زوال هنر اصیل ایرانی از نقاشی قهوخانه تا مکتب سقاخانه!

درگفتگو با جی پلاس مطرح شد: بعضی گالری ها دنبال نقاشی شرّه کرده اند!

لینک کوتاه کپی شد

با ورود مدرنیزاسیون در زمان پهلوی اول، هنر تجسمیِ اصیل ایرانی که ریشه در آداب و رسوم دارد رفته رفته به تاریخ پیوسته و جای خود را به آثار کپی شده داده است! به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جی پلاس: هنرهای تجسمی همواره بخش مهم و کاربردی در فضای زندگی ایرانیان محسوب می شده است. هنری که فهم و ادراکش پایه و مبنایی در آئین، آداب و رسوم قومیت های مختلف ایرانی دارد. در تعریف سنتی از هنر تجسمی ایرانی باید گفت این هنر رابطه تنگانگی با زندگی مردم و به ویژه مراسم های دیگر هنری دارد که از آن جمله می توان به تعذیه خوانی و پرده خوانی اشاره کرد. در هنر نمایش ایرانی و پرده خوانی استفاده کاربردی از نقاشی های آئینی و مذهبی به طوری کامل کننده آن بوده اند. در زندگی روزمره اما هنر تجسمی نقشی کاربردی داشته و اساس هنر برای هنر را نقض می کند. استفاده تزئیناتی از هنر تجسمی همچنین استفاده از آن در مکتوبات مذهبی به شکل خوشنویسی و تذهیب به این هنر اعتلای خاصی بخشیده است. با پیروزی انقلاب اسلامی هنر تجسمی نیز چون هنرهای دیگر شکل مبارزاتی و سیاسی گرفت و هنرمندان در اثر هنری خود انعکاس رویدادهای انقلابی جامعه را رقم زده و اندیشه ضد امپریالیسم را به عنوان یک اثر هنری تجسم بخشیدند. رفته رفته مکاتب هنری مدرن هم در طی سال های بعد از انقلاب، هویت و نقش تازه ای در بین هنرمندان تجسمی پیدا کردند تا جایی که از هنر سنتی ایرانی به ویژه نقاشی قهوه خانه ای و نقاشی های مناسب پرده خوانی اثری باقی نماند و تقریبا به تاریخ هنر پیوست.

برای بررسی و جستجوی نقش و جایگاه هنر تجسمی قهوه خانه ای، خبرنگار جی پلاس گفت و گویی را با دکتر جواد علیمحمدی اردکانی، دکتری پژوهش هنر، مدیر گروه نقاشی و ریاست گروه تاریخ فرهنگستان هنر و از اساتید رشته نقاشی انجام داد: ** در حال حاضر هنر نقاشی قهوه خانه ای در هنر معاصر ایران وجود دارد؟ البته من تمایلی به استفاده از اسم نقاشی قهوه خانه ای ندارم؛ این نامگذاری درست نبوده است. علتش هم این است که محدود کردن یک نقاشی به یک مکان خاص، در هیچ جای دنیا مرسوم نیست. این نقاشان فقط برای قهوه خانه ها کار نمی کردند؛ به همان اندازه که برای قهوه خانه ها کار می کردند برای تکایا هم کار می کردند، برای نقاله ها که نقالی می کردند هم نقاشی می کشیدند و حتی سفارشات شخصی هم می گرفتند و نقاشی می کردند. چون این سبک، نوعی نقاشی بوده که با وضعیت اجتماعی ایرانیان آمیخته و ذائقه طبقه عامه مردم را دربرداشته است، رونق بسیار خوبی گرفته بود. به همین دلیل محدود شدن به قهوه خانه به نظرم درست نیست. خود این نقاشان البته بر نام نقاشیِ خیالی نگاری، تاکید داشتند و بهتر است رفته رفته این واژه خیالی نگاری جایگزین قهوه خانه شود. اما اینکه امروزه کسی کار می کند یا نه! به قول معروف یا او نشانی ندارد یا من خبر ندارم! من کسی را نمی شناسم که به سبک و سیاق نقاشی قهوه خانه ای کار کند. ** علت را از بین رفتن کاربردش می دانید؟ این موضوع را باید در آسیب شناسیِ آموزش جستجو کنیم. جریانات مختلفی در نقاشی ایرانی داشته ایم که متاسفانه بعد از اینکه آموزش های غربی وارد ایران شد و نسل نوگرا جریاناتی را شناخت و کپی کرد، خیلی از همین سبک های نقاشیِ ایرانی، به دانشگاه ورود پیدا نکرد. مشخصا عرض می کنم سبک و سیاق نقاشیِ نیمه نخست قاجار یه نام فرنگی نگاری، دیگر کار نمی شود و نقاشی قهوه خانه ای هم به همین شکل آموزشی نشد و اصول آموزشی برایش تدوین نشد. این سبک میان نسلی از هنرمندان ماند و با از بین رفتن آن نسل، این نقاشی هم از بین رفت. البته تاثیرهایی در نقاشی معاصر ایران داشت. مثلا در نقاشیِ سقاخانه، هنرمندان به نقاشی قهوه خانه گرایش دارند یا در آثار نقاشان معاصر مانند علی اکبر صادقی، تاثیرهایی از نقاشیِ قهوه خانه ای دارد. از نوع فضاسازی یا عناصر، استفاده می شود اما امروزه نقاش هایی مانند استاد اسماعیل زاده و استاد حسین همدانی را نداریم که کارش این باشد. متاسفانه با فوت این هنرمندان دیگر چیزی هم از آن هنر باقی نماند.

