گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت‌وگو با جماران؛

آرمین: آیت‌الله راستی اهل زد و بند نبود و در دیدگاه‌هایش صادق بود

محسن آرمین: آیت‌الله راستی کاشانی در دیدگاه‌های خودش کاملاً صادق بود و آنچه را که درست می‌دانست عمل می‌کرد؛ اهل زد و بند سیاسی و قدرت نبود.

پایگاه خبری جماران - فرهاد فتحی: چند روز پیش آیت‌الله العظمی حسین راستی‌ کاشانی از یاران و نزدیکان حضرت امام(س) دار فانی را وداع گفت. شاید برای نسل امروز و کسانی که با فعالیت‌های آیت‌الله راستی آشنا نیستند، درگذشت وی واجد اهمیت سیاسی نباشد. آیت‌الله راستی در سال‌های اولیه بعد از انقلاب و پس از تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سال 58، از سوی امام به عنوان نماینده ولی فقیه در این سازمان انتخاب شد. این حضور و موافقت‌ها و مخالفت‌های اعضای سازمان با ایشان کم‌کم  زمینه دسته بندی‌هایی را در درون گروه‌های تشکیل‌دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فراهم آورد که چند سال بعد تبدیل به مهمترین جناح‌های سیاسی جمهوری اسلامی یعنی جناح‌های چپ و راست یا اصلاح‌طلب و اصولگرای امروز  شد؛ حضوری که در نهایت در تاریخ 12 مهر 1365 به استعفا انجامید.

امروز بعد از گذشت بیش از سه دهه از آن سال‌ها، و در حالی که ایام درگذشت آیت‌الله راستی کاشانی با ایام آن استعفا همزمان شده است، واکاوی دلایل درخواست اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از حضرت امام مبنی بر معرفی نماینده‌ای از طرف خود جهت حضور در سازمان، زمینه‌ها و چگونگی بروز اختلافات، چرایی خروج اعضای چپ سازمان در سال 65 و تشکیل سازمان دوم واجد اهمیت است.

این پرسش‌ها را با محسن آرمین یکی از اعضای اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اول و دوم مطرح و نگاه امروزین وی را نسبت به رویدادهای آن سال‌ها جویا شده‌ایم. 

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، به عنوان سؤال اول بفرمایید اساساً ایده کلی حضور نماینده‌ای از طرف ولی فقیه در سازمان چگونه پدید آمد؟

سال‌های ابتدای دهه شصت واقعاً دوره خاصی بود جامعه در شرایط متعادلی به سر نمی‌برد، انقلاب، ترور و بعد از آن جنگ و عملکرد به شدت منفی گروه‌های چپ به ویژه منافقین، جامعه را به شدت از حالت تعادل خارج کرده بود. تأثیر این وضعیت در عرصه سیاسی طبعاً بروز گرایش‌های افراطی و تفریطی در فعالان سیاسی بود. این افراط و تفریط فقط محدود به مواضع و دیدگاه‌های سیاسی نمیشد، بلکه حوزه مباحث نظری و فکری را نیز تحت تأثیر خود قرار داده بود. مثلاً روشنفکری که تا پیش از انقلاب یک صفت مثبت و امتیاز تلقی می‌شد به دنبال تجربه منفی گروه‌های چپ و مجاهدین خلق که به نوعی بخشی از جامعه روشنفکری را نمایندگی می‌کردند به یک صفت منفی تبدیل شده بود.

با به کما رفتن جریان روشنفکری دینی بعد از ترورهای سال‌های اولیه دهه شصت، دیدگاه‌های سنتی میدان وسیعی برای عرض اندام پیدا کرده بودند. این تصور القا و تبلیغ می‌شد که آن انحراف‌ها در بین گروه‌های مسلمان به این سبب رخ داده که در میانشان یک مجتهدی نبوده است که راه را نشان دهد، به طوری که شرایط به گونه‌ای پیش رفت که فاصله داشتن از روحانیت شاخص انحراف تلقی می‌شد. انتقاد به یک روحانی به خصوص اگر فقیه بود شاخص الحاد شده بود و شرط و ضمانت اسلامی بودن هر نهادی اعم از دولتی یا غیر دولتی این بود که فقیهی بر کار او نظارت داشته باشد. اساساً ایده نمایندگی ولی فقیه در نهادهای دولتی و غیردولتی از همان زمان در پی پدید آمدن چنین شرایطی شکل گرفت وگرنه قبل از آن اساساً چنین ایده‌ای مطرح نبود.

