پایگاه خبری جماران: سومین پنل همایش «نقد روش شناسی تاریخ نگاری انقلاب اسلامی» با عنوان «نقش و کارویژه های عاملان و کارگزاران» برگزار شد و محسن خلیلی، محسن بهشتی سرشت، علی محمد حاضری و حجت الاسالام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه در این پنل سخنرانی کردند.

به گزارش خبرنگار جماران متن سخنرانی های این پنل به این شرح است:

محسن خلیلی

استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد

دشواره ها و دشواری های دوباره خوانی امام خمینی (س) در بازخوانی تاریخ نگاری انقلاب اسلامی

از آنجایی که من در روند انقلاب به شخصیت امام خمینی علاقه مند شدم، دست به قلم برده و کتابی درباره ایشان نوشتم. در این کتاب از زاویه ای که خود انتخاب کرده بودم، به شخصیت ایشان پرداختم و مقصودم اکثراً پوشش هایی بود که ایشان در قالب توسعه های سیاسی در ایران انجام داده بود. چند وقت قبل، وقتی متوجه برگزاری چنین همایشی در پژوهشکده امام شدم، بسیار خوشحال شدم که بعد از سالیان سال به جایی برگشتم که خود از افتتاح کنندگان آن بودم. 

جمله معروفی وجود دارد که این انقلاب بی نام خمینی در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست. اگر بخواهیم این جمله را بررسی و از میزان صحت آن مطلع شویم، من کاری نسبتاً ادعایی انجام دادم و آن تبدیل بحث انقلاب به تاریخ نگاری آن بود. 11 پیش شرط برای انقلاب گذاشتم و 4 حادثه در دنیا پیدا کردم که طبق تعریفی که ارائه می دهم، انقلابند. از این رو، سایر حوادثی که در دنیا با نام انقلاب از آنها نام برده می شود، انقلاب نیستند.

انقلاب «چین، روسیه، فرانسه و ایران» در زمره انقلاب هستند. در تعاریف موجود علوم انسانی، ما رویه ای سنتی و منسوخ داریم و آن اینکه مفاهیم را از سمت راست تعریف می کنیم. برای نمونه می گوییم که «دولت ها عبارتند از...»؛ در حالی که چنین تعریفی دیگر منسوخ است. زیرا امروز تعریفی در دنیا ایجاد شده، که در آن یکسری صفات نام برده می شود و از تجمیع آن صفات، یک پدیده حاصل می شود. در نتیجه اگر 11 پیش شرطی که نام می برم، در هر کجا وجود داشت، نامش انقلاب است و اگر نبود، پدیده ای دیگر است.

ائتلاف فراگیر توده ای، نارضایتی از وضع موجود، دوقطبی شدن جامعه، رهبری فرآیند انقلابی، سازمان یافتگی ستیزه گران، ایدئولوژی توجیه کننده براندازی، خشونت متقابل فراگیر، سرنگونی نظام سیاسی حاکم، بنیاد نهادن نظام سیاسی جدید، تغییر نظام اجتماعی و تاثیر بین المللی همان 11 پیش شرطی است که اگر در جامعه ای فراهم شد، به معنای انقلاب است. من نیز  اگر می خواستم نقش امام خمینی را در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی بررسی کنم، ابتدا باید نقش ایشان را در این 11 پیش شرط انقلاب ها بررسی می کردم.

ائتلاف فراگیر توده ای در ایران، سال 1356 اتفاق افتاد، ولی شهرت و جایگاه امام خمینی پیش از آن سال است. بنابراین امام خمینی (س) فراتر از شاخصه اول است. در ایجاد نارضایتی از وضعیت موجود نیز امام خمینی، مماس با تاریخ انقلاب ایران است. یعنی ما اگر تاریخ انقلاب را از هر کجایش بررسی کنیم، نقش امام خمینی در آن محرز است. سومین شرط، دوقطبی شدن جامعه است که امام خمینی در سال های 56 و 57 بیشترین نقش را پس از یک نفر در دوقطبی شدن جامعه داشته است. بنابراین در این زمینه نیز می  شود برای ایشان، نقش مفید و موثری قائل شد.

