه بشریت، پاک‌سازی قومی یا نسل‌کشی متهم شود. این سکوت، شعار «دیگر هرگز» را به تمسخر گرفته و تهی از معنا کرده است؛ شعاری که قرار بود بیانگر ایستادگی در برابر بی‌رحمی در هر نقطه از جهان باشد، اما اکنون به توجیهی برای تخریب دیگران با تکیه بر قربانی‌بودن در گذشته تبدیل شده است — حتی به چیزی شبیه چک سفید امضا برای کشتار. این نیز یکی دیگر از هزینه‌های سنگین و غیرقابل محاسبه‌ فاجعه‌ای است که در جریان است.

در حالی‌که اسرائیل به‌طور علنی در پی نابودی حیات فلسطینی در غزه است و در کرانه باختری نیز خشونت علیه فلسطینیان را شدت بخشیده، اعتبار اخلاقی و تاریخی‌ای که تا کنون به‌عنوان سرمایه دولت یهود مطرح بوده، در حال فرسایش است.

اسرائیل، دولتی  است که پس از هولوکاست و در پاسخ به نسل‌کشی نازی‌ها علیه یهودیان تشکیل شد، همواره بر این اصل تأکید کرده است که هر تهدیدی علیه امنیت آن باید به‌عنوان پیش‌زمینه‌ای بالقوه برای تکرار فاجعه‌ای مشابه آشوویتس تلقی گردد.

این رویکرد، به اسرائیل این مجوز را داده است که دشمنان خود را «نازی» بنامد — لقبی که به‌طور مکرر از سوی رسانه‌های اسرائیلی برای توصیف حماس و در معنای موسع، تمامی مردم غزه به‌کار می‌رود، مبتنی بر این باور رایج که «هیچ‌کس از آنان بی‌تقصیر نیست» — حتی نوزادانی که، بنا بر این روایت، در آینده به مبارز تبدیل خواهند شد.

این پدیده تازگی ندارد...

از همان آغاز تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲، مناخیم بگین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، یاسر عرفات را که آن زمان در بیروت محاصره شده بود، با آدولف هیتلر در پناهگاهش در برلین مقایسه کرد. اما این‌بار، این قیاس در چارچوب سیاستی به‌کار گرفته می‌شود که هدف آن ریشه‌کن ساختن و بیرون راندن کل جمعیت نوار غزه است.

صحنه‌های روزانه‌ از وحشت، ویرانی و کشتار در غزه ــ که افکار عمومی اسرائیل به‌واسطه خودسانسوری رسانه‌های داخلی‌اش از آن بی‌اطلاع نگه داشته شده‌اند ــ دروغ‌های تبلیغات رسمی اسرائیل را افشا می‌کنند؛ دروغ‌هایی که این جنگ را به‌مثابه دفاعی در برابر دشمنی نازی‌گونه توصیف می‌کنند.

لرزشی ناگزیر بر جان انسان می‌نشیند، هنگامی که سخنگویان اسرائیلی با بی‌پروایی، شعار تهی و عوام‌فریبانه‌ی «اخلاقی‌ترین ارتش جهان» را برای ارتش  اسرائیل تکرار می‌کنند.

برخی کشورهای اروپایی، از جمله فرانسه، بریتانیا و آلمان، همچنین کانادا، از زمان نقض آتش‌بس در ماه مارس، واکنش‌هایی ضعیف و نمادین نسبت به اقدامات اسرائیل نشان داده‌اند. با این حال، نه ارسال تسلیحات به اسرائیل را تعلیق کرده‌اند و نه هیچ اقدام عملی، مؤثر یا بازدارنده‌ی اقتصادی یا سیاسی را علیه دولت نتانیاهو اتخاذ کرده‌اند.

در برهه‌ای، به‌نظر می‌رسید که دولت ایالات متحده نیز توجه خود را از غزه منحرف کرده است. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت، در ماه فوریه اعلام کرد که ایالات متحده مسئولیت غزه را به‌دست خواهد گرفت و وعده داد که این منطقه را به «ریویرای خاورمیانه» تبدیل خواهد کرد؛ اما پس از آن، اجازه داد اسرائیل به تخریب گسترده‌ی نوار غزه ادامه دهد و تمرکز خود را متوجه ایران ساخت.

در حال حاضر، تنها می‌توان امیدوار بود که ترامپ بار دیگر نتانیاهوی مردد را تحت فشار قرار دهد تا دست‌کم با یک آتش‌بس جدید موافقت کند و به چرخه بی‌پایان کشتارها پایان دهد.