** تا قبل از ورود هنر نوین به ایران، نمایش های آئینی هم داشته ایم که در آن از نقاشی های سنتی استفاده می شد که اکنون کاربردی ندارد. البته مکتب سقاخانه هم تا جایی پیش رفت اما متوقف شد! علت آن را چه می دانید؟ بخشی از فضای کاربردیِ نقاشی سنتی به دلیل مدرنیزاسیون، از زمان پهلوی اول رفته رفته از بین رفت. مثلا فرهنگ قهوه خانه تبدیل شد به کافه! کافه ها فضای جدیدی بودند که متناسب با فضای غربی شکل گرفتند. در کافه ها اگر بروید تصاویر نویسندگان اروپایی یا شخصیت های سینمایی را می بیند، چون خود را منطبق با آن فرهنگ غربی می بینند که در ایران بازتولید شده است. یک بخشی دیگر نقالی بود که هم آئینی بود و هم حماسی؛ آن هم با ورود رادیو، تلویزیون و سینما نقش خود را از دست داد. اما به نظرم می توانست در قالب یک هنر دکوراتیو و سنتی خود را حفظ کند. مکتب سقاخانه اما وقتی شکل گرفت، مورد حمایت دربار پهلوی بود و طبیعی بود که با شکل گیری انقلاب و از بین رفتن نهاد پشتیبانش، متوقف شود. البته یک نوعی از پست مدرنیزم ایرانی در مکتب سقاخانه وجود داشت که با ورود به جریان انقلاب و درگیر شدن در جنگ تحمیلی، مفهوم و هدفش تغییر می کند و در کنار سینمای انقلاب، نقاشی انقلابی هم شکل می گیرد. گفتمان انقلاب معتقد به تعهد اجتماعی است و هنر انقلابی باید آگاهی بخشِ توده های مردم در مورد مسائل سیاسی باشد. با این تعاریف، نقاشیِ سقاخانه ای دیگر معنا پیدا نمی کند. اگرچه مکتب سقاخانه باز تاثیراتی در نقاشی نوگرا گذاشت و زمانی که گفتمان اصلاحات در ایران شروع شد مثلا در اواخر دهه ۷۰ تاثیرات نقاشی سقاخانه را در نقاشان جدید شاهدیم، اما دیگر به عنوان یک جریان رسمی شناخته نمی شود.

** در مکتب سقاخانه ما خط را در کنار نقاشی می بینم که هیچ کدام همدیگر را دفع نمی کنند اما امروزه نوعی نقاشی خط، به وجود آمده که نه معنای خط دارد و نه نقاشی؛ این متعلق به همان مکتب سقاخانه است؟ در حال حاضر تولید نقاشی خط به سمت انبوه سازی رفته و این اتفاق کیفیت اثر را کم کرده است. حرکتی که از مکتب سقاخانه شروع شد در مورد اینکه خط و سیاه مشق را در تابلوها کار کنیم، مثل آثار زنده رودی، پیلارام و احصایی که بسیارخوب و حساب شده بود اما وقتی حراجی عرب ها و استقبال آنها از نقاشی خط، باعث توسعه بسیار زیاد این اثرها شد، باعث مراجعه بیش از حد به سمت هنر نقاشی خط حتی توسط خود هنرمندان شد! و به نوعی نقش دکوراتیو پیدا کرد و بخشی از هنرمندان هم به دلیل عدم حمایت از سیستم ها، به سمت هنر دکوراتیو رفتند و این به خاطر موضوع اقتصادی بوده است.