در موضوع رهبری فرآیند انقلابی نیز انقلاب ها از منظر لیدر شیب و لیدر به دو دسته تقسیم می شوند. ما در آن 4 انقلابی که می توان از آنها به عنوان انقلاب نام برد، سه انقلاب (چین، روسیه و ایران) داشتیم که دارای لیدر بودند و انقلاب فرانسه نیز لیدر شیب داشت. بنابراین سرنوشت و سرشت نظام های سیاسی برآمده از رهبر در انقلاب ها متفاوت است، در سه انقلاب شبیه و در یکی مشابه نیست. بدون تردید، رهبر فرآیند انقلابی ایران، امام خمینی بود. در سازمان یافتگی ستیزه گران نیز، شبکه ای که امام خمینی پدید آورد، فرآیند انقلاب ایران را جهت بخشید.

بدون شک دکتر شریعتی و نظریات چپ هم در فرآیند انقلاب ایران تاثیر بسیار داشتند و ایدئولوژی انقلاب ایران را پدیدار کردند. 

از طرفی هم در ایجاد خشونت متقابل فراگیر، امام خمینی کمترین نقش را داشتند. زیرا ایشان اهل خشونت نبود.

امام خمینی (س) در سرنگونی نظام سیاسی حاکم، نقش استثنایی داشتند. ایشان با بیان نظریه ولایت فقیه از 1348 به این سو، نظریه جایگزین را مطرح و بدیلی برای جانشینی نظام حاکم مطرح کرد. امام خمینی در سرنگونی نظام سیاسی حاکم، چتری درست کرد که ایشان را در بنیاد نهادن نظام سیاسی جدید، برتر می کند.

انقلاب ها یا تاثیر می گذارند، یا خود به خود بر رویه ها و رفتارهای نظام بین الملل تاثیر گذارند. ما نباید اشخاص مهمی را که نقش زیادی در به وجود آمدن برگ جدیدی از تاریخ داشتند را بازآفرینی یا بازتولید کنیم، دلیل آن هم این است که در این مسیر موضوع تازه است، ولی فرد غیرقابل تکرار است. فرد غیرقابل تکرار نیز  از سویی هم در کاریزمای خودش نهادینه شده، هم پس از مرگش آرام آرام تبدیل به موضوعی می شود که اگر به آن بپردازید، بسیاری از فرآیندها مشکوک می شود. اگر هم به آن دست نزنید، مجبورید که اوضاع را رها کرده و به وضعیتی جدید برسید.

 

محسن بهشتی سرشت

دانشیار گروه تاریخ دانشگاه بین المللی امام خمینی (س)

گونه شناسی نظری نقش شخصیت در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی

مسأله نقش شخصیت ها در تاریخ، یکی از مسائلی است که همواره از مباحث جدی فلسفه نظری تاریخ و جامعه شناسی تاریخی بوده است. 4 نگاه در این زمینه وجود دارد. نخست اینکه تاریخ ساخته و پرداخته شخصیت هاست، یعنی همان قهرمان پروری. دوم اینکه جبر تاریخ حاکم بر تمامی کنش ها و واکنش های اجتماعی از جمله شخصیت ها بوده است. از این رو، تاریخ نگاری چپ مارکسیستی مبتنی بر همین نگاه است.

نگاه سوم، بینابینی و قائل به تأثیر جبر تاریخ و ساختار جوامع بر شخصیت ها و بالعکس است. یعنی اینکه شخصیت ها می توانند با کاری که برای انجام انتخاب می کنند و اندیشیدن در نتایج آن، راهکارهای مناسب را برای کنش انتخاب کنند. نگاه چهارم، نگاه فیلسوفان مسلمان است. که مبنای آنها معارف انسان شناختی، ادیان الهی به ویژه قرآن کریم و آیه «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ » است. مرحوم بازرگان معتقد بود که اساساً این آیه، موتور حرکت های تاریخی است.