آیندهٔ اسرائیل چگونه تحت تأثیر فروپاشی اجتناب‌ناپذیر آن مشروعیت اخلاقی‌ای قرار خواهد گرفت که از تولدش در پی خاکسترهای هولوکاست مشروعیت یافته بود؟

پاسخ این پرسش را باید رهبری سیاسی اسرائیل و شهروندانش  بدهند.

در حال حاضر، نشانه‌ای از فشار داخلی معنادار برای تغییر بنیادین در الگوی فکری و سیاسی اسرائیل دیده نمی‌شود؛ تغییری که مستلزم پذیرش این اصل است که تنها راه‌حل ممکن برای این منازعه، دستیابی به توافقی دوجانبه میان اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها بر سر نحوه تقسیم سرزمین است — صرف‌نظر از اینکه چارچوب آن توافق دو دولت، یک دولت، یا یک کنفدراسیون باشد.

در عین حال، فشار خارجی مؤثر از سوی متحدان اسرائیل نیز بسیار بعید به نظر می‌رسد.

نگرانی عمیق من این است که اسرائیل بر مسیر فاجعه‌بار کنونی‌اش پافشاری خواهد کرد و در نهایت خود را ــ شاید به‌شکلی برگشت‌ناپذیر ــ به یک دولت اقتدارگرا و مبتنی بر آپارتاید تمام‌عیار تبدیل خواهد کرد. و تاریخ به‌روشنی نشان داده است که چنین دولت‌هایی، دیر یا زود، فرو می‌پاشند.

سؤال مهم دیگری نیز مطرح می‌شود: واژگونی اخلاقی اسرائیل چه تأثیری بر فرهنگ یادبود هولوکاست، و سیاست‌های مرتبط با حافظه تاریخی، آموزش، و پژوهش خواهد داشت، وقتی بسیاری از نهادهای مسئول و چهره‌های فکریِ این حوزه تاکنون از ایفای مسئولیت اخلاقی خود برای محکوم‌کردن بی‌رحمی و نسل‌کشی، هر کجا که رخ دهد، سرباز زده‌اند؟

جامعه جهانی متولی یادآوری و بزرگداشت هولوکاست اکنون باید با نوعی حسابرسی اخلاقی مواجه شود.

جامعه وسیع‌تری از پژوهشگران نسل‌کشی — چه آن‌ها که در زمینه مطالعات تطبیقی کار می‌کنند و چه متخصصان نسل‌کشی‌های دیگر در تاریخ بشریت — به‌تدریج به اجماعی در حال شکل‌گیری بر سر شناسایی وقایع غزه به‌عنوان نسل‌کشی نزدیک می‌شوند.

در ماه نوامبر، اندکی پس از یک‌سال از آغاز جنگ، پژوهشگر اسرائیلی نسل‌کشی، شموئل لدرمن، به جمع فزاینده‌ای از صاحب‌نظران پیوست که معتقدند اسرائیل در حال ارتکاب اعمالی با ماهیت نسل‌کشی است. ویلیام شاباس، حقوق‌دان بین‌المللی اهل کانادا، نیز سال گذشته به همین نتیجه رسید و اخیراً عملیات نظامی اسرائیل در غزه را «بی‌تردید یک نسل‌کشی» توصیف کرده است.

سایر متخصصان برجسته نیز به نتایج مشابهی رسیده‌اند؛ از جمله ملانی اوبرایان، رئیس «انجمن بین‌المللی پژوهشگران نسل‌کشی»، و مارتین شاو، پژوهشگر بریتانیایی که خود حملهٔ حماس را نیز واجد ابعاد نسل‌کشی دانسته است. ای. دیرک موزس، استاد دانشگاه شهری نیویورک، در نشریهٔ هلندی NRC، آن‌چه در غزه در حال وقوع است را «ترکیبی از منطق نظامی و منطق نسل‌کشی» توصیف کرده است.

در همان مقاله، اوغور امید اونگور، استاد مؤسسه مطالعات جنگ، هولوکاست و نسل‌کشی در آمستردام، گفت: «شاید هنوز پژوهشگرانی باشند که این رویدادها را نسل‌کشی نمی‌دانند — اما من کسی را نمی‌شناسم.»

بیشتر پژوهشگران هولوکاستی که من می‌شناسم، چنین دیدگاهی را ندارند یا دست‌کم به‌طور علنی از بیان آن خودداری می‌کنند.

