ناگفته‌های آیدین آغداشلو از رفاقتش با شاعر سینمای ایران

آیدین آغداشلو گفت:صادق هدایت دوست نزدیکی داشت به نام حسن قائمیان که پس از درگذشت هدایت بسیار درباره او نوشت و کار کرد. سعی کردم خیلی در نقش حسن قائمیان ظاهر نشوم. گرچه برخی می‌گویند به عنوان دوست نزدیک عباس کیارستمی توقع بیشتری از من داشتند اما من این فاصله را نگه داشتم و هنوز هم نگه می‌دارم.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، جلسه نقد و بررسی فیلم «ده» ساخته عباس کیارستمی به بهانه اکران این فیلم در اولین جشن فیلم یزد برگزار شد.

در ابتدای این نشست که یکشنبه 6 اسفند ماه برگزار شد، آیدین آغداشلو نظرش را درباره‌ی فیلم «ده» اینگونه مطرح کرد: برای من فرصت مغتنمی بود که این فیلم را روی پرده بزرگ دیدم و از کسانی که این فرصت را فراهم کردند تشکر می‌کنم. من معمولا یک فرصتی به خودم می‌دهم و بعد از مدتی درباره یک اثر هنری نظر میدهم. حتی خیلی از فیلمسازهایی که زمانی برایم محبوب بودند حالا دیگر نیستند اما وقتی که این فیلم را بعد از مدتی دیدم به این نتیجه رسیدم که این یکی از بهترین فیلم‌های کیارستمی است و نظری که در آن زمان داشتم با الان فاصله چندانی ندارد. 

وی افزود: درگذشت عباس کیارستمی برای من ضایعه خیلی بزرگی است و اگر با وجود اینکه جسمم خیلی یاری نمی‌کند به اینجا آمده‌ام به این دلیل است که ادای دینی به او کرده باشم و دیدم این فیلم بخشی از این ادای دین است اما در عین حال سعی کردم که بیش از حد غلو نکنم، لزومی هم نداشت و او هم در موضعی نبود که برای تبلیغ آثارش نیاز به غلو داشته باشد. صادق هدایت دوست نزدیکی داشت به نام حسن قائمیان که پس از درگذشت هدایت بسیار درباره او نوشت و کار کرد. سعی کردم خیلی در نقش حسن قائمیان ظاهر نشوم. گرچه برخی می‌گویند به عنوان دوست نزدیک کیارستمی توقع بیشتری از من داشتند اما من این فاصله را نگه داشتم و هنوز هم نگه می‌دارم. 

آغداشلو درباره فیلم «ده» توضیح داد: نکته مقدماتی که باید بگویم این است که در طول دو دهه اعتقادم را به نقد از دست داده‌ام. اولین نقدی که نوشتم در سال 1342 بود و مجموعه نقدهای سینمایی من تبدیل به کتابی 500 صفحه‌ای شده اما الان دیگر به نقد اعتقاد ندارم و فکر می‌کنم نقد ابزار هوشمندانه‌ای است برای انتقال دادن یک فضای بسیار خصوصی و شخصی  و موجه کردن آن. این حرف خیلی گرانی است اما صادقانه می‌گویم که دیگر اعتقادی به نقد ندارم. وقتی نقدهای خودم را می‌خوانم بعضی اوقات از هوشمندی خودم لذت می‌برم که توانسته‌ام یک نظر خیلی شخصی را این‌گونه در یک لفاف کاملا منطقی و عقلایی بپیچانم. 

