گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

سید علی صنیع خانی مطرح کرد: انقلاب دیگری در ایران اتفاق نخواهد افتاد/ خاطراتی از همدلی ملت و دولت در دوران شهید رجایی و میرحسین موسوی

قطعا اگر هر کسی بخواهد تصمیم بگیرد که این نظام را سرنگون کند، تعداد کشته های آن بیش از سه میلیون نفر می شود نه سه هزار نفری که آقای ازغدی پیشنهاد می کند. همچنین این طور نیست که طرف مقابل ارتش شاهنشاهی باشد. در مقابل آنها کسانی قرار دارند که به این راحتی حاضر نیستند کشور را تقدیم کنند. اگر سه میلیون نفر هم کشته دهند، نه تنها پیروز نخواهند شد، بلکه کشور نابود می شود. چون همه زیرساخت های این کشور در این چالش از بین خواهد رفت. اگر تصمیم گرفته شود که این کار را انجام دهند انقلاب و حتی جمهوری باقی نخواهد ماند.

سردار سید علی صنیع خانی که سابقه حضور در دوران انقلاب اسلامی را نیز در پرونده افتخارات خود دارد، با انتقاد از سخنان برخی از افراد بدون توجه به ریشه های انقلاب و دلایل پیروزی مردم، گفت: هیچ کس از انقلاب کردن نفع نمی برد. از هر طرفی که افراد کشته شوند، این مملکت از بین خواهد رفت و چیزی هم حاصل نخواهد شد. آنها باید بدانند امام خمینی (س) بالای سرشان نیست که هدایتشان کند؛ ما برای این انقلاب امام خمینی (س) داشتیم. روش امام قاعده ارتش را با مردم همراه کرده بود و مردم هم این را پذیرفته بودند.

متن گفت و گوی خبرنگار جماران با سید علی صنیع خانی را در ادامه می خوانید:

طی چند روز گذشته شاهد بودیم که برخی افراد صاحب تریبون به نوعی از انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی دفاع کردند که انگار همه چیز انقلاب با خون ریزی و کشتار به پیروزی رسیده و لازمه هر انقلاب و پیروزی آن کشتار مردم است. نظر شما در این مورد چیست؟

یکی از مطالبی که باید در مورد این گفته آقای رحیم پور ازغدی بگویم این است که اولا این آمار درست نیست. تا سال 84 که من در بنیاد شهید بودم، بر اساس آمار تعداد شهدای قبل از انقلاب حدود دو هزار نفر بود؛ اعم از زندانیان سیاسی، وقایع شهرها، 17 شهریور و 15 خرداد و ایام منتهی به ٢٢بهمن. البته ممکن است برخی ازخانواده های آنها  پیگیر تشکیل پرونده شهدایشان نبوده باشند که تعداد این گونه موارد نیز نباید زیاد باشد.

برای انقلاب ما، با عظمتی که اتفاق افتاد، قاعدتا باید خیلی بیشتر از اینها کشته می دادیم؛ و ندادیم. قطعا اگر هر کسی بخواهد تصمیم بگیرد که این نظام را سرنگون کند، تعداد کشته های آن بیش از سه میلیون نفر می شود نه سه هزار نفری که آقای ازغدی پیشنهاد می کند. همچنین این طور نیست که طرف مقابل ارتش شاهنشاهی باشد. در مقابل آنها کسانی قرار دارند که به این راحتی حاضر نیستند کشور را تقدیم کنند. اگر سه میلیون نفر هم کشته دهند، نه تنها پیروز نخواهند شد، بلکه کشور نابود می شود. چون همه زیرساخت های این کشور در این چالش از بین خواهد رفت. اگر تصمیم گرفته شود که این کار را انجام دهند انقلاب و حتی جمهوری باقی نخواهد ماند.

خوب است در تأیید این مطلب حکایتی را نقل کنم تا دوستان جوان ما بفهمند در آن زمان چه اتفاقی افتاد. روز 22 بهمن به اتفاق تعدادی از بچه های نازی آباد به قصد تصرف دانشگاه افسری در آنجا حاضر شدیم. گروهی از عوامل محافظ دانشکده، که در ضلع شمال غربی دانشکده مستقر بودند به راحتی خود را تسلیم ما کردند. وقتی تسلیم شدند من به دوستانم گفتم که آنها را خلع سلاح نکنید. چون اگر ما اسلحه آنها را می گرفتیم دیگران هم این کار را انجام می دادند و کار از دست ما خارج می شد.

