او خودش را حمید رستم‌پور متولد ۱۳۳۲ صادره از شیراز معرفی می‌کند؛ گرچه معرفی‌اش رسمی‌است، خودمانی زندگی‌اش را تعریف می‌کند.

رستم‌پور قریب به ۵۲ سال است که آینه‌کاری سنتی به سبک مکتب شیراز، گره‌چینی چوبی، ساخت کاشی و آجر برجسته و دیگر هنرهای ایرانی را پیشه کرده است. می‌گوید از ۱۳ یا ۱۴سالگی روی به این هنرها آورده است. از نحوه سخن‌گفتنش پیداست که جوانی‌ پر شر و شوری داشته، زیرا هنوز می‌شد طنین آن را در لحن گفتارش یافت.

گره ‌چینی چوبی از شاخه‌های هنر معماری و کاشی کاری سنتی است که از کنار هم چیدن قطعات مختلف براساس طرح منجر به نقش ‌های هندسی می شود، گره چینی فقط در معماری رواج ندارد و یکی از زیرشاخه‌ های صنایع چوب نیز هست. 

آینه چون نقش تو بنمود راست 

یک روز خانم همسایه، او را که سن و سالی نداشته و به کار خرید و فروش سیگار خارجی مشغول بوده، نصحیت می‌کند و می‌گوید این کار عاقبت ندارد، امروز سیگار می‌فروشی؛ اما بعد پایت به ماجراهای خطرناک‌تر باز می‌شود.

نصیحت‌های آن خانم اثربخش می شود و به مصداق این شعر حکیم نظامی گنجه‌ای که ضرب المثل هم هست، مسیر زندگی رستم پور عوض می شود: آینه چون نقش تو بنمود راست/ خودشکن آینه شکستن خطاست.  

البته حمید نوجوان آینه کار شد و چندین بار در حین تعریف از آن بانو، گفت: خدا بیامرزدش، مسیر زندگی‌ام را عوض کرد.

او ادامه داد: حرم شاهچراغ (ع) نزدیک دبیرستانمان بود، یک روز ناخواسته در زنگ استراحت مدرسه سر از حرم درآوردم. آنجا نشسته بودم که محو آینه‌کاری‌ها شدم، طرح‌هایی بسیار عجیب و زیبا. بچه که بودم فکر می‌کردم این‌ کارها را ملائکه می‌کنند؛ اما آن موقع دیگر بزرگ شده بودم و استادکارها را می‌دیدم که مشغول اند؛ از همین جا بود که به لطف خدا وارد این هنر شدم.

بچه که بودم فکر می‌کردم آینه‌کاری حرم شاهچراغ (ع)‌، هنر ملائکه است.

رستم‌پور که خود، با روش استادشاگردی قدیم، به هنرجویانش حرفه می‌آموزد، گفت: از همین روش استادشاگردی، انواع هنرها را آموختم.  قدیم شاگردان حرمت نگه می‌داشتند، استادها هم به هرکس قدر لیاقتش آموزش می‌دادند.

او ادامه داد: در کارگاه، کار فنی دستمان نمی‌دادند، به همین خاطر، در خانه تا صبح هر چه در طول روز دیده و آموخته بودم، تمرین می‌کردم و در مدت بسیار کم به هنر آینه‌کاری مسلط شدم؛ بعد از آن در کارگاه نجاری حرم شاهچراغ (ع) گره‌چینی چوبی را یاد گرفتم و تا به امروز در چهار رشته هنری فعالیت دارم و با هفت هنر اصیل ایرانی هم آشنا هستم؛ چون هنرهای ایرانی با هم اشتراکات بسیاری دارند.

از قصر سلطان قابوس تا کانون اصلاح و تربیت شیراز

این هنرمند پیشکسوت شیرازی، بیست سال را در کشورهای حاشیه خلیج فارس به فعالیت گذرانده است، او درباره تجربه‌هایش در این کشورها سخن گفت و افزود: همواره سعی می‌کردم کارهای عام‌المنفعه انجام دهم. در این مدت در قصر سلطان قابوس، حسینیه‌ها و مساجد کشورهای قطر، عمان و پاکستان کار کردم، آرزویم این بود که تمام کشورهای مسلمان را بگردم، دوست داشتم در همه کشورها اثری از هنر ایرانی بر جای بگذارم؛ اما درنهایت برای انتقال تجربه به ایران بازگشتم.  

او ادامه داد: اولین گروه شاگردانم تعدادی دانشجوی شهرستانی بودند، آن‌ها برای کارآموزی به کارگاهم می‌آمدند، کار یاد می‌گرفتند و یا به‌صورت تخصصی در آینه‌کاری و گره‌چینی فعالیت می‌کردند یا به مهارتی دیگر ورود می‌یافتند و جذب بازار هنر می‌شدند.

اما دایره فعالیت این هنرمند به همین جا محدود نماند، او هنرش را به زندان‌ها و مراکز بهزیستی برد و به کسانی امید بخشید که حتی خودشان هم از خودشان قطع امید کرده بودند.

