دکتر محمد محمودی کیا عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی در یادداشتی برای جماران نوشت: بررسی شرایط مؤلفه‌های نظم منطقه‌ای و نیز متغیرهای سطح نظام حکایت از شکل‌گیری نظم امنیتی نوینی در منطقه غرب و جنوب غرب آسیا دارد چنانچه علی‌رغم محدودیت‌های فراوان برای محور مقاومت در دو سال اخیر، در بازه زمانی تحولات پسا جنگ ۱۲ روزه، جمهوری اسلامی ایران به عنوان پایگاه اصلی مقاومت در منطقه توانسته موقعیت پیشین خود را بازیابی کرده و به یکی از ارکان اصلی معادلات نظم ظاهر شود. این تحولات بر سناریوهای جنگ به شدت تأثیرگذار است و هر احتمالی در این بین را تحت تأثیر خود قرار می دهد.

این پرسش که آیا حمله بعدی در کار خواهد بود، همچنان به عنوان یکی از کلیدی‌ترین سؤالات در کانون توجه تحلیل‌گران و افکار عمومی قرار دارد. پاسخ به این پرسش، با تمام پیچیدگی‌هایش، نیازمند عبور از سطح روایت‌های برآمده از سطح مشاهده پذیر علت‌ها و درک لایه‌های پنهان معادلات امنیتی است. آنچه در فضای عمومی قابل رصد است، تنها بخش کوچکی از واقعیت را تشکیل می‌دهد؛ چرا که در مسائل امنیتی-نظامی، تصمیم‌سازی‌ها عمدتاً در کانال‌های غیرعلنی و خارج از دید عموم صورت می‌گیرد. این پنهان‌کاری ذاتی، تحلیل جامع را با دشواری‌های مضاعفی مواجه می‌سازد. 

 

برآیند مرحله نخست درگیری‌های اخیر نشان می‌دهد که محاسبات رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن با ناکامی راهبردی مواجه شده است. اگرچه ضرباتی به برخی تأسیسات وارد آمد، اما در نهایت، این عملیات نتوانست به اهداف کلیدی از پیش تعیین‌شده - از جمله تضعیف قاطع توان دفاعی ایران یا متوقف کردن برنامه‌های راهبردی هسته‌ای آن - دست یابد. در مقابل، توانمندی نیروهای مسلح ایران در هدف قرار دادن نقاط حیاتی رژیم صهیونیستی، فراتر از برآوردهای اولیه دشمن عمل کرد و اثربخشی بی‌سابقه‌ای در میدان به نمایش گذاشت. این موفقیت‌ها، معادله بازدارندگی منطقه‌ای را به گونه‌ای دگرگون ساخته که پیامدهای آن در ماه‌های آتی بیش از پیش آشکار خواهد شد.  

 

در این میان، نقش آمریکا به عنوان بازیگردان اصلی صحنه‌های بحران، بار دیگر عیان شد. واشنگتن در مقاطع حساس و نیز در این مرحله از بحران، با مداخله مستقیم، مانع از فروپاشی بیشتر مواضع رژیم صهیونیستی شد. این وابستگی عمیق، پرسش‌های جدی درباره توانایی واقعی تل‌آویو برای ادامه مسیر بدون پشتیبانی بی‌قیدوشرط و تمام عیار آمریکا ایجاد کرده است. از سوی دیگر، تأثیر این درگیری‌ها بر جبهه مقاومت غیرقابل انکار است. گروه‌های مقاومت مانند انصارالله یمن و حماس، با الهام از نتایج این رویارویی، طی دو هفته اخیر عملیات نظامی خود را با شدت و دامنه بی‌سابقه‌ای تشدید کرده‌اند. این تحرکات نشان می‌دهد که ترس تاریخی از بازدارندگی اسرائیل تا حد زیادی رنگ باخته و معادلات قدرت در منطقه وارد فاز جدیدی شده است.  

 

با این حال، نباید از نظر دور داشت که رژیم صهیونیستی، با وجود تمام شکست‌های راهبردی، همچنان از ظرفیت‌های خطرناکی برای تنش‌آفرینی برخوردار است. ماهیت تهاجمی ذاتی این رژیم و سابقه اقدامات غیرقابل پیش‌بینی آن، هشدار می‌دهد که هرگونه تحلیل قطعی درباره آینده می‌تواند با خطای محاسباتی همراه باشد. از طرفی، وضعیت داخلی اسرائیل نیز روز به روز بی‌ثبات‌تر می‌شود؛ افزایش اعتراضات علیه دولت نتانیاهو و چالش‌های قضایی پیش‌روی او، ممکن است محرکی برای اقدامات انحرافی و تهاجمی باشد. این عوامل در کنار فشارهای فزاینده بین‌المللی، تصویر پیچیده‌ای از آینده ترسیم می‌کند.  

