پایگاه خبری جماران: در زمانهای که الزامات سیاست ورزی و حاکمیت و زندگی روزمره جای چندانی برای اخلاق باقی نگذاشته است و تضاد آشتیناپذیر اخلاق و سیاست و اقتصاد و فرهنگ جامعه را فرا گرفته است.
شهید آیتالله شیخ عباسعلی سلیمانی از کسانی بود که با رفتار و باورهای خود نشان داد؛ نهتنها میتوان این همه را با یکدیگر آشتی داد که حتی میتوان از حوزههای دیگر به نفع اخلاق - آنجا که در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند - فاصله گرفت.
برای او اخلاق تنها یک شعار و یک ژست سیاسی نبود یک دکترین مبتنی بر مبانی و مفاهیم پایهای انسانی بود.
به اخلاق به عنوان استراتژی سیاسی و اجتماعی و مذهبی مبتنی بر یک روش تفکر و مدل زیست که به راه حلهای اخلاقی و انسانی برای حل منازعات تاسی میجوید نگاه میکرد.
در ادامه این سطور کوتاه، نمونهای از عملکرد ایشان در مواجهه با مشکلات استان سیستان و بلوچستان را از زبان خودش در آخرین گفتوگویی که با او در مجله حریم امام داشتم را یادآوری میکنم.
..."در سال ۱۳۸۰ هم آقا (آیتالله خامنهای) مرا صدا زد و طی دو جلسه اصرار فرمود که من به زاهدان بروم.
وقتی من بار اول به سبب عدم شناخت، تمکین نکردم، ایشان فرمود:
"بگذار عزت شیعه آنجا بهوسیله شما تأمین شود." من متأثر شدم و بر مبنای امر ایشان این مسئولیت را پذیرفتم.
زمان ورود من آشفتگی عجیبی بر این استان حاکم بود. دعوای شیعه و سنی از یک طرف، دعوای چپ و راست از سمت دیگر و دعوای زابلی و بیرجندی هم از سوی دیگر در جریان بود.
این آشفتگی به قدری شدید بود که یکی از دو امام جمعه پیش از من (مرحوم آیتالله عبادی) با شرایط بسیار تلخی آنجا را ترک کرده بود.
دعوای شدیدی در گرفته بود، دفتر ایشان را آتش زده بودند و دوازده نفر در این دعوا کشته و حدود ۳۰۰ /۴۰۰ نفر هم از شیعیان دستگیر و زندانی شدند.
در نهایت مجبور شدند ایشان را بهعنوان امام جمعه موقت به مشهد، در کنار آیتالله شیرازی که امام جمعه اصلی بود، بفرستند.
جناب آقای محمدیان هم دیگر امام جمعه پیش از من بود که پس از آیتالله عبادی به زاهدان فرستادند، اما بعد از هشت سال ایشان دیگر نتوانست در آنجا دوام بیاورد.
اختلافات باز هم بین شیعه و سنی و چپ و راست بالا گرفته بود.
خلاصه شرایط استان نابسامان بود که آقا امر کرد و من به آنجا رفتم.
نزدیک ۱۸ سال یعنی تا آخر سال ۹۷ بهعنوان نماینده آقا در آنجا بودم؛
البته اوایل بهعنوان نماینده ایشان در امور اهل تشیع، سال بعد هم که ایشان به زاهدان تشریف آوردند فرمودند: ما تحقیق کردیم شما در توانتان هست که دو نمایندگی ما را در استان بپذیرید، هم امامت جمعه و نمایندگی اهل تشیع و هم نمایندگی ما در امور اهل سنت.
گفتم آخر در اینجا از قبل دو نماینده حاضر بودند؛ زمان مرحوم آیتالله عبادی، جناب آقای سید حسن ربانی و زمان آقای محمدیان، جناب آقای مجتبی حسینی نماینده اهل تسنن بودند.
ایشان فرمود: ما دقت و بررسی و تحقیق کردیم و شناخت داریم شما از پس هر دوی این کارها بر میآیید.
من هم بر مبنای امر ایشان پذیرفتم و تا آخرین لحظه هم هر دو مسئولیت بر عهده من بود..."
آن شهید مظلوم در کمال بلند نظری به مردم ایمان داشت و به خوبیهای مردم مینگریست.
روزی از ایشان پرسیدم علت موفقیت شما در زاهدان و در مسؤلیت های قبل و بعد از آن و در حوزه و دانشگاه چه بود؟
با همان فصاحت و بلاغتی که در کلام داشت فروتنانه گفت؛ هرچه هست لطف خداوند است؛ معتقدم در تعامل با دیگران باید با تکیه بر نقاط مثبت و مشترک کارها را پیش برد و بر این اساس با افراد مختلف کار کرد.
برای مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و روش او احترام خاصی قائل بود و میگفت باید شیوه واکنشی را برگزینیم که هم برای خودمان و هم برای دیگران سودمند باشد.
میگفت نباید در گذشته گیر کرد زیرا ماندن در گذشته موجب رنجش خاطر میشود و چون سدی جلوی فعالیت و تحرک افراد و جامعه را میگیرد.