آشنا گفت: از نظر من تا برداشته شدن حصر تنها یک پوسته مانده است. آنچه باید از سوی رئیس شورای عالی امنیت ملی اتفاق بیفتد، اتفاق افتاده و آنچه باقی مانده تنها یک پوسته است که با پرداخت هزینه از سوی امثال شما و دیگران امید است که آن هم برداشته شود.

به گزارش خبرنگار جماران، حسام الدین آشنا که عصر امروز در پرسش و پاسخ مراسم روز دانشجوی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران حضور پیدا کرد، در پاسخ به سوالی در رابطه با قانون منع بکارگیری بازنشستگان گفت: این قانون خوبی بوده و با آنکه عده ای تلاش کردند تقاضاهایی داشته باشند، اما مجلس مقاومت کرد و با تلاش نمایندگان، قانون شفاف تر خواهد شد.

وی در ابتدای این جلسه در پاسخ به یکی از دانشجویان که خطاب به او گفته بود از آنجا که خود را معلم آنها خوانده به دانشجویان توهین کرده، گفت: من قصد توهین به هیچ دانشجویی نداشتم، اما اگر قصد دارید چنین القاء کنید من مشکلی ندارم.

آشنا همچنین در پاسخ به بخش دیگر سوال این دانشجو که گفته بود اگر شما و فرزندانتان بگذارید، ما رشد می کنیم گفت: من و فرزندانم جای کسی را تنگ نکردیم که بخواهیم مانع رشد کسی شویم. 

مشاور رئیس جمهور در پاسخ به بخش سوم سوال این دانشجو که گفته بود چرا آقازاده ها نمی گذارند«قانون منع بکارگیری بازنشستگان» به درستی اجرا شود، گفت: این قانون از نظر ایده قانون خوبی بوده، اما در مقام اجرا کسانی تقاضای معافیت هایی کردند. به نحوی که ایده ها و تقاضاها میان آنها و مجلس رد و بدل شد و مجلس مقاومت کرد. به نظر می رسد با اصلاحیه ای که نمایندگان مجلس برای این قانون در نظر گرفتند، تلاش عده ای برای کندکردن تیغ این قانون بی فایده خواهد بود و شفاف تر خواهد شد.

حسام الدین آشنا در واکنش به دانشجوی دیگری که در ابتدای صحبت هایش از او خواسته بود سلامش را به آقای رئیس جمهور و تمامی مسئولین کشور برساند و این بیت شعر را برای آنها بخواند«ندانستی ای کودک خودپسند که مردان ز خدمت به جایی رسند»گفت: من سعی می کنم سلام شما را برسانم. 

وی همچنین در پاسخ به درخواست این دانشجو که خواستار «سعدی خوانی مسئولین در جلسات » شده بود، گفت: به نظر من آنها باید خیلی چیزهای دیگر غیر از سعدی بخوانند.

مشاور رئیس جمهور همچنین در واکنش به این سوال که چه زمانی قصه شما تمام می شود نیز گفت: تا زمانی که انتخابات دیگری در کشور برگزار شود.(خنده حضار)

در ادامه برنامه، دانشجویی که از شرکت در انتخابات ابراز پشیمانی می کرد، خطاب به آشنا گفت: حضرت امام در بهمن ماه سال 57 فرمودند که پدران و مادران ما به چه حقی برای ما تصمیم گرفتند. سوال روشن است، اگر نسل ما بخواهد تجدیدنظری اساسی در تصمیماتی که پدران و مادران ما برایمان گرفتند، داشته باشد قانون اساسی چه راهکارهایی را برای ما در نظر گرفته است؟ 

حسام الدین آشنا در پاسخ به این سوال گفت: آخرین اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی مربوط به بازنگری قانون اساسی است. در بازنگری قانون اساسی، سازوکاری قرار داده شده که چگونه می توان در این قانون بازنگری کرد. در قانون اساسی اولیه چنین اصلی وجود نداشت. یعنی به یک معنا، بازنگری در قانون اساسی با بن بست مواجه شده بود. اما در قانون سال 68 این امکان ایجاد شد که با توجه به 4 محدودیت اسلامیت، جمهوریت،ولایت فقیه و اتکای حکومت به آرای مردم که قابل تغییر نیستند، امکان بازنگری در سایر موارد وجود داشته باشد. پس از نظر تئوریک امکان تغییر و بازنگری در قانون اساسی جز در همان موارد مطرح شده، وجود دارد.

وی ادامه داد: اگر این مقدار از تغییر مورد نظر باشد در قانون برای آن راهکار مشخص شده است. زیرا چه اصولگرایان چه اصلاح طلبان در چارچوب این قانون عمل می کنند. اما اگر کسانی با این 4 مورد مشکل داشته باشند، باید فکر مواجهه های سخت تری را برای تغییرات موردنظر خود کنند و هزینه های آن را نیز بپردازند. اما یک مساله دیگر که مطرح می شود این است که آیا ما بدون تغییر قانون اساسی، امکان اصلاح گری داریم یا خیر؟ که باید گفت در درون قانون اساسی بدون تغییرات نیز ظرفیت های بسیار فراوانی وجود دارد. 