وقتی آنها را به نازی آباد منتقل کردیم فرمانده آنها به من گفت فشنگ های خشاب های سربازان را بشمارید. این کار را انجام دادیم. او گفت، ببینید از بار مبنای آنها یک فشنگ هم کم نشده است (بار مبنا تعدا فشنگ و مهماتی است که یک رزمنده یا گروه باید در هنگام رزم همراه داشته باشد) بار مبنای آنها پنج خشاب بود. یعنی می خواست بگوید که این سربازان من حتی یک تیر شلیک نکرده اند.

چرا این اتفاق افتاد؟ برای اینکه رهبری قیام ما به دست امام بود. برای ما خیلی راحت بود که از ارتشی ها کشته بگیریم ولی امام ما را از اینکه متعرض به آنها شویم منع کرده بود. ما مطیع امام بودیم و امام هم درست هدایت کرد.

البته بعضی از فرماندهان ارتش به این نتیجه رسیده بودند که با ما ایجاد درگیری نکنند. اما امام ارتشی ها را از خود ما تلقی کرد و در کنار ما قرار داد. خودی بودن ارتش باعث شده بود که مردم شاخه گل روی سلاح سربازان می گذاشتند. پس رهبری امام باعث پایین آمدن تلفات ما شد؛ وگرنه اتفاق دیگری رخ می داد و سرنوشت انقلاب غیر قابل پیش بینی بود. ما در روز هشتم بهمن در مقابل ستاد ژاندارمری تعدادی شهید و مجروح دادیم و شب نوزدهم بهمن در خیابان ایران سه نفر توسط عوامل ساواک به شهادت رسیدند و تعدادی هم در پادگان نیروی هوایی مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. در سایر جاهای دیگر مقاومتی نشد و یکی از جاهایی که مقاومت شد دبیرستان نظام بود. آنجا روی مردم تیراندازی کردند و تعدادی شهید و مجروح دادیم.

 

غیر از نقش انکار ناپذیر امام، هسته های مقاومتی که به فرماندهی شهید نامجو در داخل ارتش شکل گرفته بود چقدر به این همراهی ارتش با مردم کمک کرد؟

من این را قبول ندارم که کار آقای نامجو و شهید کلاهدوز و آنها توانست این دگرگونی را در ارتش به وجود بیاورد؛ و این رویکرد را در ارتش به وجود بیاورند که قاعده ارتش در مقابل مردم نایستد. کسانی که ما در دانشکده افسری دستگیر کردیم و یا تسلیم ما شدند گروهی بودند که از خانه (پیرانشهر) به تهران آورده شده بودند. ممکن است این هسته ها شکل گرفته باشد ولی ارتشی که اداره دوم و ضد اطلاعاتش قوی است، این طور نیست که آنها بتوانند در سراسر ارتش این نفوذ را داشته باشند و بتوانند این دگرگونی را آنها به وجود آورده باشند. حرکت امام روی قاعده ها اثر گذاشت. برخورد مردم با ارتشی ها باعث شده بود که این اتفاق ها بیفتد. یعنی باورشان شده بود که ارتشی  ها با مردم یکی  هستند. نتیجه عملکرد مردم این بود که آنها در انقلاب کنار مردم قرار گرفتند و روی مردم آتش نگشودند. این که ما می گفتیم «ارتش برادر ما است» واقعی بود و آنها هم باور کرده بودند که ما راست می­گوییم.

 

به نظر شما در شرایط فعلی راه درست اعتراض و انتقال مطالبات مردم به مسئولین چیست؟

در هر صورت برای تغییر و تأمین خواسته ها نباید به دنبال انقلاب بود. ما باید دنبال اصلاحات باشیم. هیچ کس از انقلاب کردن نفع نمی برد. از هر طرفی که افراد کشته شوند، این مملکت از بین خواهد رفت و چیزی هم حاصل نخواهد شد. هرکس بخواهد به صورت مسلحانه مقابل نظام بایستد غیر از خرابی چیزی نصیب کشور نخواهد شد. نظام به این آسانی ها از بین نمی رود. برای اصلاح کشور اصلا لازم نیست که به این موارد فکر کنیم.