در آن فضا «اسلام رساله‌ای» شاخص حق و باطل و «اسلام روشنفکری» و نواندیشی دینی شاخص التقاط و انحراف شده بود. البته اسلام رساله‌ای نه به معنای تقلید از اصول و فرع دین، بلکه تقلید در تمام شئون حتی شئون سیاسی بود. امام البته با این دیدگاه موافق نبود. به عنوان مثال زمانی که گروهی از روحانیون از جمله آقای «فهیم کرمانی» اطلاعیه دادند که مردم در رأی دادن به لیست‌های انتخاباتی باید از روحانیت تقلید کنند، امام خیلی سریع و صریح مخالفت کردند و فرمودند: یک روز می‌گفتند روحانیت در سیاست نباید دخالت کند امروز می‌گویند که همه باید در سیاست از روحانیت تقلید کنند. این انحراف بدتر از انحراف اول است. یا برای مثال امام به جامعه مدرسین اجازه نداد در سراسر کشور لیست انتخاباتی ارائه دهد و تأکید کردند که جامعه مدرسین تنها می‌تواند برای قم لیست بدهد.

می‌خواهم بگویم که بروز اختلاف سیاسی و فکری در آن دوران و در چنین شرایطی چندان دور از انتظار نبود. در آن فضا، حتی امثال شهید مطهری و شهید بهشتی هم به راحتی تحمل نمی‌شدند. جریان سنتی نسبت به این دو بزرگوار نگاه مثبتی نداشت. به عنوان مثال در جلسه‌ای که مرحوم بهشتی با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم داشت، ظاهراً بحث بر سر قانون تقسیم اراضی مصوب شورای انقلاب بوده است، که آقایان مخالف این طرح و بند جیم آن بوده‌اند. مرحوم بهشتی مدافع این طرح و یکی از اعضای سه نفره اجرای این طرح بود. آن‌گونه که نقل شده است در آن جلسه اعضای جامعه مدرسین به مرحوم بهشتی گفته بودند که اگر ما از شما در مقابل بنی‌صدر دفاع کرده و می‌کنیم از باب دفع افسد به فاسد است. یعنی نگاه اینها به امثال شهید بهشتی اینگونه بود.

به هر حال منظور این است که  بروز اختلافات سیاسی و فکری در آن سال‌ها یک امر خیلی عجیب و غریب و غیرطبیعی نبود؛ معلوم بود که با توجه به این فضاها چنین اتفاقاتی هم رخ می‌دهد. از طرف مقابل دوستانی که در آن زمان سازمان را اداره می‌کردند جزو تحصیلکردگان و روشنفکران آن دوران به شمار می‌آمدند و با دیدگاه‌های افراطی مخالف بودند. آنها عموماً به اندیشه‌های مطهری و شریعتی گرایش داشتند.

در مورد دوستان ما  گزارش‌های  غلط به آقای راستی دادند

مرحوم آیت‌الله راستی کاشانی نماینده امام در سازمان و همچنین از شاگردان و ارادتمندان ایشان بودند و طبیعی است که به دلیل رشد و نمو در فضای حوزوی به تفکرات سنتی گرایش داشته و با جریان روشنفکری دینی میانه‌‌ای نداشته باشند. این موضوع طبیعتاً و خود به خود اختلافاتی را پدید می‌آورد. اما آن چیزی که این مشکلات را تشدید کرد این بود که بخشی از اعضای سازمان که دارای تفکرات سنتی بودند نیز با دوستان ما به اختلاف برخوردند. به طوری که این گروه کم‌کم با مرحوم آیت الله راستی کاشانی ارتباط ویژه‌ای برقرار کردند. این نزدیکی با آقای راستی و اختلافات با دیگر اعضا باعث شد این افراد در مورد دوستان ما  گزارش‌های  غلطی به آقای راستی دادند. این امر موجب بدبینی ایشان به دوستان ما شد و هرچه زمان گذشت بر شدت این بدبینی‌ها افزوده شد. و تلاش‌های دوستان دیگر برای از بین بردن این بدگمانی هم متأسفانه به جایی نرسید.