آشنا افزود: در اصل همچنان که در کلام بنیانگذاران قانون اساسی در مجلس خبرگان دیده می شود، تفاسیری از قانون اساسی وجود دارد که مشخص می کند، بسیاری از موارد مورد نظرشان نبوده است. در عمل با تفاسیر مضیقی که عده ای در برخی اصول انجام می دهند و با تفسیر موسعی که در برخی اصول دیگر دنبال می کنند، با عدم استقبال جامعه مواجه شدند و این مواجهه مستقیم مردم با آنها به نظر می رسد به مقدار زیادی آنها را در عمل به عقب رانده، هرچند هنوز هم حرف های بزرگ می زنند. من فکر می کنم جریان جامعه ما و آگاهی اجتماعی ما به سمتی می روند که دیوارها هرچه بیشتر نابود شوند.

یکی دیگر از دانشجویان خطاب به مشاور رئیس جمهور گفت:  اینجا دانشکده فنی است و کسانی که سال 32 دانشجویان را در اینجا کشتند، رفتند. بنابراین حواسمان به تاریخ باشد. نکته دومی که می خواستم بگویم این است که چه عجب شما تشریف آوردید، زیرا رئیس جمهور که ترجیح داد پشت درب های بسته بماند. سوالم این است که چرا رئیس جمهوری که سال گذشته گفت به من رای بدهید تا وکیل‌تان شوم، ولی همین رئیس جمهور کوچکترین حق ما را که پاسخگویی به پرسش هایمان بود، محقق نکرد؟ خسته شدیم از بس درباره دست های پشت پرده و دولت پنهان حرف می زنند. باید گفت اگر نمی توانستند در برابر دست های پشت پرده کاری انجام دهند، وارد این گود نمی شدند.

حسام الدین آشنا در پاسخ به این دانشجو گفت: همه ما دلمان می خواهد که هر کسی که ما به عنوان رئیس جمهور به او رأی می دهیم، بتواند با قدرت بسیاری از مشکلات را حل کند و ما از او انتظار نداریم که به دست های پشت پرده یا دولت سایه اشاره کند. طبیعی است که رئیس جمهور وظیفه خود بداند که حل مسأله کند. نکته اول در این باره این است که حکمرانی در ایران این دوره بسیار کاری دشوار است. 

وی در ادامه بیان کرد: تمام کسانی که در دولت آنها را می شناختم چه به عنوان رئیس جمهور یا اشخاص ارشد حضور داشتند، روزی که وارد دولت شده و از آن خارج شدند بسیار متفاوت شدند. آنها فرض می کردند که از روز اولی که وارد می شوند، خیلی از مسائل را می دانند، اما روزی که از دولت خارج شدند، متوجه این نکته شدند که هنوز خیلی از مسائل را نمی دانستند. روابط قدرت در ایران بسیار پیچیده است. 

آشنا گفت: وقتی شما در نظامی زندگی می کنید که یک پایه آن بر مبنای دین و یک پایه دموکراسی، پایه دیگرش تکنوکراسی و دیگر پوپولیسم است، بنابراین مجموعه ای از عوامل پیچیده در حکومت داری به علاوه نوع ساختاری است که در آن همه قدرت تخریب دیگران را دارند، اما کسی قادر نیست که به تنهایی چیزی را بسازد. وضعیت حکمرانی به گونه ای است که تا شما نتوانید اجماع ایجاد کنید، نمی توانید چیزی را جلو ببرید و برای اینکه امری را جلو ببرید باید با تعارض منافع بسیار متعددی مواجه شوید. پس این کاری دشوار است. 

وی اظهار کرد: من مهندس موسوی 88 را با مهندس موسوی 68 یکی نمی دانم، چرا که وی در سال 88 به یک فهمی در حکومت رسیده بود که سال 68 اصلاً باور نمی کرد وجود داشته باشد. آنهایی که با او بودند و در آن مقطع حرف های او را شنیدند، می دانند که من چه می گویم. 

در میان جمع، یکی از دانشجویان خطاب به او گفت: «اما شما هنوز به این فهم نرسیدید» که حسام الدین آشنا در پاسخ به او گفت: ممکن است روزی برسم یا اینکه نرسم، اما شما دعا کنید که برسم. ولی من امیدوارم شما زودتر برسید، چرا که کار ما دیگر تقریباً تمام است. نکته دوم این است که وقتی شما وارد حوزه تعارض منافع یا تزاحم در اصطلاح اصول فقهی آن می شوید، جریان ها و گروه های مختلف این امکان را دارند که وقتی با منافع آنها درگیر می شوید با اسامی غیرواقعی با شما مواجه شوند.

