پایگاه خبری جماران: این یادداشت سال ها پیش و دقیقا در دی ماه سال 1390 برای سردار دشمن شکار و بزرگترین قهرمان رزمجوی جهان اسلام که خواب راحت از شیطان بزرگ ربود، نگاشته و منتشر شد. اکنون این سطور را با چشمانی پر از اشک و سینه ای سوخته و داغدار شهادت مظلومانه او، چونان پرکاهی تقدیم می کنم به پیشگاه سلیمانی او. 

.........................................

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز

استاده‌ام چو شمع مترسان زِآتشم

این بیت زیبای حافظ شیرازی، شاید برای کمتر کسی زیبنده باشد. بیتی سرشار از معنا و برازنده روستایی زاده پرورش یافته در زیر باران خون و آتش. بسیجی خاکی ساده و همیشه خندان و جدی اهل کرمان که کمر آمریکا را در همه نقاط تحت سیطره شکسته و یکایک پنجه ها و انگشتان، سرسپرده غرب در منطقه خاورمیانه را قطع کرده است.

برای من«حاج قاسم» با همین نام و لحن و نوای صمیمی و ساده و خاکی، ماندگارتر است و اصلاً عناوین خودمانی و بسیجی جاودانه‌تر‌ند از هر لقب و عنوان و درجه نظامی، مگر نه آن که مهد شکوفایی و سرمشق بسیج، هیأت‌های عزای حسین(ع) و مسجد بوده و هست. تا به حال دیده‌اید در هیأت و مسجد کسی را با عنوان دنیایی‌اش بشناسند؟ می‌خواهد ارباب باشد، یا رئیس یا سردار و ژنرال و یا با هر عنوان دیگر. برای من عنوان «حاج قاسم» با همین لحن بسیجی و مسجدی و هیأتی گواراتر است از هر درجه‌ای؛ که این درجه‌ و نشان، از جانب نمونه خصائل انبیاء الله(ع) بر سینه همه گمنامان و بی نشان‌های خاکریز جهاد و شهادت نهاده شده است. حضرت روح‌الله(ره) به همه ساکنان کنونی عالم فهماند که درجه و جایگاه و عنوان «بسیجی» زیبنده‌ترین درجه عوالم گمنامی و بی نشانی خداوندی است و اگر چنین است، این نشان عالی برای چه کسی زیبنده‌تر و سزاوارتر، جز بسیجی مخلص لشکر خدا؛ «حاج قاسم سلیمانی رابُردی». 

این سطر‌ها نه از جنس مدح و رثای سلاطین و امیران لشکر سلسله‌های شاهی، که گوشه‌ای از حقیقت و ذکری از زوایای پنهانی شخصیت بزرگ و با عظمت فرزندان معنوی امام(ره) است.

«حاج قاسم» را فقط یک بار از نزدیک دیدم. آن هم سال 1375 و برای نیم ساعت، سال‌های فرماندهی‌اش بر لشکر 41 ثار‌الله(ع) کرمان. عازم تهران بود که خودروی در حال مأموریت او خراب شده و نیاز به تعمیر پیدا کرد. در دفتر فرماندهی لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) قم، منتظر پایان یافتن جلسه فرماندهی در اتاق انتظار بودم تا امضایی بر پای نامه در خواستی‌ام بگیرم. در باز شد و مردی تمام قد با لبخند همیشه شکفته بر لبانش آمد و در اتاق خالی از تشریفات درست نشست کنارم. با ادب تمام و متانتی عجیب و سادگی و صمیمیتی که فقط در فرزندان بسیجی خاکی و بی آلایش روستایی یافت می‌شود، سلام و احوالپرسی کرد. آن قدر صمیمی که گویا سال‌هاست آدمی را می‌شناسد. سپس در سکوتی عمیق فرو رفت و سر به زیر انداخت و دانه‌های تسبیحش بود که ذکر زیر لبانش را شماره می‌کرد. همان جا اهمیت خودسازی پیش از ورود به عرصه‌های مدیریت و اجرا، برایم روشن‌تر شد.

 بین مدیران و مجریان برخواسته از میان پا برهنگان و بسیجیان حقیقی با کارگزاران ریش پرفسوری و سهم خواهان یقه سفید و سخنگویان لب غنچه ای لفظ قلم گوی جبهه‌های سیاسی و احزاب و تشکل‌های طلبکار چه تفاوتی وجود دارد؟ 

پاسخش با شما ولی من دیده‌ام خادمان بسیجی و بچه مسجدی‌های هیأتی، که در مدیریت و فرماندهی، ادا و اطوار و فیگور اتوکشیده‌های پاپیونی و یقه سفید را بلد نیستند و به عکسِ خیلی‌ها، با مردم زیستن و برای مردم ماندن را از مرام پوپر و مارکس و مائو و فیدل و لنین و چگوارا نیاموخته‌اند، بلکه اصول مردم سالاری حقیقی را در سیره پیامبرانه‌ترین جنس مردان الهی عصر‌ما، یعنی خمینی روح‌خدا یافته‌اند.