زندانیان و معلولان از وقتی به هنر خو گرفته‌اند، از زمین تا آسمان فرق کرده‌اند.

رستم‌پور عنوان کرد: وقتی گروه نخست شاگردانم با کار آشنا شدند، برای زندانیان زیر ۱۸ سال در کانون اصلاح و تربیت، کارگاه برگزار کردیم، حدود یک سال و نیم در آنجا بودیم و دیگر به مرحله تولید رسیده بودیم؛ حتی می‌خواستیم جشن تولید برای آن‌ها بگیریم که بنا به دلایلی کارگاه تعطیل شد و از زندان بیرون آمدیم.

این هنرمند در ادامه، راهی بهزیستی شد و برای جوانان معلول کلاس برگزار کرد، او از این دوران باعنوان روزگاری دشوار یاد کرد، زیرا آشنایی با روحیه شاگردانش به زمان بسیاری نیاز داشته، او درباره این تجربه گفت: راستش فکر می‌کنم شاید اداره یک پادگان از کنترل اولین گروهی که در بهزیستی به آن‌ها آموزش دادم، آسان‌تر بود. آن‌ها ۷ نفر بودند، در ابتدا دشوار بود که باهم به‌خوبی رابطه برقرار کنیم؛ اما بعد، آنچنان به هم وابسته شدیم که حتی اگر یک روز همدیگر را نمی دیدیم، ناراحت بودیم.

او ادامه داد: درنهایت، هنرآموزانم در بهزیستی به ۲۱ نفر رسیدند، از آن میان تعدادی از نخبگان را هم شناسایی کردیم، آن‌ها که فعالیت بیشتری داشتند و می‌توانستند به‌خوبی هنرشان را به اجرا برسانند. برای هر یک از آن‌ها با هزینه شخصی وسایل کارگاهی تهیه کردیم، خدا را شکر، هم سرگرم بودند و هم کسب درآمد می‌کردند و باری از دوش خانواده‌هاشان برمی‌داشتند.

رستم‌پور از این تجربه با صفت‌های لذت‌بخش و جذاب یاد کرد و گفت: بهترین روزهای زندگی‌ام با هنرجویانم در بهزیستی سپری شد؛ اما متاسفانه این مرکز بهزیستی هم تعطیل شد؛‌ البته نه فقط کارگاه ما، کارگاه‌های مختلفی که هر یک به نحوی به معلولان و آسیب‌دیدگان و خانواده‌هایشان آموزشی می‌دادند. ابتدا گفتند که تا ۶ ماه دیگر مکانی جدید را به شما اختصاص می‌دهیم، اما زمان گذشت و خبری نشد.

این هنرمند هم‌اکنون در کارگاهی فعالیت می‌کند که یک نیکوکار در اختیارش گذاشته است. کارگاه در خیابان شهید اسکندری، دروازه قرآن شیراز است و رفت و آمد برای بسیاری از شاگردان رستم‌پور دشوار؛ اما او امکان کار در خانه را برای آنان فراهم آورده است.

او دوباره خدا را شکر کرد و گفت: همین که شاگردانم سرگرم و بانشاط هستند، خوشحالم. این جزئی‌ترین کاری است که از دستم برمی‌آید. نمی‌توانم مدرسه بسازم یا بیمارستانی احداث کنم، فقط توانسته‌ام تجربه‌ام را در اختیارشان بگذارم، آن‌ها هم از وقتی به این کار خو گرفته‌اند به گفته خانواده‌هایشان از زمین تا آسمان فرق کرده‌اند.

در حال حاضر حدود ۱۵ نفر در خانه برای این هنرمند کار می‌کنند، چند نفری هم که امکان دارند سر کار می‌آیند. تعدادی از آن‌ها زنان و مردان زندانی‌اند که در طول دوران محکومیتشان کار آموخته‌اند، تعدادی از آنان هم معلول‌اند؛ البته با شیوع بیماری کرونا همه معلولان به دلیل ضعف سیستم ایمنی در خانه کار می‌کنند و کسی از آن‌ها به کارگاه نمی‌آید.

مسیری که هنر آن را تغییر می‌دهد

رستم‌پور تغییر مسیر زندگی شاگردانش را مرهون هنر دانست و بیان کرد: جوانی بااستعداد و مسلط هم‌اکنون در کارگاه مشغول است که سال‌ها به الکل اعتیاد داشت و حتی نام خودش را نمی‌دانست، او  سه سال است که کاردرمانی می‌کند و در زمره تولیدکنندگان است یا بیماری به‌شدت وسواسی داشتیم که یک سال و نیم حتی پایش را از خانه بیرون نگذاشته بود، روز اول به زور آوردندنش و حالا فعال است.

دنیا دیوانه هنر ایرانی است. گردشگران از کشورهای مختلف می‌آیند و ساعت‌ها به هنر ما خیره می‌شوند، همه‌اش به‌خاطر زیباپسندی ایرانیان است.