یکی دیگر از دانشجویان خطاب به مشاور رئیس جمهور گفت: عرض سلام دارم خدمت معاون سابق در امور روحانیت وزارت اطلاعات، می خواهم بگویم که مردم از قاضی خائن می گذرند، اما از وکیل خائن نمی گذرند. 9 سال از حصر مهندس موسوی گذشت، 90 سال دیگر هم به پایش می ایستیم به خاطر آنکه به رای مردم خیانت نکرد. اگر نمی توانید حقوق مردم را محقق کنید، دانشجو را از زندان آزاد کنید یا حقوق کارگر را پرداخت کنید، حداقل بودجه را که آقای نوبخت خودتان می نویسد. در این مملکت پول هست، زیاد هم هست اما به دلیل اینکه جای هرز می رود، پدر ناچار می شود خجالت زده خانواده خود شود.

آشنا در پاسخ به سوال این دانشجو گفت: اظهارنظر شما دو بخش داشت که یکی فرق میان وکیل خائن با قاضی خائن بود که من نیز موافقم. اما اینکه وضعیت بودجه چرا این گونه است؟ باید بگویم که بودجه ریزی در ایران، سابقه ای بیش از نیم قرن دارد. در حقیقت یک اراده یا همت لازم است که نظام بودجه ریزی تغییر کند. تلاش برای تغییر نظام بودجه ریزی در دولت های آقایان هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و نیز دولت آقای روحانی انجام شده است. بودجه مظهر تعارض و توافق در کشور است و تجسم واقعی نظام قدرت در کشور بودجه است. با شفاف کردن بودجه، مردم و همگان می توانند روابط قدرت در ایران را بفهمند.

وی گفت: هر ردیف از بودجه ای که ما امروز با آن مواجهیم، پدر و مادر دارد. به تعبیری دیگر هر ردیفش قبیله ای در پشت خود دارد. امروز دانشجویان نام جامعه المصطفی یا ستاد نمازجمعه را می آورند، اما سایر نهادهای دریافت کننده بودجه را نمی شناسند. اگر من جای شما بودم دوره بودجه خوانی در دانشکده فنی می گذاشتم. وقتی بودجه را مطالعه می کنید به روابط قدرت و توانایی چانه زدن ها پی می برید. با آنکه جدول 17 از بودجه حذف شده، اما پول آن را مجدد  با یک شعبده بازی توزیع کردند. ما نیاز به اصلاحاتی در این زمینه داریم که بخشی از آن توسط این دولت و بخشی دیگر را باید دولت بعد انجام دهد.

دانشجوی دیگری از وی پرسید که چرا شما در این محدودیت ها، سهم کمتری به اتحاد به مردم در برابر اتحاد به قدرت می دهید؟ 

آشنا در پاسخ گفت: اینکه چرا اتکای دولت به مردم کمتر است و خود را پاسخگو یا منعطف در برابر دیگران می داند، این عبارت به صورت نسبی درباره همه حکومت ها درست است. اما در مورد این دولت قابل مناقشه است. من فکر می کنم موضوع پاسخگویی به مردم بعد از دولت آقای خاتمی، در دولت آقای احمدی نژاد تقریباً فراموش شد. علت آن هم این بود که آقای احمدی نژاد خودش را مردم می پنداشت. در دولت یازدهم و دوازدهم، پاسخگویی هم به عنوان شعار و هم به معنای ضرورت اجتماعی و توانمندتر شدن جامعه جدی تر گرفته شده است. 

وی ادامه داد: به نظر من شبکه ها و رسانه های اجتماعی و آگاهی هایی که ایجاد شده، این دولت و دولت های دیگر را پاسخگوتر خواهد کرد و من امیدوارم که ما از این جهت به عقب بازنگردیم. ما نباید به جایی برسیم که دولتی که تا حدی پاسخگوست، جای خود را به دولتی دهد که اصلاً پاسخگو نیست. به نظر من دولت در ایران خیلی از توانمندی هایش را به تدریج در 20 سال گذشته از دست داده است. من به مفهوم و ساختار دولت اشاره می کنم. 

مشاور رئیس جمهور گفت: بسیاری از اختیارات و مسئولیت های دولت، یا واگذار یا غصب شده است. بازگرداندن اختیارات و مسئولیت های دولت که تحت شعار بزرگ تناسب یا توازن میان اختیارات و مسئولیت ها بیان می کند، یکی از جنبه هایی است که این دولت یا هر دولت دیگری باید دنبال کند.

وی در پاسخ به سوالی دیگر درباره مهندس موسوی گفت: من ایشان را تا حدی می شناسم. منزل مهندس موسوی با دفتر کار من یک خانه فاصله دارد. به نحوی که دفتر کار ما نبش کوچه اختر است و دفترآقای جلیلی در کنارش و بعد از آن منزل مهندس موسوی است. 

