امام مسائل سخت فقهی را هم به زبان ساده بیان می کردند

امام با اشاره به آیه «الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها» به پرسش درباره استطاعت پرداختند.

لینک کوتاه کپی شد

 جی پلاس: مرحوم حبیب الله عسکر اولادی در یکی از خاطرات خود درباره ساده بیان کردن مطالب سخت به وسیله امام، طوری که برای عوام نیز قابل فهم باشد، می گوید:

 در یکی از درس های امام که درس خارج بود ما به اتفاق دوستان در منزلشان توفیق شرف یابی پیدا کردیم. آنجا بحث حج بود که امام فرمودند بسیار خوب، بحث تمام شد راجع به استطاعت اما تحصیل استطاعت لازم است یا نه؟ آیا منتظر بمانیم مستطیع که شدیم به حج برویم؟ آیا تحصیل استطاعت برای مکلف لازم است یا نه؟ خوب در این باره بعضی از فضلا مطالبی داشتند در نفی این فرمایش حضرت امام، بعضی در اثبات، اما جرأتی که بخواهند صد در صد بگویند تحصیل استطاعت لازم است، این جرأت را نمی‌ کردند که بتوانند به صلابت خود حضرت امام صحبت کنند. حضرت امام به این آیه اشاره فرمودند: خداوند در قرآن می‌ فرماید که وقتی بعضی از مستضعفین را فرشتگان دارند قبض روح می‌ کنند، از وضعیت اینها سؤال می‌کنند که « فیم کنتم» در کجا بودید؟ اینها در جواب می‌ گویند «کُنّا مستضعفین فی الارض». ما در سرزمین مان مستضعف بودیم. ایشان فرمودند: می‌ دانید که خداوند نقل فرموده که چه عتابی به اینها می ‌شود.« الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها» آیا زمین خدا گسترش نداشت که شما در جایی که مستضعف هستید، از اینجا بروید جای دیگری و قدرت به دست بیاورید؟ بعد استدلال های دیگری این چنین فرمودند: به نظر من آن گیری که دنیای اسلام دارد به خاطر این است که نرسیده به اینکه خروج از استضعاف لازم است و چند آیه و روایت آوردند و فرمودند که باید تلاش کنیم این مشکل را برای جهان حل کنیم که مظلومان و مستضعفان برای رفع ظلم و رفع استضعاف حرکت درستی داشته باشند. نمی توانم بگویم چه کسانی در آن جلسه حضور داشتند. چون مثبت و منفی دارند، چون بعضی از آقایان هم چیزهایی نقل می ‌کردند و حضرت امام سعی می‌ فرمودند که مستقیم مقابل نظر بزرگان قرار نگیرند. به هر حال ایشان طوری این بحث را بیان کردند که منِ عوام هم متوجه بحث شدم. این را گفتم تا بگویم یکی از ویژگی های امام این بود که حتی در سنگین ترین درس ها و پیچیده ترین امور، پیچیدگی های اصولی و فقهی، طوری حرف می زدند که منِ عوام هم بفهمم و فقط فضلا متوجه نشوند.

 

 

 

برشی از مجله حضور، شماره 91.

 

دیدگاه تان را بنویسید