یادداشت پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

یادداشت اختصاصی سخنگوی دستگاه دیپلماسی به جماران؛

تاثیر روی کار آمدن ترامپ بر روابط ایران و اروپا

سخنگو و رئیس مرکز دیپلماسی عمومی و رسانه‌ای وزارت امور خارجه

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران- آقای بهرام قاسمی سخنگوی وزارت امور خارجه طی یادداشتی به بررسی اثرات روی کار آمدن دونالد ترامپ بر روابط جمهوری اسلامی ایران و کشورهای اروپایی پرداخته است.

مشروح این یادداشت اختصاصی در پی می آید:

 انتخاب دونالد ترامپ، رئیس جمهوری جدید امریکا که نگاه نامتعارف و ساختارشکنانه‌اش درباره موضوعات بین‌المللی چندان همسو با راهبردهای اتحاد دیرین فراآتلانتیک نیست، چالش دیگری را به چالش‌های متعدد این روزهای اتحادیه اروپا افزوده است. تداوم همکاری بین‌المللی در قالب نظام چندجانبه‌گرایی و نهادهای بین‌ا‌لمللی و پرهیز از یکجانبه‌گرایی، متعهد ماندن به سازوکار ناتو و راهبردهای آن، حفظ فشار بر روسیه بر سر بحران اوکراین و اشغال کریمه، دخالت در بحران سوریه مطابق با منافع راهبردی غرب، اجرای توافق تغییرات آب و هوایی، پیگیری مذاکرات توافقنامه تجارت آزاد فراآتلانتیک و پایبندی به توافق هسته‌ای و اجرای برجام، برآیند مهمترین نگرانی‌هایی است که از سوی اروپاییان مطرح و از دولتمردان جدید آمریکا و به ویژه شخص دونالد ترامپ خواسته می‌شود که به آنها پایبند بماند. با توجه به اینکه یکی از پیوندها و متغیرهای مناسبات اروپا و آمریکا، نحوه مواجهه و ارتباط با ایران پسابرجام و به ویژه اجرای برجام است، چگونگی تعامل آنها بر روی مناسبات ایران و اتحادیه اروپا تاثیرگذار خواهد بود. 

در چنین شرایطی این سوال مطرح می‌شود که انتخاب ترامپ چه تاثیری بر روابط اروپا و آمریکا و متعاقب آن روابط اتحادیه اروپا و ایران دارد. در پاسخ به این پرسش ابتدا به دو سناریو در روابط اروپا و آمریکا در دوره ترامپ اشاره خواهد شد و سپس به تحلیل یک فرضیه در مورد روابط ایران و اروپا با نقش مداخله‌گر متغیر آمریکا خواهیم پرداخت.

سناریو نخست، دور شدن هر چه بیشتر آمریکا از امور اروپا و واگرایی در روابط فراآتلانتیک است. با توجه به شعارهای ترامپ و تاکید وی بر درون گرایی برای بیشینه‌سازی قدرت ملی امریکا و پایان دادن به «سیاست سواری مجانی» در قبال متحدین آن در نقاط مختلف جهان، یک احتمال قوی این است که سپردن مسائل اروپایی‌ها به خود -که در دوره اوباما آغاز شده است- در دوره ترامپ با شدت بیشتری دنبال شود. نتیجه این سناریو، تقویت اروپامحوری به جای فراآتلانتیک‌گرایی در سیاست خارجی و امنیتی اروپایی است که به جای دل بستن به ناتو و آمریکا، راهبردهای و اقدامات مشترک اروپایی در اولویت قرار خواهد گرفت.

سناریو دوم، آن است که سیاستمداران اروپا، ترامپ را متمایل سازند تا ضمن تعهد به همگرایی در روابط فراآتلانتیک به ویژه در مواجهه با روسیه و مسائل خاورمیانه، نقش آمریکا در تضمین صلح و ثبات اروپا را بخصوص در چارچوب ناتو ادامه دهد. بر اساس این دو سناریو و به عنوان یک فرضیه آزمون پس داده شده باید گفت که همگرایی و واگرایی در روابط جمهوری اسلامی ایران و اروپا همواره تابعی از واگرایی و همگرایی روابط اتحادیه اروپا و ایالات متحده امریکا و نقش تاثیرگذار متغیر آمریکا در روابط ایران و اتحادیه اروپا بوده است. به این صورت که هر زمان شاهد همگرایی بیشتری میان اروپا و آمریکا بوده‌ایم، نقش متغیر آمریکا در سیاست‌های اروپا در مورد ایران پررنگتر و به همان میزان روابط ایران و اروپا با واگرایی بیشتری مواجه بوده است و به عکس. دم دست‌ترین نمونه، همگرایی اروپا و امریکا در پرونده هسته‌ای با محوریت اجماع‌سازی امریکا در قبال ایران است.

