گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

آیت‌الله حسینی مازندرانی: امام خمینی(س) معتقد بود اگر کاری برای خدا کردی نباید توقعی از بندگانش داشته باشی/ هرچه ما داریم از امام است/ باید راه انقلاب و راه امام را ادامه دهیم

آیت‌الله سید رضا حسینی مازندرانی، مؤسس و مدیر مدرسه علمیه امام حسین(ع) شهرری، به خبرنگار جماران گفت: شک نکنید اگر امام نبود کسی جبهه نمی‌رفت. این‌که مردم به خصوص جوان‌ها برای رفتن به جبهه از هم‌ سبقت می‌گرفتند، حتی شناسنامه را تغییر می دادند از نوجوان ۱۲، ۱۳ ساله گرفته تا پیرمرد ۷۰ ساله به جبهه می‌رفتند و امروز هرچه ما داریم و عزیزان ما دارند از امام است. ما باید راه انقلاب و راه امام را ادامه دهیم؛ متحد و متفق باشیم و پشتیبان ولی‌فقیه باشیم تا آسیبی به این مملکت نرسد.

پایگاه خبری جماران: مؤسس و مدیر مدرسه علمیه امام حسین(ع) شهرری با اشاره به اینکه امام خمینی(س) معتقد بود اگر کاری برای خدا کردی نباید چشم‌داشت یا توقعی از بندگانش داشته باشی، گفت: شک نکنید اگر امام نبود کسی جبهه نمی‌رفت. این‌که مردم به خصوص جوان‌ها برای رفتن به جبهه از هم‌ سبقت می‌گرفتند، حتی شناسنامه را تغییر می دادند از نوجوان ۱۲، ۱۳ ساله گرفته تا پیرمرد ۷۰ ساله به جبهه می‌رفتند و امروز هرچه ما داریم و عزیزان ما دارند از امام است. ما باید راه انقلاب و راه امام را ادامه دهیم؛ متحد و متفق باشیم و پشتیبان ولی‌فقیه باشیم تا آسیبی به این مملکت نرسد.

مشروح گفت‌وگوی خبرنگار جماران با آیت‌الله سید رضا حسینی مازندرانی را در ادامه می‌خوانید:

 

خدمتتان رسیدیم تا از خاطراتتان با حضرت امام بشنویم؛ چه خاطراتی که  مستقیماً با امام دارید و چه خاطراتی که بزرگان از امام برای شما نقل کردند.

 اجازه می‌خواهم با این آیه شریفه شروع کنم که «إنما یخشی‌الله من عباده العلما ...». إنما برای حصر است یعنی خشیت و ترس از خداوند تنها  اختصاص به علمای ربانی دارد و لذا فراوان از پیامبر اکرم(ص) و معصومین(ع) درباره درجات علما و فضیلت علما می‌شنویم. همه کسانی که حضرت امام خمینی(س) را درک کردند اذعان دارند؛ یکی از مصادیق این آیه شریفه، ایشان است.

اولین خاطره مربوط به بازگشت امام راحل از تبعید و ورود به قم است. از آنجایی که بخش‌هایی از مقدمات را خدمت مرحوم آیت‌الله کوهستانی در مازندران خوانده بودم شاگرد ایشان به حساب می‌آمدم. البته این را هم عرض کنم بنده در زمان حیات آیت‌الله العظمی بروجردی رحمت الله علیه به قم آمدم که در این رابطه نیز خاطرات شنیدنی دارم.

مرحوم آیت‌الله کوهستانی امام را چون هدفش و نیتش‌ و قیامش و سخنش و کارش و حبّ و بغصش برای خدا بود، دوست می‌داشت. ببینید اخلاص بزرگترین سرمایه است بالأخص اگر در وجود یک عالم ربانی باشد امام دارای این سرمایه بزرگ معنوی بود. آیت‌الله کوهستانی و بسیاری از بزرگان امام را به همین‌خاطر دوست می‌داشتند.

برگردیم به خاطره؛ عرض کردم بنده هم شاگرد آیت‌الله کوهستانی و هم رابط علمای مازندران با امام بودم. بنابراین، هم زمینه دیدار بزرگان و حتی مردم مازندران‌ را با امام فراهم می‌ساختم و هم حامل پیام ایشان با حضرت امام بودم. از جمله پیام‌هایی که در آن ایام برای امام بردم نامه‌ای بود که آیت‌الله کوهستانی خدمت ایشان نوشت و به دست دامادشان سپرده و او را نزد من فرستاده بود. مرحوم آیت الله کوهستانی شخصیت کمی‌ نبود نه فقط در استان مازندران بلکه در بین علمای ایران به عنوان یک فرد زاهد و کم نظیر معروف و مشهور بود.

همراه سید آقا(داماد آقای کوهستانی) نامه را خدمت امام بردیم. امام همیشه چهار زانو می‌نشستند اخلاق خاصی داشتند؛ در حقیقت با این رفتار به شما درس می‌دادند و می‌آموختند که فقط برای خدا کار کنید. حتی اگر خدمتی یه ایشان می‌کردید نباید توقع تشکر و قدردانی و دستت درد نکند از او داشته باشی! هرگز از کسی تعریف و تمجید نمی‌کرد. معتقد بود اگر کاری برای خدا کردی نباید چشم‌داشت یا توقعی از بندگانش داشته باشی!