به صورت موردی می‌توانید به یکی چند مورد اشاره کنید؟

مثلاً یکی از مواردی که می‌توانم نام ببرم این بود که دوستان ما با طرح تقسیم اراضی و مواضع مرحوم بهشتی موافق بودند ولی آقای راستی و جامعه مدرسین به شدت مخالف این طرح بودند. یا اینکه مثلاً دوستان ما مرحوم شریعتی و مطهری را شاخص می‌دانستند و معتقد بودند که می‌توان تلفیقی از اندیشه این بزرگواران را مبنا قرار داد. اما مرحوم راستی کاشانی به خصوص در مورد مرحوم شریعتی ملاحظاتی داشتند و مسائلی از این قبیل... این اختلافات و همچنین گزارش‌های غلطی که توسط برخی از اعضای سازمان به ایشان داده می‌شد، آیت الله راستی کاشانی را نسبت به دوستان ما نگران و همچین بدبین کرده بود. بعد از مدتی این اختلاف‌ها به جایی رسید که دیگر امکان فعالیت درون سازمانی برای دوستان ما ممکن نبود. نهایتاً اعضای سازمان بعد از مشورت با مرحوم سیداحمد خمینی و اطلاع به حضرت امام، از سازمان جدا شدند و پس از آن سازمان دیگر فعالیت مؤثر سیاسی گذشته را نداشت.

 امام  اساساً با داشتن نماینده در سازمان‌های سیاسی خیلی موافق نبود/ تقصیر را متوجه آیت‌الله راستی نمی‌دانم

هرچند امام اساساً با داشتن نماینده در سازمان‌های سیاسی خیلی موافق نبود یا به این نتیجه رسیده بودند که نباید در اینگونه سازمان‌ها نماینده‌ا‌ی داشته باشند. به همین دلیل بعد از دو یا سه سال از خروج دوستان ما حضرت امام به خاطر حفظ شأن آیت‌الله راستی کاشانی که یکی از وفاداران به امام و شاگردان امام خمینی(س) بودند از ایشان خواستند از سازمان استعفا دهند؛ آقای راستی هم که به توانایی گردانندگان آن زمان و همچنین به آینده سازمان خیلی اعتمادی نداشتند و نگران بودند، فرصت را غنیمت شمرده و همزمان با استعفای خود انحلال سازمان را هم اعلام کردند. این توضیح مفصل را  به این خاطر بیان کردم تا بر این نکته تأکید کرده باشم که امروز وقتی بعد از گذشت سه دهه به آن روز ها نگاه می‌کنم، بروز آن اختلافات را یک امر طبیعی و گریزناپذیر می‌بینم و واقعا تقصیر را متوجه مرحوم آیت‌الله راستی نمی‌دانم.

راستی کاشانی در سال‌های نیمه دوم دهه ۸۰ به روند امور موضع مثبتی نداشت

ایشان در دیدگاه‌های خودشان کاملاً صادق بود و آنچه را که درست می‌دانست عمل می‌کرد؛ اهل زد و بند سیاسی و قدرت نبود. واقعیت این بود که با گزارش‌های مغرضانه‌ای که به ایشان داده بودند واقعاً فکر می‌کردند ما دارای افکار انحرافی هستیم؛ به تعبیر دیگر ایشان تلاش می‌کرد بر اساس وظایف شرعی خودشان آنچه که درست می‌دانست انجام دهد. مواضع آیت‌الله راستی کاشانی در سال‌های بعد کاملاً این نظر را تأیید می‌کند. نهایتاَ در طی این سال‌ها به خصوص در سال های نیمه دوم دهه ۸۰ به روند امور موضع مثبتی نداشت و  نگاهشان کاملاً انتقادی بود. در مورد برخوردی که با آیت الله هاشمی در انتخابات ۹۲ شد ناراحت و منتقد بودند. به همین دلیل هم در حاشیه قرار گرفتند.

