اغلب نیروهای موسس سپاه را نیروهای فرهنگی و کادر متفکر انقلاب تشکیل می دادند، بسیاری از آن ها نیروهای دانشگاهی یا نیروهای آموزش و پرورش بودند و در ابتدا و بالذات نظامی نبودند. این افراد ها آمده بودند؛ پاره ای از نیازهای امنیتی و نظامی را ذز صیانت از انقلاب را برطرف کنند و طبیعی بود که بعد از برطرف شدن چنین نیازی، به مسیر فعالیت های اصلی و تخصصی خود در دستگاه های مختلف باز می گشتند.

جماران ـ الهه اسلامی: تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اولویتِ شماره یک نیروهای مردمی انقلاب در فردای پیروزی بود. همه دست اندرکاران نظام آب دستشان بود، کنار گذاشتند و برای تشکیل نیروی مردمی حفاظت از دستاوردهای انقلاب تلاش کردند.
دکتر حسن عابدی جعفری که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا نقش آفرینی می کرد؛ از جمله نخستین کسانی بود که همراه با مرحوم علی فرزین و ابراهیم سنجقی وارد جریانات تشکیل سپاه شد. دکتر عابدی جعفری در گفت‌وگو با پایگاه اطلاع رسانی جماران،
به پرسش هایی درباره دلایل تشکیل سپاه با وجود تأکید امام خمینی بر حفظ و منحل نشدن ارتش، چرایی و منطق تشکیل بسیج پاسخ داد و اشاره به توصیه‌های مؤکد امام به سپاه داشت. متن این گفت و گو را که تا حدودی می تواند تحلیلی جامعه شناسانه از ماهیت، انگیزه ها و عملکرد نیروهای موسس سپاه ارائه کند؛ در زیر می خوانیم:

با توجه به اینکه جنابعالی از نخستین نیروهای فعال در جریان تشکیل سپاه بودید؛ توضیح دهید که در ابتدای انقلاب ضرورت تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چه بود؟
تشکیل سپاه به معنای ارتقای شکل کمیته‌های محلی‌ای بود که مردم برای حفاظت و حراست از انقلاب تشکیل داده بودند. در واقع بنا بود سپاه کمیته‌های محلی و مردمی را در سطحی سازمان‌یافته‌تر و دقیق‌تر در خود جذب کند به طوری که بتواند تغییر از نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی را سامان دهد. در شرایطی که حفظ امنیت کشور مسئله‌ای بسیار حیاتی بود، خود مردم برای حفظ دستاوردهای انقلاب و همچنین مبارزه با ضد انقلابیونی که هنوز امید به بازگشت دوره طاغوت داشتند، داوطلب شدند.
بخشی از گروه‌های اسلامی در قالب تشکل‌های سیاسی قبل از انقلاب فعالیت داشتند و به شکل مخفیانه مبارزه سیاسی می‌کردند، اما مردم با توجه به تأکیدات حضرت امام درباره حفظ انقلاب، گروههایی که برای این امر شکل یافته بودند، تشکل پیدا کردند. اینکه بعد از انقلاب چه نیرویی باید دستاوردهای انقلاب را حفظ کند و بازوی نظامی انقلاب چه نیرویی باشد، دغدغه همه بود. اکثریت دست اندرکاران، بر سر داشتنِ نیروی منسجمی که بتواند از پس چنین کاری برآید با یکدیگر اتفاق نظر داشتند، بنابراین طبیعی بود که گروه‌های مختلفی برای حفظ دستاوردهای انقلاب فعالیت کنند. بنابراین تشکل‌های نظامی‌ای را ایجاد کرده بودند که هسته اصلی تشکیل دهنده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدند. گروه‌های مختلف از جمله زندانیان سیاسی پیش از انقلاب، دانشجویانی که در خارج از کشور امام را همراهی می‌کردند، افراد فعال در کمیته استقبال از امام و سایر گروه‌ها هر یک به فراخور تخصصی که داشتند به فعالیت در سپاه پرداختند. برای مثال آقای رفیق دوست به دلیل فعالیت‌هایی که قبل از انقلاب انجام داده بود و به دلیل اینکه در بازار پشتوانه داشت، مسئولیت تدارکات سپاه را پذیرفت.
می‌دانیم که در مباحث نظامی ممکن نیست چند نیروی نظامی داشته باشیم که بی‌خبر از یکدیگر فعالیت کنند. وجود تشکل‌های مختلف در ابتدای انقلاب، یک خطر بالقوه بود و دلیل تأکید امام بر یک کاسه شدنِ این تشکل‌ها در قالب سپاه به همین دلیل بود. این را هم باید در نظر داشته باشیم که در آن زمان تشکل‌های فعال برای حفظ امنیت کشور، بازوی نظامی هم داشتند. برای مثال در پادگان حرّ امروز، آقای لاهوتی حضور داشتند و در پادگان عباس آباد عده‌ای دیگر. این تشکل‌ها باید با یکدیگر و کمیته‌های مردمی همراه می‌شدند و البته این انسجام نیازمند هدایت راهبردی امام بود و مسیر حرکت ایشان هم به این شکل بود که نماینده‌ای را تعیین کرده بودند که در جلسات شرکت می‌کرد و وظیفه او این بود که هماهنگی میان تشکل‌های مختلف ایجاد کند.
با توجه به غائله‌هایی که انقلاب را در آن زمان تهدید می‌کرد، تشکیل نیروی نظامی و حفظ امنیت کشور در اولویت هر کاری قرار داشت. من یادم است که در یکی از جلسات نقشه تهران را جلویمان قرار داده بودیم و تقسیم بندی می‌کردیم که چطور امنیت شهر را تأمین کنیم، حرف ما با دوستان این بود که آیا ممکن است روزی نقشه ایران را پیش رویمان قرار دهیم و برای امنیت ایران برنامه بریزیم.
سپاه از ابتدا پاسدار انقلاب بود و به مرور با توسعه انقلاب، بازوی نظامی خود را به بخش‌های دیگر گسترش داد و به فراخور نیازهای انقلاب توسعه پیدا کرد.