اولین فردی که روی ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسلام کار می کرد، سیدجمال الدین اسدآبادی بود. اما تئوریزه کردن آن توسط مرحوم مهندس بازرگان صورت گرفت. به تعبیر سیدمحمدباقر صدر، موتور حرکت تاریخ، محتوای باطنی انسان، یعنی فکر و اراده اوست. از منظر شهید مطهری نیز شخصیت ها و نوابغ در ساختن تاریخ، نقش بیشتری دارند. وی با قائل بودن به مسأله فطرت، معتقد بود که انسان مخلوقی صرفاً مادی نیست. بلکه مخلوقی است که از طرف خداوند، حاوی ظرفیت ها و استعدادهایی است که در وجود او تعبیه شده است.

همین استعدادهای بالقوه در شرایط مساعد اجتماعی بالفعل گردیده و از امتزاج آن با اراده انسانی، تحولات و تصورات تاریخی اتفاق می افتد. از منظر علامه جعفری، این شخصیت ها هستند که با شناخت شرایط تاریخی، خواسته ها و نیازهای نسبی موجود را در شکل اصول مطلق درآورده و بر طبق آن اصول، تاریخ ساز شوند. از منظر این طیف، شخصیت ها، تاریخ را می سازند. که البته ایفای این نقش و کیفیت و عمق آن بستگی به شناخت و برخورداری شخصیت از واقعیت، اوضاع و شرایط اجتماعی دارد.

پذیرش هریک از چارچوب های نظری بالا، باعث شکل گیری انواع متفاوتی از رویکردها در تاریخ می شود. که به ترتیب عبارت از تاریخ نگاری کارگزار محور، تاریخ نگاری ساختارمحور، تاریخ نگاری اقترانی و تاریخ نگاری مبتنی بر فطرت و  سنت های الهی است. از آنجا که در موضوع علم تاریخ، انسان به عنوان بازیگر رخدادها است، پیش از نگاشتن تاریخ، انتخاب یکی از چهار نگاه ارائه شده ضروری به نظر می رسد. اینکه چه نگاهی انتخاب شود، بستگی به این دارد که تاریخ نگار خود را متعلق به کدامین ساحت علمی می داند.

به نظر می رسد که در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی، اکثریت جریان های موجود، تحت تاثیر عامل خودبینی یا به تعبیری بهتر با مصادره انقلاب به نفع خود به تدوین یا توصیف نقش شخصیت ها در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی مبادرت می ورزند.در حالی که،  این موضوع مسأله ساز شده و به سوگیری و بخشی نگری در تاریخ نگاری منجر می شود. لذا شناخت و گونه شناسی نگاه های موجود به نقش شخصیت ها در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی ضروری به نظر می رسد. همچنین این دغدغه وجود دارد که کدام نگاه در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی توانسته بهترین و نزدیک ترین تبیین از واقعیت رخداد انقلاب اسلامی را ارائه دهد؟ 

پرسش اصلی این است که چه نگاه یا نگاه هایی در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی وجود دارند؟ و این نوع نگاه ها، چه ویژگی و خصلتی را در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی ایجاد کردند؟ برای این منظور در پژوهش حاضر، امام خمینی به عنوان یکی از بارزترین و موثرترین شخصیت های انقلاب اسلامی ایران انتخاب شده است.  البته به نظرات ایشان پیرامون موتور محرک و نقش شخصیت در رخداد انقلاب اسلامی نیز توجه خواهد شد. همچنین تبیین جریان های تاریخ نگاری انقلاب اسلامی از نقش امام در رخداد انقلاب نیز نسبت به نظر ایشان سنجیده خواهد شد. 