آشنا در پایان سخنان خود گفت: شک نکنید که شرایط آقای مهندس موسوی بسیار تغییر کرده، حصر برداشته نشده اما از نظر من تا برداشته شدن حصر تنها یک پوسته باقی مانده است. آن چیزی که باید توسط دولت یا رئیس شورای عالی امنیت ملی اتفاق بیفتد، اتفاق افتاده است. اما امیدواریم آنچه باقی مانده نیز به دعای شما و همت کسانی که حاضر شدند در این مسیر هزینه دهند، برداشته شود.

***

متن سخنرانی حسام‌الدین آشنا در دانشکده فنی دانشگاه تهران بدین شرح است:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

1-  آن شانزدهم آذر مشهور که امروز ما و شما برای پاسداشتِ آن اینجا کنار هم نشسته ایم، در سال هزار و سیصد و سی دو رخ داد؛ سالی که در بیست و هشت مردادماهِ آن، بریتانیا و امریکا  یکی از تلخ ترین و در عین‌حال ساده‌ترین کودتاهای تاریخ معاصر را در سرزمین مان علیه دولت  منتخب مردم رقم زدند: سرنگونیِ دولت قانونیِ دکتر محمد مصدق؛ همان ایرانیِ نخبه و سیاستمدارِ کارآزموده که خود، فرزندِ دانشگاه بود، و ماه ها قبل، در کنار یک مجتهدِ روشن اندیش و زمانه شناس یعنی آیت الله کاشانی، دست در دست مردم، به چپاولِ نفت این ثروت ملی ایرانیان پایان دادند و نهضت ملی شدن صنعت نفت را در ایران رقم زدند؛ اما از همان آغازِ این نهضت ملی، آشکار بود داستانِ زیاده خواهیِ قدرت های بیگانه، که  ثروتهای خدادادی ملت های ضعیف را حقِ خود میدانند و حالا دست شان را از طلاهای سیاهِ خاک زرخیزِ ایران کوتاه میبینند به همینجا ختم نمیشود؛! در بیست و هشت مرداد سی و دو، شاهی که دیگر نماینده مردم اش نبود و با هواپیمای اختصاصی اش به غرب گریخته بود، با زورِ سرنیزه و جولانِ جاهلانِ چماقدار در خیابانهای شهر، به کشور بازگشت. 

پس از آن تابستان سیاه، جوان آگاهِ ایرانی در هوایی سنگین و نفسگیر از ترس و وحشت و نفرت و بیزاری تنفس میکرد؛ انبوهِ این خشمِ و سرخوردگیِ مظلومانه در پاییز همان سال، ابتدا در شانردهم مهر، و پس از آن در بیست و یکم آبان، مجالی برای فریاد کشیدن یافت، اما فوران این خشم ملی، در شانزدهم آذرِ آن سال، و در راهروهای دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران رقم خورد؛ ماموران نظامی و امنیتی که برای مهار اعتراضات به سفر فردای معاونِ وقت رییس جمهور امریکا به تهران و حضورش در دانشگاه تهران، به دانشگاه ریخته بودند، در راهروهای دانشکده‌ی فنی، سه جوان معترض را به گلوله بستند! خفّت آورتر و تلخ تر، فردای آن روز، یعنی روز هفدهم آذر ماه بود! معاون رییس جمهور امریکا درپناه سرنیزه های پادشاهِ گوش به فرمانِ خود، واردِ همان دانشگاهی شد که دیروزاش خون سه جوانِ ایرانی بر زمین آن ریخته بود و در مراسمی در دانشکده ی حقوق، به او مدرکِ دکترای افتخاری داده شد!

2-  بیست و پنجسال پس از آن واقعه، من دانش‌آموزی بودم که حول و حوش 13 آبان 57 در خیابان انقلاب کتاب‌های شریعتی و مطهری پخش می‌کرد و شاهد مانور امنیتی نظامیان بود و دو سال بعد در همان ایام به همراه خواهر بزرگترش بارها در مقابل سفارت سابق آمریکا منتظر افشاگری‌های جدید بود و بارها پنجشنبه شب‌ها به جلسه تفسیر قرآن و دعای کمیل سفارت می‌رفت و خود شاهد نزدیک جریان انقلاب فرهنگی و بسته شدن و بازگشایی دانشگاهها بود. در آن سالها در کنار برادر عزیزی که مسئولیت سمعی و بصری دفتر تحکیم وحدت را برعهده داشت با مفهوم جنبش دانشجویی ساخت یافته آشنا شدم؛ شرکت و تصویر برداری از مراسم، اردوها و کلاس‌های عقیدتی و سیاسی استادانی چون جوادی‌آملی، حائری شیرازی، جنتی، موسوی اردبیلی و بهزاد نبوی  و وقایع دفتر تحکیم آغاز ورود من به سیاست به مفهوم آن دوران بود. 