ارتش در آن زمان در چه وضعیتی قرار داشت؟
ارتش واقعا صدمه دیده بود، درست است که نیروی هوایی نقش تعیین کننده‌ای در شکست نظام شاهنشاهی داشت و باعث شد که شکافی بزرگ در ارتش ایجاد شود، بدنه ارتش کاملا مردمی بود و حتی افسران نظامی با انقلاب مرتبط بودند، اما سران ارتش باید به شاه وفادار می‌ماندند. تعدادی از سران ارتش پس از پیروزی انقلاب دستگیر و اعدام و عده‌ای نیز مخفی شدند. در نتیجه شیرازه مدیریت یا فرماندهی ارتش از هم پاشیده‌ شده بود. در چنین شرایطی طبیعی بود که نیروهای انقلابی همان طور که به فکر تأمین ارزاق مردم و نفت برای آنها بودند، برای تأمین بازوی نظامی انقلاب به منظور حفاظت از دستاوردها تلاش کنند. این نکته را هم اضافه کنم که در آن زمان بسیاری از ادارات کارایی خود را از دست داده بودند و شاید برای شما جالب باشد که سپاه در ابتدای کار همه امور جامانده دستگاه‌ها را انجام می‌داد، چرا که سپاه بر آمده از انقلاب و مورد اعتماد مردم بود. یادم نمی‌رود که مردم حتی برای حل اختلاف در دعوای زن و شوهری خود هم به سپاه روی می‌آوردند. مردم خودشان افرادِ فراری را دستگیر می‌کردند و می‌آمدند تحویل سپاه می‌دادند. این گونه بود که سپاه پس از انقلاب ملجأی برای بازگرداندن نظم و آرامش به کشور بود.

ممکن است این پرسش ایجاد شود که امام چه جایگاهی برای ارتش قائل بودند و آیا این مسئله تأثیری بر تشکیل سپاه پاسداران داشته است؟
برخلاف انقلاب‌های دیگر، همت انقلاب اسلامی و به ویژه امام حفظ ارتش بود، چرا که امام اعتقاد داشتند ارتشی‌ها فرزندانِ مردم همین کشور هستند. مردم هم با دیدنِ برخورد ارتشی‌ها، در اسلحه‌هایشان گل می‌گذاشتند. سیاست انقلاب به طور کلی جذب ارتش به سمت مردم بود، برخلاف انقلاب‌های دیگر که نیروهای نظامی را قلع و قمع می‌کنند و به همین دلیل صدمه می‌بینند. شعار کمونیست‌ها هم در زمان انقلاب همین بود که «ارتش شاهنشاهی منحل باید گردد.» اما مشی امام این طور نبود و به همین دلیل با تمام توان مردم را به حفظ ارتش علاقه‌مند می‌کردند. همین استراتژی بود که باعث شد ارتش به سرعت خود را بازسازی کند. دیدار همافران با امام(س) نیز به معنای بیعت ارتش با امام بود و دل دیگر ارتشی‌ها را هم قرص کرد که انقلاب آغوش خود را به روی آنها باز کرده‌ است. سپاه و ارتش هم از یکدیگر جدا نبودند و حتی در دفاع مقدس نیز دیدیم که عملیات‌ها مشترک انجام می‌شد و تقسیم کارِ خوبی هم میان ارتش و سپاه انجام شده بود. هر یک صاحب توانایی‌های ویژه خودشان بودند، یکی آموزه‌های ویژه نظامی دیده بود و دیگری نیروی نظامی برآمده از انقلاب بود و جوشش‌های خاص انقلابی خودش را داشت. کنار هم بودن این دو نیرو یکی از دلایل موفقیت ما در جنگ بود.