در بین صحبت‌هایتان  دلیل اصلی استعفای آیت الله راستی کاشانی و انحلال سازمان را  توصیه امام به ایشان دانستید، این موضوع دلایل دیگری هم داشت؟

بله، البته امام تنها می‌خواستند در سازمان نماینده‌ای نداشته باشند و در مورد انحلال سازمان نظر خاصی نداشتند. آیت‌الله راستی کاشانی بعد از درخواست امام اینگونه تشخیص دادند که اگر خود ایشان در سازمان نباشند سازمان با مشکلاتی مواجه خواهد شد یا اعضای آن زمان سازمان قادر به اداره سازمان نخواهند بود؛ بنابراین ترجیح دادند که همزمان با استعفای خود انحلال سازمان را هم اعلام کنند.

گفته می‌شود درخواست یا پیشنهاد حضور نماینده ولی فقیه در سازمان توسط خود دوستان شما و اعضای چپ سازمان  مطرح شد.

این موضوع به سال ۵۸ برمی‌گردد. در آن زمان وقتی سازمان بعد از رایزنی با حضرت امام تشکیل شد، ما به واسطه ارتباطی که با شهید مطهری داشتیم از طریق ایشان به امام اطلاع دادیم که قصد تشکیل چنین گروهی را داریم و... بعد از اینکه سازمان تشکیل شد، مدتی  شورای مرکزی سازمان خدمت امام می‌رسید و مسائل و سؤالاتی را که داشت با ایشان مطرح می‌کردیم و امام هم پاسخ خود را می‌گفتند.

با بحرانی شدن شرایط کشور، شورای مرکزی به این نتیجه رسید که ادامه این روند ممکن نیست یعنی مسائل و مشکلات کشور این فرصت را نمی‌داد که به صورت مستمر و در مواردی که نیاز هست خدمت امام برسیم. بنابراین دوستان به این نتیجه رسیدند که از امام بخواهند یکی از آقایان را معرفی کند تا ما بتوانیم با ایشان ارتباط داشته باشیم و مسائلی مانند مسائل شرعی و دینی را از ایشان سؤال کنیم. فی الواقع  ایده‌ای که مطرح شد، در این حد بود. به صورت ساده، موضوع از این قرار بود که چون ما به صورت مستمر نیاز به ملاقات با امام داشتیم و مسائل و مشکلات کشور اجازه ملاقات ما با امام را نمی‌داد، بنابراین تصمیم گرفتیم که با نماینده حضرت امام سؤالات خودمان را مطرح کنیم. البته بعداً این ایده چیز دیگری شد. ولی درخواست سازمان از حضرت امام چنین پیشنهادی بود.

پیشنهاد حضور نماینده ولی فقیه در سازمان در حد پاسخ به سؤالات شرعی بود

قبل از این موضوع از گروه‌های هفت‌گانه سازمان برخی‌ها با روحانیون مختلف ارتباط داشتند؛ مثلا عده ای با آیت‌الله امامی کاشانی و برخی با شهید مطهری ارتباط داشتند. عده‌ای هم که در واقع گروه منصورون بودند با آیت‌الله راستی ارتباط داشتند. در آن جلسه که پیشنهاد این درخواست مطرح شد، امام فرمودند که دوستان می‌توانند مسائل سیاسی و فکریشان را با شهید بهشتی و شهید مطهری مطرح کنند. آقای محمدباقر ذوالقدر که از گروه منصورون بودند در آن جلسه می‌گویند که البته ما با آیت‌الله راستی هم ارتباط داریم که امام می‌فرمایند پس سؤالات شرعی‌تان را هم  از آیت‌الله راستی بپرسید.

