رویدادهای زندگی بزرگسالان مسائل تازه‌ای را به همراه می‌آورد و فرد را وادار می‌کند که به طور دائم توانیی‌های استدلال و راهبردهای حل مسائل را تکمیل کند.
به گزارش ایسنا- منطقه خراسان، افراد در دوران میانسالی دست‌خوش تحولاتی قابل توجه در حوزه شناختی می‌شوند که در جنبه‌هایی سیر افزایشی و در جنبه‌های دیگری سیر افولی دارد. به عنوان مثال میانسال در توانایی حل مسئله، هوش متبلور، خزانه لغات، اطلاعات عمومی، کاردانی، عملکرد بهتر ولی در هوش سیال، توجه، حافظه و سرعت پردازش اطلاعات عملکرد پایین‌تری دارد.
رشد در دوره میانسالی
نظریه اریکسون: زایندگی در برابر رکود
به عقیده اریکسون تعارض روانشناختی در دوران میانسالی زایندگی در مقابل رکود است. زایندگی مستلزم به فکر دیگران بودن به صورت هدایت کردن نسل بعدی است. این تعارض در هیجانات و روابط اجتماعی میانسال تاثیر میگذارد.
میانسالان می‌خواهند به فنا ناپذیری نمادی دست یابند؛ یعنی خدمتی بکنند که پس از مرگشان باقی بماند. بنابراین به فعالیت‌هایی همچون پرورش نسل آینده، فراهم کردن رفاه دنیای اجتماعی، خدمت به دیگران و ایجاد آثاری که به دوام بیشترشان کمک می‌کند، می‌پردازند. میانسال از روحیه فردگرایانه فاصله گرفته و به روابط اجتماعی گسترده‌تری روی می‌آورد.
پیامد منفی این مرحله رکود است. اریکسون در این خصوص مشخصه‌هایی همچون خودمحور و تن پرور شدن، عدم مشارکت در رفاه جامعه، بی‌علاقگی به جوانان، بی‌ثمر دانستن کار و تلاش و روحیه گرفتن از دیگران به جای ارائه به آن‌ها را ذکر می‌کند.
افراد زاینده کاملا سازگار به نظر می‌رسند، به طوری که اضطراب و افسردگی کم، خودپذیری و رضایت از زندگی زیادی دارند. برخی از خصوصیات این افراد عبارت است از جرأت، مهرورزی و مسئولیت‌پذیری.
نظریه لوینسون: ساختار زندگی
نظریه اریکسون فقط طرحی کلی از دوران میانسالی را مطرح می‌کند اما نظریه‌های دیگر که از این نظریه منشعب شده‌اند دقیق‌تر هستند. لوینسون عقیده دارد میانسالی با دوره انتقال(۴۰ تا ۴۵ سالگی) آغاز می‌شود و تشکیل زندگی جدیدی را به دنبال دارد(۴۵ تا ۵۰ سالگی). بعدا این ساختار ارزیابی و اصلاح می‌شود (۵۰ تا ۵۵ سالگی )که نتیجه آن به اوج رسیدن اختار زندگی است (55 تا 60 سالگی).
افراد هنگامی که وارد میانسالی می‌شوند چون می‌دانند که زمان بیشتری را پشت سر گذاشته‌اند و زمان کمتری  پیش رو دارند، سال‌های باقی مانده را بسیار ارزشمند می‌پندارند. در نتیجه آن‌ها برای مدتی متوجه درون خود می‌شوند و روی زندگی معنی‌دار تمرکز می‌کنند. افراد میانسال می‌خواهند قبل از آنکه خیلی دیر شود، مسیر رضایت بخش‌تری را پیدا کنند.
به عقیده  لوینسون، برای اینکه افراد میانسال رابطه  خود را با خودشان و دنیای بیرونی مجدد ارزیابی کنند باید با چهار تکلیف رشد روبرو شوند. هر تکلیف ایجاب می‌کند که فرد بین دو گرایش متضاد، درون خود سازش برقرار کند .
تکالیف رشدی دوران میانسالی
1.جوان- مسن: فرد میانسال باید راه‌های تازه‌ای جوان بودن و پیر بودن پیدا کند. این به معنی دست کشیدن از برخی ویژگی‌های جوانی، تغییر دادن ویژگی‌های دیگر و یافتن معنی مثبت در مسن بودن است. اکثر زنان میانسال وقتی پیرتر می‌شوند درباره ظاهر نه چندان جذاب خود ابراز نگرانی می‌کنند. همچنین مردان میانسال نسبت به پیری جسمانی بسیار حساس هستند.
2.ویرانگری- آفرینش: فرد میانسال که از فناپذیری آگاه‌تر است بر روش‌هایی که به صورت ویرانگرانه عمل کرده تمرکز می‌کند. اعمال آزار دهنده گذشته با همسر، فرزندان، دوستان و همکاران با میل نیرومند به مشارکت در فعالیت‌هایی که رفاه انسان را ارتقا می‌دهند تلاقی می‌شوند.
3.مردانگی- زنانگی: فرد میانسال باید بین اجزای مردانه و زنانه خود تعادل بهتری برقرار کند. برای مردان این به معنی پذیرش بیشتر صفات زنانه مهرورزی و دلسوزی است که به روابط صمیمی کمک می‌کند. برای زنان این به معنی پذیرا بودن بیشتر نسبت به ویژگی‌های «مردانه» استقلال و جسارت است.
