واشنگتن پست دیگر آن روزنامهی مستقل و تأثیرگذاری نیست که زمانی نماد روزنامهنگاری آزاد در آمریکا به شمار میرفت. این سقوط نه بهدلیل سرکوب حکومتی، نه در سکوت، و نه از طریق اقدامات مستقیم دولت، بلکه به دست مالک آن، جف بزوس، در حال رخ دادن است. تصمیمات اخیر او، از اخراج گستردهی کارکنان گرفته تا اعمال کنترل شدید بر تحریریه و کاهش تنوع دیدگاهها، نشاندهندهی روندی است که آزادی مطبوعات را نه از بیرون، بلکه از درون تحلیل میبرد. این تنها یک بحران داخلی برای واشنگتن پست نیست، بلکه هشداری جدی برای آیندهی روزنامهنگاری مستقل است—روندی که بدون نیاز به اعمال قدرت رسمی، توقیفهای قانونی یا سرکوب آشکار، اما از طریق خودسانسوری، فشارهای اقتصادی و وابستگیهای سیاسی، مطبوعات آزاد را به رسانههایی مطیع و بیاثر تبدیل کند.
به گزارش پایگاه خبری جماران، اندیشکده آتلانتیک نوشت: اگرچه بسیاری تصور میکنند نابودی آزادی مطبوعات با سرکوب آشکار، حملهی مسلحانه به دفاتر روزنامهها، توقیف تجهیزات و بازداشت خبرنگاران همراه خواهد بود، اما واقعیت میتواند پیچیدهتر و نامحسوستر باشد. احتمال کمی وجود دارد که دولت مستقیماً وبسایتهای خبری را فیلتر کند یا خیابانهای واشنگتن شاهد سوزاندن کتابها و مجلات مخالف باشد. سرکوب در دنیای امروز کمتر به شکل زور و خشونت عریان رخ میدهد؛ در عوض، آزادی رسانهها ممکن است بهتدریج و از طریق سازوکارهایی نامرئیتر، اما به همان اندازه ویرانگر، از بین برود.
فرسایش تدریجی روزنامهنگاری مستقل؛ مرگی آرام، نه قتلی آشکار
نابودی روزنامهنگاری مستقل در ایالات متحده نه با سرکوب مستقیم و خشونتآمیز، بلکه از طریق روندی آرام و فرسایشی در حال وقوع است—ترکیبی از فشارهای بیرونی و سازشهای درونی که بیشتر به مرگی تدریجی شباهت دارد تا یک حذف ناگهانی. نفوذ سیاسی، فشارهای اقتصادی، و خودسانسوری، بهآهستگی اما پیوسته، استقلال رسانهها را تضعیف میکنند. این روند چنان نامحسوس پیش میرود که ممکن است زمانی متوجه آن شویم که دیگر اثری از مطبوعات آزاد باقی نمانده باشد. واشنگتن پست نیز نه در تاریکی و نه تحت فشار خارجی، بلکه در روشنایی روز و بر اثر تصمیمات داخلی رو به زوال است. این سقوط نه نتیجهی سرکوب دولتی، بلکه حاصل تغییراتی است که مالک آن، «جف بزوس»، در مسیر این روزنامه رقم زده است.
تصمیمات جنجالی بزوس؛ اخراج کارکنان، کنترل تحریریه و تغییر سیاستهای واشنگتن پست
در ماههای اخیر، جف بزوس تغییرات چشمگیری را در واشنگتن پست رقم زده است. او بخش قابلتوجهی از کارکنان روزنامه را اخراج و نفوذ بیشتری بر تحریریه اعمال کرده است. این تغییرات، همراه با خروج برخی از برجستهترین نویسندگان و سردبیران، نشان از تحولی عمیق در رویکرد این رسانه دارد. اما شاید مهمترین و بحثبرانگیزترین اقدام او، بازنگری در سیاست انتشار صفحات دیدگاه باشد—تصمیمی که میتواند مسیر روزنامه را به شکلی بنیادین تغییر دهد.