به‌جز چند مورد استثنایی، از جمله راز سگال، استاد اسرائیلی و مدیر برنامه مطالعات هولوکاست و نسل‌کشی در دانشگاه استاکتون نیوجرسی، و دو مورخ برجسته از دانشگاه عبری اورشلیم، آموس گلدبرگ و دانیل بلتمان، اکثریت دانشگاهیان فعال در حوزه تاریخ نسل‌کشی نازی‌ها علیه یهودیان، در قبال تحولات جاری در غزه، سکوتی معنادار و چشمگیر اختیار کرده‌اند.

برخی از آنان حتی آشکارا ارتکاب جنایت از سوی اسرائیل را انکار کرده‌اند یا منتقدان درون‌حوزه‌ای خود را به سخنان تحریک‌آمیز، اغراق‌گویی، تخریب عمدی اعتبار و یهودستیزی متهم ساخته‌اند.

در دسامبر گذشته، نورمن جی. دبلیو. گودا، پژوهشگر هولوکاست، در اظهار نظری نوشت: «اتهامات نسل‌کشی از این نوع، مدت‌هاست که به‌عنوان پوششی برای به‌چالش کشیدن گسترده‌تر مشروعیت اسرائیل استفاده می‌شود.» او ابراز نگرانی کرد که این اتهامات «سنگینی و جایگاه واژهٔ نسل‌کشی را تضعیف کرده‌اند.»

گودا، در مقاله‌ای که منتشر کرد، این اتهام را «افترا به نسل‌کشی» نامید و مدعی شد که چنین ادعایی «مجموعه‌ای از کلیشه‌ها و مضامین یهودستیزانه» را به‌کار می‌گیرد؛ از جمله، «پیوند دادن اتهام نسل‌کشی با کشتار عامدانهٔ کودکان»، کودکانی که تصاویر آن‌ها در رسانه‌های اجتماعی، سازمان‌های غیردولتی و دیگر بسترهایی که اسرائیل را به نسل‌کشی متهم می‌کنند، به‌طور گسترده دیده می‌شود.

به بیان دیگر، در نگاه دکتر گودا، نشان دادن تصاویر کودکان فلسطینی که در اثر بمب‌های ساخت آمریکا و پرتاب‌شده توسط جنگنده‌های اسرائیلی کشته شده‌اند، خود اقدامی یهودستیزانه تلقی می‌شود.

در جدیدترین اظهارنظر، دکتر گودا به همراه جفری هرف، مورخ سرشناس اروپای مدرن، در مقاله‌ای در واشنگتن‌پست نوشتند: «اتهام نسل‌کشی علیه اسرائیل، از چاه‌های عمیق ترس و نفرت سرچشمه می‌گیرد» که در «تفسیرهای افراطی از مسیحیت و اسلام» یافت می‌شود.

آنان مدعی‌اند که این اتهام، نکوهش تاریخیِ یهودیان به‌عنوان یک گروه دینی و قومی را به دولت اسرائیل منتقل کرده و آن را به‌گونه‌ای تصویر کرده که گویی ذاتاً پلید و شرور است.

پیامدهای شکاف میان پژوهشگران نسل‌کشی و تاریخ‌نگاران هولوکاست چیست؟

این اختلاف صرفاً یک نزاع دانشگاهی نیست.

فرهنگ حافظه‌ای که طی دهه‌های اخیر پیرامون هولوکاست شکل گرفته، به مراتب فراتر از نسل‌کشی یهودیان است.

این فرهنگ به عنصری بنیادین در حوزه‌های سیاست، آموزش و شکل‌گیری هویت تبدیل شده است.

موزه‌های اختصاص‌یافته به هولوکاست، الگوهایی جهانی برای بازنمایی سایر نسل‌کشی‌ها بوده‌اند.

اصرار بر اینکه آموزه‌های هولوکاست ایجاب می‌کند که از مدارا، تنوع، ضدنژادپرستی، حقوق بشر، حقوق بشردوستانه بین‌المللی و حمایت از مهاجران و پناهندگان دفاع شود، مبتنی بر درکی جهان‌شمول از پیامدهای این جنایت در قلب تمدن غرب و در اوج مدرنیته است.

اتهام یهودستیزی علیه پژوهشگرانی که نسل‌کشی اسرائیل در غزه را به‌درستی نام‌گذاری می‌کنند، تهدیدی است علیه بنیان‌های مطالعات نسل‌کشی: یعنی ضرورت پایدار برای تعریف، پیشگیری، مجازات و بازخوانی تاریخی این جنایت.