بعد از آن ماجرا آیت‌الله مطهری شهید شدند و در واقع ارتباط ما تنها با آقای راستی باقی ماند که هر از گاهی خدمت ایشان در قم می‌رسیدیم  و سؤالاتمان را هم مطرح می‌کردیم و ایشان هم جواب می‌دادند. اما به تدریج تحت تأثیر همان فضایی که عرض کردم، این نقش خیلی پررنگ‌تر شد یا به عبارت بهتر بخشی از اعضای سازمان خواهان پررنگ‌تر شدن این نقش تحت عنوان نمایندگی ولی فقیه در سازمان شدند.

جامعه مدرسین آن زمان چطور؟ آیا آنها هم در این مسأله نقش داشتند؟

جامعه مدرسین نقشی در این مسائل نداشت. همان بخشی از دوستان ما که گرایش سنتی بیشتری پیدا کرده بودند خواهان این نقش بودند البته این را هم بگویم که ما هم خیلی حساسیت خاصی نسبت به این قضیه نداشتیم که بخواهیم مثلاً با این موضوع مخالفت کنیم. عملاً تحت تأثیر فضای آن سال‌ها این اتفاق افتاد بدون اینکه مخالفت یا مقاومتی وجود داشته باشد.

اتفاقات سازمان بازتاب واقعیت جامعه بود

این نقش آیت‌الله راستی کاشانی در سازمان، در شکل‌گیری جناح های چپ و راست در جمهوری اسلامی چقدر تأثیرگذار بود. به شوخی یا جدی گفته می‌شود کسانی که به آیت الله راستی نزدیک بودند به خاطر نام فامیلی ایشان«راستی» نامیده شدند و منتقدین ایشان چپی، این موضوع را چه قدر درست می‌دانید؟

(خنده) این خیلی ساده‌لوحانه است واقعاً آنقدر این حرف سادلوحانه است که ارزش نقد هم ندارد. اساساً آن چیزی که در آن زمان در سازمان رخ داد بازتاب واقعیتی بود که در جامعه وجود داشت. جامعه به تدریج به چنین خط بندی و مرزبندی سیاسی_اجتماعی در سطح فکری و عمل سیاسی رسیده بود که در نتیجه همان نیروهای پیرو امام دو دسته شدند. یک دسته به تعبیر ما دارای گرایشات چپ اسلامی و بخش دیگر گرایشات راست و سنتی؛ این مسئله، فقط در سازمان نبود بلکه در حزب جمهوری هم این دسته‌بندی  وجود داشت. یک گروه مانند آقای عسگراولادی و بادامچیان وابسته به حزب مؤتلفه  و یک جریان هم آقای مهندس موسوی و نزدیکان ایشان بودند. و همینطور در جاهای دیگر نیز همین اختلاف نظر وجود داشت. طبیعی است که این اختلاف در دوره جنگ‌افروزی مجاهدین خلق، ترورها و شرایط خاص اوایل انقلاب که مسائل و مشکلات اساسی و اولویت کشور بود خیلی خودش را نشان نمی‌داد.

دلیل تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب مقابله با مجاهدین خلق نبود

این درست است که سازمان برای مقابله با این گروه‌ها شکل گرفت؟

نه، من اساساً موافق نیستم که سازمان برای مقابله با مجاهدین خلق یا گروه‌های دیگر چریکی شکل گرفت. علت شکل‌گیری سازمان این بود که ما به این تحلیل رسیده بودیم که انقلاب یک بازوی تشکیلاتی سیاسی منسجم  ندارد و برای تداوم و حفظش حتما به چنین نیروی  نیاز است. در آن سال‌ها تقریباً هیچ جریان منسجم سیاسی و فکری نبود که در خدمت انقلاب باشد. این ایده اصلی شکل‌گیری بود. البته سازمان نسبت به مجاهدین خلق و جریان‌های چپ موضع و مرزبندی‌های جدی داشت. بنابراین در سایه این اختلافات جدی‌تر و ریشه‌ای‌تر، طبیعتاً این اختلافات درونی نیروهای انقلاب چندان زمینه‌ای برای بروز و ظهور پیدا نکرده بود اما بعد از این که آن مشکلات به سرانجام رسید طبیعی بود که فضا برای بروز این اختلافات فراهم شد؛ البته به گمان من چون سازمان از نظر بلوغ سیاسی و فکری در سطح نسبتاً بالاتری بود این اختلاف در درون سازمان نسبت به گروه‌های دیگر سریع‌تر خودش را نشان داد.