رسالت پژوهش حاضر این است که با واکاوی در جریان های تاریخ نگاری انقلاب اسلامی، انواع نگاه های موجود به نقش شخصیت در تاریخ انقلاب اسلامی را با مطالعه موردی نقش امام خمینی در آن ارائه می کند. در این پژوهش، جریان های تاریخ نگاری انقلاب اسلامی مشخص و از هر کدام دو تا سه اثر مورد قبول، به عنوان نماینده هر جریان مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهند گرفت. مبنای تجزیه و تحلیل موضع گیری متون مورد بررسی نسبت به مولفه هایی خواهد بود که از بطن  چارچوب مفهومی، مستخرج از رویکردهای تاریخ نگاری و نظریات پیرامون نقش شخصیت ها هستند.

 

دکتر علی محمد حاضری

عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس

روش شناختی تاریخ نگاری انقلاب اسلامی و نگاه های پیش برنده

من اشاره می کنم که به هر حال از نظر روش بررسی انقلاب، دو نگاه کلی وجود دارد؛ یکی اینکه وقوع انقلاب را از نظر تعلیقات ساختاری و یکی از باب نقش آفرینی کنشگران اراده گرا جست و جو کنند. به یک معنای دیگر این دو نگاه را می شود به نگاه علیت گرا و دلیل گرا بیان کرد.

صرف نظر از اینکه ما در واقعیت مطالعه انقلاب چقدر دنبال ساختار باشیم و چقدر دنبال کنش گر و چقدر بخواهیم تلفیقی از اینها را دنبال کنیم، در هر حال در مطالعه انقلاب و به خصوص انقلاب اسلامی، با هر یک از رویکردها، البته با درجاب مختلفی، به نقش کنشگر توجه شده است. چون انقلاب اسلامی اصولا مبتنی بر بنیان های اندیشه ای و فکری بوده و در این رابطه کنشگری هم نوعا بر نقش حضرت امام در انقلاب تأکیدهای زیادی شده تا جایی که یکی از کسانی که اساسا از دوره تئوریک پیش برنده نظریه ساختارگرایی در انقلاب بود، خانم تد اسکاچ پل بنیان آثارش را بر اینکه انقلاب ها «فرا می رسند» و «ساخته نمی شوند» و می خواست نقش رهبران و کنشگران را در حاشیه قرار دهد، خود او بعد از وقوع انقلاب اسلامی ناچار شد در بازیابی انقلاب اسلامی تصحیح کند که لااقل در این انقلاب نقش رهبری و معمار انقلاب برجسته است.

من اینجا اشاره می کنم که اگر در این مقاله من می خواهم به حلقه ارتباطی امام اشاره کنم. به هیچ وجه منظور از این بحث تقلیل مطالعه انقلاب به بررسی نقش رهبری امام و حلقه واسطش نیست. یعنی قطعا من وقوع و فرآیند انقلاب اسلامی را متأثر از عوامل گوناگون و بسیار پیچیده با رویکردهای کاملا متفاوتی که همه آنها در جای خودش درست است و بخشی از واقعیت را تحلیل می کند، می دانم و به هیچ وجه نگاه تقلیل گرایانه برای  انحصار تبیین انقلاب از طریق کنشگری امام و حلقه واسط ایشان نیستم. اما در این مقاله به خصوص مسأله مورد نظر من این است که به هر حال امام به عنوان رهبر انقلاب نقش رهبری خودش را در انقلاب از ابتدا تا لااقل پیروزی انقلاب با چه نوع استراتژی رهبری پیش برد؟