در روزهایی که به قول کیسینجر هنوز چیز زیادی از سیاست خارجی ترامپ نمی‌دانیم، چندان روشن نیست که وی تا چه حد بر شعارهای انتخاباتی خود پایبند مانده و عملکرد او چه مسیری را پیش روی روابط فراآتلانتیک قرار خواهد داد. اما بر اساس شواهد و قرائن موجود و همچنین فشارها و الزامات ساختاری‌ای که ایالات متحده را به سوی کم کردن هزینه‌های سیاست خارجی خود از یک سو و تغییر راهبردی برای مقابله با رقبای جهانی همچون چین سوق می‌دهد، می‌توان با یک احتمال قریب به یقین از دو پیش فرض زیر سخن گفت: نخست، روابط فراآتلانتیک در دوره ترامپ در نسبت با دوران اوباما با چالش‌های بیشتری مواجه بوده و کمتر همگرا خواهد بود. دوم، اتحادیه اروپا با توجه به انتخاب ترامپ بیشتر از هر زمان دیگری به این نتیجه خواهد رسید که در مسائل سیاسی و امنیتی می‌باید به خود متکی باشد؛ چرا که پیش از ترامپ این روند از دوره اوباما آغاز شده بود. نتیجه محتمل هر دو این گزاره‌ها واگرایی بیشتر اروپا و آمریکا و در نتیجه کمرنگ شدن نقش متغیر آمریکا در روابط آن با ایران در مقایسه با آن چیزی است که ما در دهه گذشته و به ویژه در چارچوب مذاکرات هسته‌ای شاهد آن بودیم. البته باید خاطر نشان ساخت که کمرنگ شدن نقش متغیر آمریکا در روابط اروپا و ایران به خودی خود به معنای بهبود و توسعه روابط ایران و اتحادیه اروپا نخواهد بود، بلکه صرفا به این معنی است از تاثیر یک متغیر مزاحم کاسته شده است و بهره‌برداری از این فرصت به هنر دیپلماتیک ایران بستگی دارد.   

در توضیح گزاره‌های پیش گفته باید افزود، اگرچه به ظاهر روابط اروپا و امریکا در دوران اوباما روابطی مطلوب تصور می‌شد که از سطح همگرایی بالایی برخودار بود، اما کالبدشکافی روابط فراآتلانتیک در این دوره نشان می‌دهد که تفکر در مورد سیاست دفاعی و امنیتی مستقل اروپایی در دوره اوباما و پس از انفعال امریکا در مسئله اوکراین و کریمه و نحوه مواجهه آن با چالش‌ها و بحران‌های خاورمیانه شکل جدی به خود گرفت. دکترین اوباما ایالات‌متحده را از درگیری‌هایی که از دید کاخ سفید تهدید مستقیمی برای امنیت ملی محسوب نمی‌شوند، دور نگه داشت. هسته‌ی اصلی این دکترین، سیاست «چرخش به سمت آسیا» یا آسیامحوری بود؛ چرا که از دید دموکراتها تهدید مستقیم امنیت ملی آمریکا قدرت‌یابی روزافزون چین بود، نه تنش‌های فرقه‌گرایانه قومی- مذهبی خاورمیانه و یا درگیری ژئوپلیتیک‌محور روسیه و اتحادیه اروپا بر سر اوکراین. بر پایه همین دیدگاه بود که واشنگتن تصمیم گرفت بر ژئوپلیتیک آسیا-پاسیفیک بیش از نگرانی‌های آن سوی آتلانتیک تمرکز کند. امریکا نیروهای تازه‌ای به استرالیا اعزام کرد، حضور خود در ژاپن را تقویت کرد و دسترسی دریایی جدید در فیلیپین و سنگاپور ایجاد کرد. پیام اصلی این دکترین برای اتحادیه اروپا، آمادگی این اتحادیه برای پذیرش مسئولیت و هزینه‌های بیشتر در قبال امنیت خود بود. در نتیجه، ترجمان عینی چنین دکترینی برای اروپا، انفعال بی‌سابقه سیاست خارجی آمریکا در حوزه‌های سنتا مورد مداخله آمریکا در تمام دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد یعنی انفعال در برابر روسیه در بحران اوکراین در شرق اروپا و رها کردن اروپا در بحبوحه تهدیدها و بحران‌های صادره از خاورمیانه و شمال آفریقا در جنوب بود.  