** برگردیم به نقاشی قهوه خانه؛ فکر می کنید نقالی کردن می تواند به نوعی به جامعه برگردد و به طبع آن هم نقاشی قهوه خانه ای دوباره بتواند رونق بگیرد؟ معتقدم نیاز به برنامه ریزی مدون توسط وزارت علوم دارد تا به عنوان یک رشته دانشگاهی وارد سیستم آموزشی شود. تقریبا در حال حاضر تنها کسی را که بتواند نقاشیِ قهوه خانه را بفهمد و کار کند کاظم چلیپا است. آن هم بخاطر این است که کاظم چلیپا در کنار پدرش مرحوم اسماعیل زاده کار یاد گرفته و کاملا با این فضا آشناست. اما فضای دانشگاهی از این موضع استفاده نمی کند که مثلا از کاظم چلیپا بخواهد نقاشی سنتی تدریس کند، بلکه برعکس از او می خواهد نقاشی و سبک های مدرن را آموزش دهد.

** سبک ها و نمونه های دیگری در موضوع تجسمی داریم که بتوانیم در مکتب هنر ایرانی قرار دهیم؟ در هنر تجسمی خیلی کارها بوده که به دست فراموشی سپرده شده است. مثلا چاپ سنگی را داشته ایم. چاپ سنگی وقتی از غرب وارد ایران می شود، ایرانیان به گونه ای از آن استفاده می کنند که به نام ایران ثبت می شود. نقاشیِ فرنگی نگاری داریم که در درون خودش تقسیم بندی هایی چون فرنگی نگاری صفوی، زندیه و قاجار را داریم. دیوارنگاری و کاشی نگاری و سفال نگاری هم داشته ایم. ما گونه های مختلفی را در هنر ایرانی داشته ایم اما از سال ۱۳۲۰ به دلیل علاقه مندی هنرمندان نوگرا به سبک های مدرن غربی، باعث فراموش شدن این سبک ها شده است. همین نقاشی روی کاشی را ببینید که چقدر جای بحث دارد یا نقاشی روی لباس را در دوران قاجار داشته ایم. یک همتی برای احیای مواردی که عرض کردم نیاز است.

** چرا مواردی که نام بردید، حتی موزه ای هم نشد؟! برخی در موزه قرار گرفته اند اما متاسفانه بسیاری از آنها حتی شناخته شده هم نیستند. در مرمت برخی از مجموعه ها، دیده ام که کاشی ها را به جای نخاله ساختمانی دور ریخته اند! در کرمان کارهای آقاحیدر کرمانی را می دانم و خودم دیده ام که به عنوان نخاله دور ریخته شده است. از طرفی هم تلویزیون به عنوان رسانه ملی با نپرداختن به هنرهای تجسمی و اصیل ایرانی باعث تخریب هنر ایرانی هم می شود! آنها به سینما می پردازند چون ویترین است ولی هنر تجسمی مظلوم واقع شده و اصلا به آن پرداخته نمی شود.

** در حال حاضر چه آثاری از سوی هنرمندان، در گالری ها مورد استقبال قرار می گیرد؟ گالری ها البته هر کدام روش خود را دارند. این برمی گردد به نهادهای تصمیم گیرنده که شرایط را رها کرده و باعث شده اند گالری ها تعیین کننده باشند و نوعی دلالی در اقتصاد هنر توجیه پذیر شود! من گالری داری را دیده ام که می گفت چون در آثار تو، رنگ شرّه نکرده، مشتریانم نمی پسندند! دیگری می گوید چون رنگ صورتی در آثارت نیست، نمی پسندم. دلیلش این است که گالری ها شخصی بوده و ممکن است صاحبش، تخصصی نداشته باشد و بخاطر داشتن سرمایه، توانسته وارد عرصه هنر شود. طبیعتا این باعث خط کشی کارها و انتخاب بدون آگاهی آثار می شود. اما در اینجا باید نهادهای فرهنگی ما به گونه ای عمل کنند که گالری دارها بر اساس اعتبارسنجی به سراغ هنرمندان بروند. اما متاسفانه اکنون گالری ها اختیار دارند هنرمندی را حذف یا بزرگ کنند یا نوعی از هنر را ترویج دهند!

** در سطح جهانی کدام آثار از هنرمندان ما پذیرفته می شود؟ هنر سنتی یا هنر مدرن؟ باید دید کارها کجا و در چه مجموعه ای ارائه می شود. خیلی از گالری ها هستند که هنر ایرانی را دوست دارند و به نمایش می گذارند. البته در بعد سیاسی بعضی مراکز هستند که می خواهند آثار هنر ایرانی را اعتراضی ببینند یا فمینیستی ببینند که این مراکز گونه ای از هنر را که به صورت شخصی، می پسندند حمایت می کنند و بیشتر به دنبال آثار اجتماعی هستند اما مراکزی هم هستند که مقوله هنر برایشان اهمیت دارد و از آثار ایرانی که دارای هویت است، حمایت خوبی می کنند. 

دیدگاه تان را بنویسید