در پاسخ به این سؤال تقریبا می شود گفت که چهار رویکرد متصور است. رهبرانی که اقدام به تأسیس نهاد یا سازمان مبارزه می کنند که خودشان آن نهاد را بنیان می گذارند و عموما هم خودشان نقش اول و رهبری کننده آن سازمان را بر عهده دارند و یا سازمانی را برنامه ریزی می کنند که در واقع نهاد رهبری آن جمعی است. به هر حال انقلاب ها به صورت سازمان یافته توسط یک جریان نهادی سازمان دهی شده پیش می آید. انقلاب ایران به وضوح از این جنس نبود. دوم اینکه رهبری ممکن است خودش سازمان خودش را ایجاد نکرده باشد و منحصرا بر اساس حزب پیشتاز انقلابی حرکت انقلاب دنبال نشده باشد، آن چنان که مثلا در جریان های لنینیستی و امثال آن مورد نظر هست. اما ممکن است رهبر از حزب ها و سازمان های موجود کمک بگیرد یا در ارتباط با آنها حرکتش را به پیش ببرد. معنای آن استفاده از ظرفیت نهادی، حزبی و سازمان یافته موجود و تعامل و ارتباطات با آنها برای پیش برد نهضت است. باز، اگر این منظور بود ما باید بیشترین ارتباط امام را در هدایت امام ارزیابی کنیم که با چه حزب هایی ارتباط برقرار کرد و با کدام ارتباط برقرار نکرد و چه ارتباطاتی داشت. به وضوح این رویکرد هم در مورد امام صادق نیست.

نوع سوم که نقطه مقابل رهبری از طریق سازمان مطرح می شود، رهبری های جنبش های پوپولیستی یا توده ها است که در آن سیستم از نهضت ها و جنبش ها بی واسطه و مستقیم مخاطب رهبر توده مردم است و یک نوع ارتباط متقابل بین توده ها و رهبر برقرار می شود و این جریان با ارتباط مستقیم و بی واسطه رهبر با مردم  پیش می رود. بررسی ها در مورد انقلاب ایران روی این نوع رابطه  امام با توده مردم، به لحاظ بعضی از مشخصه هایی که وجود دارد، تا حدودی تأکید کرده اند.

من در این مقاله می خواهم نشان دهم که امام شکل خاصی را در این ماجرا پیش برد و آن این است که اگر ما در جامعه امروز خودمان بر نقش شبکه های اجتماعی برای جنبش اجتماعی و حرکت خیلی پررنگ می بینیم، امام در زمان خودش یک نوع تأکید بر استفاده از شبکه اجتماعی موجود زمان خودش را پیش گرفت. در واقع به جای ارتباط مستقیم یا تشکیل سازمان یا ارتباط با احزاب حرکت امام عمدتا متأثر از ارتباط با حلقه واسطی به اسم نیروهای مؤثر است که امام با آنها ارتباط می گیرد، ذهن آنها را فعال می کند و سازمان می دهد و این حرکت را با واسطه از  طریق این نیروهایی که در جامعه پذیرفته شده اند، مرجع هستند، ارتباط و نفوذ دارند. امام از این حلقه واسط برای پیشبرد انقلاب استفاده می کند. البته هرچه انقلاب به مراحل حرکت خودش از سال 56 منتهی می شود و امام جایگاه خودش را از طریق این واسطه ها در میان مردم بهتر پیدا می کند، این نقش از ارتباط با واسطه به ارتباط مستقیم گرایش پیدا می کند.

من برای اینکه این موضوع را از طریق آزمون واقعیت بررسی کنم از اولین ارتباطات امام، که در صحیفه درج شده شروع به استخراج کردم؛ جاهایی که امام سخنرانی و تلگرافی دارد که غیر از مأموریت حوزوی خود که با طلاب ارتباط برقرار می کند، جاهایی که با پیشبرد اهداف حرکت سیاسی خودش ارتباطی دارد و محتوای آن ارتباط ها از  جنس پیشبرد حرکت و نهضت است، من موارد آن ارتباط ها را احصاء کردم. این ارتباطات را من از سال 23 که اولین یادداشت امام در کتابخانه وزیری یزد است شروع کردم و به خصوص سه جلد اول صحیفه تا زمانی که امام وارد پاریس می شود  و ارتباطات نهضت وارد مرحله ای می شود که امام بیشتر دارد با مخاطب عام صحبت می کند. در این فاصله از دهه بیست تا وقوع انقلاب این مقطع دوره ای است که انقلاب در واقع دارد یارگیری و تجهیز نیرو می کند.