شروع جناح‌بندی چپ و راست از اختلافات درونی سازمان بود

موافق هستید که شروع نام‌گذاری و شکل‌گیری جریان‌های  چپ و راست در جمهوری اسلامی از این اختلافات درون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ناشی شد؟

شروع شدنش را قبول دارم به این معنا که این اختلاف اولین نشانه‌هایش در سازمان بروز کرد. در سال‌های بعد به جامعه روحانیت هم کشیده شد. یعنی این اختلاف در درون جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری هم بود. البته این گونه نبود که اختلاف در روحانیت مبارز ناشی از اختلاف در سازمان باشد. سازمان نقش تأثیرگذاری در جامعه روحانیت مبارز یا حزب جمهوری اسلامی نداشت این اختلاف در همه جا بود منتها در سازمان زودتر شروع شد.

آیت‌الله هاشمی با تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران موافق نبود

اعضای چپ سازمان در سال ۷۰ با اضافه کردن قید ایران به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دوباره سازمان جدیدی را تأسیس می کنند، چه شد که به این فکر افتادید؟

 بعد از آن استعفای دسته‌جمعی بچه‌های چپ از سازمان، ابتدا به دنبال تشکیل یک تشکل سیاسی نبودیم البته ارتباطمان را با یکدیگر حفظ کرده بودیم. ما به صورت هفتگی دور هم جمع می‌شدیم و در مورد مسائل روز، تبادل اخبار و تحلیل‌های سیاسی صحبت می‌کردیم؛ حتی گاهی اوقات این تحلیل‌‌ها را مکتوب می‌کردیم و به دست مسئولان می رساندیم.این جلسات همچنان تا سال ۷۰ ادامه داشت تا این که در سال‌های اواخر دهه ۶۰ تصمیم این محفل بر این شد که حالا که به یک انسجام فکری مناسبی در مسائل سیاسی و فکری رسیده‌ایم می‌توانیم به سراغ تشکیل یک حزب سیاسی برویم.

در آن زمان از طریق آقای نبوی با مرحوم هاشمی رفسنجانی مشورت کردیم. مرحوم هاشمی رفسنجانی با تشکیل سازمان جدید موافقت نکردند زیرا معتقد بودند شرایط برای این کار مهیا نیست و اگر این کار صورت گیرد، ممکن است با اعضا برخوردهایی شود. بنابراین توصیه ایشان این بود که این کار را نکنیم و به همین دلیل تا سال ۷۰ صبر کردیم.

در سال ۷۰ به این نتیجه قطعی رسیدیم که باید سازمان تشکیل شود و این کار را کردیم. به هر حال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تاریخچه‌ای داشت که ما آن را  متعلق به خودمان می‌دانستیم و از طرف دیگر هم می‌خواستیم که با آن سازمان قبل یک تفاوتی داشته باشیم و این تفاوت مشخص شود، به همین دلیل به نام قبلی، قید ایران را اضافه کردیم که از نظر کمیسیون ماده ۱۰ احزاب نیز مشکلی نداشته باشد.

چرا افرادی مانند حسین فدایی، محمدباقر ذوالقدر و احمد توکلی که در کنار آیت‌الله راستی کاشانی در سازمان باقی مانده بودند، نتوانستند یا نخواستند که به فعالیت در سازمان ادامه دهند؟