نسبت دادن چنین پژوهش‌هایی به اغراض مغرضانه یا احساسات ضدیهودی ــ و ادعای اینکه این تلاش‌ها از همان نفرت و تبعیضی نشأت گرفته که در بطن هولوکاست وجود داشت ــ نه‌تنها از نظر اخلاقی رسواست، بلکه راه را برای سیاست‌های انکار و مصونیت از مجازات نیز می‌گشاید.

به همین ترتیب، هنگامی‌که کسانی که عمر خود را صرف آموزش و گرامیداشت یاد هولوکاست کرده‌اند، بر انکار یا چشم‌پوشی از اقدامات نسل‌کشی اسرائیل در غزه پافشاری می‌کنند، همه آن‌چه را که مطالعات و یادمان هولوکاست در دهه‌های اخیر برای آن ایستاده‌اند، تضعیف می‌کنند:

یعنی کرامت انسانی، حاکمیت قانون، و ضرورت جلوگیری از سلطه‌ی بی‌رحمی بر وجدان فردی و تصمیم‌گیری ملی، به نام امنیت، منافع ملی یا انتقام‌جویی.

آنچه بیش از همه موجب نگرانی است، این است که در پی فاجعه غزه، دیگر امکان آموزش و پژوهش درباره هولوکاست به شیوه گذشته وجود نداشته باشد.

هولوکاست آن‌چنان به‌صورت ابزاری و مکرر توسط دولت اسرائیل و حامیانش برای توجیه جنایات ارتش اسرائیل به‌کار گرفته شده است که مطالعات و یادبود آن ممکن است اعتبار خود را به‌عنوان تلاشی در جهت عدالت جهانی از دست بدهد و به همان انزوای قومی بازگردد که در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم از آن آغاز شد — یعنی دغدغه‌ای حاشیه‌ای متعلق به بازماندگان مردمی به حاشیه رانده‌شده؛ رویدادی قوم‌محور، پیش از آن‌که در دهه‌های بعد به درسی جهان‌شمول برای بشریت بدل شود.

همان‌قدر نگران‌کننده است این احتمال که مطالعات نسل‌کشی به‌طور کلی، در برابر اتهام یهودستیزی تاب نیاورد و در نتیجه، جامعه‌ای که از پژوهشگران و حقوق‌دانان بین‌المللی تشکیل شده و نقشی حیاتی در مقابله با فجایع بشری دارد، از هم بپاشد ــ آن هم در زمانی که موج نگران‌کننده‌ای از نژادپرستی، نفرت قومی، پوپولیسم و اقتدارگرایی، ارزش‌هایی را تهدید می‌کند که محور اصلی تلاش‌های علمی، فرهنگی و سیاسی قرن بیستم بوده‌اند.

شاید تنها روزنه‌ی امید در این تاریکی مطلق، آن باشد که نسل جدیدی از اسرائیلی‌ها با آینده خود بدون پناه گرفتن در سایه‌ی هولوکاست مواجه شوند — حتی اگر مجبور باشند داغ نسل‌کشی غزه را که به نام آن‌ها انجام شده، بر پیشانی خود تحمل کنند.

اسرائیل باید بیاموزد که بدون توسل به هولوکاست، نیز می‌توان زیست و موجودیت سیاسی داشت. و این، با وجود تمام رنج‌های دهشتناکی که هم‌اکنون شاهد آن هستیم، دستاوردی ارزشمند خواهد بود — دستاوردی که شاید در بلندمدت، به اسرائیل کمک کند با آینده‌ای سالم‌تر، منطقی‌تر، کمتر هراسان و کمتر خشونت‌بار روبه‌رو شود.  البته، این دستاورد کوچک‌ترین جبرانی برای فاجعه انسانی گسترده و مرگ‌بار فلسطینیان نخواهد بود.

اما اسرائیلی رهاشده از بار سنگین و فلج‌کننده‌ی هولوکاست، شاید سرانجام بتواند به این حقیقت گریزناپذیر تن دهد که هفت میلیون شهروند یهودی باید این سرزمین را با هفت میلیون فلسطینی ساکن اسرائیل، غزه و کرانه باختری، در صلح، برابری و کرامت انسانی، شریک شوند.

و این، تنها شکل ممکنِ عدالت حقیقی خواهد بود.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.