سید نورالدین برادر دوم، و پنج سال بزرگتر از امام خمینی بود. تاریخ انقلاب کمتر از او یاد کرده است، به گونه‌ای که وقتی نامی از برادر حضرت امام برده می‌شود، همه به یاد آیت الله مرتضی پسندیده، برادر ارشد امام می افتند تا ایشان. درحالی‌که سید نورالدین، معروف به نورلله نیز در دوران نهضت نقش داشت.

پایگاه خبری جماران: چهارم مرداد 1355، امام خمینی نامه‌ای دارند که نشان از تسلیت و تعزیت و غم و اندوه فراوان اوست. آن هم به‌دلیل درگذشت برادرش سید نورالدین؛ ایشان برادر دوم، و پنج سال بزرگتر از امام خمینی بود. تاریخ انقلاب کمتر از او یاد کرده است، به گونه‌ای که وقتی نامی از برادر حضرت امام برده می‌شود، همه به یاد آیت الله مرتضی پسندیده، برادر ارشد امام می افتند تا ایشان، درحالی‌که سید نورالدین، معروف به نورلله نیز در دوران نهضت نقش داشت. با این‌که در سلک  یک عالم دینی و روحانی نبوده و شغل اداری داشته است؛ اما یار و پشتیبان برادر کوچک‌تر خود، سید روح‌الله بود و به همین دلیل بیشتر وقت‌ها تحت‌نظر نیرهای امنیتی رژیم پهلوی بود.

به همین مناسبت، گذری کوتاه بر زندگی و پیوندشان با امام خمینی خالی از لطف نیست.

سید نورالدین (که در منزل به نورالله مشهور بود)، برادر دوم حضرت امام در سحرگاه اول اسفند سال 1276 ش، در همان خانه‌ای که سید روح‌الله نزدیک به پنج سال بعد به دنیا آمد، چشم به جهان گشود. او پنج ساله بود که پدرش را از دست داد و مانند سایر برادران و خواهران با سرپرستی مادر و عمه بزرگ شد. (سطر اول، 261)

پس شهادت پدر، برای خونخواهی و قصاص قاتل، با این که پنج ـ شش سال بیشتر نداشت، به همراه برادر بزرگتر و خانواده راهی تهران شدند. چون حضورشان در تهران ماه‌ها به طول انجامید، نخستین تجربۀ آموختن و حضور در کلاس را از همین‌جا آغاز کرد. وی پس از بازگشت به خمین نزد ملاهای محلی، و برادرش آقا مرتضی درس خواند. در 12 سالگی برای ادامه تحصیل (1288ش) به همراه برادر بزرگتر، سید مرتضی، راهی اصفهان شد و در مدرسه ملاعبدالله ساکن شدند. آقا نورالله برخلاف دیگر برادران، علاقه‌ای به ادامه تحصیل دروس حوزوی و رسیدن به حد اجتهاد نداشت، برای همین پس از چند سال یادگیری درس‌های حوزوی (1295ش) به خمین بازگشت. سید نورلله پس از آن به شغل کشاورزی پرداخت.

کودتای سوم اسفند 1299ش که پیش آمد، با توجه به معلومات و سرشناس بودن و توانایی، و تشکیل ادارات قضا و قضاوت در کشور، به ریاست دادگستری خمین برگزیده شد. البته در رسیدگی به امور قضایی خمین تنها نبود، بلکه پسر عمه‌یشان، میرزا علیمحمد امام جمعه نیز با عنوان فقیه دادگستری مددیار ایشان بود.

او بعدها به‌دلیل ارتباط نزدیک با سران ایل بختیاری مغضوب رضاخان سردار سپه قرار گرفت. به گونه‌ای که در سال 1303 ش. در تهران از سوی نظمیه بازداشت و مجبور به ترک شغل رسمی ادارۀ دادگستری شد. سپس به‌عنوان وکیل دادگستری مشغول کار بود که تا آخر (1355 ش) نیز در این شغل باقی ماند.

آقا نورالله، به رسم آن زمان، از هنگام شروع به تحصیل از شش سالگی عبا و عمامه استفاده می‌کرد و در دوره کار دادگستری خمین و مدتی هم در دورۀ وکالت با همین لباس فعالیت داشت؛ اما از زمانی که قانون پوشیدن لباس‌های متحدالشکل برای مردان تصویب و اجباری شد، (حدوداً 1313ش) و برای لباس روحانیت هم مجوز و حکم اجتهاد می‌خواستند، آقا نورالله، معروف به هندی، چون مجوز معمم بودن نداشت، مجبور به کنار گذاشتن عبا و عمامه گردید و تا آخر عمر نیز لباس رسمی کت و شلوار و کراوات بر تن داشت. (سطر اول، ص 262)

چرا معروف به هندی؟ دربارۀ تفاوت نام‌خانوادگی خاندان امام خمینی، برادر ارشد، آیت‌الله مرتضی پسندیده می‌گوید:

‌‌علت این‌که فامیلی من‌‎ ‎‌پسندیده و فامیلی مرحوم اخوی هندی و فامیلی حضرت آیت‌الله العظمی خمینی،‌‎ ‎‌مصطفوی است، چیست. در بدو تشکیل ادارۀ آمار و ثبت احوال (سجل احوال) در سال 1304ش. نام‌خانوادگی در ایران نباید تکراری می‌شد. (در صورتی که عدم تکرار برای هر شهر‌‎ ‎‌بود، اما رئیس سجل احوال خمین این را برای عموم افراد تعمیم داد) ما برای مراعات تکراری نبودن نام خانوادگی، اینها را انتخاب کردیم.