وی بیان کرد: همیشه نظر کسی به نظر ما نزدیک‌تر است، کسی فرصت بیشتری داشته که بیشتر در یک اثر و یک هنرمند دقت کند پس زمینه این شخص برای ما مهم است. حتی یک منتقد می‌تواند هنرمند بزرگی را نادیده بگیرد مثل بیلی وایدلر که نادیده گرفته شد اما اینها همه ماجراهای بعد است، نه در حین تکوین و نه در بحبوحه اعتبار یک هنرمند. اگر با این شک نگاه کنیم و خودمان را این قدر به نقد نسپاریم و نقد را این اندازه جدی نگیریم، آنگاه شاید نقد بتواند راهگشای این باشد که ببینیم نظر شخصی که ممکن است قبولش داشته باشیم، در رابطه با یک اثر چیست. کار منتقد اصلا تصحیح عمل هنرمند نیست زیرا او کارش را انجام و تحویل داده است. اگر از این جهت وارد شویم متوجه می‌شوم که روی سخن منتقد با مردم است و با مردم صحبت می کند. 

این هنرمند نقاش درباره اینکه چرا این سالها نقد ننوشته است، توضیح داد: علت اینکه من در این مدت نقد ننوشته‌ام و نخواهم نوشت این است که از حیث ذهنم و حکمتم به نوعی از شفقت رسیده‌ام که دیگر نمی‌توانم با اولویت دادن به این شفقت آثار هنری را با شدت بررسی و داوری کنم و نظر بدهم بنابراین به همین حد کفایت می‌کنم که اگر جایی نظرم را بپرسند می‌گویم اما ابتدا به ساکن دستور نمی‌دهم و نمی‌خواهم که نظرم پذیرفته شود و پذیرفته شدن یا نشدنش برایم اهمیتی ندارد. این مجموعه ذهنیات من بود که باید به عنوان مقدمه عرض می‌کردم زیرا عباس کیارستمی از این مقوله بیرون نیست و من حداقل 15 مقاله مفصل درباره او نوشته‌ام.

پس از آن طوفان گرکانی از دوستان و همکاران کیارستمی و جامعه شناس درباره مساله حضور و نقش زن در فیلم‌های کیارستمی بیان کرد: در تمام مواقعی که کیارستمی در آثارش زن را نشان نمی‌داد اما حضور زن در فیلم‌هایش بسیار پررنگ‌تر بود. در فیلم «خانه دوست کجاست» نقش زن کم رنگ است اما آنقدر خوب به زن پرداخته که کودک را نمی‌توان بدون مادرش در فیلم تصور کرد. 

وی با اشاره به داستان فیلم «ده» گفت: در فیلم «ده» نقش اصلی یک زن است که پشت رل نشسته و با زنان دیگر صحبت می‌کند و تنها مذکر فیلم یک پسربچه است که پسر همان خانم است. سناریوی اولیه فیلم «ده» در مورد یک خانم روانکاو بوده که به دلیل اینکه لوله‌های آب خراب می‌شود و مطبش را آب می‌گیرد بیمارانش را در ماشین ویزیت می‌کند و به دلیل مزاحمت پلیس از جلوی مطب رفته و بیماران در جای دیگر داستان‌هایشان را برای دکتر روانکاو تعریف می‌کنند.

این جامعه شناس اظهار کرد: به باور من فیلم «ده» یک بار دیگر دیدگاه عباس کیارستمی به زنان جامعه ایرانی را نشان داد. این فیلم نشان داد حرف‌هایی که در مورد او و اینکه ضد زن است و از حضور زنان در فیلم‌هایش طفره می‌رود، درست نبوده است. عباس کیارستمی در این فیلم نشان داد اگر مشکلی هست بین خود زنان است و مشکل بین مردان و زنان نیست. ما این دست اختلاف‌ها را زیاد در جامعه می‌بینیم. در سینمای غرب هم پیش آمده که یک عده خانم از چند آقا به خاطر رفتارهایشان شکایت کرده‌اند. 

گرکانی ادامه داد: نکته دیگری که در مورد نگاه عباس کیارستمی به خانم‌ها برای من جالب بود، شباهت خیلی زیاد به موج سوم فمنیست در دنیا بود. موج سوم یک نماینده‌ای دارد مثل خانم ژولیا کریستوا که یک روانکاو است. آنها معتقد هستند که تقسیم‌بندی به زن و مرد مثل سایر تقسیم‌بندی‌ها فقط برای محدود کردن است، اما عباس کیارستمی اعتقاد داشت که خانم‌ها با آقایان تفاوت‌هایی دارند. ما زنانی را می‌شناسیم که به نوعی مردانگی نزدیک هستند، مساله‌ای که امروزه خیلی مطرح است. خیلی وقت‌ها این مرام و مردانگی را در زنان می‌بینیم و غیرتی دارند که حتی زندگی را اداره می‌کنند. 