من 198 ارتباط در این دوره استخراج و مخاطبان این ارتباطات را تقسیم بندی کردم. جاهایی که در این ارتباطات یا پیامی که امام دارد مخاطبش به گروه خاصی نیست و یک نگاه عام تری دارد من اسمش را «مخاطب عام؛ مردم» گذاشته ام. همان نگاهی که اگر همه ارتباطات امام از این جنس بود به نگاه پوپولیستی تبدیل می شد. گروه دوم طلاب و روحانیون، گروه سوم بازاریان و گروه سوم دانشجویان و دانشگاهیان است. در این فاصله که مجموعا 198 ارتباط امام با گروه های اجتماعی را می شود شناسایی کرد، 58 مورد یعنی 29 درصد موارد مخاطبش عام و عمومی است. 98 مورد یعنی 49.5 درصد روحانیون هستند؛ چه یک شخص روحانی وارسته ای که امام مخاطب قرار می دهد و چه سخنرانی هایی که در جمع طلاب و در درس دارد. یازده مورد اصناف و بازاریان و 31 مورد دانشجویان و دانشگاهیان مخاطب امام هستند.

من کمی می خواهم روی تجزیه و تحلیل این آمار یا داده ها تأکید کنم که به طور طبیعی حرکت امام به عنوان یک روحانی و یک مرجع ارتباطش با روحانیون خیلی بدیهی است و با مردم هم، باز مراجع و روحانیون با مردم رابطه دارند. در مورد قشرهای پیشتاز انقلاب ایران که بحث می کنند، معمولا به سه قشر روحانی، بازاری و دانشگاهی اشاره شده است. بیشتر ارتباطات با بازاریان متعلق به سال های 42 تا 46 است؛ یعنی از آن مقطع حلقه ارتباطی امام با بازار است. اما مهم این است که ارتباطات امام با جریانات دانشجویی از سال 41 شروع می شود و عجیب اینجا است که همین امروز نگاه بسیاری از محافل این است که فضای دانشگاهی غربزده، زد دین، سکولار و امثال آن است. امام از سال 42 یک نگاه کاملا امیدوارانه به این جریانات دانشجویی و دانشگاهی دارد و روی ارتباط با اینها حساب می کند و ارتباطاتش را جدی می گیرد.

اولین ارتباطات امام با جریان دانشجویی است. من خودم نتوانستم آن افراد را ردیابی کنم ولی از اطلاعاتی که در صحیفه در مورد آنها نوشته شده اصلا این حلقه دانشجویی حتی به انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان هم وصل نیست. نماینده کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور ملاقات کرده و در صحبت های آنها نشانی از اینکه این فرد از موضع اسلام گرایی وارد شده نیست. به هر حال امام حتی در نجف این ارتباط را حفظ می کند و در نجف اولین ارتباطش با دانشگاهیان است. آقای یزدی از نفرات بعدی است که این ارتباط را برقرار می کند. اما مهم این است که این حلقه در فاصله سال های 50 تا 56، که اتفاقا دوره ای است که ارتباط امام با جامعه یا کمتر است، در این دوره 10 مورد مخاطب امام عام، پنج مورد روحانیون و 10 مورد دانشگاهیان است. به نظر می رسد که اگر با دو سه سال قبلش نگاه کنیم به صحنه آمدن حسینیه ارشاد و اصولا بخشی از روحانیت همراه با امام و حضور در جریانات دانشگاه ها این فرصت را به وجود آورده که امام یکی از حلقه های تنگاتنگ ارتباطی و مبارزاتی را روی جریان دانشجویی و دانشگاهی بگذارد.