آقای هندی در نهایت در سن نزدیک به 80 سالگی، تیر ماه 1355 دارفانی وداع و پیکرش در قم، آرامستان باغ بهشت (روبروی گلزار شهدای قم) به خاک سپرده شد. (سطر اول، ص 262 و 263)

سازمان امنیت کشور به دلیل مطرح شدن دوبارۀ نام امام خمینی در بین مردم و روحانیت، از چاپ آگهی تسلیت و مراسم ختم جلوگیری می‌کند. تنها مجلس مختصری در قم و خمین برگزار می‌شود که طبق گزارش ساواک حاج سید احمد خمینی (فرزند حضرت امام که آن موقع در ایران بودند) در مجلس خمین حضور داشت. جالب اینجاست که در گزارش‌های متعدد ساواک، ریز حوادث و مطالب و افراد شرکت‌کننده در مراسم‌های ترحیم آقای هندی نوشته شده است. (امام خمینی در اسناد ساواک)

علاقه سید روح الله به سید نورالله

آقا سید نورالدین هندی که به خوش‌خُلقی و خوش‌برخوردی با مخالف و موافق شهره بود، بالطبع ارتباطش با برادران و خواهران و بستگان به مراتب بهتر و بیشتر بود. ایشان در دوران حیات خود با حضرت امام ارتباط نزدیک داشت. خانم ثقفی، همسر حضرت امام در خاطرات خود نقل می‌کند  هنگام خواستگاری و مراسم عقدشان، برادران آقا؛ آقای پسندیده و هندی و دیگر بستگان حضور داشتند. حتی هنگام جاری شدن خطبه عقد در حرم عبدالعظیم(ع) نیز هر دو برادر آقا آنجا بودند. (اقلیم خاطرات، ص 338 و 339)

آقای هندی که در اوایل دهۀ چهل در بیمارستانی در تهران بستری بود، این سید روح‌الله بود که برای ملاقات برادر بزرگتر سختی آن روز سفر از قم به تهران را به جان می خرید. و ملاقات برادر می‌رفت. (همان، ص 263؛ سطر اول، ص 262 و 263)

در عوض چند سال بعد با شروع نهضت و دست‌گیری و زندانی شدن برادر کوچکتر، آقا روح‌الله در زندان، این آقا نورالله بود که او را تنها نگذاشت و با همه سختی‌ها و فضای امنیتی، در زندان به دیدار برادر می‌شتافت. (خاطرات آیت‌الله پسندیده، ص 228) هنگام آزادی از زندان نیز آقا نورالله به همراه چند تن از نزدیکان به طرف زندان عشرت‌آباد می‌رود تا برادرش سید روح‌الله را همراهی کند، اما ساواک اجازه نمی‌دهد. نداده و نگذاشتند بمانند و آنها مجبور به بازگشت کردند. (سطر اول، ص 229)

پس از تبعید امام خمینی به ترکیه نیز این دو برادر پیگیر حال هم بودند. نامۀ امام خمینی به ایشان از بورسای ترکیه گویای همین پیوند است:

«حضرت مستطاب آقای هندی دام عمره‌

به عرض عالی می رساند، مرقومه محترم چندی پیش واصل و موجب مسرت گردید.

سلامت و سعادت جنابعالی و بستگان را از خداوند تعالی مسألت می نماید، و حالت این جانب بحمد اللَّه تعالی خوب است و هیچ نگرانی ندارم. و جنابعالی و سایر اقوام نگران نباشید، حال من اینجا شاید از ایران هم بهتر باشد. در صورت امکان گاهی از سلامت خودتان و خویشاوندان مستحضرم فرمایید. خدمت همه خصوصاً همشیره مکرمه سلام می رسانم و سلامت همه را از خداوند تعالی مسألت می نمایم.» (صحیفه امام، ج 1، ص 441)

در دوران تبعید عراق نیز ارتباط و علاقه اینگونه بود؛ تا اینکه اجل مهلت نداد که این دو برادر از نزدیک همدیگر را ملاقات نمایند و آخر تیر ماه سال 1355، حضرت امام در غربت، به سوگ برادر نشست. تأملات روحی امام نسبت فوت برادر از نامه‌ای که چهار روز پس از فوت برادر نوشته، مشخص است:

«من الآن تنها نشسته‌ام و به برادرم که در این آخر عمر موفق نشدم او را ببینم، فکر می‌کنم... تقدیر آن است که من به ملاقات عزیزانم نایل نشوم. از امشب مجلس ختم در مسجد شیخ [شیخ انصاری نجف] منعقد است. مقدر بود که من به مجلس عزای برادرم بروم؛ زنده باشم و تحمل مصیبت کنم... من با حال بسیار افسرده این نامه را نوشتم...» (صحیفه امام، ج 3، ص 156)

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
7 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.