تناقض در آزادی بیان؛ محدودیت دیدگاهها در واشنگتن پست به نام آزادی فردی
جف بزوس اعلام کرده که از این پس، صفحات دیدگاه واشنگتن پست تنها بر دو اصل تمرکز خواهند داشت: آزادیهای فردی و بازار آزاد. در پیامی خطاب به کارکنان، او تأکید کرد که این روزنامه هر روز در دفاع از این دو ستون اساسی خواهد نوشت. اما این تصمیم، برخلاف ادعای حمایت از آزادی، در عمل دامنهی دیدگاههای منتشرشده را محدود میکند. بزوس بهصراحت اعلام کرد که نظرات مخالف دیگر در این روزنامه جایی ندارند و خوانندگانی که به دنبال تحلیلهایی متفاوت—مانند حمایت از قوانین ضدانحصار، مقررات سختگیرانهتر کار، سیاستهای حمایتی اقتصادی یا مالیاتهای بالاتر بر ثروتمندان—هستند، باید خودشان در اینترنت جستوجو کنند. در نتیجه، این تغییر نهتنها فضای گفتوگوی آزاد را تنگتر میکند، بلکه ماهیت رسانهای را که زمانی نماد تنوع فکری بود، دچار دگرگونی میسازد.
تناقض بزوس؛ دفاع از آزادی فردی با محدودیت آزادی بیان
جف بزوس از یک سو ادعای حمایت از آزادیهای فردی را مطرح میکند، اما از سوی دیگر، آزادی بیان را در روزنامهای که تحت مالکیت اوست، محدود ساخته است. این تصمیمات، واشنگتن پست را که زمانی به عنوان یکی از نمادهای روزنامهنگاری مستقل شناخته میشد، در مسیر از دست دادن اعتبار و استقلال خود قرار داده است. اما این تغییرات نه به دلیل فشارهای خارجی، بلکه نتیجهی مستقیم تصمیمات مدیریتی و سیاستهای جدیدی است که توسط مالک آن اعمال شدهاند.
اهمیت تنوع فکری در رسانهها؛ چرا حذف دیدگاههای مخالف خطرناک است؟
مسئله فقط یکنواختی محتوای روزنامه نیست؛ بلکه حذف دیدگاههایی مانند سوسیالدموکراسی یا ملیگرایی اقتصادی، پیامدهای عمیقتری برای آزادی مطبوعات و گفتمان عمومی دارد. انتشار طیف گستردهای از نظرات نهتنها مانع از تبدیل شدن یک ایدئولوژی به یک دگم غیرقابلچالش میشود، بلکه فضای گفتوگوی آزاد را تقویت کرده و ما را به حقیقت نزدیکتر میسازد.
این مسئله ریشه در فلسفهی «جان استوارت میل» دربارهی آزادی بیان دارد. او معتقد بود که درستی باورها تنها زمانی قابل تأیید است که در معرض مخالفت و چالش قرار بگیرند. در نبود دیدگاههای متضاد، یک رسانه بهجای محلی برای تبادل آزاد اندیشهها، به ابزاری یکسویه تبدیل خواهد شد که تنها یک روایت مشخص را بازتاب میدهد.
ما حقیقت را زمانی بهتر درک میکنیم که اندیشههایمان دائماً با انتقاد و نظرات متفاوت روبهرو شود. اگر فقط یک دیدگاه خاص مجال انتشار یابد، آن تفکر به یک باور مطلق و غیرقابلچالش بدل میشود و در نهایت، مشروعیت و قدرت خود را از دست خواهد داد.
حتی بهرغم اختلافنظر، وجود صداهای متفاوت در رسانهها ضروری است. برای مثال، من شخصاً با مقالات «مارک تیسن»، نویسندهی محافظهکار واشنگتن پست، موافق نیستم، اما نمیخواهم که حذف شوند. دلیل آن صرفاً حمایت از آزادی بیان نیست، بلکه آشنایی با دیدگاههای مخالف، مرا وادار میکند که به باورهای خود از زاویهای جدید نگاه کنم و گاهی در آنها تجدیدنظر کنم.
حتی اصولی مانند آزادیهای فردی و بازار آزاد، که اکنون خطمشی رسمی صفحات دیدگاه واشنگتن پست شدهاند، نباید از نقد مصون بمانند. این ایدهها زمانی استحکام مییابند که به چالش کشیده شوند؛ در غیر این صورت، به عقایدی ایستا و شکننده تبدیل خواهند شد که دیر یا زود فرو میریزند.
واشنگتن پست؛ از رسانهای مستقل تا تریبونی یکسویه
آنچه نگرانکنندهتر از تغییرات مدیریتی واشنگتن پست است، حرکت این روزنامه به سمت یک رسانهی یکطرفه و قابلپیشبینی است که تنها یک دیدگاه خاص را بازتاب میدهد. در حالی که نشریاتی مانند First Things، The Nation و Daily Caller بهطور طبیعی مأموریت دارند تا نگرشهای ایدئولوژیک مشخصی را تقویت کنند، یک روزنامهی ملی همچون واشنگتن پست وظیفه دارد طیف متنوعی از دیدگاههای فکری و سیاسی را منعکس کند. اگر این اصل نادیده گرفته شود، این روزنامه دیگر یک رسانهی عمومی نخواهد بود، بلکه به ابزاری حزبی و بسته تبدیل خواهد شد—همان روندی که بسیاری از رسانههای امروز در آمریکا به جای ایجاد گفتوگو، تنها موجب عمیقتر شدن اختلافات شدهاند.