 

نظر شما در این مورد که باید داخل همین ساختار عملکردها را اصلاح کنیم، چیست؟

وقتی من لغت اصلاح را به کار بردم به همین معنا است. اگر حرف از تغییر هم می زنیم به این معنا است که باید به گونه ای عمل کنیم که نارضایتی ها این طور سر باز نکند. ما باید عملاً به این نارضایتی های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و یا اقتصادی پاسخ دهیم. درست است که مدتی دم از نارضایتی اقتصادی می زنند، مردم ما اگر می خواستند شلوغ کنند باید دهه اول انقلاب این کار را انجام می دادند. چرا در آن  زمان با همه سختی ها و با همه هزینه هایی که جنگ بر آنها تحمیل کرده بود این کار را نکردند؟ مردم خیلی با سختی زندگی می کردند اما هیچ وقت لب به شکایت باز نکردند.

یک روز آقای میرحسین موسوی گفت که برای بازدید از پالایشگاه به آبادان سفر کرده بودم. در آنجا مهندسی که خیلی در صنایع به ما کمک کرده بود به من  گفت که اگر 80 یا 90 میلیون دلار به من بدهید این پالایشگاه را در کمتر از صد روز به تولید می رسانم. میرحسین گفت من به او گفتم  این حرف را رسانه ای می کنم و آن مهندس گفت رسانه ای کنید. گفت از آنجا با هواپیما به تبریز رفتم و در سخنرانی مسجد جامع قضیه را تعریف کردم؛ و گفتم اگر من بخواهم ارز مورد نیاز آنجا را بدهم امکان اینکه یک دوره کوپن برنج اعلام کنم را ندارم. می گفت آنجا  تکبیری فرستادند که من چنین تکبیر با عظمتی را نشنیده بودم.

حتی علی رغم همه کمبودها مردم به جبهه کمک می کردند. میرحسین موسوی تعریف می کرد که یک زمان هایی پیش آمده بود که ما ته سیلوها را هم جارو کرده بودیم؛ یعنی هیچ چیزی نداشتیم. عباس دوزدوزانی می گفت شبی به اتفاق  هیأت دولت به خدمت امام رسیدیم و شهید رجایی و برخی از وزراء گزارش هایی را تقدیم کردند. از آن جمله شهید حاج صادق اسلامی که در آن زمان سرپرست وزارت بازرگانی  بود بیان داشت که در ارتباط با برخی از اقلام و نیازمندی های مردم کمبود هایی را داریم. شهید رجایی به او گفت تأمین کرده ایم یا خیر؟ گفت خریداری شده ولی مشکل حمل آنها از بنادر به لحاظ کمبود کامیون داریم. امام به شهید رجایی فرمودند مردم شما را قبول دارند؛ این مشکل را با مردم در میان بگذارید. شهید رجایی بعد از جلسه با امام مستقیم به صدا و سیما رفت و بین برنامه ها این مطلب را گفت. بعد از آن تعداد زیادی کامیون برای انتقال این مواد به سمت بنادر سرازیر شد و هیچ چیزی هم نمی خواستند. یعنی مردم نظام را از خودشان می دانستند.

 

برای اینکه فضای جامعه و کشور را به آن سال ها نزدیک کنیم، باید چه کاری انجام دهیم؟

ما باید بررسی کنیم که چرا این افتراق ایجاد شده و روز به روز هم بیشتر می شود. باید جلوی این افتراق گرفته شود. باید به این فکر کنیم که چگونه جلوی این افتراق را بگیریم و مردم را به همدیگر نزدیک کنیم. اگر این کار را انجام دادیم، هنر کرده ایم. وگرنه اینکه هرکس کار خود را انجام دهد مشکلی را حل نمی کند.