آقای توکلی که نام بردید هیچ‌گاه عضو سازمان نبودند. ایشان در مجلس اول عضو فراکسیون و نمایندگان طرفدار سازمان بود و با برخی از اعضا ارتباط داشت. امثال آقای ذوالقدر و آقای فدایی عضو سازمان و در سازمان فعال بودند آقای ذوالقدر به سپاه رفت و دیگر بعد از آن اختلافات، در سازمان حضور فعال نداشت. بیشتر سازمان توسط افرادی مانند آقای فدایی و علی عسگری و دوستان اینها اداره می‌شود. آنها نه تجربه کار سیاسی تشکیلاتی داشتند و نه از بنیان‌های تئوریک خیلی قوی برخوردار بودند.به همین دلیل است که شما می‌بینید بعد از آن اختلافات و خروج دوستان ما از آن، کاملاً فعالیت‌های سازمان افت می‌کنند و دیگر این حزب نقش گذشته را در سیاست کشور ندارد. به عبارتی، دیگر آن تحلیل‌های سیاسی و بیانیه‌های سیاسی تأثیرگذار از طرف سازمان صادر نمی شود.

بنابراین این وضع  نمی‌توانست ادامه داشته باشد بعد از مدتی همین دوستان به این نتیجه رسیدند که دلیل فعالیت‌شان در سازمانی که تأثیرگذاری آنچنانی در عرصه سیاسی کشور ندارد بی‌نتیجه است و ضرورتی برای ادامه فعالیت ندیدند.

 درخواست امام از آقای راستی هم مزید بر علت شد و بهانه لازم را به وجود آورد. یعنی آیت‌الله راستی کاشانی پتانسیل لازم را در افرادی که باقی مانده بودند، برای ادامه کار سازمان ندیدند.  این حرف، یک تحلیل نیست. اگر مروری بر مواضع سازمان قبل و بعد سال 61 داشته باشید، این موضوع  کاملاً مشخص است. البته از این طرف ما هم پخته‌تر شدیم و نوع نگاه و زاویه دیدمان نسبت به آن اختلافات یک مقدار عمیق‌تر و پخته‌تر شده است.

نبوی و راستی کاشانی از همدیگر حلالیت طلبیدند

همین امر هم موجب شد که سال گذشته آقای نبوی دیداری با مرحوم آیت‌الله راستی کاشانی داشته باشند که دیدار بسیار خوبی بود. به طوری که کاملاً این تفاوت نگاه‌های را در دو طرف می‌شد دید. هم آقای راستی دیگر آن دیدگاه گذشته را نسبت به دوستانمان نداشتند و این را به صراحت در آن جلسه ایشان بیان کردند و هم آقای نبوی از جانب خودشان و دوستان سازمان این تقدیر و نگاه مستقل را نسبت به ایشان اعلام کردند و به تعبیری از همدیگر حلالیت طلبیدند.

آیا اگر دوباره به آن سال‌ها بازمی‌‌گشتیم با چنین پیشنهادی یعنی حضور نماینده‌ای از ولی فقیه در سازمان، موافقت، یا اساساً چنین درخواستی را مطرح می کردید؟

نه، به صراحت عرض می‌کنم موافقتی با این موضوع نداشتم، نه به خاطر آقای راستی کاشانی، بلکه  به طورکلی معتقدم که احزاب و تشکل‌های سیاسی باید در چارچوب قوانین موجود و بر اساس مرامنامه اعلامی خودشان فعالیت کنند. اگر از چارچوب قانون خارج شدند مراجع ذیصلاح قانونی برخورد می‌کنند اگر در چهارچوب قانون رفتار کردند و دیدگاه هایی داشتند که خیلی مفید نبود، جامعه آن ها را نمی پذیرد. هیچ ضرورتی وجود ندارد در سازمانهای سیاسی نظارتی غیر از قانون وجود داشته باشد.

نه این که روحانیت در تشکل‌های سیاسی نباشند، همه روحانیون و می‌توانند عضو تشکل‌ها باشند و خودشان حزب تشکیل دهند. اما اینکه نماینده‌ای وجود داشته باشد و بر فعالیت سازمان نظارت کند درست نیست چرا که این نظارت باید توسط مراجع قانونی انجام شود که در حال حاضر انجام می‌شود.

.در نهایت هم من واقعا برای روح آیت‌الله راستی کاشانی و آرزوی آرامش دارم و امیدوارم که خداوند روح این مرد شریف را با ائمه اطهار محشور بفرمایید.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.