در سالهای اخیر، فشارهای درونی از سوی کارکنان و مشترکان باعث شده است که نهتنها واشنگتن پست، بلکه نیویورک تایمز نیز بهجای ارائهی دیدگاههای متنوع، به سمت تأکید بر روایتهای خاص متمایل شود. اکنون، دستور جف بزوس این روند را تسریع کرده است. این تصمیم، به همان اندازه که تمرکز انحصاری بر ارزشهای عدالت اجتماعی میتوانست خطرناک باشد، فضای آزادی بیان را محدود میکند، زیرا در هر دو حالت، تنها یک چارچوب فکری اجازهی بروز پیدا میکند و فرصت نقد و گفتوگوی واقعی از بین میرود.
هدف بزوس از این تغییر سیاست همچنان مبهم است—آیا او تلاش دارد تا نظر مساعد رئیسجمهور آینده را جلب کند یا انگیزهی دیگری پشت این تصمیم است؟ اما آنچه مشخص است، این است که این تغییرات، واشنگتن پست را به رسانهای آسیبپذیر و شکننده تبدیل میکند؛ رسانهای که دیگر بهراحتی قابل تضعیف و کنترل خواهد بود، درست مانند رسانههایی که ترامپ میدانست چگونه از میان بردارد.
واشنگتن پست در مسیر محدودیت؛ رسانهای کمتر مستقل و بیشتر جهتدار
در حالی که بسیاری از روزنامهها با بحران مالی و کاهش مخاطبان دستوپنجه نرم میکنند، جف بزوس بهجای تقویت و نوسازی واشنگتن پست، آن را به رسانهای بستهتر، کمتحرکتر و فاقد تنوع فکری تبدیل کرده است. این تغییر، واشنگتن پست را از یک منبع خبری مستقل به رسانهای جهتدار و قابلپیشبینی بدل میکند—مدلی که برای سیاستمدارانی با رویکرد اقتدارگرایانه، مانند دونالد ترامپ، ایدهآل است.
ترامپ هرگز به جستوجوی حقیقت علاقهای نداشته است. در نگاه او، حقیقت بهعنوان یک مفهوم مستقل معنا ندارد؛ بلکه دنیا به دو گروه تقسیم میشود: دوستان و دشمنان، همراهان و مخالفان. برای او، رسانهها نه ابزاری برای اطلاعرسانی، بلکه صحنهی نبردی برای قدرت هستند، جایی که حقیقت اهمیت چندانی ندارد و آنچه تعیینکننده است، تسلط بر روایتها و کنترل افکار عمومی است. تغییرات در واشنگتن پست، خواه عامدانه باشد یا نه، این روزنامه را در مسیری قرار داده که بیش از پیش بهراحتی تحت تأثیر نیروهای سیاسی و اقتصادی قرار خواهد گرفت.
جنگ ترامپ با حقیقت؛ تلاش برای کنترل جریان اطلاعات
وقتی ترامپ از «اخبار جعلی» سخن میگوید، هدف او صرفاً زیر سؤال بردن گزارشهای نیویورک تایمز یا سیبیاس نیست. او در واقع در تلاش است تا این ایده را در ذهن مخاطبان خود نهادینه کند که حقیقت چندان اهمیتی ندارد، زیرا تمام روایتها از پیش دستکاری شدهاند. در این فضای آلوده به تردید و بیاعتمادی، ترامپ و نزدیکانش آموختهاند که چگونه جریان اطلاعات را به نفع خود هدایت کنند، بهگونهای که نهتنها رسانههای مستقل را بیاعتبار جلوه دهند، بلکه مخاطبان را نیز به این باور برسانند که هیچ منبع خبری واقعاً قابل اعتماد نیست.
فشارهای اقتصادی و نفوذ سیاسی؛ ابزار ترامپ برای مهار رسانهها
متمم اول قانون اساسی آمریکا محافظی قدرتمند برای آزادی مطبوعات است، بهگونهای که حتی یک رئیسجمهور اقتدارگرا مانند ترامپ نمیتواند مستقیماً رسانهها را سرکوب یا تعطیل کند. اما او راههای دیگری برای محدود کردن استقلال رسانهها در اختیار دارد—ابزارهایی مانند فشارهای اقتصادی، تهدیدهای حقوقی و نفوذ در تصمیمات تجاری شرکتهای رسانهای.