به هر حال، من از جهت روش شناسی برای این اشاره کردم که شاید در مطالعات و تاریخ نگاری انقلاب جست و جوی این نوع ارتباط و تمایزات آن می تواند نشان دهد که استراتژی راهبردی امام در پیوند با جامعه و دلیل موفقیتش چه بود. حواسمان باشد اسلام و قرائتی از اسلام که در آن مقطع امام توانست با این جریان دانشجویی و دانشگاهی ارتباط برقرار کند باید ببینیم چه نوع اسلامی است. آن قرائتی از اسلام که امروز جامعه دانشگاهی را از اسلام می رهاند، قطعا امام با آن زبان و آن چهره نبوده است. اسلامی که امام مطرح می کند اسلامی است که جذابیت داشته باشد؛ برای این جریان دانشگاهی که با ایده ها، آرمان ها و ارزش های به روز دنیا آشنا و مسلط است و طلب می کند و می داند که امام چه می گوید.

 

حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه، رئیس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی

تاریخ نگاری شخصیت محور

 امروز از استثنائات تاریخ ما است که متأسفانه در هیاهو گم شده است. در عین حال که من به هیچ وجه نمی خواهم از بحث عبور کنم، اما این را در ضمن صحبتم اشاره می کنم که یک فرصت طلایی استثنایی برای جمهوری اسلامی فراهم شده که دور از باور هست و امیدواریم که این فرصت در هیاهو گم نشود. اینکه همه دنیا به استثناء اسرائیل، عربستان سعودی و اذنایش یک طرف قرار بگیرند و بقیه همه از موضع جمهوری اسلامی حمایت کنند یک فرصت استثنایی است. من متأسفم از اینکه به نظر نمی رسد ارج بایسته ای به این فرصت گذاشته شده باشد. خیلی اما و اگرها در ذهن هست و خیلی عوامل مختلف برای انحرافش نقش دارند و من امیدوارم کسانی که برای سوزاندن این فرصت بزرگ آماده شده اند موفق نشوند.

من نمی خواهم بحث خودم را با خصوصیاتی که در مقاله نوشته ام در این جلسه بیان کنم. اشتباهی در این بین پیش آمد که برای اینکه وقت گرفته نشود به آن نمی پردازم. در واقع بنا بود بحث من «معمای تاریخ نگاری شخصیت محور» باشد. سؤال اساسی این است که ما در شرایطی هستیم که این طبقه بندی ها را از تاریخ داشته باشیم؟ به تصور من تاریخ نگاری انقلاب در هیاهو شکل گرفته و یکی از بایسته های پژوهش از زیرساخت های تاریخ انقلاب است. دلیل اینکه در هیاهو شکل گرفته در جای خودش باید پرداخته شود.

هنوز خیلی ها فضای پیروزی انقلاب را به یاد می آورند؛ اما آنقدر رخدادها متراکم و انباشته و پی در پی است که تا رخدادی بخواهد خودش را نشان دهد حوادث دیگری روی آن آوار و ناپدید می شود. بر خلاف ذهنیتی که امروز در دنیا هست که در واقع گفتمان سازی جهانی علیه اصل این انقلاب است. اگر بخواهد معلوم شود این گفتمان سازی چه تأثیرهایی در ذهن خود ما دارد، امروز یکی از بحث های مهم روش شناسی همین مسأله گفتمان است؛ که اصلا گفتمان چگونه شکل می گیرد و چگونه تأثیر می گذارد؟ جریان های عمده ای در دنیا پیدا شده اند که می گویند ما به شناخت خودمان اعتماد نداریم. به خاطر اینکه انقدر سایه گفتمان ها بر ذهن، عواطف، اندیشه و فکر ما سنگینی می کند ما نمی دانیم واقعا می توانیم تصمیم مستقلی داشته باشیم و از شرّ این همه عوامل نیرومند اثرگذار خودمان را حفظ کنیم؟