چرا ارتش نمی توانست بار مسوولیت سپاه را به دوش کشد؟
همان طور که عرض کردم سپاه از ابتدا برآمده از متن انقلاب بود و نیروهای تشکیل دهنده سپاه مردمی بودند. مأموریت عاجلی که باید برای حفظ انقلاب ایفا می‌شد، نیازمند یک نیروی انقلابی بود که در جریان انقلاب بوده باشد. برای سازماندهی سپاه به دلیل اینکه نیروهای انقلابی به صورت خودجوش فعالیت داشتند، زمان زیادی لازم نبود. بسیاری از کسانی که برای تشکیل سپاه کمک کردند، در جایگاهی قرار داشتند که می‌توانستند مسئولیت‌های مهم کشوری را برعهده بگیرند، اما اسلحه دست گرفته بودند و شب تا صبح نگهبانی می‌دادند که کسی به سپاهی‌ها تعرضی نکند. شرایط ابتدای انقلاب شبیه شرایط جنگ بود که سلسله مراتب در آن اهمیت نداشت و همه چیز تحت الشعاع یک هدف مهم قرار می‌گرفت. برای مثال آقای بشارتی در ساختمان سپاه در نگارستان هشتم مسئول تهیه صبحانه افراد شده بودند، این در حالی بود که ایشان سال‌ها در زندان‌های رژیم شاه، سختی کشیده بودند. در واقع هیچ کس ابایی از انجام کاری نداشت. اوایل انقلاب هم نه درجه‌ای در کار بود، نه سمتی و همه برادرانه فعالیت می‌کردند.

شما به توسعه فعالیت‌های سپاه اشاره کردید، توسعه‌ها پیدایش نیروی بسیج بود. تشکیل بسیج به چه علت صورت گرفت؟
در ابتدای انقلاب این طور نبود که نیروهای نظامی بی رقیب باشند، بخشی از این رقبا هم تهدید کننده بودند. نیروی نظامی هم چیزی نبود که نیروهای سیاسی بتوانند از آن دل بکنند. در مورد بسیج می‌توان به این مسئله اشاره کرد که بنی صدر برای خود گارد ویژه‌ای شبیه بسیج و نیروهای میلیشیا (شبه نظامی) تشکیل داده‌بود. یا باید نیروهای انقلابی کار را به دولت واگذار می‌کردند، یا باید تشکل‌های مردمی را خودشان تشکیل می‌دادند. بسیج هم چیزی جز آحاد مردم نبود. انگیزه‌های گوناگونی برای تشکیل بسیج وجود داشت و یکی از آنها شرایط ویژه دفاع مقدس بود. یکی از لوازم ادامه جنگ به مدت هشت سال، تشکل پیدا کردن نیروهای مردمی بود و بدیهی است با نیروی شبه نظامی نمی‌توان جنگ را اداره کرد. نیروی مردمی بسیج در آن زمان به این دلیل شکل گرفت که همه مردم برای حفظ انقلاب باید توانایی دفاع از کشور را دارا می‌بودند. این بود که امام فرمودند مملکتی که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون ارتشی داشته باشد. [ جماران: جمله کامل حضرت امام چنینی است: همه جا باید این طور بشود که‏ یک مملکت بعد از یک چند سالى بشود یک کشورى با 20 میلیون جوان که دارد بیست میلیون تفنگدار داشته باشد. بیست میلیون ارتش داشته باشد. (صحیفه امام، ج‏11، ص:121و 122)]