3-  سی‌سال بعد از 16 آذر 32 آن واقعه، من دانشجوی جوانی بودم که مایل بود تحصیل در حوزه  و دانشگاه را  یکجا تجربه کند. امروز، نزدیک به سی ‌و پنج سال است که همچنان، هویت طلبگی را، در کنار هویتِ دانشجویی با خود به‌مراه دارم: طلبه ای که از درسِ دین، توحید و شرک ستیزی را آموخته؛ و دانشجویی که، مطالعات سیاستگذاری در فرهنگ و ارتباطات و مواجهه با استعمار فرهنگی را وجهه همت خود قرار داده‌است.

4-  راستش را بخواهید فهم من از انقلاب اسلامی این‌است که نسل دانشجویان و طلبه‌های استبداد ستیز و استعمار شناسِ آن روزها، با هم به نقطه ی مشترکِ بزرگی رسیده بودند:« نه گفتن به استبدادِ داخلی و استعمارِ خارجی»! آتش خروشان خشم و یکی‌شدنِ آنها زود به سرانجام رسید و در بهمن ماه پنجاه و هفت، نسلِ دانشجویان و طلبه های انقلابی، صاحبِ یک انقلاب بزرگ شدند در حالی که هنوز در دهه های بیست و سیِ جوانیِ خود بودند! آن‌ها نسلِ جوانی بودند که خیمه ی حوزه و سایبانِ دانشگاه، زیر یک سقف جمعشان کرده بود، و حالا در روزگارِ پیروزی، هنوز به دانشگاه و حوزه به چشم یک حزب و پایگاه سیاسی نگاه میکردند! امروز انقلابِ ما چهل ساله است، و من به عنوان یکی از کنش‌گران، شاهدان و راویان انقلاب و جنگ در مقابل نگاه پرسشگر و زبان پرخاش‌گر شما هستم در حالی‌که 54 سالگی را از سر گذرانده‌ام و پس از سالها زندگی دانشگاهی در این ِ چهل ساله، بارها و بارها به چشم خود آسیب ها، آفت ها و خطراتی که حیاتِ طیبه‌ی طلبگی، و زیستِ سالمِ دانشجویی را تهدید کرده به خوبی به چشم دیده ام: در ابتدای انقلاب، در نبود احزابِ شناسنامه دار، دانشگاه ها نقش حزب ها و گروه های انقلابیِ حتی مسلّح را ایفا میکردند، و این به صلاحِ حرکتِ سالم دانشگاهی در جامعه نبود! تعطیلی موقت دانشگاه ها و بازتعریفِ نقشِ علمی و عملیِ این نهاد، همان رخدادی بود که به «انقلاب فرهنگی» مشهور شد! اما همه‌ی ما میدانستیم و میدانیم این نام، بسیار بزرگتر  و ایده آل تر از آن چیزی بود که در عمل رخ داد: در سالهای پس از انقلاب فرهنگی تا به امروز همواره این چند خطر بزرگ، زیستِ طلبه گی و دانشجویی را تهدید کرده و میکند.