به عنوان مثال این نمایندگانی که ما انتخاب کرده ایم، واقعا نمایندگان مردم هستند؟ واقعا این مجلس در شأن جمهوری اسلامی است؟ چرا به کوچکترین بهانه افراد را کنار گذاشتیم و حذف کردیم؟ به خدای لاشریک له کسانی که دلشان برای نظام می سوزد را حذف کردیم. من خیلی از افراد اصولگرا و اصلاح طلب را می شناسم که واقعا صالح هستند و صلاحیت دارند و واقعا هم می توانند مؤثر باشند؛ چرا باید آنها را کنار بگذاریم؟

 

یعنی این مسائل حتی روی شناخت مطالبات مردم تأثیر گذاشته است؟

راهپیمایی های الآن را با دهه اول انقلاب مقایسه کنید. بحث من کمیّت نیست؛ بحث کیفیت است. علی رغم اینکه تعداد جمعیت بیشتر شده، قطعا کیفیت راهپیمایی ها نسبت به اول انقلاب کمتر شده است. آن سال ها متولی راهپیمایی خود مردم بودند. انگیزه آنها هم این بود که برای حفظ این نظام باید به خیابان بیایند. کار شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی هم این بود که مسیرها، سخنران و قطعنامه را مشخص کند. تهیه عکس، پلاکارد و تمام اقلام مورد نیاز توسط خود مردم بود. عکس های پلاکاردهای بزرگ 24 متری ما که از نازی آباد راه می افتادیم موجود است. مردم از نازی آباد تا آزادی می رفتند. اینچنین نبود که دانش آموزان را ببرند؛ که الآن می برند و روی پلاکاردها اسم دبیرستان و هنرستانشان نوشته شده است. آن موقع افراد خودشان را ملزم می دانستند که به هر شکل ممکن در راهپیمایی ها حاضر شوند. لازم نبود که خیابان آزادی را قدم به قدم دکه بگذاریم و خواننده بیاوریم. الآن داریم در مسیر راهپیمایی غرفه های سازمان ها، ادارات و وزارتخانه ها را می بینیم، در حالی که در گذشته هیچ کدام از این­ها نبود.

 

شاید کسانی که پوسترها و عکس ها را چاپ می کنند قصد انجام کار فرهنگی دارند.

عکس چاپ کردن کار فرهنگی است؟ چه تأثیری در ذهنیت مردم دارد؟ غیر از اینکه می گویند با این همه مشکلات چرا این هزینه ها می شود؟ مگر با چاپ عکس حب کسی بالا می رود؟ باید با عملکردمان حبّ رهبری را بالا ببریم. چرا نباید خوبی ها را آشکار کنیم که به حساب رهبری زده شود؟ ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، هر رفتار بدی که می کنیم به حساب رهبری نوشته می شود.

اهداف ، رویکرد و انگیزه های مردم در آن دوران با انگیزه های برگزار کنندگان راهپیمایی همسویی داشت و این همسویی از نقاط بارز آن دوران بود و شکوهمندی راهپیمایی در آن آشکار بود.

 

به نظر شما راه برون رفت از وضعیت فعلی چیست؟

ما باید به این سمت برویم که یک کشور قانونمند داشته باشیم. قانون اساسی را جلوی خودمان بگذاریم و طبق آن عمل کنیم. واقعا شورای نگهبان درست عمل می کند؟ بگذارد مردم به هرکسی می خواهند رأی دهند. مردم به ضد انقلاب رأی نمی دهند. اگر ما یک مجلس قوی داشته باشیم بهتر است یا اینکه یک مجلس ضعیف داشته باشیم؟ مجلس قوی می تواند برای این مملکت کار کند یا مجلس ضعیف؟ یک شورای شهر قوی می تواند کار کند یا یک شورای شهر ضعیف؟ یک رئیس جمهور توانمند می تواند کار کند یا یک رئیس جمهور ضعیف؟ اجازه بدهیم یک فرد قوی روی کار بیاید. اگر مردم بفهمند که این فرد نماینده واقعی خودشان است به او کمک و مشکلات را تحمل می کنند؛ همان طور که زمان جنگ این کار را کردند و علی رغم همه مشکلات پای نظام ایستادند.

راه این است که از طریق مذاکره و مصالحه کار را اصلاح کنیم. مردم باید در نظام دخیل شوند. اجازه دهیم نمایندگان واقعی مردم وارد مجلس شوند. اجازه دهیم نمایندگان واقعی مردم مسئولیت ها را بر عهده بگیرند. اگر مردم بدانند که مسئولین واقعا نماینده آنها هستند و می خواهند خواسته های آنها را نمایندگی کنند، مشکلات را تحمل می ­کنند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.