این منشأ پیدایش نحله هایی شده اساسا حرفشان در دنیا حرف دیگری است. دوستان با انواع و اقسام اسم ها آشنا هستند و دیگر اشاره به پست مدرن و این چیزها خیلی در شأن یک طلبه نیست. این نگاه ها و نحله هایی که در دنیا پیدا شده و در مسأله معرفت شناسی در ستیز با جریان های رسمی هستند، واقعا دلایل درست و محکمی دارد؛ یکی از آنها همین بحث گفتمان است که چنان فکرها و اندیشه ها و عواطف را تحت تأثیر قرار می دهند که اصلا شخص نمی توان تکان بخورد. این به صورت طبیعی در دنیا هست و آنجایی که از حالت طبیعی خارج شود چقدر تأثیرش بیشتر است. جبهه ای که در دنیا شکل گرفت برای ناپدید کردن این انقلاب عظیمی که می توانست دنیا را متحول کند و هنوز هم نمی شود قضاوت کرد که فردا چه پیش می آید.

امروز ما یک رخداد استثنایی در تاریخ داریم که اگر در گفتمان ها و هیاهوی گفتمان ها گم نمی شد یکی از رخدادهای معجزه آسای تاریخ است. امدادهای غیبی قابل تردید نیست. اینکه با همه آشفتگی و ندانم کاری ها شرایطی پیش بیاید که آمریکا در دنیا منزوی شود را متأسفانه توجه نکرده ایم. من بسیار متأسفم و با حالت عادی در جلسه شرکت نکرده ام. با نابود شدن چنین فرصت طلایی بزرگی اگر به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) انسان جانش را از دست بدهد چیز زیادی نیست. امروز همه دنیا در سمت جمهوری اسلامی هستند و آمریکا واقعا تنها است. عجیب است که زیر پا گذاشتن قرارداد به صورت صریح و آشکار انقدر در هیاهو گم شود. مگر چیز ساده ای است؟ اصلا ما قرارداد را برداریم از انسانیت چه چیزی باقی می ماند؟

غرض من این است که این مصداق عینی که امروز جلوی چشم ما است شاهد بر بحث من است که از چهل سال پیش تا امروز دائما فرصت های طلایی برای ما پیش آمده و با  سازمان دهی، برنامه ریزی و هزینه های گزاف از بین رفته است. همین شاهد برای این تاریخ کافی است. این تاریخ در هیاهوی همه جانبه ای در داخل و خارج از کشور شکل گرفته که درست مطرح کردن صورت مسأله کار بسیار سختی است. چه نحله هایی در تاریخ پیش آمد؟ چه شاخه هایی شکل گرفت؟ و از این شاخه ها چه فروعی پیش آمد؟ و از عجایب است.

تاریخ مشروطه که امروز در ذهنیت بسیاری از نخبگان ما کلاس بالایی دارد، بدون هیچ استثنایی، قلم صرفا در دست دوستداران و هواداران مشروطه است. اگر مصداق دیگری آوردید من حرفم را پس می گیرم. اصلا می شود تاریخی را طرفداران سینه چاک آن بنویسند و این تاریخ درست باشد؟ بحث بی طرفی که این قدر در روش شناسی عظمت و اهمیت دارد، به صورت عادی همین بحث اگر مطرح شود، آن وقت صدای مخالفین در تاریخ نگاری انقلاب به مراتب بلندتر از صدای فرزندان انقلاب و کسانی است که انقلاب را می شناسند. تاریخ نگاری انقلاب در چنین هیاهویی شکل گرفته که طرح صورت مسأله آن و راه شناخت و طبقه بندی این تاریخ و اینکه به حلقه انبیاء بر می گردد، بالأخره تاریخ ایران و اسلام دو زنجیره است و بدون تردید انقلاب اسلامی هم به زنجیره تاریخ ایران و هم به زنجیره تاریخ اسلام می خورد. خود این مشکلی ایجاد می کند برای اینکه ما بتوانیم صورت مسأله را در تاریخ بشناسیم. هویت این تاریخ را به کجا ربط می دهیم؟

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.