4.درآمیختگی- جدایی: فرد میانسال باید بین درآمیختگی با دنیای بیرونی و جدایی تعادل بهتری برقرار کند. برای مردان و زنانی که مشاغل موفقی داشته‌اند این به معنی کاهش دادن علاقه به جاه طلبی، پیشرفت و توجه کردن کامل‌تر به خود است. اما زنانی که خود را وقف بزرگ‌ کردن فرزندان کرده یا مشاغل ناخوشایندی داشته‌اند اغلب احساس می‌کنند مجبورند در جهت دیگری پیش بروند.
میانسال بعد از پاسخ به تکالیف بالا دست به تغییر دادن ساختارزندگی می زند و در هیجانات و روابط اجتماعی  تغییر رویه می دهد.
نظریه یونگ: تفرد و تعالی
به عقیده یونگ رشد سالم بزرگسال مستلزم تفرد است. یعنی پیدایش خویشتن واقعی به واسطه تعادل و یکپارچگی بخش‌های متضاد شخصیت مانند بخش هایی که قبلا مورد بی توجهی قرار گرفته‌اند.
به گفته یونگ، بزرگسالان تا حدود ۴۰ سالگی عمدتا به تعهدات خود در قبال خانواده و اجتماع توجه دارند و آن جنبه‌هایی از شخصیت که به آن‌ها در رسیدن به هدف‌های بیرونی کمک می‌کنند را رشد می‌دهند. زنان بر ابراز عواطف و مهرورزی تاکید دارند و مردان عمدتا در پی پیشرفت هستند. در میانسالی، توجه افراد به خویشتن درونی و معنوی خویش معطوف می‌شود. در این سنین هم مردان و هم زنان با ابراز جنبه‌هایی از خویشتن خویش که قبلا آن‌ها را انکار می‌کردند درصدد تجمیع اضداد بر می‌آیند.
دو تکلیف ضروری اما دشوار رشد در دوره میانسالی عبارت است از: رهاکردن تصور جوانی و پذیرش مرگ. به گفته یونگ، پذیرش مرگ مستلزم جستجو معنا در درون خویشتن است. این پرداخت به درون ممکن است سبب آشفتگی فرد شود.
افراد وقتی تعهدات خود را زیر سوال می‌برند، ممکن است موقتا بازداری‌هایشان را از دست بدهند. اما افرادی که از این کار اجتناب می‌کنند و به نحو مقتضی به سازماندهی مجدد زندگی خود نمی‌پردازند، فرصت رشد و تعالی روانشناختی را از دست می‌دهند.
سازگاری با زندگی از نظر ویلانت
بزرگسالان در اواخر 40 تا 50  سالگی و 50 تا 60 سالگی زایندگی خود را گسترش می‌دهند. ویلانت مغتقد است افرادی که بسیار موفق و سازگار بودند، زندگی آرام‌تر و بی‌دغدغه‌ای داشتند. هنگامی که افراد به پایان میانسالی می‌رسند روی اهداف بلند مدت و کمتر شخصی مانند کیفیت روابط انسانی در جامعه خود تمرکز می‌کنند.
آیا بحران میانسال وجود دارد؟
لوینسون گزارش داد که اغلب مردان و زنان در نمونه‌های او در طول انتقال به میانسالی دستخوش مقدار زیادی آشوب درونی شدند. همچنین ویلانت موارد معدودی از بحران و به جای آن تغییر آهسته و یکنواخت را مشاهده کرد. تفاوت‌های فردی زیادی در پاسخ به میانسالی وجود دارد.
اغتشاش و آشفتگی ناگهانی حالت‌های استثنایی هستند نه یک قاعده. فرهنگ می‌تواند در میزانی که افراد انتظار دارند با بحران میانسالی روبه رو شوند موثر باشد.
روش دیگر برای کاوش کردن بحران میانسالی این است که از افراد در خصوص پشیمانی‌های زندگی سوال شود. افراد میانسالی که به پشیمانی بدون تغییر دادن زندگی اعتراف کردند در مقایسه با آن‌هایی که زندگی خود را تغییر دادند از سلامت روانی و جسمانی نه‌‎چندان مطلوب خبر دادند. افرادی که زندگی خویش را تغییر دادند اعتماد بنفس و جسارت بالاتری داشتند.
در ائاخر میانسالی که وقت کمتری برای ایجاد تغییرات در زندگی وجود دارد،؛ تعبیر افراد از پشیمانی نقش عمده‌ای در سلامت آن‌ها دارد. بزرگسالان پخته و خشنود گذشته را که باخت‌هایی در آن وجود داشته می‌پذیرند، درباره آن‌ها فکر می‌کنند و به خاطر آن‌ها احساس نیرومندترند. آن‌ها قادرند خود را از این باخت‌ها جدا کنند و انرژی خویش را در اهدافی که از نظر شخصی خوشایند هستند صرف کنند.
در مجموع ارزیابی زندگی در طول میانسالی متداول است. میانسالان معدودی که در حالت بحران هستند معمولا دوران جوانی داشته‌اند که نقش‌های جنسیتی، فشارهای خانوادگی، درآمد کم و فقر توانایی آن‌ها را در برآورده ساختن نیازها و اهداف شدیدا محدود کرده‌اند.
منبع: 
برک، لورا.(1396). روانشناسی رشد، ج 2، ترجمه یحیی سیدمحمدی. تهران: ارسباران.
انتهای پیام
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.