ماجرای ورود سپاه به کردستان، سیستان بلوچستان و ترکمن صحرا چه بود؟
نیروهای سپاه نخست به این تهدید پی یردند که چنان ظلمی در حق مردم این مناطق از سوی رژیم شاه صورت گرفته بود که پتانسیل هر نوع اعتراضی را می‌شد در آنها دید. همین باعث شد که سپاه پس از حل مسائل امنیتی به فکر آبادانی این مناطق باشد، حتی به لحاظ رشد نیروهای انسانی. من به خاطر دارم که برای انتخاب فرمانده سپاه برای یکی از استان‌ها یک فرد دیپلمه پیدا نکردیم، ببینید ظلم تا کجا پیش رفته بود. همان استان امروز در حال حاضر جزو فرهیخته‌ترین استان‌ها از لحاظ نیروی انسانی است. در زمان شاه قرار بود که تهران آباد شود و امکانات به مناطق دور از تهران نمی‌رسید. وقتی انقلاب شد، همین امور باعث شد که دوستان ما در سپاه در دل خود به بسیاری از استان‌هایی که اعتراض می‌کردند حق بدهند. به همین دلیل هم بلافاصله پس از برقراری امنیت بحث آبادانی و آموزش و پرورش مطرح شد و بسیاری از دوستان ما در سپاه وارد این بخش‌ها شدند. از این منظر ورود سپاه به مناطق محروم و مناطقی که قومیت ها ساکن بودند؛ اساسا نخست ورودی فرهنگی و همچنین از موضع سازندگی بود. این نکته را هم نمی‌توان نادیده گرفت که نیروهای سپاه نیروهای معمولی نبودند، بلکه مجموعه نیروهای فکریِ انقلابی در سپاه جمع شدند، به گونه‌ای که سپاه مرکز صدور نیروی انسانی به دستگاه‌های دیگر شده بود.
اما به طور طبیعی بعد از هر انقلابی، ضد انقلاب ناامید و مأیوس نمی‌شود و تلاش خود را می‌کند، حتی کسانی که خود را انقلابی می‌دانستند؛ همچون نیروهای مارکسیستی در ایران به رویارویی با انقلاب پرداختند. تهدیدهای ضد انقلاب در مناطق مختلف کشور وجود داشت و این گروه‌ها سعی می‌کردند با ملاک قرار دادن قومیت و ایجاد حرکت های جدایی طلبانه، اهداف خود را در حمله به حکومت مرکزی دنبال کنند. در واقع به دلیل شکل گرفتن کمیته ها و پایگاه های سپاه در تهران، نیروهای مارکسیست ایجاد و تقویت حرکت های جدایی طلبانه در مناطق محروم و حاشیه ای کشور را ابزار گسترش ایدئولوژی مارکسیستی و حمله به حکومت مرکزی قرار دادند. منجر به دوستانِ سپاه هم به خوبی از پس تحلیل فعالیت‌های ضد انقلاب برمی‌آمدند و سران هم به خوبی این مسائل را درک می‌کردند. بنابراین سپاه هم می‌دانست چه اتفاقی در حال رخ دادن است، هم توانایی مقابله با ضد انقلاب را داشت.

با مرور تاریخ معاصر پس از انقلاب می‌بینیم افراد بسیاری با سابقه نظامی در سپاه به نهادهای دیگر و حتی نهادهای فرهنگی می‌رفتند، با توجه به سخنان شما این امر بسیار عادی بود، درست است؟
بله بسیار عادی بود، به ویژه که اغلب نیروهای موسس سپاه را نیروهای فرهنگی و کادر متفکر انقلاب تشکیل می دادند، بسیاری از آن ها نیروهای دانشگاهی یا نیروهای آموزش و پرورش بودند و در ابتدا و بالذات نظامی نبودند. این افراد ها آمده بودند؛ پاره ای از نیازهای امنیتی و نظامی را ذز صیانت از انقلاب را برطرف کنند و طبیعی بود که بعد از برطرف شدن چنین نیازی، به مسیر فعالیت‌های اصلی و تخصصی خود در دستگاه های مختلف باز می گشتند.

امام(س) چه توصیه‌هایی به سپاه داشتند که بیش از همه مورد تأکید ایشان قرار می‌گرفت؟
امام در فرامین خود اصرار جدی داشتند که بازوی نظامی انقلاب، بازوی نظامی باقی بماند و اسیر جریانات سیاسی نشود و به این مطلب چندین بار تأکید کردند. دلیل آن هم واضح بود چرا که در همان زمان تهدیداتی برای ورود سپاه به جریانات سیاسی وجود داشت. به طور مثال در زمان بنی صدر کش و قوس عجیبی در سپاه ایجاد شد؛ ایشان آقای ابوشریف را جذب کرده‌ بود و سپاه تقریبا دو قسمت شده‌ بود. جریانات سیاسی به شدت تمایل داشتند که نیروهای نظامی را در اختیار خود بگیرند و هنوز هم این تمایل را دارند. اگر چنین تمایلی منجر به همراهی نیروی نظامی با یک جریان سیاسی شود، آن نیروی نظامی ویژگی ملی خود را از دست خواهد داد. اینکه جریانات سیاسی، سپاه را در اختیار بگیرند، یک انحراف است و می‌تواند صدمه ایجاد کند. ملی ماندن سپاه جزو تأکیدات امام(س) بود که اگر رعایت نشود تبدیل به حکایت تیم ملی و تیم‌های باشگاهی می‌شود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.