در ادامه کیوان کثیریان مجری کارشناس برنامه گفت: در این فیلم کودک هم با جدلی که با مادر می‌کند، می‌تواند نماینده‌ای از مردها باشد و دفاعی هم از پدر می‌کند.

گرکانی ادامه داد: بله دقیقا و به مادر می‌گوید که تو باید فداکاری و تحمل کنی و اگر بخواهیم یک نگاه سطحی کنیم خانم محکوم است. ژولیا کریستوا و فمنیست‌ها معتقدند در مثلث پدر و مادر و فرزند مهم‌ترین وفاداری می‌تواند وفاداری مادر به فرزند است. در همان چند لحظه اول فیلم مادر محکوم است، چون فرزندش او را محکوم می‌کند که مورد بی‌محبتی واقع شده است اما بعد که قصه جلو می‌رود پدری را می‌بینیم که عملا حضور ندارد پس یکی از اضلاع مثلث را حذف کرده است. 

پس از آن مجری کارشناس این نشست، خطاب به محسن شرفی از شاگردان عباس کیارستمی که ساکن یزد است، گفت: در فیلم «ده» محور ماجرا اتومبیل است و گفتگوی پینگ پنگی شخصیت اول فیلم با دیگران در اتومبیل انجام می‌شود.

شرفی درباره این موضوع عنوان کرد: عباس کیارستمی آرام آرام تبدیل به یک مینیمالیست شد و از اول این‌گونه نبود که این امر شاید تاتیر سهراب شهید ثالث بود و یا شاید حکمتی بود که خودش به آن رسیده بود. او آرام آرام خلاصه‌گرا شد و هرچه بیشتر خلاصه کرد. 

وی اظهار کرد: تبدیل پلاتوی سینما به یک اتومبیل پاترول بخشی از همین ساده کردن‌ها بود و هر چه بیشتر به برخی از فیلم‌های او نزدیک می‌شویم بیشتر این ساده شدن را می‌بینیم، اما او هم مثل هر هنرمندی تغییر موضع داشت و در فیلم‌های آخرش صحنه، دیالوگ، ماجرا و قصه داشت، داستان فیلم‌هایش اوج و فرود داشت و بر عکس فیلم «ده» که نه قصه دارد و نه اوج و فرود، فیلم‌های آخر کیارستمی اوج و فرود و قصه داشت. 

شرفی افزود: من مقاله‌ای نوشتم مبنی بر اینکه عباس کیارستمی سینما را ساده نگاه می‌کند، از نابازیگر استفاده می‌کند و موسیقی، پلاتو و نورپردازی  را حذف می‌کند. هر دانشجویی در هر جای دنیا صحنه‌ها را به این تاریکی در بیاورد او را مردورد می‌کنند اما واقعیت این است که کیارستمی می‌خواهد که اینگونه باشد و این خلاصه کردن بخش اساسی فیلم‌های کیارستمی است. این موضوع را من در ویدیوآرت‌های او هم دیدم، یعنی کار آن قدر خلاصه شد تا جایی که فقط دوربین کاشته شد تا  کاری که او می‌خواست یعنی رسیدن به واقعیت محض جریان پیدا کند.

وی عنوان کرد: در فیلم او سه تکه تخته در یک آبگیر هستند که موج‌ها این تخته‌ها را بالا و پایین می‌برند و شما به مدت ده دقیقه شاهد این صحنه هستید و اتفاقی هم نمی‌افتد. اشکالی ندارد که اتفاقی نمی‌افتد زیرا نبوغ او در همین است که اتفاقی نمی‌افتد ولی با خلاصه کردن محض است که می‌تواند به واقعیت محض برسد. به نظر من کیارستمی بعد از عمر خیام نیشابوری بهترین است و با هم سر این موضوع شوخی‌های زیادی می‌کردیم. 