5-  سوأل امروز من این‌است که آیا دانشگاه و یا حوزه محلِ عضوگیریِ احزاب سیاسی ست؟ آیا دانشجوی جوانی که به تازگی دبیرستان را به اتمام رسانده، به محض ورود به این دونهاد، به آن اندازه بینش و آگاهیِ لازم دست یافته که یک گروه یا یک جریان سیاسی را برگزیند و کنشگرِ فعالِ آن باشد؟ آیا این سواستفاده ی نهاد سیاست از نهاد دانشگاه نبوده و نیست؟! آیا دانشجو قرار است از آنچه در فضای سیاسی و خبریِ بیرون دانشگاه تولید میشود تاثیر بگیرد؟ یا قرار است او خود، در حوزه و یا دانشگاه به درجه ای از آگاهی برسدکه خودش صاحب دیدگاه شود، و خودِ او بر جامعه اش و نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اش تاثیری شایسته و اصلاحگرانه بگذارد؟! و به راستی دانشجو و طلبه ی ما قرار است در روز فارغ التحصیلی خود چه فرقی با روز ورود اش کرده باشد؟ مگر قرارمان این نبوده و نیست که پرورش یافتگانِ حوزه و دانشگاهِ ما، هم صاحب نظر شده باشند، هم تواناییِ کُنش و عملِ درست را فراگرفته باشند؛ و هم به زنان و مردانی بدل شده باشند که به سرزمین خود عشق میورزند، و سودِ مردمِ سرزمینِ خود را بر سودِ شخصی و فردیِ خود ترجیح میدهند، و استقلال و آزادی های مشروع و قانویِ فردی و جمعیِ مردمِ خود را با هیچ چیز معامله نمیکنند؟! و مگر شانزدهم آذر همان روز «نه گفتن به استبدادِ داخلی و استعمارِ خارجی» نبوده و نیست؟! آری! اینگونه است و قرارما با هم از آن روز تا کنون همین بوده و هست! اما مگر میشود حرارت و اشتیاقِ پُرتاب و تبِ روزهای جوانی را نادیده گرفت؟! آن آتشِ سوزانِ عاطفه های زلال! آن حرارت و گرمای ایستادن ها و نه گفتن ها و پرسیدن ها از هرکسی و از هرچیزی که حس می‌کردیم و حس می‌کنید قدیمی و کهنه و ساکن و ایستاست! آری! ذاتِ دانشجو و طلبه ی جوان با این گرما و حرارت آمیخته است و این آتش را نمیشود انکار کرد و نادیده گرفت! اما شوربختانه همین آتشِ سوزان بود که در طول این ده ها سال، بعضی دانشجویان را در ابتدای مسیر، نیم پخته و کال از درختِ حوزه و دانشگاه چیده است، و مگر ندیده ایم و نمی‌ بینیم که برخی دیگر را نیز در میانه ی راه در آتشِ خود سوزانده است و از دانشجویی و دانشگاه، برای آنان خاطره ای تلخ رقم زده است و رقم میزند؟!! و البته شایستگانی هم بودند که زوبه پختگی رسیدند و پرکشیدند و آسمانی شدند. پس مگر قرار ما پخته شدن و رسیده شدن نبود؟ امروز و پس از چهل سال که از عمر انقلاب میگذرد، تا چه اندازه میتوانیم ادعاکنیم که حوزه و دانشگاهِ ما زن و مردِ رسیده و ورزیده ای تربیت کرده، که آماده است با اراده ای جوان و تازه نفس، اصلاح را و تغییر را و رشد را و پیراستن و آراستنِ جامعه اش را با دستهای پرتوانش، و با اراده ی گرم و پرحرارت اش رقم بزند؟! دانشجویی که نیم پخته از درخت دانشگاه چیده شده، از دانشگاه نه به سوی جامعه بلکه مستقیم به سمت قدرت و ثروت پل می‌زند. چنین قدرت‌جو و ثروت‌جویی را زود میشود راضی کرد، و از او استقلال طلبی، آزادی خواهی، اصلاحگری اش را گرفت، و در عوض به او نامی داد! عنوانی داد! و به او گفت که باید این‌گونه که تشخیص داده شده نظر بدهی، دست به عمل بزنی و حتی هزینه بدهی!

به آن دانشجوی ناپخته و کال، آسان میتوان میانبُر زدن را، پایان نامه خریدن را، و پژوهش جعل کردن را، و زد و بندکردن را،  در ازای رشد یک شبه و رفتن ره ده ساله در یک سال آموخت!

 ..و اما داستان آن دانشجوی دیگری را که در میانه ی راه، شعله های عاطفه و دردمندی اش،  او را به انکارِ هر ساختار و هر فرهنگ و هرشخصیت و هویتی که بوده و هست و اکنون برقرار است میکشاند..! داستان او تلخ تر است! عاطفه‌ زلالِ او، دردمندیِ ناب و جوانِ او، راه را برصبوریِ آموختنِ پیچیدگی ها و دشواریِ واقعیت ها، و صبوریِ یافتنِ خردمندانه ی راهِ حل ها بسته است! و باز او چه ابزار و صید خوبی ست برای آن دسته از جریانها، گروه ها و بنگاه هایی که بیرونِ دانشگاه نشسته اند، اما اکنون در صندلی های انتخابی و انتصابی حضور ندارند و هدفشان تنها بازپس گرفتنِ صندلی هاست، به بهای آتش زدن در عاطفه های زلال و نابی که جوان است و تحملِ کوچکترین خطا و سستی و کژی و تیره گی را ندارد! و کدام ساختار در جهان بوده و هست که ایراد نداشته باشد و نشود اندازه ای از نابخردی، تیره گی و الودگیِ حتی کوچک را در گوشه و کنار آن ندید و حس نکرد؟!  براحتی میشود آن نقطه های تیره را ثبت و ضبط کرد، و از لابلای صفحاتِ روزنامه ی جامعه برید و با تیترهای بزرگ و اندازه های درشت آنها را برای ذهن ها و روح های جوان و حساس به نمایش گذاشت!

4-  آری! ناپختگی از یک سو، و سوختگی از سوی دیگر، آفت های همچنان زنده ی این درختِ تنومندِ چهل ساله است!!!.. و براستی کِی و کجا میتوان از پختگی سراغ گرفت؟ آیا دررسیدن به شکوهِ پختگی، و آرامشِ سفتگی وجهِ غالبِ خروجی های امروز حوزه های ودانشگاه های ماست؟ و مسیر رسیدن به این رسیدگی از کدام کوره راه های سخت و آسان میگذرد؟ آیا در های و هوی نپخته ها و سوخته ها، چهره ی رسیده ها اصلاً دیده میشود و صدایشان به گوش ها میرسد؟! بقول آن شاعر معاصرمان:

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند،     به پای هرزه علف های باغِ کال پرست..!!...