«حاج قاسم سلیمانی» که سال هاست نام او با پسوند سرلشکر و به قول غربی‌ها ژنرال، بر سر زبان‌ها افتاده، همان بسیجی خاکی و فرمانده صمیمی و بچه مسجدی، باقی مانده از هشت سال جنگ و جهادی است، که لحظه‌ای از زندگی‌اش به همه هشتاد سال زندگی اهالی دنیا می‌ارزد. پدرش کارگر ساده‌ای بود که 70 سال پیش 900 تومان به دولت بدهکار و مجبور شد برای کار مناسب‌تر، از شیراز به اطراف کرمان یعنی روستای رابُرد هجرت کند. «قاسم» در 1335 متولد شد. جوانی‌اش در زورخانه و با ورزش باستانی سپری شد. جوانمردی و روحیه و مرام پهلوانی را که در وجودش بود آنجا آموخت. برای فراگرفتن حرفه بنایی کارگر ساده‌ای شد و سپس بنا و مدتی بعد کارمند سازمان آب. برای آبرسانی به منطقه جنگی با مأموریت دو هفته‌ای عازم جبهه شد و از آن پس تا کنون در خاکریز مبارزه و جهاد و در لباس مقدس پاسداری از انقلاب ماند. «حاج قاسم» را همه رزمندگان سیستان و بلوچستان و کرمان به خوبی می‌شناسند و شیفته مرام جوانمردانه‌اش هستند. خاطره اشک‌ها و ابراز احساسات‌های لطیف و صمیمی‌اش، به هنگام وداع بسیجیان در شب عملیات سینه به سینه در میان مردم جنوب شرق می‌چرخد. مدیریت قاطع، سرعت عمل، ابتکار و خلاقیت و صراحت لهجه در کمال ادب و احترام و از همه بالاتر خلوص و معنویت بالا، فضائل ویژه‌ای است که در کمتر کسی می‌توان یافت که در پیش از شهادتش و در حالی که هنوز در قید حیات باشد، میان دوستدارانش گفته شود.

این خصائل از «حاج قاسم» شخصیتی محبوب و دوست داشتنی و با افتخار، در میان همه بسیجیان و به خصوص مردم جنوب شرق ساخته است، مقبولیتی که بسیاری از سیاستمداران کارکشته و کهنه کار برخاسته از خطه کرمان، از دوران کریم خان زند تا الان، کمتر به آن دست یافته‌اند. محبوبیتی کاریزماتیک و فوق العاده گیرا که در دوران جنگ از محدوده یک لشکر نظامی به یک استان و در طی دو دهه بعد از جنگ، در همه توده های اجتماعی ایران گسترش یافت.

اکنون جوان خوش سیمای همیشه متبسّم با همان موهای جوگندمی، در سن میان سالی و استراحت، به تنهایی و با همان تجربه درس آموزی در مکتب حماسه و عرفان امام(ره)، توانست، با شور و حرارت و مبارزه خستگی ناپذیرش، همه قدرت و هیمنه و سطوت تمدن مدرن و تا بن دندان مسلح غرب را به بازی بگیرد. مردی که همه سیستم‌ها و مراکز امنیتی پیشرفته دنیا، در برابر روح بسیجی و غیرقابل پبش بینی او، به زانو در آمدند.

«حاج قاسم» فقط یک نسخه‌ کوچک است در برابر عالم مادی کنونی و تفسیر جملاتی که روزی به شعار می‌مانست و امروز به برکت نهضت با عظمت اسلامی در ایران به منصّه ظهور رسیده است؛ «با یک گل هم بهار می‌آید»، «خون بر شمشیر پیروز است»، «مشت در برابر درفش می‌ایستد» و از همه بالاتر «الا اِنّ حزبَ الله هم الغالِبون».

ظهور مجدد«حاج قاسم» در خاکریز نبرد بیرون از جغرافیای ایران، طلیعه درخشانی بود که حسگر‌های پیشرفته و شاخک‌های حساس تمدن حیوانی غرب، فرکانس‌های هراسناکی را از آن دریافت کردند.

«حاج قاسم» ممکن است شهید شود و به آرزوی دیرینه‌ای که حقیقتا لایق اوست؛ نائل آید، اما نمی‌میرد. او برای همیشه در جای جای جهان اسلام می‌ماند و تکثیر می‌شود و این رمز هراس شیطان اکبر از معجزه انقلاب اسلامی یعنی بسیجیان و فرزندان معنوی حضرت روح الله(ره) است. کسی نمی‌تواند از چشمان خیره شده دشمنان به «حاج قاسم» غبار‌های ابهام را بزداید و غشاء و پرده الهی افتاده بر دیدگان آنها را کنار بزند. 

انسان مادی غرب، خفاشِ وارونه خفته در غار جاهلیتی است که فهم عناصر آرمانی «حاج قاسم‌ها» را ندارد و بی خبر از لذّت شُرب مدام شیعیانِ شیدای شهادت، نه پروانگی را فهم می‌کند و نه روحیه بسیجیان گمنام و مخلص راه خدا را.

پروانه را هراس نیست زِآتش شمع و چنین است فرق نسل «حاج قاسم» با همه ژنرال‌های پرستاره و درجه دار عالم.

کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه

که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد...

حسن طاهری/جمعه 13دی 1398/  روز شهادت بزرگ سردار تاریخ ایران در سالروز شهادت جعفر طیار

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
11 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.