اگرچه انتخاب خانم کلینتون می‌توانست تعهد بیشتر آمریکا به امنیت اروپا را در نسبت با دوران اوباما برای اروپاییان به ارمغان آورد، اما به نظر می‌رسد در این امر اتفاق نظر وجود دارد که انتخاب ترامپ وضعیت را برای اروپا دشوارتر از دوران اوباما خواهد ساخت. اگر ترامپ در عمل نیز بر شعارهایش راسخ و صادق باشد، آمریکا هزینه‌های خود در ناتو را کاهش خواهد داد، مسئولیت کمتری در قبال این پیمان از خود نشان خواهد داد و از اروپاییان خواهد خواست که برای حفظ ناتو هزینه‌ها و مسئولیت بیشتری تقبل نمایند؛ بسیاری از پایگاههای نظامی امریکا در اروپا را یا برخواهد چید و یا کوچک خواهد ساخت- کما اینکه این سیاست در دوره اوباما برای نخستین بار طرح شد و این کشور اعلام کرد که پانزده پایگاه نظامی کشورش در سراسر اروپا با هدف ذخیره ۵۰۰ میلیون دلار در سال تعطیل می‌شوند-؛ احتمال می‌رود در نتیجه نزدیکی به روسیه تسلط این کشور بر کریمه را به رسمیت بشناسد و اتحادیه اروپا را در مناقشه اوکراین در برابر روسیه تنها بگذارد؛ با انفعال بیشتر در خاورمیانه، اروپا را هر چه بیشتر در قبال تهدیدهای تروریستی و امنیتی آن رها سازد و در نهایت و مهمتر از همه‌ی اینها اینکه اگر نخواهد و یا نتواند برجام را پاره کند، تحریم‌های جدید و بدعهدی‌هایی در پیش خواهد گرفت که عملا روح توافق را نقض نماید که این امر برای اروپا پذیرفتنی نیست.

از مواضع و رویکردهای مقامات و نهادهای اتحادیه اروپا همچون صدور بیانیه 10 بندی شورای اتحادیه اروپا و قطعنامه پارلمان اتحادیه اروپا در مورد عادی‌سازی روابط با ایران پس از توافق هسته‌ای در ماه‌های اخیر چنین بر می‌آید که اروپاییان بیش از هر زمان دیگری در طول دهه‌های گذشته از عمر جمهوری اسلامی ایران این آمادگی را دارند که بر سر منافعشان در روابط با ایران در مقابل ایالات متحده امریکا پافشاری نمایند. این ادعا صرفا بر تاکیدهای لفظی چند باره اتحادیه اروپا و مسئول سیاست خارجی‌اش بر پایبندی همه‌ی طرف‌ها و از همه مهمتر امریکا در اجرای برجام متکی نیست، بلکه در نتیجه برآیندی که از همه‌ی تحولات داخلی (بحران اقتصادی، بحران پناهجویان، انفجارهای تروریستی، رشد احزاب افراطی و گرایش‌های جدایی‌طلبانه و برگزیت) و خارجی (بحران اوکراین و بحران‌های خاورمیانه و شمال آفریقا و حوزه مدیترانه) سال‌های اخیر اتحادیه اروپا به دست می‌آید، استوار است. اتحادیه اروپا با وجود انفعال بی‌سابقه آمریکا در امنیت اروپا و تحولات خاورمیانه، برای مواجهه با ساختار امنیتی در حال تحول مناطق پیرامونی‌اش در شرق و جنوب و همچنین حفظ امنیت شهروندان و حفظ پروژه همگرایی اروپایی، به افزایش تحرک، خوداتکایی و مسئولیت‌پذیری بیشتری در قبال خاورمیانه و شرق اروپا نیازمند است که به خوبی می‌داند یکی از ملزومات موفقیت آن در این مسیر، کار با بازیگران صاحب نفوذ این مناطق از جمله ایران در خاورمیانه است.

اگر اوباما و اتحادیه اروپا، برجام را بزرگترین دستاورد مشترک دیپلماتیک بین‌المللی خود می‌دانند و تحرک هرچند دیرهنگام اوباما در شرق اروپا در تقابل با توسعه‌طلبی‌های روسیه و در خاورمیانه و بحران سوریه، اروپایی‌ها را همچنان امیدوار نگه داشت که می‌توانند آمریکا را همچون گذشته در قبال امنیت خود مسئولیت‌پذیرتر نمایند و یا از محور همگرایی فراآتلانتیک به پاسخگویی به چالش‌های فرا روی خود بپردازند، انتخاب ترامپ و شعارهایش همین اندک امید را نیز نزد محافل تصمیم‌گیر اروپایی از میان برده است. در نتیجه، پازل تعامل هر چه بیشتر ایران و اروپا که تکه‎های آن از زمان روی کار آمدن دولت یازدهم و شکل‌گیری توافق هسته‌ای یک به یک کنار هم چیده شد با انتخاب ترامپ تکمیل شده و فرصت طلایی برای سیاست خارجی ایران به وجود آورده است تا در صورت واگرایی احتمالی میان اروپا و آمریکا در دوره ترامپ، با استفاده از حلقه اتصال خود با اروپا یعنی برجام، از این شکاف و واگرایی بهترین استفاده ممکن را برده و روابطی نهادمند را با اروپا پایه‌گذاری نماید و از تاثیرات مخرب سیاست‌های ترامپ در قبال خود بکاهد.  

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.