خواسته این هنرمند پیشکسوت کارکردن در مکانی بزرگ‌تر است و امیدوار است انسان نیکوکاری پیدا شود و گروه‌های به‌ظاهر مطرود جامعه و خانواده‌هایشان را درک کند، او از گریه و مویه مادرانی یاد می‌کند که با تعطیلی مرکز بهزیستی فرزندانشان دوباره به افسردگی و اندوه دچار شده‌اند و چاره‌ هم ندارند.

اما دشواری ها و رنج‌های فعالیت هنری هم کم نیست. به این قسمت که می‌رسیم هم لحنش پر از ناراحتی و جدیت و خشم می‌شود و هم مدام آه می‌کشد و سعی می‌کند گفته‌هایش را آرام ادا کند.

موانع بسیار برای جهانی شدن 

رستم‌پور نیت اصلی خود را از فعالیت هنری، ترویج هنر اصیل ایرانی عنوان کرد و بیان داشت: در ابتدای کار که داوطلبانه و با هزینه شخصی آموزش می دادم، در پشت کارگاهمان محصولاتمان را هم می‌فروختیم، اما هر روز یک جا ما را احضار می‌کرد، یک روز اداره کار، یک روز بیمه، یک روز اصناف. خیلی جریمه شدم، خیلی به من ظلم شد، به که بگویم که اگر این چیزها سد راه انگیزه و توانایی‌ام نمی‌شد، می‌توانستم با کمک همین بچه‌ها، این هنر را به مرحله صادرات برسانم.

او ادامه داد: دنیا دیوانه کارهای ماست. گردشگران از کشورهای مختلف می‌آیند و ساعت‌ها به هنر ما خیره می‌شوند، همه‌اش به‌خاطر اصالت هنر ایرانی است، آن‌ها عاشق هنر ایران هستند و زیباپسندی ایرانیان را می‌بینند. باارزش‌ترین درآمد من، کار کردن جوانانی است که اگر بیکار و بی‌هنر بمانند، در آسیب‌های اجتماعی فرو می‌روند، نجات آن‌ها از افسردگی حاصل هنر است؛ اما متاسفانه دست و پا و چشم‌مان بسته است.

این هنرمند پیشکسوت از اخذ مالیات سنگین گلایه‌مند است، او در این باره گفت: صنایع دستی از مالیات معاف است؛ اما باید بگویم که از من گرفتند. وقتی گفتم براساس قانون نباید مالیات بدهم، گفتند چون تولیدی دارید باید بدهید. این ترویج هنرهای ملی است، حالا که تولید کردیم آیا نباید بفروشیم؟ یا مثلا، یکی از مشکلات این است که اتاق اصناف می‌گوید باید جواز کسب بگیرید، وقتی برای کسب جواز رفتیم گفتند کار شما تلفیقی است و جواز کسب شامل حالتان نمی‌شود، ماجراهای زیادی از این دست داریم.

رستم‌پور که حالا دیگر بدون هیچ پرسشی، سفره دلش باز شده است، می‌گوید: آدم سرد می‌شود، من می‌توانستم مسوولیت صد نفر را بپذیرم، همه را مدیریت کنم، شاید نه همزمان، اما به مرور می‌توانستم با همان روش استادشاگردی که خودم با آن هنر را یاد گرفتم، کار کنم؛ اما نمی‌شود.

او ادامه داد: امروز سفارشی قبول می‌کنیم، فردا که می‌خواهیم بسازیم همه چیز گران‌تر شده است. وقتی شروع کردیم چوب متر مربعی ۴۵۰ هزار تومان تا ۵۰۰ هزار تومان بود؛ حالا به ۴میلیون و سیصد هزار تومان رسیده است، اگر تولید خوب باشد و دست آدم را باز بگذارند، می‌توانیم درآمد خوبی داشته باشیم. این کار مثل کشاورزی است، مرحله به مرحله ثمر می‌دهد، یک روز شخم می‌زنی، فردا دانه می‌کاری و چند ماه بعد درو می‌کنی، یک دفعه نمی‌شود از پله اول رفت به دهم، ما در راه رسیدن به پله دهم هستیم؛ اما حیف که بازدارنده زیاد است.

ناامید نمی‌شویم

رستم‌پور که حالا نفس عمیقی می‌کشد و کمی هم آرام‌تر شده است، اما باز به سر قصه باز می‌گردد: "امیدواری". او با تاکید فراوان می‌گوید: ما ناامید نمی‌شویم، کار خودمان را می‌کنیم. دوست داریم این کار را جهانی کنیم و شدنی است؛ چون تجربه زندگی در کشور های مختلف مرا با روحیات مردم دنیا آشنا کرده است، آن‌ها خریدار هنر ایرانی هستند، هنری که یک معلول هم می‌تواند آن را در خانه‌اش بسازد؛ چون زیبایی ابداعی است و هر انسانی بهره‌ای از زیبایی دارد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.