از این بحث استفاده کنم و خاطره‌ دیگری عرض کنم. روزی با یکی از آقایان برای دیدار با امام به جماران رفتیم، شیخ جانبازی که یک پای خود را در جنگ از دست داده بود جلوی در جماران ایستاده بود. بنده را از قبل می‌شناخت به من گفت که می‌شود من را هم با خوتان ببرید داخل؟ گفتم بله. با امام چه‌کار داری؟ گفت: می‌خواهم از ایشان مسأله‌ای بپرسم. به هر حال همراه هم خدمت امام شرفیاب‌ شدیم؛ امام جلوی پنجره نشسته‌ بودند و دست ایشان را بوسیدیم.

شیخ جانباز به امام گفت که من جبهه بودم به‌وسیله خمپاره  دشمن، یک پایم را از دست داده‌ام، آیا می‌توانم امام جماعت باشم؟ امام فرمودند؛ نه.. همین!!! و دیگر سکوت کردند. اخلاق ایشان این‌گونه بود که اگر سؤالی داشتی جواب می‌داد و ادامه نمی‌داد. از چهره شیخ معلوم بود ناراحت شده از این‌که امام به گفتن بیش از یک نه، با او سخن نگفته است.

شاید پیش خودش فکر می‌کرد که الآن خدمت امام رسیده باید از ایشان تعریف و تمجید بسیاری بشنود که مثلا دستت درد نکند برای خدا پا دادی و... بیرون که آمدیم به او گفتم؛ امام با این رفتار در حقیقت به ما درس اخلاص و خلوص نیت آموخت که  شما اگر برای خدا پا دادی که نباید از دیگران توقع تشکر داشته باشی!

این روحیه همیشگی و همه‌جایی امام بود. حتی وقتی در نجف اشرف من خدمت امام رسیدم، در آن شرایط سخت که همه رفت و امدهای بیت امام زیر نظر بود و خیلی‌ها می‌ترسیدند اگر به دیدن ایشان بروند بعد از بازگشت به ایران دستگیر و مؤاخذه می‌شوند خدا را شاهد می‌گیریم همان اخلاص، همان زهد، همان خدا باوری در ایشان بود.

یک اتاق کوچک با فرش ۱۲ متری که شب‌ها آنجا نماز می‌خواندند و روزها هم در مسجد شیخ مرتضی انصاری نماز می‌خواندند. شب‌ها می‌رفتیم منزل تعداد قلیلی بودند چون ظرفیت نبود. بعد از نماز امام چهار زانو می نشستند، اگر کسی سؤالی یا درخواستی‌ داشت مطرح می‌کرد. یک‌جواب بیشتر نمی‌شنید امام همان‌طور که سرش پایین بود پاسخ می‌فرمود.

در حدیثی از اصول کافی، امام صادق(ع) فرمودند «کسی که از خدا بترسد مردم از او می‌ترسند.» امام هیبت خاصی داشت؛ از بس خداترس بود. چون  از خدا می‌ترسید مردم حتی دشمنان از او می‌ترسیدند.

خاطره دیگری که در ذهن دارم برمی‌گردد به همان نخستین روزهای پس از انقلاب که ایشان در قم تشریف داشتند. عده‌ای نزدیک به ۵۰ نفر به صورت جمعی با پای پیاده برای دیدار با امام از مازندران به سمت قم حرکت کردند. وقتی به تهران رسیدند شب بود. یکی از دوستان در منزلی در خیابان ایران، یادم نیست چه کسی بود، خیلی سال از این قضیه گذشته، خلاصه با بنده تماس گرفت که آقای طالقانی و آقای طاهری امشب شام اینجا هستند شما هم بیایید. ما رفتیم، آقای طالقانی گفت شما چون با امام ارتباط دارید این جماعتی که از مازندران به عشق امام پیاده آمدند را خدمت امام در قم ببرید.

سید رضا حسینی مازندرانی

به یاد دارم این اولین گروهی‌ بود که از یک استان به این شکل خدمت امام رسیدند. ایشان مختصر صحبتی کردند. بنده هم گزارشی دادم که مثلا این آقایان با پای پیاده از مازندران برای زیارت حضرتعالی آمدند. این نکته را اضافه کنم که در آن روزها ضد انقلاب در کردستان خراب‌کاری می‌کردند. من به امام عرض کردم این دوستان تقاضا دارند اجازه فرمایید برای مقابله با ضد انقلاب در کردستان وارد صحنه شوند. چند جمله‌ای صحبت کردیم. بعد امام از آنها تشکری کردند. این تصویری که با امام دارم و بالای سرم قاب گرفتم  مربوط به همان روز است.

خلاصه این‌که که ما عاشق امام بودیم؛ از عشق و ارادت بی‌اندازه مردم به امام ساعت‌ها می‌شود حرف زد. در جبهه هم عشق رزمندگان به امام دیدنی بود. به عنوان نمونه، پس از آزادی خرمشهر من پشت جبهه بودم. جنازه‌ها و زخمی‌ها را که می‌آوردند دیدم یک نفر دستش‌ قطع شده به پوست آویزان است. من هرچه‌ نگاه کردم یه قطره حتی اشکی نریخت و حتی ناله‌ای نکرد، فقط از عشق به امام دم می‌زد.

شک نکنید در این جنگ اگر امام نبود کسی جبهه نمی‌رفت. این‌که مردم به خصوص جوان‌ها برای رفتن به جبهه از هم‌ سبقت می‌گرفتند، حتی شناسنامه را تغییر می دادند از نوجوان ۱۲، ۱۳ ساله گرفته تا پیرمرد ۷۰ ساله به جبهه می‌رفتند و امروز هرچه ما داریم و عزیزان ما دارند از امام است. ما باید راه انقلاب و راه امام را ادامه دهیم؛ متحد و متفق باشیم و پشتیبان ولی‌فقیه باشیم تا آسیبی به این مملکت نرسد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.