 

در چنین شرایطی، سناریوهای محتمل به چند دسته متمایز تقسیم می‌شوند: 

 

نخست، تداوم وضعیت موجود با شدت‌گیری جنگ در دیگر اضلاع محور مقاومت همچون جنوب لبنان، یمن و حتی فعال‌سازی کانون‌های تروریسم مذهبی در عراق برای درگیر ساختن الحشد الشعبی به فتنه داخلی که در حال حاضر محتمل‌ترین گزینه به نظر می‌رسد.

 

دوم، اقدام محدود اما تهاجمی اسرائیل برای جبران وجهه از دست‌رفته خود که نیازمند محاسبات دقیق از سوی ایران خواهد بود؛

 

و سوم، درگیری گسترده‌تر در صورت وقوع اشتباه محاسباتی فاحش از سوی هر یک از طرفین. 

 

در میان این گزینه‌ها، به نظر می‌رسد حفظ وضع موجود با شدت‌گیری کنترل‌شده درگیری‌های با دیگر اضلاع محور مقاومت، بیشترین احتمال وقوع را دارد، چرا که هم تهران و هم تل‌آویو به خوبی از پیامدهای تسری‌یابندگی و هزینه‌های سرسام‌آور یک جنگ تمام‌عیار آگاهند.  

 

نکته دیگر و در عین حال کلیدی این است که تحولات آتی بیش از هر چیز به محاسبات راهبردی آمریکا بستگی دارد. اگر واشنگتن تشخیص دهد که ادامه بحران به زیان منافع حیاتی آن است، ممکن است فشارها بر اسرائیل برای مهار تنش‌ها افزایش یابد. اما اگر ارزیابی آن‌ها حاکی از فرصت‌سازی جدید باشد، منطقه باید خود را برای دور تازه‌ای از درگیری‌ها آماده کند.

 

نکته پایانی به رفتار دیگر بازیگران سطح نظام همچون نوع مواجهه چین در خصوص تداوم بحران در منطقه و یا حتی تروئیکای اروپایی فرانسه، انگلستان و آلمان در قبال استفاده از اسنپ بک بازمی‌گردد. اخبار منتشرشده از در اختیار گذاردن جنگنده‌های نسل چهارم و نیم پنهان‌کار و فوق پیشرفته جی ۱۰ چین و یا سامانه‌های دفاع هوایی به ایران می‌تواند بر تغییر موازانه فناورانه جنگ به صورت قابل توجهی تأثیرگذار باشد و یا در سوی دیگر، فعال‌سازی اسنپ بک از سوی تروئیکای اروپایی که منجر به بازگشت تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه جمهوری اسلامی ایران می‌شود به معنای بازگشت ایران به شرایط به‌شدت امنیتی شده پیش از برجام خواهد بود که می‌تواند زمینه فشارهای حداکثری علیه آن باشد که طبعاً این اقدام می‌تواند تسهیل‌گر اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی علیه ایران باشد. هرچند این اقدام خود به عوامل مختلفی از جمله وضعیت جنگ در شرق اروپا بین روسیه و اوکراین؛ سیاست‌های ناتو؛ نقش لابی صهیونیسم در نظام تصمیم‌گیری اروپایی و نیز میزان تبعیت اروپا از سیاست‌های ترامپ در منطقه و صد البته آینده ثبات جریان انرژی در خاورمیانه مرتبط می‌شود که طبعاً انتخاب آسانی نخواهد بود و هرگونه اقدام در چارچوب مجموعه پیچیده‌ای از مؤلفه‌ها انجام خواهد شد. 

 

در مجموع، آنچه مسلم است، نظم امنیتی پیشین در خاورمیانه به پایان رسیده و بازیگران منطقه باید خود را با واقعیت‌های جدیدی تطبیق دهند که ایران در آن به عنوان یکی از ارکان اصلی معادلات امنیتی ظاهر شده است. این تحول، خود زمینه‌ساز چالش‌ها و فرصت‌های جدیدی خواهد بود که تحلیل آن‌ها نیازمند نگاهی عمیق‌تر و جامع‌تر است.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
5 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.