5- آن طلاب و دانشجویان جوانِ انقلابی و هم نسلانشان، اکنون در دهه هشتاد تا شصت خود روزگار می‌گذرانند و به حکمِ حکمت یا اجبارِ جبر باید به احترامِ نسلِ جوان و تازه نفسِ شما، ازصندلی هایشان برخیزند و شما  و هم نسلانِ شما را دعوت به نشستن در جایگاه های خود کنند! اما یک سوال بزرگ: شما و نسلِ شما چقدر آماده و رسیده و پخته اید تا بر روی این صندلی ها بنشینید؟ آیا آماده‌ی مواجهه با حمله‌ی ناگهانیِ دشمنِ خارجی هستید؟ با کال ها و نپخته ها از یک طرف، و با روح‌های شعله‌ور و سوزانی که شیوه هایشان را نمی پسندید چگونه رفتار خواهیدکرد؟ آیا آماده ی شنیدنِ سخنان تند و گاه آزاردهنده ی آن‌ها هستید؟ آنقدر مدارا و تحمل را آموخته اید که با مخالفان خود با شیوه‌ی خودِ آنها رفتار نکنید؟ بامسائل بسیار پیچیده سیاست‌خارجی چه خواهید‌کرد؟ با بیماری‌های کهنه و مزمن در ساختارهای غلط و فراگیر اما پیچیده ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که هر روز پیش‌پایتان سنگی و چاله ای خواهند گذاشت چه خواهید کرد؟ آیا آنقدر دانش و تجربه دارید که فرایندِ طولانی و سختِ اصلاح و ترمیمِ آرام و کم خطر را، با صبوری و مدارا به جلو ببرید؟ ...و سخن آخرم در روز دانشجوی سال هزار و سیصد و نود و هفت با شما یک جمله بیشتر نیست:

« صندلی‌های گذشتگان آماده است؛ 

اما اگر رسیده و پخته شده‌اید

رقابت کنید و مسئولیت بپذیرید؛

 بسم‌الله»

***

صفایی فراهانی: راه دموکراسی، تمرین در خانواده و مدرسه است/ یکی از مشکلات مدیران در جامعه بحث ندانستن است

به گزارش جماران، محسن صفایی فراهانی در مراسم روز دانشجو که به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران برگزار شد، گفت: درود می فرستیم به روح شهدای 16 آذر سال 32، که در اصل یادآوری شهادت آن سه مرد نیست، بلکه بحث بیداری و مقاومت دانشگاه در برابر استبداد است. کودتای روز 28 مرداد 32 فاصله چندانی با واقعه 16 آذر آن سال ندارد. بنابراین انتخاب 28 مرداد برای این بود که  کودتاچیان از تعطیلی دانشگاه سوءاستفاده کرده و به هدفشان برسند.

وی افزود: درود می فرستیم به روان اساتیدی که دانشجویان را به این توانایی رساندند و شرایط را برای حضور مستمر آنها در فعالیت های اجتماعی و سیاسی فراهم کردند. واقعاً من از این همه شور و شعف شما دانشجویان شگفت زده شدم، آن هم در شرایطی که دائماً بر طبل نا‌امیدی در کشور کوبیده می‌شود. از شما تقاضا دارم؛ شور و شعفتان را به حلقه‌های توانا تبدیل کنید، زیرا بدون حلقه ‌های پیوسته، این جنبش‌های محدود می‌توانند  آسیب پذیر باشند.

این فعال سیاسی اصلاح طلب گفت: از من خواسته شده راجع به اینکه چرا جمهوریت نتوانسته در 40 سال اخیر نقش خود را ایفا کند، صحبت کنم. یکی از پارامترهای اصلی این مسأله فرهنگ استبدادی است. برعکس کشور هایی که دارای شرایط دموکراسی هستند، ما هیچ گاه چنین شانسی نداشته ایم. حکومت های ما در سده های اخیر بیشتر از آنکه از روی توانمندی روی کار آمده باشند، ایلی بودند. در اصل خوانینی که آثارشان را در تاریخ می بینیم، چماق داران روسای ایل بودند. 

 وی بیان کرد: راه دموکراسی، تمرین در خانواده و مدرسه است و به دلیل اینکه ما در این زمینه ضعیف بودیم، به نوعی استبدادزدگی تا امروز ادامه داشته است. توانایی تشکیلاتی  همواره می تواند با طرفی که از این تشکیلات آشفته حال است، مقابله کند.

صفایی فراهانی با بیان خاطره ای از زمان تاسیس مپنا در دوران مدیریتش در وزارت صنعت گفت: آن زمان روزی نبود که شب‌نامه ندهند و نگویند من آمریکایی هستم و می‌خواهم با لباسی دیگر کار آمریکایی‌ها را ادامه دهم. اما حالا مبپنا شرایط و توانایی‌اش مشخص است.