برای مثال، در دسامبر گذشته، دیزنی برای جلوگیری از یک درگیری قضایی، شکایت بیاساس ترامپ علیه ABC News را بیسروصدا حلوفصل کرد. این اقدام، ترامپ را به استفادهی بیشتر از همین تاکتیک تشویق کرد. اکنون، شرکت پارامونت، مالک سیبیاس، درگیر مذاکرهای حساس با وکلای ترامپ بر سر یک پروندهی بحثبرانگیز است که به ویرایش یکی از قسمتهای برنامهی ۶۰ دقیقه مربوط میشود. نتیجهی این مذاکرات میتواند بر تصمیم دولت در مورد فروش پارامونت به میلیاردر فناوری، «لری الیسون»، تأثیر بگذارد—به این معنا که سیبیاس ممکن است برای حفظ منافع تجاری شرکت مادر خود و تأمین خواستههای یک سرمایهدار نزدیک به رئیسجمهور، مجبور به سازش شود.
ترامپ نیازی ندارد که رسانهها را مستقیماً تحت سانسور قرار دهد؛ او با ترکیب فشارهای مالی، تهدیدهای قانونی و نفوذ سیاسی، فضای رسانهای را به شکلی نامحسوس اما مؤثر محدود میکند. در چنین شرایطی، رسانهها نهتنها آزادی بیشتری به دست نمیآورند، بلکه برای حفظ منافع اقتصادی خود، بهتدریج از موضع مستقل خود عقبنشینی کرده و ناچار میشوند در مسیر خواستههای صاحبان قدرت گام بردارند.
آزادی مطبوعات در برابر تهدیدها؛ شکنندگی هنجارهای دموکراتیک
حملات ترامپ به رسانهها، مانند حملات او به دیگر نهادهای دموکراتیک، نشان میدهد که آزادی مطبوعات بیش از آنکه بر پایهی قوانین سختگیرانه بنا شده باشد، به عرف، هنجارهای دموکراتیک و میزان خویشتنداری صاحبان قدرت متکی است. اما این اصول همیشه شکنندهاند، بهویژه زمانی که رئیسجمهوری با ارادهی کافی برای زیر پا گذاشتن آنها در رأس قدرت قرار گیرد. اگر کاخ سفید تصمیم بگیرد که تنها رسانههایی را که گزارشهای مطلوب منتشر میکنند در اولویت دسترسی قرار دهد، انجمن خبرنگاران کاخ سفید جز اعتراض، ابزار مؤثری برای مقابله نخواهد داشت.
علاوه بر این، رئیسجمهور میتواند از اهرمهای قانونی و نظارتی برای اعمال فشار بر رسانهها استفاده کند. کنترل بر نهادهایی مانند کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) و کمیسیون تجارت فدرال (FTC) میتواند به ابزاری برای محدود کردن استقلال رسانهها تبدیل شود—بدون اینکه هیچ مانع قانونی جدی بر سر راه او قرار گیرد. در نهایت، تنها نیرویی که میتواند در برابر این روند ایستادگی کند، میزان مقاومت خود رسانهها در برابر فشارهاست. اما بقای آزادی مطبوعات در بلندمدت، نهتنها به این مقاومت بلکه به ارادهی عمومی جامعه برای دفاع از رسانههای مستقل و آزاد بستگی دارد.
واکنش رسانهها در برابر این فشار چگونه خواهد بود؟
برخی رسانهها برای حفظ استقلال خود مبارزه خواهند کرد، اما این مبارزه در فضایی از ترس و نااطمینانی جریان خواهد داشت—با این خطر که در نهایت به حاشیه رانده شوند و نفوذ خود را از دست بدهند. برخی دیگر، با سنجیدن هزینههای مقاومت، در نهایت به این نتیجه خواهند رسید که تسلیم شدن گزینهای کمهزینهتر است. اما شاید نگرانکنندهترین سناریو، رسانههایی باشند که حتی بدون فشار مستقیم، بهمرور مسیر سازش را انتخاب میکنند—درونیسازی محدودیتها، خودسانسوری، و همسو شدن با جریان قدرت، گویی که مربی دیگر نیازی ندارد به حیوان سیرک فرمان دهد؛ او خود میداند که چه زمانی باید بپرد.
نتیجهی این روند چیست؟
بهجای رسانههایی آزاد و مستقل که بر اساس حقیقت عمل میکنند، فضایی شکل خواهد گرفت که در آن رسانهها برای بقای خود، سازش کرده و به ابزاری در خدمت قدرت تبدیل میشوند.