شرفی با اعلام اینکه اگر بخواهیم معادلی برای کار عباس کیارستمی پیدا کنیم به ادبیات معاصر آمریکا و ریموند کارور می رسیم، توضیح داد: او هم مینیمالیست بود و مقاطعی از زندگی را می‌گرفت و سعی می‌کرد با کمترین کلمات آن را نشان دهد و هر چه ظواهر بود دور می‌کرد. من یک بار خواندم که ارنست همینگوی گفته بود که من قصه را می‌نویسم و بعد شروع به حذف کردن می‌کنم و با حذف کردن است که به قصه اصلی می‌رسم که این رویکر خیلی به جهان کیارستمی نزدیک است. اینکه موضع ما نسبت به آن چیست، دیگر به ما برمی‌گردد و ربطی به هنرمند ندارد. سازه هنرمند و اثری که به دست ما داده به دنیای او و قصد و نیتش باز می‌گردد و من فکر می‌کنم فیلم «ده» نزدیک‌ترین اثر به دنیای کیارستمی است؛ جهانی که ساده و تخت و بی داوری است.

شرفی در ادامه گفت: من می‌خواستم از این فرصت استفاده کنم و به بازی فوق‌العاده کودک اشاره کنم. البته کیارستمی خیلی هلاک بازی گرفتن از کسی نبود، اما این بچه در فیلم فوق‌العاده است. عباس کیارستمی نه فمنیست و نه ضد زن بود، به آدم‌ها به صورت آدم نگاه می‌کرد. او چیزی که فکر می‌کرد گفتنی است می‌گفت و به وجه شعاری حرف‌ها هیچ اعتنایی نداشت به همین دلیل او به فمنیست هیچ اعتنایی نداشت. حال شاید فیلمی هم ساخته بود که همه هنرپیشه هایش زن بودند اما او انسان‌ها را به شکل انسان نگاه می‌کرد. انسان‌هایی که مشکل دارند، انسان‌هایی که شیدا هستند، انسان‌هایی که نصیحت کننده و  پنددهنده هستند، انسان‌هایی که کاملا با قلب و احساسشان زندگی می‌کنند، انسان‌هایی که در موضعی ایستاده‌اند و با تمسخر به انسان‌های دیگر نگاه می‌کنند و تمام مدت می‌خندند و مسخره می‌کنند. 

وی ادامه داد: من در انتهای این فیلم نمی‌توانم بگویم کدامیک از اینها حق داشته زیرا کیارستمی اصلا این موضوع را به داوری نگذاشته است و برای او اصلا اهمیت ندارد که حق با چه کسی است، مهم این است که تمام فیلم، از آغاز تا انجام، به صحبت‌های دو نفره اشاره دارد که به هیچ جایی نمی‌رسد و هیچ وقت کسی قانع و محکوم نمی‌شود و هیچ کس به خاطر حرف‌هایش مسخره نمی‌شود. اینجا کیارستمی به همان صورت که از کودکی می‌شناختمش، گوشه‌ای می‌ایستد، تماشا می‌کند و گوش می‌کند بعد اینها را در جایی که صلاح می‌داند استفاده میکند. این فیلم کیارستمی‌ترین فیلم‌های اوست زیرا در فیلم‌های دیگرش وقتی سعی می‌کند داوری نکند باز هم شما گوشه‌ای از داوری را می‌بینید مثلا در «کلوزآپ» بالاخره به یک نوعی از داوری و دلسوزی می‌رسید، اما در این فیلم هیچ اثری از دلسوزی نیست، نباید هم باشد زیرا عباس کیارستمی این فیلم را در دوره کمال واقعی خود ساخته است.

 

دیدگاه تان را بنویسید