وی ادامه داد: یکی از مشکلات مدیران در جامعه بحث ندانستن است. به نحوی که متوسط پرت برق در کشور های دنیا 8 درصد بوده، اما این آمار در ایران بین 21 تا 23 درصد است و نشان می دهد که ما سالانه چه سرمایه هنگفتی را بر اثر ندانستن از دست می دهیم.

این نماینده اسبق مجلس گفت: اگر ما می توانستیم پالایشگاه بسازیم یا صنایع ماشین سازی خود را تقویت کنیم، می دانستید چقدر از کشور های منطقه جلو بودیم؟ امروز بانکداری ما در منطقه بسیار فشل است، باید پرسید آن روز که تصمیم گرفتند 37 بانک را در 5 بانک ادغام کنند، آیا فکر کردند که چه کار می کنند؟ به نظر شما چرا ما بعد از برجام نتوانستیم با دنیا کار کنیم؟ به این دلیل که سیستم ما نمی توانست با بانک های بین المللی سازگار شود. بنابراین با آنکه می دانستیم که ناتوانی ما مقصر است، ولی باز آن را پنهان کردیم. ما نمی خواهیم بگوییم که فهمی قاصر از اداره کشور داریم.

وقتی در ابعاد سیاسی اجازه تحزب نمی‌دهید و هزار مانع در  فعالیت دانشجویی ایجاد می‌کنید چه طور توقع دارید که با این روش در بخش های مختلف رشد ایجاد شود؟ بی تردید نتیجه چنین رویکردی فسادهای 3هزار و 12هزار میلیاردی خواهد شد.

وی گفت: در شرایطی که بودجه عمرانی کشور تقریباً صفر است، من دیدم که با پلاکاردهای یک جور ، عده‌ای را از اتوبوس پیاده کردند و جلوی بانک مرکزی شعار دادند و حتی در نمازجمعه آنقدر فشار آوردند تا 30 هزار میلیارد تومان از منابع کشور را به آنها دهند و بالاخره موفق شدند. 

وی افزود: یک نفر از سبزوار بدون تحصیلات عالیه بیاید موسسه ثامن را بزند و آن مقدار پول را ببرد و بعد از جیب خزانه پول مردم را باز گردانند.

صفایی فراهانی گفت: قانون اساسی جمهوری اسلامی برای تحقق یک جمهوریت به معنای واقعی اشکالات اساسی دارد. اختیارات رئیس جمهور بیش از 25 درصد نیست. فرق دولت روحانی با دولت خاتمی در این است که بحران‌های دولت خاتمی سیاسی بودند، مانند کوی دانشگاه؛ اما الان نه ، با FATF مشکل دارند. سالی 15 هزار میلیارد دلار قاچاق را چه کسانی می‌آورند؟ کولبرها می‌آوردند؟ یا نه ! آن کسانی که به راحتی با تریلی و کشتی از منابع غیر مجاز قاچاق وارد می‌کنند. آنها می گویند اگر سیستم پولشویی و نظارت به وجود آید، هیچ کاری نمی توانند انجام دهند.

وی گفت: سران سه قوه می‌گویند ما به لایحه پولشویی رای دادیم و رهبری هم گفتند تصمیماتان را خودتان بگیرید؛ چرا الان این لایحه گیر کرده است؟ وقتی در جامعه قانون و قانونمداری جزو فراموش شده ها است، چه می ‌خواهید بکنید؟

این نماینده اسبق مجلس تصریح کرد که در سال 89 از همه سال‌ها درآمد نفتی-ارزی ما بالاتر بود.

وی ادامه داد: در دهه 40 که شاه هم قدرت نداشت، رشد اقتصادی ایران بالای 11 درصد است، ماکسیمم تورم‌مان 4 درصد بود. چرا رشد اقتصادی ما بالا بود؟ چون یک کابینه منسجم اقتصادی و کارشناسی حضور داشت.

صفایی فراهانی خاطرنشان کرد: ما در مجلس ششم تلاش کردیم اصل 42 قانون اساسی تصویب شود؛ آنقدر طولش دادند تا دولت خاتمی تمام شد و بعداً تصویبش کردند. شرکت‌های خصوصی از سال 84 واگذار شدند، اما سوال اینجاست که به چه کسی واگذار شدند؟

وی ادامه داد: بی‌اعتباری در جامعه ایجاد شد. امکان استفاده از شرایط کشور به حداقل رسانده شد و باعث ایجاد ناامیدی در میان مردم شد.

وی در پایان گفت: راه موفقیت حضور تشکیلاتی شما و اموال شما است. به هیچ وجه از اینکه تشکل راه بیاندازید، ناامید نشوید. هرچند کار سختی‌است، اما راهی جز این نیست و تنها با تلاش شماست که شرایط کشور عوض می‌شود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.